(روزنامه آرمان - 1394/08/27 - شماره 2906 - صفحه 6)
* ريشه افراطگرايي چيست و اصولا چه عواملي سبب ميشود كشوري مانند فرانسه مورد هدف حملات تروريستي قرار گيرد؟
** ميتوان از ابعاد متفاوتي به اين مساله نگريست اما سريعترين واكنشي كه جامعهشناسان در ارتباط با اعمال خشونت و افراط در جوامعي چون فرانسه نشان ميدهند به ريشه بحرانها، ناكارآمديهاي اقتصادي و عقدههاي سركوب شده و فروخته در حوزههاي اقتصادي، ناكاميهاي اجتماعي و سياسي باز ميگردد. معمولا اين امر نيز ريشه مشتركي با پديده حاشيهنشيني، پيدايش شهركها و محلات در حاشيه شهرهاي بزرگ دارد مساله حاشيهنشيني در دل خود منجر به روز پديدههاي نابهنجار و پيدايش نوعي نظام ضد هنجار در جوامع هدف ميشود. در شهرهاي بزرگ اروپايي نيز اين پديده كاملا عيان است. شهرهاي بزرگ كشورهاي اروپايي مانند لندن، روم، پاريس و حتي هامبورگ نمايههاي روشن اين ويژگي را در خود دارند اما در فرانسه اين مساله خود را بيش از هر كشور ديگري نشان ميدهد.
نخست اينكه اين مساله به تجربه دولت انگلستان و برخورد با پديده مهاجران برميگردد. انگلستان در پذيرش مهاجران موفقتر از فرانسويها عمل كرد. در اين مورد بايد به يك رفتار نمادين اشاره كرد. تيم ملي فرانسه در سال 1398 با گل زينالدين زيدان قهرمان جام جهاني شد. زيدان در آن بازيهاي كاپيتان تيم ملي بود. البته زيدان از جايي ميآمد كه بيشترين مهاجران الجزايري در آن حضور داشتند. رئيسجمهور وقت فرانسه ژاك شيراك همه بازيكنان را بوسيد هنگامي كه به زيدان رسيد، وي را به صورت مرسوم در آغوش نكشيد در آن زمان انتقادات جدياي نسبت به رفتار شيراك به وجود آمد بر اين اساس بايد اذعان داشت كه شايد فرانسويها اين احساس فاصله ميان مهاجران و شهروندان را بيش از هر كشور ديگري درك كند.
* خلا در امكانات و ابزارهاي اجتماعي و نابرابريهاي اقتصادي ميتواند انگيزهاي براي گرايش افراد به سمت گروههاي تروريستي باشد؟
** اگر بخواهيم به اين پديده به صورت عموميتر نگاه كنيم بايد بگوييم كه اين پديده ناشي از امكان طبيعي و بديهي رشد اجتماعي و نابرابريهاي موجود و ياس و نوميدي در جامعه است زماني كه در جامعهاي روزگار به سياقي سپري ميشود كه اميدي براي بهبود وجود ندارد، در آن جامعه براي افراد فرجامي ديده نميشود و در نهايت از تغييرات راديكال استقبال ميشود. تغييرات راديكال يك آرمان شهر را در پيش پاي افراد و گروههاي سرخورده جامعه مينهد كه آنها را تبديل به يك انسان مهمي ميكند. در حالي كه در آن جامعه اين افراد انسانهاي مهمي نبودهاند و كسي اين افراد را جدي نميگيرد قطعا اين دسته از افراد در تحصيلات انسانهاي مطرحي نبوده و موفق به كسب پست و جايگاه مناسب نشده بودند، حتي فرد در چنين جامعهاي موفق به برقراري يك رابطه عاطفي مناسب نشده است.
در چنين شرايطي ناگهان از سوي سازمان حزبي و گروهي مسلح مورد توجه قرار ميگيرد و در اين ميان اگر پول هم همراهي كند و يك ايده آن فرد را اقناع كند و به همه اين مسائل يك حساب بانكي مناسب هم اضافه شود، اين مساله فرد را جهت جانفشاني براي آن گروه آماده ميسازد و اينجاست كه فرد تصميم ميگيرد كه همه وجود خود را در راه اين پيشنهاد جدي بگذارد. چنين زمينهاي در فرد ميتواند خوراك مناسبي را براي گروههايي چون داعش فراهم كند. فراتر از آن ناكاميهاي عقيدتي است، اين حالت وقتي است كه فردي احساس كند در يك نظام دوگانه روزگار ميگذراند و ارزشهايي كه به آن پايبند بوده از سوي نيروي سياسي حاكم مورد توجه قرار نميگيرد مطالعات جامعهشناختي به ما اين حقيقت را بازگو ميكند چه جوامع حاشيهنشين معمولا از فرهنگ نقاط مركزي فاصله ميگيرند و به عبارتي اين انزواطلبي، سنتها و هنجارهاي روستايي و حاشيهاي را به داخل شهرهاي بزرگ ميآورد و آنها با اين پيوند فرهنگي احساس هويت ميكنند، شناسنامه جديد پيدا كرده و نسبت به آن داراي تعصب ميشوند.
هنگامي كه پاي اين تعصب به ميان ميآيد فرد براي اين باور خود دست به تحصن افسار گسيختهاي زده و حتي به خشونت، افراط، هرج و مرج و اسحله گراييده ميشود. در تمام جوامع مورد مطالعه اعم از محيطهاي كه داعش در آن رشد و حتي در شهرهايي از كشورهاي اروپايي كه اقدام به عضوگيري ميكند همه اين ويژگيها ميتواند در آنها وجود داشته باشد
* گروههاي افراطي با زمينههاي ذكر شده چگونه در قالب سازمان يافته و تشكيلاتي در اروپا به وجود ميآيند؟
** چند علت براي اين مساله وجود دارد. نخست آنكه علنا همه كلونيها و كامينيوتيهاي اقليت در جوامع اروپايي به اين فرايند دچار نميشوند براي مثال در كشورهايي اروپايي يا همان فرانسه اقليت ايراني هم زندگي ميكنند اما هيچگاه يك ايراني را نميتوان يافت كه به اين گروهها پيوسته باشد اين موضوع شايد به كيفيت مهاجران ارتباط داشته باشد براي مثال مهاجراني كه از ايران به اروپا سفر كردهاند خودشان را همسطح آنها ميدانند درباره ساير كشورهايي مانند الجزاير، مراكش، مالي، سنگال و سوريه مساله متفاوت است برخي از اين مهاجران وقتي به كشورهاي اروپايي مهاجرت ميكنند يك چيز را به خود ميبرند و آن هم فرهنگ بومي و محلي آنهاست.
وقتي ميفهمند كه فرهنگ بومي و محلي آنها در تعارض با فرهنگ مسلط قرار ميگيرد، تصميم ميگيرند كه در تنهايي و انزواي خود فرو رفته و براي خود يك كلونياي بسازند الجزايرهاي بسياري را در فرانسه ميتوان مشاهده كرد كه به زبان فرانسوي مسلط نيستند با وجود اينكه 20 سال در پاريس زندگي كردهاند. حتي برخي از آنها پاسپورت و شناسنامه فرانسوي هم ندارند. از الجزايره به فرانسه مهاجرت كرده و چون فرانسه پاسپورت را به آنها عودت نداده آنجا مانده و در همان كلونيهاي الجزايري زندگي، كار و داد ستد ميكنند اتفاقا خوب يا بد ريشه بسياري از ناهنجاريها مربوط به همان كمونهاست.
اين گروهها چون در اقليت قرار ميگيرند، بنابراين سعي ميكنند كه در انزوا و لاك خود فرو بروند و از ارزشهاي و هنجارهاي بومي خود حمايت كنند چون به زبان فرانسه آشنا نميشوند در دل فرهنگ فرانسه درك نميشوند و هيچ بهرهاي از ماهيت انسان مدرن نميبرند. به عبارتي به يك نقطه نقاد يا يك شهروند فعال دست پيدا نميكنند بلكه همواره ناتواني در ايجاد مفاهمه و گفتوگو داشته، تن به خشونت داده و همچنين سعي ميكنند ارزشهاي خود را از طريق اعمال فشار و استفاده از اسلحه پيش ببرند نكته سوم تبعيضي است كه در اين گونه جوامع وجود دارد، دولت فرانسه بايد فرصتهاي برابر براي اين مهاجران فراهم كند. بسياري از آنها در جوامعي چون فرانسه رها شدهاند اين رهاشدگي سبب ميشود كه انباشتي از عقدهها و ناكاميها از فرصتهاي از دست رفته در آنها جمع شود.
آن وقت نيروي جواني كه تحصيلات مناسب ندارد، در دل فرهنگ و زبان فرانسه حل نشده و پايگاههاي محكمي در جامعه هدف ندارد و در معرض آموزههاي افراطي قرار ميگيرد. اين آموزههاي افراطي از دو منشا برميخيزد نخست احساس تحقيري كه مسلمانان در اين كشورها دارند و سپس سياست دوگانهاي كه غرب در رابطه با رژيم صهيونيستي پيش ميگيرد به سراغ هر جوان مسلمان در فرانسه يا لندن برويم از وضعيت موجود در فلسطين غمگين بوده و همچنين نسبت به سياستهاي دوگانهاي كه آمريكا و دول غربي نسبت به فلسطين اتخاذ ميكنند معترض است. لذا از سويي بازيگران اروپايي و آمريكايي در بحران منطقه و به ويژه سوريه نميتوانند موضع ضد تروريستي اتخاذ كرده و از سويي ديگر از دولتهاي حامي تروريسم مانند عربستان، قطر و تركيه حمايت كنند و با آنها پيوندهاي سياسي مستحكم داشته باشند.
* رئيسجمهور فرانسه پس از حادثه تروريستي پاريس طي سخنرانياي اعلام كرد كه مبارزه با تروريسم آغاز شده و اين در حالي است كه همچنان فرانسه از عربستان سعودي سياستهاي حمايتگرانه سعوديها از داعش حمايت ميكند. ميتوان اين موضع فرانسوا اولاند را باور داشت؟
** مسلم است كه استراتژي غرب يك استراتژي نامناسبي بوده و دولتهاي اروپايي و آمريكا بايد براي آن تدابيري بينديشند. آنچه كه در 11 سپتامبر يا رويداد دوگانه پاريس روي داده ميتواند باز هم تكرار شود بدين مفهوم ريشههاي مبارزه با تروريسم در منطقه خاورميانه، نخست اصلاح سياستهاي خود در ارتباط با حمايت از رژيم صهيونيستي و ديگر بازسازي نوع رابطهشان با كشورهاي حامي تروريسم است. چگونه ميتوان تحت حمايت از دولت آزاد سوريه سازمان، پول و امكانات لازم را براي داعش فراهم كرد و اكنون كه داعش از كنترل خارج شده است، همچنان روابطشان را با عربستان سعودي حفظ كنند. براي مثال تركيه از همان ابتداي ماجرا به داعش كمك مالي كرده و سپس مدعي مبارزه با تروريسم شد. دولتهاي غربي بايد اين موضوع را در اولويت قرار دهند كه نسبت به استراتژي خود در منطقه تجديدنظر كنند.
* فرانسه نزد جهانيان كشوري برخوردار از تمدن غني و جايگاه والاي تاريخي بوده است اين كشور چگونه ميتواند مانند گذشته اين جايگاه خود را حفظ كند؟
** همانطور كه ميدانيد نسل اول روشنفكري ساليان دراز و متمادي تحت تاثير فرانسه بود. پاريس برخاسته از يك رهيافتي مدرن و آزاد بوده و همچنين است كه فرهنگها و قوميتها متفاوتي را در خود جاي داده و هر كدام از مولفههاي معماري اين شهر در حقيقت فرا كشوري و فراسرزمين بوده است. ايفل تنها براي فرانسويها مفهوم نداشته بلكه براي همه افرادي كه به مساله معماري و هنر و فرهنگ انساني توجه دارند مكاني از نوعي اعتلا و نشانه درخشان است. انقلاب فرانسه سه شعار اصلي همبستگي برادري و آزادي را سرلوحه خود قرار داد. كشوري كه بيانيه حقوق بشر را نوشته و نويسندگانش از جمله مونتسكيو، دالامبر، ديدرو، روبوسكي و از همه مهمتر ژان ژاك روسو الهامبخش متفكران بوده است. اين كشور براي ما ايرانيها يادآور خاطرات خوب انقلاب اسلامي است؛ كشوري كه به امام خميني(ره) پناه داده و هواپيماي ايرفرانس تا سالها براي ما ايرانيها نماد آزادي و حمايت از كشوري براي مبارزه با استبداد بود. فرانسه اگر بخواهد ميتواند به پيشينه خود باز گردد.
* فرانسه چگونه ميتواند در برابر موج افراطگرايي مقابله كند؟ حادثه تروريستي اخير ميتواند زمينهاي براي تغيير سياستهاي فرانسوا اولاند در منطقه و به ويژه سوريه باشد؟
** به نظر ميرسد كه اين كشور بايد در چند حوزه تجديدنظر كند. نخست آنكه در ارتباط با سياست عمومي پاريس در مقابل خاورميانه بايد به دوره گريزها باز گردد. دورهاي كه در آن سياست فرانسوي تمايز آشكار با دولت آمريكا، بريتانيا و حتي با دولت شوروي داشت. فرانسهاي كه بيشتر در كنار ملتهاي خاورميانه نقش بازي ميكرد و بايد سوسياليستها به طور خاص درباره حمايت بيچون و چرا از رژيم صهيونيستي تجديدنظر كنند در غير اين صورت اين وضعيت منجر به ظهور جريانات راست افراطي در فرانسه خواهد شد و دستاورد برزگ انقلاب فرانسه را دچار چالش خواهد كرد.
نكته بعدي اينكه فرانسه نسبت به نوع تعامل با شهروندان مهاجر خود افراد و گروههايي كه ريشه اصلي فرانسوي ندارند بايد دقت و تجديدنظر كند. در صورت پذيرش مهاجران بايد زمينه اشتغال، كار و فرهنگ و تحصيلات آنها را فراهم سازند. به نظر ميرسد كه دستگاههاي فرهنگي فرانسه در كنار مراكز اسلامي ميانهرو و صلحدوست در فرانسه و ساير كشورها بايد از نوعي تعامل در راه ارائه آموزههاي برآمده از دولتهاي عربستان سعودي از جريانهاي افراطي ميتواند براي فرانسه منبع بيثباتي و خطر باشد. اين كشور نيازمند بازبيني در سياست خود در ارتباط با رژيم صهيونيستي است.
* همچنان هژموني فرهنگ فرانسه در اين كشور حاكم است. چگونه اين افراد تحت تاثير فرهنگ فرانسه قرار نميگيرند و اما تحت تاثير انديشههاي تروريستي قرار ميگيرند؟
** روشن است كه فرانسه تحت تاثير فرهنگ خودش است اما زماني كه گروههايي تصميم به انجام عمليات انتحاري يا خرابكارنه ميگيرند در جامعهاي كه هزينه دموكراسي و همچنين هزينه پذيرش آزادانه، داوطلبانه مهاجران عرب و آفريقايي را ميدهد پيوسته چنين زمينههايي براي سوءاستفاده و خطر در آن وجود دارد و اين چيزي است كه فرانسه را فرانسه ميكند.
* ميزان رشد جمعيت مسلمانان بيش از مسيحيان اروپايي است اين مساله را با توجه به واقعيتهاي موجود جوامع اروپايي چگونه ميبينيد و اين طبقات جمعيتي چه پيامدي براي فرانسه و ساير كشورها خواهد داشت؟
** قطعا رشد جمعيت در ميان اقوام خانوادههاي عرب و مسلمان نسبت به خانوادههاي اروپايي در فرانسه بالاتر است اما در اروپا سه كشور بيشتر در معرض اين تغيير جمعيتي قرار ندارند، كشورهاي فرانسه، آلمان، بريتانيا، و از شرق اروپا به عبارتي از روسيه تا مروزهاي آلمان كشورهايي كه ما آنها را اروپاي شرقي ميناميم دو ويژگي مهم دارند نخست وجود مذهب ارتدوكسي، نظام فرهنگي و سياسي كه براي مهاجران هيچ گونه جاذبهاي در بر ندارد. لذا آنجا ما شاهد چنين گسترش جمعيتي و تمايلي براي استقرار مهاجران نيستيم بخشي نيز به اروپاي شمالي باز ميگردد.
كشورهاي بنلوكس چون بلژيك، هلند و دانمارك و كشورهاي شمال اروپا در آنجا نيز با اينكه تعداد مهاجران زياد است و سياستهاي تشويقي براي مهاجرت وجود دارد اما به علت نقش كمرنگ مذهب و قدرت فراوان مذهب پروتستان باز تركيب جمعيت چندان تغيير پيدا نخواهد كرد. مساله اصلي اينكه در سه كشور بريتانيا، آلمان و فرانسه تعداد مهاجران اقليت مسلمان رو به رشد است اما بيشترين نگراني اين كشورها، تفاوت در آموزههاي فرهنگي است. اصرار مهاجران به انتقال فرهنگ محلي خود در دل فرهنگ بزرگتر اروپايي با فقدان آموزش براي چگونگي تعامل ميان حفظ فرهگ بومي و كنار آمدن با آن فرهنگ كشورهاي مورد اشاره است لذا در دراز مدت اين نگراني وجود دارد اما يك خطر بالقوه شمرده نميشود
* برخي بر اين باورند ورود داعش به فرانسه به اين منظور صورت گرفته است كه در مرزهاي سوريه مستقر شود تا پس از مساله اوكراين بتواند روسيه را مجددا تضعيف كند. تا چه اندازه اين تئوري صحيح است؟
** هنر قدرتهاي بزرگ در اين است كه ميتوانند از شرايط به دست آمده سوءاستفاده كنند يا در جهت منافع خويش از آن بهره ببرند بديهي است كه غربيها بدشان نميآيد به علت وجود زمينههاي بالقوه و بالفعل در مناطقي مانند چچن يا اوكراين بحران را به سمت روسيه تغيير جهت دهند و عملي ساختن اين تئوري بعيد به نظر نميرسد به اين دليل كه تروريستها براي اروپاييها مشكل ايجاد نكنند و به جاي ديگري انتقال يابند ولي يكي از اقدامات جالبي كه سرويسهاي امنيتي در غرب انجام ميدهند اين است كه تمام مجاهدان را به سوريه ميفرستند تا از شر آنها دور باشند.
* حمله داعش به پاريس چه پيامدهايي در آينده براي اين گروه تروريستي به وجود خواهد آورد؟
** تصميم داعش جهت حمله به فرانسه بزرگترين خطاي تاريخ آنها بوده است اكنون بدون ترديد غرب نقشه ديگري خواهد كشيد. كلينتون اعلام كرده است داعش بايد كاملا از بين رود. اوباما چند روز پيش درباره داعش از واژه ميدان جنگ استفاده كرده است به نظر ميرسد فرانسويها به دليل پرستيژ لطمه ديده خود به صورت جديتري وارد نزاع سوريه، لبنان و عراق ميشوند و ساير دول اروپايي هم مانند آلمان و بريتانيا احساس خطر خواهند كرد و به سمت حذف كامل داعش حركت ميكنند.
* حادثه تروريستي فرانسه ميتوان منجر به پيوستن فرانسه به جبهه تهران و مسكو شود؟
** اين موضوع ميتواند موقعيت منحصر به فردي براي دولت ايران باشد به شرط اينكه ما از شرايط موجود با درايت و عقلانيت استفاده كنيم. دولت ايران ميتوان در شرايط موجود به دليل اينكه جديترين اقدمات را عليه داعش انجام داده و بيش از آمريكاييها در حفظ دولت عراق و سوريه نقش داشته است خود را بازسازي كند اكنون ايران و كشورهاي مخالف داعش ميتوانند به يك مثلث ضد داعش براي حذف اين جريان شوم برسند. گرچه به اعتقاد من ريشههاي پيدايش گروههاي تروريستي به خارج از كشورهاي خاورميانه باز ميگردد اما نبايد فراموش كرد كه داعش فقط با حمايت مالي و امنيتي تركيه، عربستان و قطر زنده نيست بلكه جهل و ناآگاهي، زمينههاي اجتماعي و فرهنگي در عراق و سوريه نيز به گسترش آن ياري رساند.
ش.د9405018