(روزنامه كيهان – 1396/06/04 – شماره 21706 – صفحه 6)
سه
سال بعد از اجلاس هراره، بعد از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، امام نامهاي براي
گورباچف رهبر شوروي ميفرستند که کسي از محتواي آن خبر ندارد. گروهي در داخل و
اغلب خارجيها که نميتوانستند امام را بشناسند، گمان ميکنند نظام ايران کم آورده
است و در اين اوجِ فشارها و کمبودها و ضعفهاي ناشي از جنگ و تحريمها و با اين
پايان جنگ، بالاخره ايرانيهاي انقلابي هم تسليم شدهاند و حالا ميخواهند براي
مقابله با آمريکاييها، به شوروي پناه ببرند؛ پس ايران هم نتوانست سرِ ادعاي خود
بماند. آمريکاييها در نگاه کوتاهمدت عصباني و نگران بودند و در نگاه بلندمدت،
خوشحال.
افزوده شدن ايرانِ مهم و قوي، به قطب شوروي، در اوج جنگ سرد براي آنها خطرناک و عصبانيکننده بود، آنهم ايراني که تا ده سال قبل، در فرمانپذيري، مانند ايالتي از ايالات آمريکا شده بود. اما کهنهکاران استعمارگر خوشحال بودند و آرزو ميکردند اين حدس در مورد محتواي نامة امام درست باشد. کمونيسم و شوروي و يارانش، دشمنان شناختهشده، قابل پيشبيني و اهل معامله بودند و آن قدر در درون خودشان مشکل داشتند که بشود با حوصله و صبر شکستشان داد. برخلاف ايرانيهاي انقلابي که نه ميشد شناختشان و نه رفتارشان را پيشبيني کرد؛ با ايرانِ عضو بلوک شرق، راحتتر ميشد مبارزه کرد، ولي ايرانِ انقلابي، يک دشمن خطرناکِ ناشناخته و ابدي بود.
آن روز که محتواي نامه منتشر شد، دهان تمام اين تحليلگرها باز ماند و قلب کثيري از مسلمانان کمونيستشده لرزيد. نامه، نصيحتِ رهبران شوروي بود، براي بازگشت به فطرت الهي و ايمان به خدا و دين او، و ترساندن آنها بود از نابوديِ قريب الوقوع مکتب و حکومتشان. نامهاي که به حکمت، اتمام حجت بود و خودِ گيرندگانش هم آن را نفهميدند و شد آنچه امام پيشبيني کرده بودند.
ادامه سخنرانی آیتالله خامنهای در اجلاس هراره: فرهنگ سلطه، ملتهاى ضعيف را ذلتپذير و معتاد به ستم ساخته است. بايد از درون، ذات آنان را درمان کرد. بايد باورى عميق به کرامت و قدرت انسان و به خدا و به ارزشهاى انسانى راستين و نيز به پوچى قدرتهاى طاغوتى، در انسانها دميد و آنان را با اين سلاح کندىناپذير مسلح کرد. اسلام و همة اديان آسمانى، انسان را به چنين ايمانى، و کاملاً در جهت عکس فرهنگ سلطه سوق مىدهند. متون خدشهناپذير اسلامى صريحاً دستور مىدهد «لاتَظلِمونَ و لاتُظلَمونَ» نه ظلم کنيد و نه مظلوم شويد؛ و مىآموزند که ستمگرى و ستمپذيرى در يک رديفند و ستمگر و ستمپذير، شرکاي جرم يکديگرند. تماشاچى ظلم بودن و بىتفاوت ماندن نيز، همانند ظلم و خود مرحلهاى از آن است.
تکيه به قدرت لايزال الهى و ايمان راسخ به مردم، درس ديگر اسلام به ملتها و رهبران است که آنان را به ايستادگى در برابر سلطههاى جهانى تشجيع مىکند و اميد موفقيت را در آنان پرفروغ مىسازد. اين درس بزرگ اسلام، در گذشته و حال جهان، بارها عينيت يافته و به تجربهاى مسلّم مبدل شده است. هرجا ملتها يا رهبرانى، از رها کردن ميدان براى پيشروىهاى متجاوزانه خوددارى کرده و خطرات و زحمات مبارزه را پذيرفتهاند، همة ابزارهاى قدرتِ زورمندان بىاثر گشته و راه بر متجاوز بسته شده است. نهضتهاى آزادىبخش پيروز در دهههاى اخير و لبنان و افغانستان، امروز نمونههاى مجسم و فراموشنشدنى اين مدعايند.
انقلاب اسلامى ايران و تشکيل نظام جمهورى اسلامى، شاهد زنده و فوقالعادهاى است بر بطلان اين پندار که سلطة جهانى شکستناپذير و خواست و ارادة آن تخلفناپذير است. پيام بزرگ انقلاب ما به ملتها آن است که گردن نهادن به نظام سلطه، ارادة قدرتمندان را فقط بهدليل قدرتشان، مشروعيت بخشيدن، گناه و غلط و خود، بزرگ ترين وسيلة سلطة نامشروع است. انقلاب بزرگ اسلامى ما، راز توفيق در آزمايش عظيم خود را اين مىداند که جداً و حقيقتاً به قدرت لايزال الهى و به مردم تکيه کرده و قدرتهاى معارض و مهاجم را شکستپذير دانسته است. با اين روحيه است که ما امروز نظام جهانى ظلم و انظلام را صريح و بىمهابا نفى مىکنيم، اين را وظيفة خود دانسته و به پيشرفت آن عميقاً اميدواريم.
مسلمان و غيرمسلمان، چپي و راستي، انقلابي و غيرانقلابي، هر که در سالن نشسته، يک سؤال در ذهن دارد: اين همه جرأت و جسارت از کجا آمده است؟
خيليها در دل ميگويند: خب ما هم انقلابي بوديم، در حين مبارزه هم حرفهايي ميزديم، اما حالا که به قدرت رسيدهايم، ديگر ميترسيم؛ مگر ميشود جلوي اينها ايستاد؟ اما ريشة اين جرأت و عزت، در سيزده قرن پيش از اين است:
مرد بر پشت شتر سوار شد، از ميان ياران اندکش گذشت. در مقابلِ سپاه بيشمار دشمن قرار گرفت، فرياد زد: ساکت شويد! طنين صدا همة طبلهاي توخالي را ساکت کرد. مرد با نام خدا و درود بر پيامبرش شروع به صحبت کرد: «تَبّاً لَکم اَيَّتُهَا الجَماعَـهًُْ وَ تَرَحاً» مرگتان باد و غم يارتان... اين بيان يک فرماندة فاتح، به اسيران دشمن نيست؛ خطاب مردي است تنها و بيياور، در برابر سپاهي عظيم؛ مردي که ميداند تا ساعتي ديگر خودش را شهيد کردهاند و خاندانش را اسير؛ اما حسينعليهالسلام اينچنين فرياد ميزند: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِيَ بنَ الدَّعِي قَد رَکَزَ بَينَ اثنَتَينِ: بَينَ السِّلَّـهًِْ وَ الذِّلَّـهًِْ؛ وَ هَيهاتَ مِنَّا الذِّلََّـهًْ» آنجا که انتخاب بين مرگ و خواري باشد، هيهات که ذلت پذيريم. ما خون ميدهيم و عزت ميخريم، ولي تن به ذلت نميدهيم. خدا و رسولش و مؤمنان آن را براي ما نميپذيرند و نياکان پاک و دامنهاي مطهر و دلاوران شجاع و جانهاي سرافراز نميپذيرند که اطاعت از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم.
آن که پشت تريبون ايستاده، از نسل همان مرد است و از طرف ملتي سخن ميگويد که مقتدا و معشوقشان حسين است.
ادامه سخنرانی آیتالله خامنهای در اجلاس هراره: کاربرد اين دستور آسمانى و نيز دستورات صريح پيامبر اسلام صلّىاللهعليهوآلهوسلّم در مفاهيم و روابط بينالمللى آن است که ما نمىتوانيم در قبال تجاوز، در هر گوشة دنيا که به وقوع پيوندد، بىطرف بمانيم، ولو اينکه مستقيماً به منافع ملى ما مربوط نشود. اگر جهان سوم به اين اصل توجه کند، عدم انسجام کنونى در برابر تهاجمات امپرياليسم از ميان ما رخت برخواهد بست. چرا جنبش غيرمتعهدها رسماً اعلام نکند که بىطرفى اعضا در قبال هر نوع تجاوز، غير موجّه و تخلف از اصول جنبش است؟
بگذار کسي از درون جنبش عدم تعهد، غيرمتعهدها را نقد کند و اين مدعيان استقلال را از عاقبت سکوتها و نديدنها بترساند.
آیتالله خامنهای: در اينجا مايلم نظرات خود را در ارزيابى و تقويم وضع کنونى جنبش، با استفاده از همين اصل، اصل محکوميت نظام سلطه و سيستم ستمگرى و ستمپذيرى باز گويم.
آقاى رئيس!
نَفسِ بهوجود آمدن اين جنبش، عصيان و طغيانى از طرف کشورهاى مستقل جهان سوم، عليه نظام سلطه بوده است. امروز نيز جهان سوم براى تحرک و سازماندهى تلاشهاى خود، چهارچوبى بهتر از غيرمتعهدها نمىشناسد. ما براى ارزيابى دستاوردها يا ضعفها، بايد ببينيم جنبش در اين مسير، يعنى رفض نظام سلطه و جايگزين کردن روابط عادلانه، چه کرده است. از گذشته درس بگيريم و آينده را با پشتوانة آن بسازيم. جنبش در ربع قرنى که از حيات آن مىگذرد، دستاوردهاى قابل توجهى داشته است. تأثير اجلاس باندونگ در شدت و سرعت بخشيدن به مبارزات ضداستعمارى، سبب شد تعداد قابل توجهى از کشورهاى جهان سوم، امنيت و استقلال خود را در پيوستن به جنبش بدانند. مواضع جنبش در مورد حمايت از نهضتهاى آزادىبخش و مبارزات ضد استعمارى، قدمى قابل تقدير و شايد منحصر به فرد در صحنة بينالمللى، براى شکستن نظام سلطة حاکم بر جهان، آن هم در بدترين نوع آن، يعنى سلطة نظامى، بهشمار مىآيد.
جنبش در حفظ دستاوردهاى اين گونه نهضتها که همانا حکومتهاى نوپاى انقلابى و مردمى است، اگرچه تحرک کمترى از خود نشان داده، ليکن بههرحال سهمى را ايفا کرده است. در مقابله با سلطة اقتصادى بر کشورهاى جهان سوم، جنبش از سالهاى هفتاد به بعد، طرح نظام نوين اقتصاد بينالمللى را با تلاش فراوان مطرح کرده است که خود باعث يک آگاهى وسيع بينالمللى شده است و اگر قدمهاى بعدى با جديت طرحريزى شود، اميد آن مىرود که در شکستن شبکة مخوف مسلط اقتصادى بر جهان سوم، تأثير بهسزايى داشته باشد.
در دهة هفتاد و هشتاد که تشنج بين دو قطب در اوج خود بود و کابوس انهدام بشريت با جنگ اتمى، جامعة بشرى را بهشدت مىترسانيد، جنبش توانست با افکار صلحجويانه و موضع ترقيب به مذاکرات خلع سلاح، تا حدى در کاهش تشنج حاکم مؤثر گردد، و هم به روشنگرى در سطح جهان کمکى کرده باشد. بر اين دستاوردها بايد بيفزاييم که تأثير جنبش در سازمان ملل، بهتدريج تا آنجا افزايش يافته که رأى غيرمتعهدها، بهعنوان يک مجموعه مطرح شده است. اين از يک جهت سلطة وسيع ابرقدرتها را بر سازمان ملل به خطر انداخته و از سوى ديگر قدرت ملتها را ولو بسيار محدود، نمايانگر ساخته است. احساس خطر ابرقدرتها در برخوردهاى اخير آمريکا با سازمان ملل کاملاً محسوس است. اين نقاط مثبت.
http://kayhan.ir/fa/news/112306
ش.د9603453