تولد یک مدافع حرم
ابوذر در روز 28 مردادماه سال 1365 در روستای سهنله در شهرستان سنقر متولد شد. در دوران تحصیلش از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت دوران دبستان را در مدرسه آیتالله خامنه ای در روستای سهنله و دوره راهنمایی در مدرسه بنیاد 15 خرداد همان روستا طی كرد؛ همچنین دبیرستان را درشهرستان سنقر شهید محمد هدایتی و رشته نقشه كشی را در هنرستان صنعتگران پشت سر گذاشت ودر آن 3 سال دبیرستان دانش آموز نمونه اخلاقی وعلمی بود. پس از دوران دبیرستان بنا به علاقهای که به ادامه تحصیل داشت در رشته آی.تی پذیرفته شده بود که در ترم آخر تحصیلش به شهادت رسید و با این مدرک فارغ التحصیل شد.
ابوذر یک برادر دوقلوی دیگر دارد. زندگی ما ساده و بیآلایش و آرام بوده و هست. ابوذر در چنین فضایی بزرگ شد و قد کشید. از همان دوران کودکی عاشق انجام کارهایی بود که شاید از عهده آنها هم بر نمیآمد اما میخواست که ارادهاش را محک بزند. مثلا هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خودش را برای سال تحصیل بعدی به دست می آورد و از این راه به خانواده خود کمک قابل توجهی می کرد. همواره شاداب و پرانرژی بود و او با شور و نشاط و محبتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت می بخشید و با ایمان و باوری که به پیمودن راه حق داشت عاقبت در این راه ماندگار شد و مزدش را گرفت.
هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمیگشتم؛ با دیدن فرزندانم همچون ابوذر تمامی خستگیها و مرارتها از وجودم پاک میشد و روحیه و علاقهام به ادامه زندگی هر چند سخت، چند برابر میشد.
تهذیب نفس
ابوذر به انجام معنویات و عبادات علاقه فراوانی داشت. حتی یادم میآید که از همان دوران کودکی مثلا از سنین 9 سالگی عباداتش را شروع کرده بود و روزههایش را میگرفت. در تمام این سالها به شخصه ندیدم یا نشنیدم که لحظهای از انجام تکالیف دینیاش دست بردارد و این موارد ادامه داشت تا لحظه شهادتش و در تمام فراز و نشیب های زندگی و كاری، هرگز نمازش ترک نشد. جالب است که بدانید اشتیاق ابوذر به مسجد رفتن وقرآن خواندن حدی بود که هروقت صدای اذان را میشنید دست از كار میكشید و روانه مسجد میشد و تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا و نیایش برنداشت. ابوذر همیشه نماز اول وقت را بر همه چیز مقدم میشمرد؛ قرآن و توسل برنامه روزانهاش بود.
در خدمت همنوعان
ابوذر هیچگاه از یاد همنوعان خود و دوستان و اهل فامیل غافل نمیشد/ با آنکه سن زیادی نداشت اما همیشه سعی میکرد تا حد امکان گرهگشای مشکلات همنوعان و دوستان و آشنایان باشد. آن چیزی که برای او مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. هر زمان که برای دیدار خانواده و ما به روستا میآمد؛ در آنجا لحظهای از گرهگشایی مشکلات و گرفتاریهای مردم باز نمیایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق الله بود. ابوذر در خوش خلقی و برخورد نیک با همسایگان و اقوام زبانزد بود و همه او را دوست داشتند.
ورود به قافله پاسداران
ابوذر در سال 1383 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت. پس از اخذ دیپلم با شور و اشتیاقی که از روزهای نوجوانیاش و پیروی از خط رهبری در وجودش بود؛ عاقبت توانست با نمرات عالی در سال 1385 به استخدام سپاه پاسداران درآید و خودش را به عنوان یک پاسدار معرفی کند. نزدیک به 3 سال در سپاه جوانرود در استان کرمانشاه به خدمت مشغول شد و در همین سالها با توجه به روحیه و جسارتی که از او سراغ داشتیم و خودش را بهتر از هر کسی میشناخت؛ توانست با پیمودن مراحل و دادن آزمونهایی وارد یگان ویژه صابرین سپاه شود و به همین منظور رهسپار تهران شد.
در همین سالها در رشته آی.تی در دانشگاه جامع امام حسین (ع) تهران پذیرفته شد و مشغول به تحصیل شد. ابوذر علاقه زیادی به تحصیل داشت و سعی می کرد با وجود مشغله کاری و زندگی به درس خواندن هم برسد. دوران تحصیلش را با موفقیت طی میکرد و در همین ایام و در سالهای آخر تحصیلش به سوریه اعزام شد و مزد جهاد علمی و عملیاش را در آنجا گرفت و فارغالتحصیل شد.
به عنوان یک پدر که در تربیت فرزندانم تا حد توان کوشیدم و نان حلال را به سر سفره آوردم؛ خدا را شکر میکنم که لیاقت داشتم چنین فرزندی تربیت کنم و نامش جزو مدافعین حرم حضرت زینب (س) باشد.
عشق به مسیر ولایت و اهل بیت
حجه الاسلام طالب امجدیان برادر دوقلوی ابوذر نیز در صحبتهای کوتاهی با اشاره به شخصیت ویژه برادر خود شهید ابوذر امجدیان میگوید: من و ابوذر دوقلو بودیم و به همین دلیل دوستی و وابستگی زیادی بینمان حاکم بود. ما خیلی به هم نزدیک بودیم و از این رهگذر شاید من حتی بیشتر از پدر و مادم با روحیات او آشنا بودم. زیرا ابوذر نه تنها برادرم بلکه دوستم و همبازیهای دوران کودکیام بود.
ابوذر 6 ماه قبل از اینکه بحث اعزام از طرف یگان تحت امرش به سوریه پیش بیاید؛ به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم ثبت نام کردند و به خانواده گفتند که هر آن ممکن است به سوریه اعزام شوند. تا اینکه روز عید قربان به ما گفتند که اسمشان برای اعزام درآمده است و تقریبا 1 هفته بعد از عید سعید غدیر به سوریه و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) اعزام شدند و در آنجا هم توانسته بود لیاقت و شایستگی ویژهای از یک مدافع حرم نشان بدهند. نام مستعاری هم که در آنجا به ابوذر داده بودند نام جهادی رئوف بود.
اعزام به معرکههای نبرد سوریه
مادرم به سبب عاطفه و مهر مادری که در وجودشان است بعد از اعزام و شنیدن اینکه ابوذر برای دفاع از حرم به سوریه مشرف شده خیلی بیتابی می کردند و نگران بودند و دایما دست به دعا بودند؛ ولی ابوذر با همان روحیه آرام و دوست داشتنیاش همیشه در تماسهایش با خانواده و مخصوصا به مادر دلداری میدادند و مادر را آرام میکردند؛ به همه می گفتند برایم دعا کن که شهید شوم و به آرزویم برسم و همانطور هم شد که این والامقام خواسته بودند و دقیقا در روز تاسوعای حسینی(ع) به شهادت رسیدند.
ابوذر به معنای
دقیق کلمه انسانی بود که برای خدا کار میکرد و اخلاص در عمل از ویژگیهای بارز او
بود؛ یکی از افراد درجه اولی بود که همیشه ماموریتهای سنگینی بر عهدهاش قرار داشت. كربلایی ابوذر با خضوع و خشوعی که در مقابل خدا
و در برابر دلاورمردان پاسدار داشت؛ در مقابله با دشمن همچون شیری غرّان که برای خدا و ولی فقیه زمان خود همه چیز خودش را
فدا کرد و از زندگیاش گذشت.
ابوذر واقعا به امر ولایت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، که عاقبت هم چنین کرد. همیشه سفارش می کرد تقوا پیشه كنیم و تابع رهبری باشیم. ابوذر از زمان طفولیت، روحی لطیف ،عبادی و نیایشگر داشت.
خبر عروج برادر
وقتی خبر شهادت ابوذر را از طریق یکی از دوستانش شنیدم با عجله خودم را به سنقر رساندم. هیچ وقت آن لحظات از یادم نمیرود که چه حالی پیدا کرده بودم و چه غمی در خانهمان برپا شده بود؛ اشکهای بیامان مادر، بیتابیهای پدر و بسیاری از خاطرات تلخی که حتی به یاد آوردن آنها هم انسان را اذیت میکند.
اینکه ابوذر به این زودی تنهایمان گذاشت؛ تا اندازهای میتواند هر برادر شهیدی را آزار دهد اما از این خوشحالم که برادر عزیزم با اهدای جان خویش در راه اسلام به شهادت رسید و توانست ذخیرهای برای آخرت پدر و مادرم باشد. خوشا به سعادتش که توانست این چنین پاک و عاشقانه به دیدار حق بشتابد و به آرزویش که شهادت بود برسد. ابوذر واقعا انسان لایق و وارسته ای بود که توانست شهد شیرین شهادت را بنوشد و افتخاری برای همه ما باشد و امیدوارم که رهرو این شهدای عزیز و گرانقدر باشیم.
انتهای پیام/