* مهمترین نقد شما به اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
** مشکل جدی ساختار انتخاباتی در ایران این شده است که بدون اینکه نقطهگرایی سیاسی در آن وجود داشته باشد عملا انتخابات به سمت دو قطبی شدن پیش میرود و این دو قطبی شدن اساسا هر دو طیف موجود در این دو سویه را به رفتارهای خشونتبار سیاسی نسبت به هم میکشاند و در این میان چیزی که اصلا به آن توجه نمیشود برنامه، راهبرد و مهمتر از همه تعیین تکلیف عملی با اهداف و ماموریتهای انقلاب اسلامی در نسبت با مسائل اقتصادی، اجتماعی و کلان است.
من اساسا معتقد هستم اتفاقاتی افتاده است که هر انتخابات بزرگ و سرنوشتساز در ایران به سمت دو قطبی شدن پیش میرود و دو قطبی شدن بهشدت برای جامعه ما با این ساختار سیاسی معضلآفرین است و انتخابات تبدیل به وضعی میشود که بهرغم اینکه حضور مردم جشن بزرگ سیاسی است ولی انتخابات در کنارش یک نابسامانی سیاسی را در ایران تداعی می کند که اگر نخبگان به آن فکر نکنند و خودشان هم بهخاطر منافع کوتاهمدت و گذرا در آن هضم شوند؛ وضعیت از این هم بدتر خواهد شد و این موضوع هیچ ارتباطی با نظام پارلمانی یا نظام ریاستی ندارد. در کل انتخابات به این سمت پیش رفته است که من بهشدت به فکر احیای نیروی سوم در بدنه انقلاب اسلامی هستم. نیروی سوم انقلاب نفاقها و نارساییهای این دو قطب سیاسی کشور را اصلا نباید داشته باشد و اصلا در اینها نباید دخیل شود.
اصولگراها در انتخابات اخیر با عقلانیت بسیار بالایی نسبت به دور قبل و نه نسبت به دیدگاهشان پیش آمدند و بهدلیل اینکه گمان میبردند باید یک قطب سیاسی در انتخابات شکل دهند نه یک فکر و فرهنگ انتخاباتی تا از همراهی حداکثری برخوردار باشند که این عقیده آنها باعث میشد تصمیمگیریها از خرد سیاسی به دور شود. بحث بعدی این است که اصولگرایان بسیار به تشکل و شکلگیری رای هواداران خود میاندیشند.
آنها اصلا نمیتوانستند در رویکرد خود از ابزارهای مهندسی روانی و گفتمانی انتخابات بهره ببرند البته من منظورم استفاده از بیاخلاقیهایی که جریان پیروز در انتخابات انجام داد، نیست بلکه منظور بنده این است که اصولگرایان نتوانستند گفتمان اقتصادی و سیاسی را به گفتمان اجتماعی تبدیل کنند. البته قویترین رقابت را با رییسجمهور مستقر در تاریخ انقلاب داشتند و اگر که گزینه اصولگراها یک نفر نبود احتمال اینکه انتخابات به دور دوم برود بالا میرفت هر چند در دور دوم با همین منطقی که گفتم اصولگراها احتمالا نمیتوانستند موفق شوند پس من مشکل اصولگراها را اولا در احتیاط متناسب با زمان و گفتمان اجتماعی میدانم و نکته دوم اینکه اصولگراها بیشتر مراقب بودند تا دچار دعوای درونی نشوند تا بیرونی.
* آیا احساس نمیکنید اصولگرایی به پایان رسیده است؟
** حرف من احیای نیروی سوم است، نمیخواهم با وصف پایان اصولگرایی از آن یاد کنم چون دقیقا اشتباه در همین است اصلاحطلبها هم در انتخابات سال 84 همین را میگفتند و میگفتند ما با پایان اصلاحطلبی مواجهه هستیم در سال 88 هم همینطور ولی در درون خود با انجام یک فعل و انفعال اجتماعی توانستند یک بازسازیهای اساسی انجام دهند. هسته مرکزی خود را حفظ کردند ولی پوسته خود را تغییر دادند من این نکته را نمیخواهم بگویم ولی درعینحال که به پایان قائل نیستم بلکه به عبارتی از ضروریترین اولویتها احیای یک نیروی سوم است که بتواند در نقد و تعامل با جریان اعتدالگرایی و جریان اصولگرا به کنش سیاسی و انقلابی بپردازد و الان الزاما فعالیتهایش منجر به دوقطبیهای مضر و تفکیک بین انقلابی و غیرانقلابی نشود.
هر چند نیروی سوم بیش از آن دو نیروی دیگر سبک زندگی انقلابی دارد چون سبک زندگی انقلابی یکی از نقاط مثبت اصلی رهبران و نخبگان نیروی سوم نسبت به نیروی اول و دوم است. بسیاری از انقلابهای بزرگ جهان با احیای نیروی سوم توانستند از بنبستها خارج شوند. من قائل به بنبست نیستم ولی لااقل پویایی سیاسی درون جامعه اسلامی به عنوان یک شهروند که با جریان اول و دوم زاویه دارد قائل به نیروی سوم هستم و هرکاری برای آن لازم باشد میکنیم تا این نیروی سوم تحقق پیدا کند و مهمتر اینکه نباید به جمعبندی برسند، اصولگراها قرار نیست نیروی سوم باشند اصولگراها باید اصولگرایی خود را انجام دهند.
* اصولگرایان در نیروها و آرمانهایشان چه بازنگری باید انجام دهند؟
** باید منافع کوتاه مدت را واقعا کنار بگذارند که نکته بسیار مهمی است و همچنین باید در آشتی و تعامل با نیروهای نخبه جامعه خود را بازسازی کنند و مهمتر اینکه به لحاظ نقد باید ابتکار عمل چپها را در دست بگیرند. امروزه چپ اقتصادی و سیاسی ایران کارش به جایی رسیده است که اسطوره لیبرال دموکراسی را در جمهوری اسلامی به رای میگذارد و این یعنی پایان چپ اقتصادی و سیاسی فلذا اصولگراها اتفاقا در این زمان باید به فکر تقویت رویکرد چپ باشند درعینحال که نگاهها و گفتمانشان اسلامی است؛ نباید بگذارند علم نیروی چپ در ایران زمین بماند.
من بسیاری از نیروهای چپ را میشناسم که میگفتند ای کاش اصولگراها یک مقدار عقل به خرج میدادند و میتوانستند ما را از این دولت نو لیبرال رها کنند. بدون اینکه لازم باشد نفاق ایجاد شود. متاسفانه باید به این نکته اشاره کنم که دانش نخبگان و رهبران دانشگاه و دانش رهبران جریان اصولگرا در سطح بسیار پایینی است که باید این را با شرکت در مناظرهها، مطالعه و افزایش ارتباط واقعی با دانشگاهها، دانش سیاسی خود را افزایش دهند. امروز ما نیاز به نیروی بسیار قوی داریم که دانشگاه برای رهبری جریانهای سیاسی و اجتماعی بسیار سازنده است.
* روشهای اصلاحطلبان برای بازسازی خود چقدر در اصولگرایان قابل استفاده است؟
** افزایش و بست گفتمانی که آنها دادند و به عبارتی اصلاحطلبان با بخشی از آن اشخاصی که میتوانست نیروی سوم باشد، آمدند و توانستند گفتمان خود را بازسازی و اجتماعی کنند و رأیشان را از چندهزار به چند میلیون برگردانند، هرچند اصلاحطلبی باز هم به معنای سال 84 امروزه در ایران رای نمیآورد ولی معنایش را عوض کردند. اصولگراها میتوانند بازسازی گفتمانی کنند و این بازسازی گفتمانی را نباید به معنای اصلاح ارزشی بیان کنند. ضمن اینکه خیلی از مسائلی که در جریان اصلاحطلبی اتفاق افتاده است یک ائتلاف استراتژیک با اعتدالگرایی بود و باید اصلاح آن را اصولگراها بهطور دقیق رصد کنند. اصلاحطلبی توانست گفتمان خود را تغییر دهد و من بدون اینکه بخواهم توصیه به این بیاخلاقیها کنم توصیه به رصد دقیق دارم و گرفتن غلطهای آنها با نگاه انتقادی.
امروز کارآمدی بهشدت گفتمان فعالی شده است. در رفتار رایدهی طبقه متوسط شهری اگر این کارآمدی را حذف کنید دولت جدید هیچ پیروزی ندارد. با این فساد و با این اشخاص و با این رکودی که اقتصاد ایران دارد تنها رمز سوق پیدا کردن آراء به سمت آنها کارآمدی است. البته بخشی از کارآمدی در دولتهای دوم اتفاق میافتد یعنی بسیاری از مردم احساس میکنند بالاخره این کارآمدتر از یک دولت و یک خانه تکانی اساسی است. کارآمدی در ذهن مردم وجود دارد و بر همین اساس دولت جدید توانست با غیریتسازی و گفتمانسازی و همچنین قرار دادن وکیل در مقابل قاضی و دیپلمات در مقابل جنگنده و کارشناس کارآمد را مقابل نقزن قرار دهد و رأی بیشتری را کسب کند. بهشدت جریان اصولگرایی باید به دنبال مسأله و مفهوم کارآمدی باشد .
* آیا اصولگرایی در بخش ارتباط با مردم باید بازنگری کند؟
** باید دنبال الگوی خاص خود باشند نه از الگوی کف و سوتی جریان اصلاحطلب که در دوران اصلاحات بود تبعیت کنند و نه اینکه دل خوش کنند به مجالس مذهبی که آنها را دعوت به سخنرانی میکنند؛ بلکه باید الگوی خاص خود را بازسازی کنند که این الگوی خاص و ویژه یک ضلعش شناخت دقیق مشکلات مردم و مردمی بودن و جهادی بودن است و یک ضلع دیگر آن کارآمدی است که اگر این را در الگوی مواجهه با جامعهشان تداعی و عیان کنند میتوانند رابطهشان را با مردم نیز تقویت کنند. 4سال پیش که منطق نقزنی بر رایدهی بود یک عده پیروز شدند ما الان آمدیم دوباره نق زدیم ولی دیدید که پیروز نشدیم. انگار جامعه شیفت کرد به گام بعدی که کارآمدی است. اتفاقا مشکل اصولگراها همین است که همیشه یک گام از گفتمان جامعه عقب هستند. مشکل اصولگراها در برقراری ارتباطات با شهر مدرن است. شهر مدرن در انتخابات شهری است که نیازها و خلقوخوها و گرایشهای خاص و مهندسی خود را دارد که بسیار پیچیده است و باید شناسایی شود.
http://sobhe-no.ir/newspaper/246-1/8/9214
ش.د9600600