(روزنامه آسمان آبي – 1396/08/03 – شماره 96 – صفحه 7)
* جریان اصولگرا در انتخابات ریاستجمهوری اخیر جبههای جدید با عنوان جمنا شکل داد و تقریبا همه جریانهای اصولگرایی (البته جز آقای لاریجانی و اطرافیان و همچنین آقای ناطقنوری) ذیل این مجموعه وارد انتخابات شدند. با این حال جبهه مردمی نیروهای انقلاب یا همان جمنا نتوانست رضایت همه اصولگرایان را جلب کند و بعد از انتخابات انتقادها به جمنا بیشتر شد؛ ابتدا از این جریان یک آسیبشناسی میکنید که عملکردش چگونه بود؟ نقاط قوت و ضعفشان چه بود؟
** اولا ما بهعنوان یکی از تشکلهایی که در جریان اصولگرایی فعالیت داریم، سازوکار جمنا را از ابتدا همراه با اشکالات فراوانی میدیدیم و تذکرات فراوانی نیز در اینباره داده بودیم، اما متأسفانه تذکرات هم مؤثر واقع نیفتاد و خروجی آن نیز از نظر حزب ما قابل قبول نیست و معتقدیم اکنون نیز این طیف نمیتواند اجماع همه طیفهای اصولگرا را بههمراه داشته باشد. کسانی که در جمنا بهعنوان نامزد انتخاب شدند مورد تأیید طیفهای معتدل اصولگرایان نبودند. طیفهای اصولگرایی که از ابتدا با جمنا حرکت کردند و همراه بودند امروز از این نتیجه خشنود و راضی نیستند. اگر هم در زمان انتخابات دیدید همه گروههای اصولگرایی پشت سر یک نامزد قرار گرفتند به دلیل تعهداتی بود که داده بودند و به ظاهر حفظ وحدت کردند؛ در واقع آن وحدت، وحدت ظاهری بود.
به همین دلیل دیدیم که بعد از انتخابات اعتراضها به این مجموعه شدت گرفت و این مجموعه بهدنبال اصلاحات ساختاری رفت، اما در پاسخ به سوال شما درباره آسیبشناسی این مجموعه ابتدا باید تأکید کنم بسیار مخالفم و بهطور کلی من قائل به اینکه مرزی را بهعنوان مرز اصولگرایی مشخص کنیم و این مرز همواره روی سایرین بسته باشد و غیراز افرادی که در دورههای متعدد در دایره تصمیمگیری حضور داشتند و همچنان خود را متولی امر میدانند و دیگران را به عرصه تصمیمگیری راه نمیدهند، هیچگاه چنین روشی را مبتنی بر اصول نمیدانم.
اقتضای کار جمعی در یک جبهه بزرگ این است که باید با یک گارد کاملا باز نسبت به مسائل از جمله موضوع مهم انتخابات مطالعه بررسی، تصمیمگیری و برنامهریزی شود؛بنابراین فکر میکنم اصولگرایی با این روش به پایان خط رسیده و دیگر هیچ شانسی برای موفقیت در عرصه انتخابات ندارد مگر اینکه سازوکار و مکانیسم تصمیمگیری و بررسی خود را تغییر دهد و به این باور برسد که باید برای حضور دیگران و ورود عناصر خردگرا و معتدل که در محور عقلانیت حرکت و با توجه به اقتضائات تصمیمگیری میکنند، عرصه را خالی کنند.
با این سازوکار و با این افرادی که به محور وحدت تبدیل شدهاند باید مطمئن بود که جریان اصولگرایی مانند گذشته که پیدرپی طعم تلخ شکست را تجربه کرده، باز هم باید منتظر شکست باشد. این روشی که اکنون اصولگرایان در پیش گرفتند به مثابه آب در هاون کوفتن است. بر این اساس من هیچ روزنه روشن و چشمانداز خوبی را برای آینده اصولگرایان نمیبینم.
* هرچند شما معتقدید وحدتی که اصولگرایان در زمان انتخابات بدان دست یافتند وحدتی ظاهری بود، اما به نظر میرسد این جریان در ایام انتخابات حداقل شعارها و وعدههایی داد که به مطالبات مردم نزدیکتر شده بود. بعد از انتخابات هم اصولگرایان بحث آسیبشناسی را مطرح کردند؛ بهعنوان مثال نواصولگرایی مطرح شد و بر این نکته تأکید داشتند که اصولگرایان باید گفتمان خود را با مطالبات مردم هماهنگ کنند؛ چه اتفاقی افتاده است که جریان اصولگرا به این سمت حرکت میکند؟
** البته این پدیده تنها در جبهه اصولگرایی قابل مشاهده نیست و اصلاحطلبان هم دچار این وضعیت شدهاند و در دورههای مختلف به این سمت حرکت کردند و بهمثابه نواصولگرایی حرکت کردند. لذا این تنها اتفاقی نیست که در جریان اصولگرایی مشاهده شده باشد. ما شاهد چنین اتفاقهایی در اردوگاه مقابل هم بودیم. اصولگرایان نیز به این نکته رسیدهاند که باید با توجه به مقتضیات زمان حرکت کنند و اصرار بر خطاهای گذشته آنان را بهجایی نمیرساند. اصولگرایان این بحران را درک کردهاند که برای بهدستآوردن نظر مردم باید بهسمت مطالبات آنان حرکت کنند و پایگاه اجتماعی خود را قوت بخشند.
ما نباید هیچگاه در گذشته بمانیم بلکه باید با گامهای حسابشده و رو به جلو حرکت کنیم؛ البته این مسئله، مستلزم تشکیل اتاق فکر با حضور افرادی است که میتوانند مبتنی بر اندیشه و روش نو، تاکتیکهای نو، طراحی کنند. بنابراین نباید خیلی به این نامهای جدید از جمله نواصولگرایی توجه شود چون اینها تابلو است. من معتقدم با تغییر نامها هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. باید محتوا تغییر کند. تغییر شکل یک موضوع است و تغییر محتوا موضوع دیگری است که در اصل باید تغییر محتوا صورت گیرد.
* الان در جریان اصولگرایی تغییر محتوایی صورت گرفته یا فقط نامها تغییر کرده است؟
** به عقیده من، آنچه اکنون در جریان اصولگرایی روی داده تغییر نام است؛ یعنی تابلو عوض شده. نمیشود با عوضکردن جامه، صاحب جامه را هم تغییر داد. بالاخره آن کسی که جامه بر تن دارد، ولو اینکه بخواهد مدلهای مختلفی را تجربه کند، اما آنچه از تراوشات ذهنی او و ایدههای او به فعلیت در بیاید و به گفتار دربیاید، همان است که بوده مگر اینکه طرز تفکر عوض شود؛ البته این بدان معنا نیست که از اصول بازگردد. لازمه پایبندی به اصول، تغییر در رفتار و حرکت به سمت هرچه بهتر شدن مقتضای اصول است. اگر این اتفاق نیفتد غلط است. صحبتهای امیرالمؤمنین(ع) برای ما سیاستمداران درس بزرگی است. ایشان فرمودهاند که انسانها باید فرزند زمان خویشتن باشند. اینکه انسان بخواهد در گذشته باقی بماند و همان روشها، همان برنامهها و همان رهبران را تجربه کند، راه به جایی نخواهد برد.
* یعنی معتقدید اصولگرایان هنوز به اهمیت این موضوع که باید گفتمان خود را همسو با مطالبات مردم تعیین کنند، نرسیدهاند؟
** وقتی ما میگوییم مردم یعنی توده مردم؛ وقتی برای توده مردم و برای عموم تصمیمگیری میشود باید برآیند عقل جامعه را درنظر گرفت و به تناسب توقعات و انتظارات عموم جامعه برنامهریزی کرد و با توجه به رویکرد آنان رفتار و تصمیمات بروز و ظهور پیدا کند و به عینیت برسد. اشتباهی که اکنون وجود دارد این است که اگر تصمیمگیری میشود این تصمیمگیری فقط یک قشر خاص را مدنظر قرار میدهد و با توجه به درخواست و توقعات این قشر خاص تصمیمگیری میشود که با این روش واقعا راه به جایی نخواهیم برد. ما هنوز عادت نکردیم روشی که امام(ره) برای حرکت جامعه بهسمت تحقق آرمانها و اهداف در پیش میگرفتند، عملیاتی کنیم. ایشان واقعا بر این عقیده بودند که باید خواست همه جامعه را در نظر داشت و برای همه گروهها برنامهریزی کرد، نه فقط قشری خاص.
* یعنی اشکالی که اکنون اصولگرایان دارند این است که براساس نیازها و مطالبات قشر محدود و خاص برنامهریزی میکنند و به همین دلیل است که در انتخابات مختلف شکست میخوردند؟
** بله، ما فکر میکنیم میتوانیم با برنامهریزی برای یک طبقه و بخشی از جامعه که مورد قبول ماست و ما هم مورد قبول آنها هستیم مشکلات کل جامعه را حل کنیم و به اشتباه میخواهیم این برنامه را به کل جامعه تعمیم بدهیم؛ اشتباه در اینجاست. ما باید متناسب با قامت جامعه، برنامهها را تهیه و تدوین کنیم و مطمئن باشیم اگر تنها یک بخش جامعه را در نظر بگیریم جامعه ما را پس خواهد زد. این کار، کار سختی هم نیست. اگر نمونه آماری از هر جامعه و برآیند آن را در نظر داشته باشیم و برنامهریزی و سیاستگذاری کنیم، موفق خواهیم بود، اما متأسفانه این اتفاق تاکنون نیفتاده است. حتی اصلاحطلبان نیز دچار این مشکل هستند و این مشکل تنها چیزی نیست که اصولگرایان به آن دچار باشند.
کلا سیاسیون ما فقط به آن قشر و بخشی که رویکرد آنان به سمت آن مجموعه است توجه دارند؛ به عبارت دیگر اصلاحطلبان فکر میکنند آنچه آنان میخواهند میتواند بهعنوان یک برنامه نجاتبخش باشد و در مقابل ما اصولگرایان نیز فکر میکنیم اگر برنامهای مبتنی بر خواست اصولگرایان تدوین کنیم کار تمام است و میتواند پاسخ نیازهای جامعه بوده و رضایت همه را در پی داشته باشد. مشکل کشور ما دقیقا همین مسئله است. اینگونه نگاه به مسائل باعث شده برنامهریزیهای ما محدود باشد و متعلق به یک جناح باشد. بزرگترین خطای استراتژیک ماست که متأسفانه اصولگرایان نیز بیشتر بدان دچار هستند و باید برای آینده خود فکری اساسی کنند.
https://asemandaily.ir/post/5706
ش.د9603903