تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۹۳۶۲۸

درنگي در مفهوم آزادي و نسبت آن به انقلاب اسلامي

پایگاه بصیرت / ياسر هدايتي / دبير گروه انديشه

(روزنامه همشهري - 1394/11/21 - شماره 6753 - صفحه 28)

‌1- اگر مفهوم آزادي در بساطت معنايي خود مورد توجه قرار گيرد مي‌توان پيدايش آن را مانند بعضي ديگر از مفاهيم با آغاز انسان و انديشه بشري همراه دانست. مبناي اين نگاه نيز گزاره‌هاي مختلف در كتب مقدس اديان است كه هر كدام مستقيم و غير مستقيم انسان را موجودي مختار يا مجبور معرفي كرده‌اند بديهي است آنگاه كه درباره رابطه آزادي و انقلاب ايران صحبت مي‌كنيم ديگر به دنبال آن بساطت معنايي نيستيم بلكه منظور معناي اخيري است كه بايد گفت مفهومي جعلي و وارداتي از فلسفه و علوم سياسي و اجتماعي در مغرب زمين است.

آزادي در معناي اخير در مقام‌هاي گوناگوني مورد بحث قرار مي‌گيرد. گاهي بحث درباره تعريف آزادي است كه بيشتر نگاهي آكادميك مي‌طلبد و از طرفي بحث آزادي در معناي كنوني‌اش آنگونه كه در فلسفه سياسي مغرب زمين اختيار مي‌شود ريشه در معارف اسلام ندارد و از موضوعاتي محسوب مي‌شود كه دستمايه تفكر بعضي از متفكران و فيلسوفان مسلمان در 100 سال اخير قرار گرفته است. از جمله تعاريفي كه براي آزادي در اين تلاش فكري اخير مطرح شده اين مسئله است كه اصولا تعريف منطقه آزادي محال است چون در تعريف بايد ذكر شود كه شي‌ء از حيث وجود و عدم آن به حدي مقيد است و چون وقتي حد مطرح شود آزادي منتفي مي‌شود، تعريف آزادي نيز محال است.

همچنين است نگاه شهيد صدر به آزادي: «وقتي واژه آزادي به كار مي‌رود، معناي عام آن منظور است كه نفي حاكميت و سيطره غير است. اين مفهوم مشتركي است كه در هر دو تمدن اسلامي و غربي يافت مي‌شود گرچه چارچوب و اساس فكري هر كدام متفاوت است.» شهيد صدر با تحليلي كه آزادي اسلامي متمايز مي‌كند. اين نگاه را بعضي از متفكران مسلمان ديگر مثل شهيد مطهري نيز دارند اين گروه از انديشمندان با اين تحليل كه آزادي انساني در اسلام يعني پذيرش بندگي خدا و نفي سلطه غير، در مقابل آزادي انساني در غرب كه نفي‌ سلطه همه چيز بر انسان است و به نوعي حاكميت مختارانه انسان بر دين و مذهبش را نيز تاكيد مي‌كند، وجه تمايز اصلي آزادي اسلامي و غربي را بيان مي‌كنند، از نظر اين دسته از متفكران مسلمان ديگر ما نمي‌توانيم نظريات وارداتي كه طبق آن دين در ذات خود اقتدار‌گرا و ضد آزادي است را بپذيريم بلكه شبكه معنايي تعريف و مفاهمي ماخوذ از آزادي در اسلام ماهيتا متفاوت از غرب است.

‌2- انقلاب ما در عين اشتراك با بسياري از انقلاب‌هاي دنيا، تفاوت‌هايي ذاتي نيز با اين انقلاب‌ها دارد. انقلابي كه بسياري از تئوري‌پردازان در تبيين آن با تمسك و رهيافت‌هاي مختلف نيز دچار تنگناهاي تئوريك شده دست به جرح و تعديل در تئوري خود زده‌اند. توجه به پارامترهايي چون نقش مرجعيت و رهبري در اسلام، گفتمان‌هاي اصلاح‌طلبانه شعيي، بنيادهاي فرهنگي اسلامي – ايراني، انديشه‌هاي سياسي شيعه و حركت از جامعه ديني به سوي حكومت ديني و... چهره‌اي دگرگون از انقلاب ايران به نمايش مي‌گذارد. گره‌خوردگي عميق فكري و ذهني ايدئولوژي اسلامي با توده مردم و حركت آنان به سمت نشانه‌هاي نهاد مرجعيت ديني از ويژگي‌هايي است كه ماهيتا تحليل انقلاب ايران را تحت تاثير همه جانبه خود قرار مي‌دهد.

وجه ديگر تفاوت انقلاب ايران در مقايسه با انقلاب‌هاي بزرگ دنيا رهبري ديني آن است توجه به شخصيت ايدئولوژيك رهبر انقلاب ايران يعني امام خميني و نگاه ايشان به مقوله آزادي از نقاط روشنگر بحث در باب رابطه آزادي و انقلاب اسلامي ايران است، امام خميني با نگاه فقهي، اصولي، كلامي و فلسفي خود جمع ميان دانش و تجربه اجتماعي نظرات خود را به عنوان نظريه‌هايي در مورد سرنوشت انسان، تاسيس حكومت اهداف دولت مشروعيت حكومت قانون انواع حكومت‌ها، آزادي، عدالت و... ابراز كرده‌اند كه مطمئنا حتي درك درست تئوري اصلي ايشان يعني ولايت فقيه نيز مستلزم درك اين نظريه‌هاست.

در نگاه امام خميني، آزادي به 2 معنا به كار رفته است، آزادي فلسفي يا همان اختيار و آزادي حقوقي، اما در نگاه فلسفي خود نظريه جبر را كه از طرف اشاعره ابراز شده رد مي‌كنند و مي‌گويند «جبريون معتقدند كه خلق به طور كلي از تاثير بركنارند و همه تاثيرات به گونه مباشرت و بدون واسطه به خدا تعالي استناد دارند». همچنين درباره نظريه (تفويض) معتزله نيز مي‌گويند: «هرگاه بنده‌اي كاري انجام مي‌دهد يا هر موجودي هرگونه اثر از او ظاهر مي‌شود حضرت باري تعالي، العياذبالله بود نبودش يكسان است.»

اما در تعريف فلسفي خود از آزادي به نظريه مذهب شيعه كه طبق فرموده امام صادق(ع) «الا مربين الامربين» است نظر دارد. پس ايشان در نگاه فلسفي خود به آزادي انسان را آزاد و مختار مي‌داند اما نه مستقل از قدرت، اراده و خواست خداوند.

اما در نگاه حقوقي امام خميني به مفهوم آزادي كه بر مبناي شخصيت فقاهتي ايشان در حوزه بايدها و نبايدها مي‌گنجد، آزادي در نظر ايشان به الزام و مقيد نبودن از طرف سايرين تعريف مي‌شود. چنانكه در پاسخ به اوريانا فالاچي در تعريف ساده‌اي از آزادي مي‌گويند: «آزادي مسئله‌اي نيست كه تعريف [پيچيده‌اي] داشته باشد مردم عقيده‌شان آزاد است، كسي الزامشان نمي‌كند كه شما بايد حتما اين عقيده را داشته باشيد، كسي الزام به شما نمي‌كند كه حتما بايد اين راه را برويد... آزادي يك چيز واضحي است.»

ايشان در بسياري از سخنراني‌ها و مصاحبه‌هايي كه حتي با نشريات خارجي داشتند اين موضع خود را به صراحت اعلام كردند كه آزادي‌هاي فردي و اجتماعي تا جايي كه «مضر به حال ملت نباشد» و «مخالف با مصلحت مملكت نباشد قابل قبول است.» ايشان حتي درباره اعطاي آزادي نيز مي‌گويند: مگر آزادي اعطا شدني است؟ خود اين كلمه جرم است، كلمه اينكه اعطا كرديم آزادي، را اين جرم است.

آزادي مال مردم است قانون آزادي داده، خدا آزادي داده به مردم، اسلام آزادي داده...» به اين ترتيب امام آزادي را حقي فطري و طبيعي و خدادادي براي انسان مي‌داند و حكومت اسلامي را شبيه هيچ يك از انواع حكومت‌هاي استبدادي نمي‌داند. اما در عين حال آن را شيوه مشروطه يا جمهوري صرف و ليبرالي نيز تلقي نمي‌كند بلكه اعتقاد دارد «حكومت اسلامي نظامي است كه از وحي الهي الهام مي‌گيرد و در تمام زمينه‌ها از قانون الهي كمك مي‌گيرد و هيچ يك از زمامداران امور جامعه حق استبداد به راي ندارند و بر همين اساس طرح انقلاب ايران را به دنبال نظر بر حكومت مشروطه ديني و جمهوري اسلامي دنبال كردند. حكومتي كه ضرورت تشكيل آن «براي گسترش عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظم و رفع ظلم و حفظ مرزها و جلوگيري از تجاوز بيگانگان از واضح‌ترين احكام عقلاست بدون آنكه تفاوتي ميان كشورهاي مختلف يا زمان‌هاي مختلف وجود داشته باشد» و دقيقا با همين تعريف است كه امام غايت حكومت اسلامي را به آزادي پيوند مي‌دهد و آن را امري ضروري براي سعادت در جامعه اسلامي مي‌داند «با جمهوري اسلامي سعادت و خير و صلاح براي همه ملت است اگر احكام اسلام پياده بشود... در جمهوري اسلام آزادي است، استقلال است...»

ش.د9405699

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات