تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۵  ، 
کد خبر : ۲۹۶۲۱۷
مروری بر یک فاجعه در گفت‌وگو با شاهد عینی، کارشناس، حقوق‌دان و خانواده شهدای منا

جنایتی از جنس صهیونیستی- سعودی

مقدمه: پرونده‌ای برای یک فاجعه موسم حج سال گذشته حوادث بی‌سابقه‌ای توسط خاندان آل سعود رقم خورد و در جریان سقوط جرثقیل در مکه مکرمه و در فاجعه منا بیش از هفت هزار نفر از حجاج خانه خدا، جان باختند که 475 نفر از حجاج ایرانی نیز در میان جانباختگان این فاجعه بودند. دقیقاً بلافاصله پس از فاجعه منا، اقدامات خصمانه خاندان آل سعود نیز آغاز شد. از جمله عدم تحویل پیکرهای شهدای فاجعه منا، ممانعت از انتشار فیلم‌ها و اسناد این فاجعه و کتمان دلایل وقوع آن و ... در چنین شرایطی بود که امام‌خامنه‌ای در سخنرانی صریح و قاطعانه خود، خواستار تشکیل کمیته حقیقت‌یاب با حضور کشورهای اسلامی برای بررسی این فاجعه شدند؛ ایشان همچنین زنده نگه‌داشتن یاد شهدای منا را نیز مورد تأکید قرار دادند و فرمودند: «این حادثه به هیچ وجه نباید فراموش شود و دستگاه دیپلماسی و سازمان حج موظف هستند که این موضوع را به صورت قاطع دنبال کنند؛ پیگیری این مسئله و گفت‌وگو با دولت‌ها برای تبیین اهمیت ماجرا و بررسی راه‌های جلوگیری از تکرار آن وظیفه مهم مسئولان کشور به خصوص دستگاه دیپلماسی است؛ ظاهر ماجرا نشان می‌دهد که این فاجعه در اثر کوتاهی دولت میزبان رخ داده اما در هر صورت، این مسئله یک مسئله سیاسی نیست بلکه بحث بر سر هزاران مسلمانی است که در حال عبادت و انجام مناسک حج و با لباس احرام جان باختند و این مسئله باید به‌صورت جدی دنبال شود.»اما امروز و با گذشت یک سال از فاجعه تلخ و پرابهام منا و مکه، هنوز هیچ اقدام درخور و جدی از سوی نهادهای مسئول در کشورمان برای پیگیری ابعاد مختلف این فاجعه در داخل و در عرصه بین‌المللی صورت نگرفته و امروز خانواده‌های شهدای این فاجعه نه‌تنها از عدم پیگیری مسئولان ذیربط خبر می‌دهند بلکه دل بسیار پردردی از کارشکنی‌های صورت گرفته در مسیر احقاق حقوق شهدای منا و روشن شدن ابعاد پرابهام این فاجعه دارند. در این میان برخی از خانواده‌های شهدای منا تأکید دارند که در طول یک سال گذشته، موضوع شهدای این فجایع پیگری که نشده هیچ بلکه برخی از آنها بابت پیگیریهای خود مورد عتاب نیز قرار گرفته‌اند و هیچ یک از مطالبات مقام معظم رهبری و آنها در این فاجعه برآورده نشده است.برای بررسی ابعاد مختلف فاجعه منا به سراغ برادر شهید رکن‌آبادی، پسر شهید اخوان، محمد واحدی رئیس مرکز دانشجویی حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران(صلح زیبا)، حسن هانی‌زاده کارشناس‌آسیای غربی و مهدی جعفری زائرشاهد عینی فاجعه منا که خودش تا مرز شهادت پیش رفت، رفتیم و گپ و گفت‌هایی از جنس ناراحتی، تعصب و غیرت ایرانی و حقوق بین‌الملل و افشای برخی از پشت پرده‌ها داشتیم. البته جعفری برای ما گفت که رکن‌آبادی تا آخرین لحظه زنده بوده و به یک باره انگار که او را ربوده باشند ناپدید شد. در ادامه مشروح این مصاحبه‌ها را بخوانید.
پایگاه بصیرت / مجتبی برزگر

(روزنامه كيهان – 1395/06/21 – شماره 21439 – صفحه 8)

روایت یک روز سخت از زبان شاهد عینی

واقعاً سخت بود که خاطرات تلخ سفری که هرکس آرزوی رفتنش را دارد را به یادش بیندازیم. اما او می‌گفت من رزمنده فاو و کربلای پنج بودم ولی واقعاً تعمد سعودی‌ها مشهود بود. انگار که ما را به قتلگاه می‌بردند! به جای منا و انجام مراحل عبادی رمی جمرات؛ ما در گروه جانبازان قرار داشتیم و مردانی که روزگاری برای اعتلای صلابت این مرز بوم از هیچ کوششی دریغ نکردند. البته مهدی جعفری این جانباز سرافراز اسلام به ما گفت که در کاروانشان مدافع حرم هم داشتند که در این حادثه به شهادت رسید.

به حاج‌آقای مرتضایی(روحانی کاروان) اشاره کرد که خیلی با طمئنینه از زائران می‌خواست مشعر را به سمت منا ترک کنند. در هر کجا که احساس می‌کرد نیاز به عبادت، استحمام و استراحت دارد این توقف را ایجاد می‌کرد. ساعت‌ها به طلوع فجر می‌رسید و باید زائران بیت‌الله الحرام به منا می‌رفتند. خیابان خالی و زائرین آرام آرام از بیابان‌ها و چادرها بیرون آمده و به سمت سرزمین منا حرکت می‌کردند. حتی داود موسوی هم که دو پای قطع شده داشت و از رزمندگان جانباز تخریب‌چی جنگ بود هم خواست با ما بیاید. چون بسیاری از این دست زائران را نیابتی هم قبول می‌کنند. اما او اصرار داشت که بیاید! ظاهراً یکی از خیابان‌هایی که هر سال ایرانیان از آنجا به سمت سرزمین منا می‌رفتند خیابانی نبود که آن روز ما رفتیم. این را بعدها مسئولین بعثه می‌گفتند. آرام آرام فشارها و تراکم جمعیت شروع شد و شاید به سختی نفس می‌کشیدیم.

آفتاب شدیدی بر بالای سر حاجیان حاکم بود- در این حال شهید جلالی همان مدافع حرم را دیدم که با دوربین خود برای همسرش فیلمبرداری می‌کند. واقعاً احساس می‌کردم قفسه‌ سینه‌مان در حال خرد شدن است. پاها در حالت ایستایی و فقط بدن‌هایمان به جلو و عقب رانده می‌شد. به یک باره دیدیم چند نفر از این آفریقایی‌ها، بنگلادشی‌ها و شاید هندی‌ها که سیاه پوست بودند با قدرت‌بدنی بالایی که داشتند در داخل جمعیت، با ایجاد شکاف سعی می‌کردند خودشان را به دیواره‌ها نزدیک کنند. تراکم و فشار باعث شد این حاجیان به زمین بخورند و هیچ‌کس توان بلند کردن آن‌ها را نداشت. جمعیت قابل کنترل نبود و همین‌طور بیشتر و بیشتر می‌شد؛ هیچ‌کس نمی‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد؟! همین‌طور حاجیان روی هم می‌افتادند و زیر دست و پا قرار می‌گرفتند. به یک باره دیدم جلوی من شش تا هفت طبقه پیکر حاجیان روی هم افتاده است. مشاهدات بسیار تلخ و فضا بسیار سنگین بود. به طوری که هر کدام از زائرین برای عبور از این مسیر باید از روی پیکرها رد می‌شدند.

اما من به خودم گفتم اینجا فضای عبادت، معنویت و بندگی است؛ من این کار را انجام نمی‌دهم! این اتفاقات از ساعت هشت تا ساعت 12 به وقوع پیوست. صدای اشهد زائرین به گوش می‌رسید و شهید می‌شدند. از سویی دیگر صدای التماس «الجرعه! الجرعه!» برخی از زائرین هم می‌آمد که دریغ از توجه سربازان سعودی! همین‌طور که روی زمین دراز کشیده بودم و نفسم بالا نمی‌آمد اتفاقات و حوادث روز عاشورا برایم تداعی می‌شد. چشمانم به آقایی افتاد که روی صندلی برزنتی نشسته بود، حال نداشت اما دو نفر همراه او بودند و آب بر سر و صورت او می‌ریختند. او را نشناختم اما بعدها که به کشور بازگشتم از تلویزیون فهمیدم او شهید رکن‌آبادی است! باید قرص‌های کورتون خودم را می‌خوردم اما لب و دهانم خشک خشک بودند و از همراه این آقا طلب آب کردم و آن‌ها هم جرعه باقی مانده را به من دادند. بعد از آن شروع کردم اشهد گفتن و از فضا فیلمبرداری و پیامی به ملت ایران و رهبرم دادم. شاید ساعت سه بود، دوباره بهوش آمدم دیدم هنوز رکن آبادی آنجاست.

امیدی به زنده ماندن نداشتم. یادم می‌آید در این فاصله سرباز سعودی از پشت چادرها آمد و به شکلی آزاردهنده آب می‌خورد. پایش را روی مردم گذاشته بود و آن میله‌های دیوارها را گرفت و رفت. دریغ از اینکه آبی به حاجی‌ها برسانند! همه در حال جان دادن که شاید قطره‌ای آب آن‌ها را به زندگی برمی‌گرداند. به خدا گفتم که اگر ساعتی زنده بمانم فقط می‌خواهم به من لیاقت بندگی بدهی! به یک باره دیدم بطری آبی به قفسه سینه‌ام پرتاب شد و با آن توان تحلیل رفته بلند شدم و به زائران میانسال دور و اطراف که خانم‌هایشان در حال از دنیا رفتن بودند، دادم تا آن‌ها بخورند. گفتم خودم یک نفرم و این‌ها شش نفر هستند. آن‌ها تعجب کردند که چرا خودم این آب را نمی‌خورم. دوباره بیهوش شدم و وقتی دوباره بهوش آمدم دیدم سرم روی بالین یک حاجی بنگلادشی است که برای شهید شدن همسرش گریه می‌کند.

تا حالت هوشیاری پیدا کردم بلند گفتم؛ سلام بر حسین! همه اطرافیان گریه کردند. او به من آب می‌داد و من می‌گفتم العطاشا قد قتلنی... دست این نفر را گرفتم و به نیت دست خداوند، دستانش را بوسیدم و گفتم حاجی حجکم مقبول! اما آن ساعت دیگر رکن‌آبادی وجود نداشت. و دوستان ما در هلال‌احمر بعثه آمدند و ما را به مراکز درمانی بدون کیفیت عربستان انتقال دادند. در این راستا دیدم که برخی از این سربازان کارهای تبلیغاتی می‌کنند و مثلاً دارند به حاجیان ما آب می‌دهند و در همین حال فیلمبرداری هم می‌کنند. متوجه شدم و زدم زیر بطری‌های آب‌شان و فریاد زدم لعنت بر آل سعود...! این دوستان امدادگر از من خواستند که این‌طوری اعتراض نکنم؛ به من گفتند امکان دارد با ما لج کنند و پیکر هموطنان‌مان را تحویل ندهند.

یک جنایت کاملاً عمدی

من امروز پس از آن دوران می‌گویم این فاجعه عمدی بود و طراحی کردند که این اتفاق بر سر مسلمانان بیاید. چراکه حداقل می‌توانستند ارتفاع هلی‌کوپتر را کم کنند و خودش یک پنکه خنک‌‌کننده‌ای می‌شد. اما از این کار هم دریغ کردند.

مهدی جعفری، زائر جانبازی که این حوادث را برای ما روایت می‌کرد، همین طور می‌گوید: واقعاً بسیاری به خاطر یک قطره آب به شهادت رسیدند. این مظلومیت را به جرأت در جبهه‌های جنگ ندیده بودم. دولت عربستان که زیر بار نمی‌رود، در صورتی که جرم جنایتش محرز است. یا حقوق بشر به معنای واقعی در سازمان ملل فاقد معناست و یا پول‌های عربستان آن‌ها را هم خریده است. مگر می‌شود هفت هزار حاجی قربانی شوند اما هیچ صدایی از سازمان ملل درنیاید؟! اما این را بگویم که سخنرانی آتشین حضرت آقا قوت قلبی بود که خانواده‌های شهدا در پرواز جده وقتی این سخنان را شنیدند یک التیامی بود بر این همه آلام و درد..! امیدواریم به سزای اعمال ننگینشان برسند.

http://kayhan.ir/fa/news/85142

ش.د9502278

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات