تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۴  ، 
کد خبر : ۳۰۳۵۹۰
ايستادگي مردم افغان برابر روس‌ها متأثر از انقلاب ايران بود

«گذري تاريخي بر تعاملات فرهنگي - سياسي دو ملت ايران و افغانستان» در گفت‌و‌شنود با محمد‌ابراهيم شريعتي (بخش نخست)

مقدمه: چهره‌اي كه در گفت و شنود پيش رو مخاطب ماست، از موفق‌ترين اتباع افغانستان در ايران به شمار مي‌رود كه راه‌اندازي انتشارات «عرفان» مهم‌ترين دليل اين مدعاست. محمد‌ابراهيم شريعتي افغانستاني، تاكنون ده‌ها عنوان كتاب در حوزه فرهنگ و ادب و دين منتشر كرده و در جلب توجه مخاطبان فارسي‌زبان در ايران، افغانستان و حتي برخي كشورهاي اروپايي، توفيقاتي مهم داشته است. او در گفت‌وگويي كه در پي مي‌آيد، به بازكاوي تاريخ تعاملات فرهنگي- سياسي دو ملت ايران و افغانستان پرداخته است. بخش آغازين مصاحبه را هم‌اينك پيش رو داريد.
پایگاه بصیرت / احمدرضا صدري

(روزنامه جوان - 1396/05/01 - شماره 5143 - صفحه 9)

* رابطه شيعيان افغانستان با ايران و همچنين نظام جمهوري اسلامي را در حال حاضر و پس از 38 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

** بسم الله الرحمن الرحيم. بي‌ترديد مردم افغانستان، ارتباط كهن و ديرينه‌اي با ايرانيان دارند. افغان‌‌ها با ايراني‌ها داراي دين، زبان، تاريخ، آداب و مخصوصاً هويت فرهنگي مشتركي هستند، لذا همواره تحولات ايران، در افغانستان بسيار مهم بوده است. حدود 100 سال قبل، در ايران انقلاب مشروطه به وقوع پيوست و 4 تا 6 هزار خانوار ايراني از مشهد، در اثر ظلم و ستم استبداد، به هرات پناه بردند و جالب اينجاست كه رهبر مشروطه يعني مرحوم آخوند خراساني به اينها نامه‌اي داده است تا به والي يا استاندار هرات بدهند.

استاندار هرات هم، به اين مردم زمين كشاورزي و آب مي‌دهد و مي‌گويد ما پول يا امكانات ديگري نداريم ولي زمين داريم، روي اين زمين كشاورزي و خانواده خود را اداره كنيد. اينها سه، چهار سال در آنجا مي‌مانند. اسناد و تواريخ آن هم در جلد چهار كتاب «سراج‌التواريخ» منتشر شده است. پس از پيروزي انقلاب مشروطه و بازگشت اينها به ايران، اين مردم خاطره بسيار خوشي از مردم هرات دارند كه آنها را با شادي و نقل و نبات بدرقه كرده بودند. عده‌اي از اينها هم در آنجا مي‌مانند.

* نسل‌هايشان هنوز هستند؟

** شايد، چون بيش از 100 سال از اين ماجرا گذشته است، بنابراين افغان‌‌ها، هميشه درگير مسائل سياسي و داخلي ايران بوده‌اند و ايراني‌ها هم متقابلاً همين‌طور بوده‌اند، لذا انقلاب ايران در بين افغان‌‌ها، چه در بين اهل سنت و چه در ميان شيعيان جايگاه ويژه‌اي دارد.

* از بدو آغاز نهضت امام خميني در ايران، رويكرد مردم افغانستان نسبت به اين پديده چگونه بود؟ اين مسئله كمتر بررسي شده است.

** نمونه زنده‌اش، خود من هستم كه بيشترين كتاب‌هاي حضرت امام خميني را، در افغانستان در ميان اهل سنت فروخته‌ام!...

* جالب است...

** در جلال‌آباد، قندهار و... بيشتر كتاب‌هاي امام خميني را كه از ايران تهيه كردم و به افغانستان بردم، در اين نقاط فروختم و نه در ميان شيعه‌هايي كه در قسمت‌هاي مركزي افغانستان يا در كابل يا شمال و غرب افغانستان سكونت دارند. واقعيت اين است كه مردم افغانستان با اين پديده بسيار خوب برخورد كردند و برايشان بسيار خوشايند بود.

* چرا؟

** چون مسلمان هستند و فكر مي‌كردند اسلام به عنوان يك مكتب آزادي‌بخش، مي‌تواند حكومت تشكيل بدهد و انسان‌ها را به رفاه و آسايش مادي و معنوي برساند و خود مردم افغانستان هم بلافاصله انقلاب كردند. ايستادگي‌اي كه مردم افغانستان در برابر روس‌ها كردند، متأثر از انقلاب ايران بود. انديشه‌هايي كه از ايران به سمت افغانستان مي‌آمد و ارتباط‌هايي كه مردان مجاهد آن زمان افغانستان با مردان مجاهد ايران داشتند، باعث شد آنها در مقابل روس‌ها ايستادگي و مجاهدت كنند و نيروهاي روس را شكست بدهند. هنگامي كه در سال 1357 امام خميني به ايران آمدند، ما در افغانستان جشن گرفتيم و بسيار خوشحال شديم.

* در آن دوره، شما خودتان در كجا بوديد و چه به ياد داريد؟

** من در مدرسه علميه غزني درس مي‌خواندم. جالب است ما تمام اخبار ايران را از طريق راديو بي.‌بي.‌سي گوش مي‌داديم و اين راديو براي ما بسيار مهم شده بود، چون مي‌خواستيم بدانيم در تهران، تبريز، آبادان و جاهاي ديگر چه اتفاقاتي افتاده‌ است؟ در هر جاي ايران، هر اتفاقي كه مي‌افتاد، مي‌شنيديم و تحليل مي‌كرديم.

يكي از تحليل‌هاي جالبي كه در مدرسه علميه ما در اوايل انقلاب ايران مطرح بود، اولين رياست جمهوري ايران پس از انقلاب بود. تحليل‌هاي بسيار جالب و متفاوتي بود، از جمله اينكه مي‌گفتند: خود امام خميني هم مي‌خواهند كانديداي رياست جمهوري شوند و جالب اين است كه ما و عده ديگري مي‌گفتيم اگر ايشان كانديداي رياست جمهوري شوند، ما از تقليد ايشان عدول مي‌كنيم!

* چرا؟

** امام خميني را بسيار بالاتر از اين شئون مي‌دانستيم. وجهه معنوي مجتهدي كه انسان از او تقليد مي‌كند، نبايد منحصر به ايران باشد و به همين دليل بود كه عده‌اي جداً مي‌گفتند اگر ايشان رئيس‌جمهور شوند، ما از ايشان عدول و از مجتهد ديگري تقليد مي‌كنيم! اين خاطره‌اي است كه نزديك به چهار دهه از آن مي‌گذرد و همچنان به يادم مانده است.

* حساسيت امام نسبت به وقايع افغانستان هم، فصلي مهم در رفتارهاي ايشان در حوزه سياست خارجي است. اعضاي بيت امام نقل مي‌كنند شبي كه سفير روسيه آمد و به امام اطلاع داد ما فردا به افغانستان حمله مي‌كنيم، امام با حالت تأثري به او گفتند: «شما اين كار را مي‌كنيد ولي فشل مي‌شويد و شكست مي‌خوريد». تحليل‌تان از تعامل ايران و مجاهدين افغانستان در جنگ با روسيه چيست؟

** دولت و ملت ايران در آن دوران، تمام مجاهدان افغانستان را با دل و جان حمايت كردند و مورد توجه قرار دادند. جمهوري اسلامي خودش دچار جنگ و مشكلات اقتصادي بود و تازه به پيروزي رسيده بود ولي باز هم از مردم افغانستان حمايت و در آنجا هزينه‌هاي زيادي كرد و مي‌توان گفت مجاهدان افغانستاني به نحوي، محصول ايدئولوژي انقلاب ايران بودند. ايران همان تسلط و نفوذ معنوي و سياسي‌اي كه بر شيعيان افغانستان داشت، بر جمعيت اسلامي افغانستان و رهبري چهره‌هايي چون مرحوم برهان‌الدين رباني، گلبدين حكمتيار و تمام گروه‌هاي خرد و‌ ريزي كه در افغانستان در مقابل روس‌ها مبارزه مي‌كردند، هم داشت، ايران هميشه جانانه از افغانستان حمايت كرده است.

* كدام يك از گروه‌هاي افغانستان فكر و انديشه امام را بيشتر نمايندگي مي‌كرد؟

** شيعيان افغانستان، مخصوصاً سازمان نصر.

* يعني همان حزب وحدت اسلامي؟

** بله، سازمان نصر كه بعدها حزب وحدت شد، اتفاقاتي كه در اين 36 سال در جامعه شيعيان افغانستان رخ داده‌، بر محور رهبران سازمان نصر بوده است و اينها گردانندگان اصلي وقايع بوده‌اند. اين جريان، بيشتر از هر گروه ديگري انديشه امام خميني را نمايندگي مي‌كرد، چون معتقد به پيروي از ولايت فقيه بودند. براي ولايت فقيه در افغانستان، درگيري‌هاي گسترده‌اي هم شده است.

* نكته جالبي است. در اين‌باره توضيح بيشتري دهيد.

** برسر اين مسئله درگيري‌هاي نظامي هم اتفاق افتاد! درگيري‌اي كه سازمان نصر با حركت اسلامي شيخ محمد آصف محسني داشت، به خاطر همين بود.

* آنها ولايت فقيه را قبول نداشتند؟

** مي‌گفتند ولايت فقيه را به عنوان يك عامل سياسي قبول ندارند! درگيري‌ سازمان نصر عليه جريان موسوم به حركت اسلامي در آن دوران، دقيقاً در همين راستا تصوير مي‌شد، البته جالب است كه الان پيرو غليظ ولايت فقيه شده است و شعارهاي تندي هم مي‌دهد! مصاحبه‌اي از آيت‌الله صالحي ديدم كه ايشان گفته بود آيت‌الله محسني يكي از پيروان واقعي ولايت فقيه است! با خودم گفتم ايشان از قبل اينطور بود يا الان چنين اعتقادي پيدا كرده است؟ همه مي‌دانند كه درگيري بين سازمان نصر و حركت اسلامي به رهبري شيخ محمد آصف محسني در افغانستان، خونبارترين درگيري بود و جوانان زيادي - كه هر دو طرف شيعه و هزاره بودند- در اين درگيري‌ها كشته شدند. خودم در قره‌باغ از ولايات غزني، شاهد يكي از درگيري‌ها بودم و يكي از فرماندهان بسيار مشهور حركت اسلامي به نام حاجي معلم در درگيري با ابوذرِ معروف- كه با شهيد مزاري به شهادت رسيد- كشته شد.

* شهيد ابوذر غزنوي؟

** بله، در آنجا بسي آدم كشته شد. غزنوي آدم بسيار مبارز، جوانمرد، رشيد و غيوري بود يا درگيري‌هايي هم كه پاسداران جهاد اسلامي افغانستان در مركز افغانستان با شوراي انقلاب اسلامي افغانستان انجام دادند، در همين راستا بودند. اين دو گروه پيروان واقعي ولايت فقيه بودند، ولي بعدها اينها كنار گذاشته شدند و افراد ديگري در افغانستان جاي آنها را گرفتند كه داستان مفصلي دارد.

* ايران در شكل‌گيري حزب وحدت اسلامي چقدر نقش داشت؟

** نقش فراواني داشت. يكي از آرزوهاي جمهوري اسلامي اين بود كه شيعيان افغانستان متحد و يكپارچه و يك كاسه شوند و قدرت واحدي را تشكيل بدهند تا بتوانند در معادلات سياسي افغانستان ظهور خوبي داشته باشند و در سه چهار سال انصافاً هم خوب ظاهر شدند.

* الان هم اين‌طور است؟ شيعيان متحدند؟

** خير، شيعيان متحد نيستند!

* چرا؟

** مردم شيعه متحدند، ولي رهبران شيعيان متحد نيستند.

* علتش چيست؟ اختلافات آنها به ايران هم مربوط است؟

** خير، به ايران مربوط نيست. واقعاً ايران در اين قضيه كه اينها با هم اتحاد نداشته باشند يا عليه هم جبهه‌گيري كنند، نقشي ندارد. به نظر من اينها به خاطر منافع شخصي و گروهي به جان هم افتاده‌اند. فرض كنيد اگر آقاي... يا آقاي... يا آقاي... يا بقيه رهبران سياسي، اين مناصب سياسي را از دست بدهند، آدم‌هاي بسيار بي‌خاصيت و بيكاره‌اي هستند و احتمال دارد در امور روزمره خود هم بمانند!

* مرحوم شهيد مزاري با ايران، امام، رهبري و ايرانيان رابطه ديرينه‌اي داشت، اما در سال‌هاي آخر، به نظر مي‌رسيد بين او و ايران فاصله‌هايي ايجاد شده است. معمولاً عقب مي‌كشيد و با فاصله حرف مي‌زد، البته علناً عليه ايران حرف نمي‌زد، ولي مشخص بود كه نقارها و ناراحتي‌هايي در برخوردهايش هست كه كمتر هم بازگو شده‌اند. به نظر شما علت چه بود؟

** يكي دو سال بعد از به وجود آمدن حزب وحدت، حكومت دست‌نشانده كمونيست‌‌ها يعني ژنرال نجيب سقوط كرد. بعد از سقوط ژنرال نجيب، طبعاً وقتي ژنرال دوستم از بدنه دولت نجيب جدا شد و به مجاهدين پيوست و جنبش اسلامي افغانستان را به وجود آورد، رابطه بسيار تنگاتنگي با شهيد مزاري داشت. يكي از مشكلاتي كه شهيد مزاري با جمعيت يا حزب اسلامي يا حتي احتمالاً با جمهوري اسلامي پيدا كرد، اين بود كه وقتي مجاهدين كابل و حكومت را تصرف كردند، قول و قرارهايي كه جمعيت اسلامي افغانستان، احمد شاه مسعود و رباني گذاشته بودند، همه زير پا گذاشته شدند!

* قرارهايي كه با حزب وحدت گذاشته بودند؟

** با حزب وحدت و بقيه مجاهدين افغان و نهايتاً در افغانستان جنگ داخلي شروع شد. وقتي دكتر نجيب كابل را به مجاهدين تسليم كرد، يك آجر در كابل فرو نريخت و گلوله‌اي هم شليك نشد و حكومت كاملاً صلح‌آميز، قدرت را در حضور نماينده سازمان ملل متحد، به آقاي صبغت‌الله مجددي تحويل داد. در طول سه ماهي كه آقاي رباني رئيس‌جمهور موقت بود، تمام مشكلات شروع شد و حزب وحدت هم از باميان نقل مكان كرد و به غرب كابل آمد و در آنجا مستقر شد.

نيروهاي حزب وحدت هم در غرب كابل و در مناطق شيعه‌نشين و هزاره‌نشين، جا به جا شدند و اينها نصف كابل را گرفتند. بعد هم نتوانستند بر سر حكومت با هم كنار بيايند و يك حكومت واحد ملي يا يك حكومت حقوقي درست كنند كه همه مجاهدين در آن مشاركت داشته باشند و در نتيجه جنگ‌هاي نيابتي شروع شدند. اول با حكمتيار، بعد با دوستم و رباني تا اينكه جنگ با رباني يا احمد شاه مسعود، تقريباً دو سال به درازا كشيد و دولت جمهوري اسلامي با همان روالي كه از آقاي رباني و احمد شاه مسعود دفاع مي‌كرد، به همان منوال هم از حزب وحدت دفاع مي‌كرد. چون جمهوري اسلامي در حزب وحدت بيشتر نفوذ داشت و بيشتر كمكش مي‌كرد، دوست داشت اين حزب ايده‌هايش را بپذيرد و با احمد شاه مسعود صلح كند.

در اينجا حزب وحدت به ايراني‌ها گفت: ما منافع خودمان را بيشتر از شما تشخيص مي‌دهيم! اگر بخواهيم با احمد شاه مسعود صلح كنيم يا حكومت تشكيل بدهيم و در حكومت شريك شويم، بايد مسعود خواسته‌هاي ما را بپذيرد! خواسته‌هاي مزاري هم كه خواسته‌هاي شخص ايشان نبود، شما حزب وحدت و هزاره‌ها را در يك ظرف زماني وسيع 100 ساله بررسي كنيد. ظرف 100 سال از وقتي كه حكومت امير عبدالرحمن در سال 1884 در افغانستان سر كار مي‌آيد تا سال 1888 يا 1890، شيعيان 65 درصد قتل عام و 20 تا 25 درصد هم از افغانستان آواره مي‌شوند! الان خاوري‌هاي مشهد كلاً هزاره‌اي هستند.

آنها در پاكستان و آسياي ميانه هم هستند. همين آقاي غلامرضا انصاري - كه الان در شوراي شهر تهران است- از اقوام دورمن و هزاره‌اي است. همين‌طور آقاي ظفرزاده كه اقوامشان در افغانستان و پاكستان هستند. اينها كساني بودند كه در آن دوران فرار كردند و به ايران آمدند. هزاره‌هايي كه آنجا مانده‌اند، مي‌گويند بين 20 تا 25 درصد يا 15 تا 25 درصد جمعيت داشته‌اند، ولي از همه چيزي محروم بودند! ما نمي‌توانستيم تحصيلات عالي كنيم. نمي‌توانستيم پزشك شويم. نمي‌توانستيم در وزارت دفاع باشيم.

* عملاً شهروند درجه 2 محسوب مي‌شديد...

** شهروند درجه 2 كه خوب است، ما در افغانستان شهروند درجه 10 به حساب مي‌آمديم! آن هم مايي كه قدرت داريم، اسلحه و نيروي نظامي و تشكيلات منسجم داريم، پس مي‌خواهيم موقعيت خود را در افغانستاني كه مال ماست، تثبيت كنيم و اين بار اگر بگذريم، بايد 100 سال ديگر عقب بمانيم! در اينجا جمهوري اسلامي براين باور بود كه ما هر طوري شده است، با احمد شاه مسعود صلح كنيم. ماهم صلح مي‌خواستيم، ولي بعد از برآورده شدن خواسته‌هايمان نه اينكه تسليم شويم. به همين دليل يك مقدار كدورت به وجود آمد. مشكل ديگري كه در اينجا بيشتر خود را نشان داد مسئله برخي سعايت‌ها بود. عده‌اي از مجاهدين افغانستاني كه مي‌آمدند و به جمهوري اسلامي گزارش مي‌دادند كه احتمال دارد حزب وحدت از اهداف اوليه‌اش دست برداشته و مثلاً با دوستم ائتلاف كرده باشد!

آنها درواقع دو به هم زني مي‌كردند يا مثلاً مي‌گفتند: حزب وحدت دارد با اتحاديه مجاهدين اسلامي افغانستان - كه در پاكستان بودند و انديشه‌هاي تقريباً نيمه چپي يا بيشتر نژادپرستانه داشتند- همدست مي‌شود! در صورتي كه حزب وحدت در روزگاري كه ميثاقش را امضا مي‌كند، تصميم دارد با همه طيف‌هاي شيعيان در افغانستان متحد شود و همه را زير يك چتر بياورد. اينگونه رفتارها مؤثر بودند و بالاخره اين شكاف به وجود آمد، ولي اين شكاف آن‌قدرها حاد نشد كه حزب وحدت از ايران ببرد. شايددر حديك دلخوري بود. واقعيت اين است كه دلخوري‌هايي به وجود آمد.

* برخي مدعي شده‌اند كه ايران در ماجراي دستگيري و شهادت مزاري - كه دو سه روز طول كشيد- كوتاهي كرد. ديدگاه شما دراين‌باره چيست؟

** بايد گفت كه دستگيري شهيد مزاري و شكست هزاره‌ها در غرب كابل از 14 تا 24 اسفند، گنگ‌ترين مقطع از تاريخ هزاره‌هاست. وقتي طالبان به نزديكي‌هاي چهار آسياب مي‌رسد و حزب وحدت اسلامي مقر خود را تحويل طالبان مي‌دهد و خودش به طرف عربستان سعودي عقب‌نشيني مي‌كند، خود داستاني درخور پژوهش دارد. از همه مهم‌تر اين است كه حزب وحدت، از اولين گروه‌هاي مجاهديني بودند كه در غزني در مقابل نيروهاي طالبان سنگر گرفتند و جنگ بسيار مفصلي كردند وعده‌اي مي‌گويند: حدود 300 تن از طالبان را در آنجا كشتند. با اين همه و بعد از اين قضايا، طالبان غزني را فتح كردند و تا چهار آسياب آمدند و پشت جبهه حزب وحدت قرار گرفتند. حزب وحدت از سه جانب با اينها وارد مذاكره شد. يكي آقاي خليلي از پيشاور پاكستان بود. يكي آقاي دكتر طالب از اسلام‌آباد بود كه با طالبان مذاكره كرد و به آقاي مزاري تلفن مي‌زد كه خاطر جمع باش طالبان با تو كاري ندارد!

مذاكره‌كننده ديگري هم به نام مرحوم آقاي شيخ يوسف واعظي از كويته پاكستان بود كه به خاطر اينكه رهبران طالبان با ملا گلزار آشنايي داشتند، از آنجا مذاكره مي‌كرد و به مزاري خبر مي‌داد كه طالبان با تو كاري ندارند و با رباني كار دارند! محور چهارم مذاكرات در شرق غزني بود كه يك عده از رهبران حزب وحدت يا روحانيون صاحب نفوذي كه در غزني بودند مثل آقاي حكيمي، آقاي عرفاني و...با طالبان مراوده‌هايي داشتند و به شهيد مزاري اطلاع مي‌دادند طالبان با شما كاري ندارد و شما سلاح و سنگرهاي خودتان را داريد و اينها حتي به شما كمك هم خواهند كرد! وقتي طالبان به چهار آسياب مي‌رسند سفير دولت جمهوري اسلامي ايران، آقاي محمدرضا بهرامي ـ كه الان هم سفير است ـ به شهيد مزاري پيشنهاد مي‌كند كه: به سفارت ما بيا تا بعد برايت راه چاره پيدا كنيم، ولي ايشان قبول نمي‌كند و مي‌‌گويد:من از كنار اين مردم، جايي نمي‌روم!

* يعني وقتي فضا سنگين شد، گفتند بيا اينجا پناه بگير؟

** بله. مرحله دوم اين بود كه گفتند حالا كه نمي‌خواهي از كنار نيروهاي نظامي و مردم هزاره غرب كابل بيرون بروي، ما از احمد شاه مسعود تضمين گرفته‌ايم كه تو با همه نيروهاي نظامي‌ات به هزاره‌جات يا شمال افغانستان يا هر جايي كه مي‌خواهي بروي. آقاي مزاري گفته بود: من به قول و قرار احمد شاه مسعود اعتماد ندارم! جمهوري اسلامي تلاش‌هاي زيادي كرد كه سير قضايا به اينجا منتهي نشود.

نكته ديگري كه در اينجا لاينحل مانده است، مذاكره‌كننده‌اي كه به نام شهيد مزاري رفته و با طالبان مذاكره كرده است، اسمش ابوذر بوده، ولي كدام ابوذر است؟ معلوم نيست. اين ابوذر از چهار آسياب، 500 تن از طالبان مسلح را مي‌آورد تا به خطوط مقدم جبهه بيايندودر مقابل احمد شاه مسعود بجنگند! اين آدم، اين 500 نفر را از چهار آسياب - كه به سمت جنوب كابل امروزي است- از دارالامان به جايي كه كبريت‌سازي است مي‌آورد و از آنجا هم عبور مي‌كند و به نزديكي‌هاي دهمزنگ مي‌رسد و در آنجا، فرمانده طالبان شخصي است به نام گردريزي. گردريز يكي از شهرهاي جنوب افغانستان است.

او مي‌گويد وقتي اين گروه به اين محل مي‌رسند، راه بلد يا مذاكره‌كننده‌اي كه اسمش ابوذر بوده است، غيبش مي‌زند و بعد از دقايقي، تمام نيروهاي طالبان در آنجا محاصره مي‌شوند و بين آنها جنگ درمي‌گيرد و بخشي از طالبان به‌كلي نابود مي‌شود! بخشي كه باقي مي‌ماند، با فرماندهان خود در چهارآسياب تماس مي‌گيرد كه ما محاصره شده‌ايم. البته آنها هم حدس مي‌زدند كه چنين اتفاقي بيفتد و نيروي ضربت از پشت سر مي‌آيد و نيروهاي حزب وحدت را محاصره مي‌كند. در اين درگيري، آقاي مزاري از غرب كابل اسير مي‌شود. مذاكره و اين چيزها همه داستان جعلي است.

* درتبليغات رسمي حزب وحدت مي‌گفتند كه براي مذاكره رفته بود...

** خير، اين داستاني جعلي است كه حزب وحدت مي‌گويد و هيچ سندي هم براي آن ندارد. فردي به نام عبدالمنان از ايالت قندهار، از فرماندهان جنگي و ميداني طالبان بود و همان كسي است كه در عكس‌هايي كه بعدها از دوران اسارت شهيدمزاري منتشرشد، گوش او را گرفته است. كسي هم كه در كنارش نشسته است و مي‌خندد، آدمي به اسم ولي‌محمد است كه يكي از فرماندهان جنگي طالبان است. بعد از اينكه طالبان سقوط كرد، امريكايي‌ها عبدالمنان را دستگير كردند و چند سال در گوانتانامو بود و از آنجا به افغانستان برگشت و سرطان گرفت و در قندهار مرد. ولي‌محمد هم بعدها با ISA پاكستان درگير و در جايي به نام دالبندي ترور شد و پاكستاني‌ها او را كشتند.

درآن روزها، بسياري از فرماندهان حزب وحدت وقتي فهميدند شهيد مزاري دستگير شده است و سنگرها سقوط كرده‌اند، اسلحه‌ها را زمين گذاشتند و با زن و بچه مردم به طرف چهار‌آسياب به راه افتادند. هر كسي كه راه مي‌رفت، مي‌ديد خانمي با دو سه بچه سرگردان مانده‌اند، بچه را بغل مي‌كرد و راه مي‌افتاد و طالبان كه مي‌پرسيد اينها كيستند؟ مي‌گفتند زن و بچه‌ام هستند! طالبان به اينها كاري نداشت. آنها كساني را مي‌گرفتند كه حتماً در سنگر بودند. اين را يكي از كساني تعريف مي‌كند كه جزو طالبان و نيروي جنگي بود و امكان انتقام گرفتن داشت، ولي الان ديگر جزو طالبان نيست و مي‌آيد و از ايران كتاب مي‌برد.

* با او آشنايي داريد؟

** بله، با او مراوده داريم. همانطوركه عرض كردم جزو طالبان بود، اما الان ديگر نيست. اين آدم كسي است كه در دوراني كه جزو طالبان بود، در كابل حضور داشت. مي‌گفت نمي‌دانستم در آينده اين رويدادها اينقدر مهم مي‌شوند، والا همه را يادداشت مي‌كردم. البته الان ديگر چيزي نمي‌گويد يا يادش نيست يا خودش نمي‌گويد. مي‌گفت، اسلحه همان آدمي كه گوش شهيد مزاري را گرفته بود، يعني عبدالمنان، الان در قندهار است، مي‌‌خواهي برايت بياورم؟ گفتم به چه دردم مي‌خورد؟ يعني اطلاعات آن آدم تا اين حد دقيق است.

روايت او اين است كه وقتي شهيد مزاري را به چهار آسياب بردند و فهميدند او كيست، طالباني‌‌ها به او گفتند تو خيانت كرده‌اي و‌... و روي اين حرف هم خيلي مصر بودند، چون آن ابوذر نامي كه رفت و 500 نفر از طالبان را آورد كه در دهمزنگ قتل عام شدند، خودش را نماينده حزب وحدت معرفي كرده بود. شهيد مزاري مي‌گويد من خيانت نكرده‌ام و تو خيانت كرده‌اي!...چون شهيد مزاري نمي‌داند آن ابوذر نام كيست و چه اتفاقي افتاده است. هر دو طرف درست مي‌گويند. طالبان درست مي‌گويد چون نيروهايش قتل عام شده و بيسيم زده‌اند كه ما محاصره و قتل عام شده‌ايم.

از اين طرف هم حزب وحدت مي‌گويد ما با تو قول و قرار گذاشته بوديم و ما خيانت نكرده‌ايم و تو خيانت كرده‌اي!به هرحال بعد از اينكه طالبان مي‌فهمد عبدالعلي مزاري را با هشت نه نفر ديگر دستگير كرده‌اند، اينها را در هليكوپتر مي‌نشاند كه به قندهار بفرستد. به گفته همين فرد طالبي كه گفتم، دست آقاي مزاري و چند نفر ديگر در هليكوپتر كاملاً باز بود. وقتي هليكوپتر به نزديكي‌هاي مُقُر در غزني مي‌رسد، اسرا وقتي مي‌فهمند اينجا كوتاه‌ترين راه به سمت هزاره‌جات است، به نگهباني كه در هليكوپتر بود حمله و او را خلع سلاح مي‌كنند.

http://www.Javann.ir/863115

ش.د9601386

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات