تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴  ، 
کد خبر : ۳۰۸۱۶۱

قرار پنهان، قرارداد آشکار

پایگاه بصیرت / سعدالله زارعی

(روزنامه كيهان – 1396/04/15 – شماره 21664 – صفحه 2)

1- درباره مبنای مناقشات رژیم‌های سعودی، امارات، بحرین و مصر علیه قطر مطالب زیادی گفته شده و این قلم نیز در چند یادداشت نکاتی از آن را بیان کرده است. اما به مرور و با فرو نشستن گرد و خاک‌های اولیه، نقطه‌های کانونی در این مناقشات جلوه و جلا پیدا می‌کنند. وقتی پرونده این مناقشه را بررسی می‌کنیم و اجزای آن را کنار هم قرار می‌دهیم، نکات جالبی نمایان می‌شوند. وقتی مناقشه شروع شد کمتر گمان می‌رفت که اساسا موضوع مناقشه اختلافات قطر و عربستان سعودی نیست که اگر بود دلیلی نداشت کشورهای غربی به نفع یک طرف ماجرا موضع بگیرند و گاهی هیزمی نیز بر این آتش بیفزایند. بر این اساس درباره زمان آغاز ماجرا هم تردیدهایی به وجود می‌آید.

خواه ناخواه و البته به گونه‌ای که چندان برجسته نباشد، در حین مباحث تند رسانه‌ای علیه قطر و پاسخ‌های قطر، موضوع فلسطین و روابط عربی با رژیم صهیونیستی مطرح می‌شد. رژیم سعودی اصرار داشت دوحه نیروهای محدود حماس را از قطر براند و از آن سو دولت قطر در بیانیه‌ها و بیانات رسانه‌ای به روابط توامان خود با رژیم صهیونیستی و جنبش اسلام‌گرای حماس اشاره می‌کرد و به عنوان یک برگ افتخار از این روابط دوگانه! یاد می‌کرد. اما برخلاف آنچه وانمود و گمان می‌شد، این اصل موضوع بود نه یک بند از اشکالاتی که سعودی به قطر وارد می‌کرد. در واقع اصرار سعودی به قطع روابط عربی- فلسطینی به منظور واداشتن جنبش‌های اسلام‌گرای فلسطینی بود به پذیرش آنچه در طرح خائنانه و مشترک تل‌آویو- ریاض اصل موضوع بود.

ماجرای مورد اشاره به این صورت تنظیم و اجرایی گردید؛ دولت‌های عربی و به ویژه مصر و رژیم سعودی رهبران حماس را واداشتند تا در سند سیاسی حماس در مورد محو رژیم صهیونیستی و مبارزه تا تحقق آن تجدید نظر صورت گیرد که این اتفاق افتاد و البته طرف فلسطینی با تاکید بر روی سایر بندها که بر تشکیل فلسطین از بحر تا نهر اشاره داشت، سعی کرد، اهمیت دو ماده‌ای که از سند سیاسی خود حذف کرده است را کم نشان دهد.

رژیم صهیونیستی پس از این اعلام کرد که حذف دو بند از سند سیاسی فلسطین را کافی نمی‌داند و خواستار حذف همه بندهایی است که ناظر بر شکل‌گیری یک کشور مستقل در کنار اسرائیل است. کاملا واضح بود که در این میان طرف فلسطینی یعنی رهبران جنبش حماس از یک‌سو احساس می‌کردند که سران مصر و سعودی آنان را فریب داده و گوهری قیمتی را از آنان ستانده‌اند و از سوی دیگر نمی‌توانستند با آنچه از سوی رژیم صهیونیستی مطرح می‌شود، همراه شوند. از این رو یک سخنگوی جنبش حماس از سفر قریب‌الوقوع رئیس جهادی دفتر سیاسی حماس- دکتر اسماعیل هنیه- به تهران خبر داد و البته کمی بعد از قطعیت این خبر کاسته شد و سفر هم تاکنون صورت نگرفته است. طبیعی هم بود که مصر در این شرایط اجازه خروج به رهبران فلسطینی غزه برای سفر به تهران ندهد.

چیزی نگذشت که نیروی هوایی رژیم صهیونیستی حملات محدودی که عمدتا جنبه هشدارآمیز داشت متوجه نوار بسته غزه کرد. با بررسی این عملیات می‌توانیم دریابیم که این عملیات برای کشتار مردم و یا ضربه زدن به افراد و موقعیت‌های نظامی مبارزان فلسطینی نبود بلکه بیشتر در حکم یک هشدار و علامت برای ترسیدن و عقب رفتن بود. درست همزمان با این مسئله حدود جمع زیادی از اعضای جنبش حماس، توسط اروپایی‌ها و کشورهای عربی تحریم شدند اما در عین حال جالب این بود که نام هیچ کدام از اعضای برجسته این جنبش در میان آنان نبود! در این بین می‌توان گفت تحت فشار قرار دادن حماس از یک‌سو با زمانی که رژیم صهیونیستی حد تنازل حماس را کافی ندانست تطبیق پیدا می‌کند و از سوی دیگر با ارائه طرحی از سوی کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا که طی آن هر نوع حمایت و کمک‌رسانی به گروه حماس را منع کرده و به اعمال تحریم‌هایی تهدید کرده، منطبق می‌باشد.

در واقع می‌توان گفت به احتمال بسیار زیاد میان آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی، مصر و بعضی دیگر از دولت‌های منطقه برای بسته شدن پرونده فلسطین طرحی به تصویب رسیده که یکی از ابعاد اصلی آن- که بدون آن امکان تحقق این طرح وجود ندارد- کانالیزه کردن و تحت فشار شدید قرار دادن طرف فلسطینی است. در این بین مصر می‌گوید من حاضرم بخشی از صحرای سینا را به فلسطینی‌ها واگذار کنم تا آنان بتوانند آوارگان خود را در آنجا سکنی دهند. عربستان ضمن اینکه از رسمی شدن روابط با تل‌آویو که طی ده‌ها سال گذشته شکلی غیررسمی داشته است، خبر می‌دهد فشارها را روی جنبش حماس که مهم‌ترین طرف فلسطینی‌ در این بحث به حساب می‌آید، متمرکز کرد. در این بین اگرچه در شکل ظاهر شرط‌های رژیم‌های سعودی، مصر، بحرین و امارات برای عادی شدن روابط با دوحه روی ایران و اخوان‌المسلمین تمرکز دارد اما با نگاهی به اجزا و همه 10 بند بیانیه تهدیدآمیز این چهار دولت درمی‌یابیم که مسئله اصلی حماس است که به طور خاص در بندهای 2 و 3 بیانیه مشترک این چهار کشور آمده است.

در این بین مناقشه هم بر سر قطر نیست، در واقع در اینجا وضع قطر نمادین است. حماس باید احساس کند هیچ راه دررویی نه در جبهه انقلابی با محوریت ایران و نه در جبهه محافظه‌کار عربی با محوریت قطر یا عربستان ندارد و در شرایطی که خود را ناگزیر از پذیرش هر طرحی ولو از بین بردن آرمان کشور و دولت فلسطین باشد، قرار گیرد. در این بین تصور اینکه قطری‌ها اهل مقاومت در برابر این طرح باشند و این بگومگوها ناشی از مقاومت این کشور یا دفاع از استقلال خویش است، با ماهیت، سابقه و شاکله قطر جور درنمی‌آید. قطری‌ها هیچ مسئله‌ای با از بین رفتن آرمان فلسطین ندارند و رابطه‌شان با حماس یا هر گروه فلسطینی دیگر هم ناشی از تلاش رهبران قطر برای مهم دیده شدن است کما اینکه قطری‌ها در سال‌های گذشته سعی کرده‌اند در هر پرونده شر و خیری در منطقه به نوعی شریک باشند و از قضا در پرونده‌هایی مثل لیبی، سوریه، مصر و تونس بسیار هم بد عمل کرده‌اند.

با این وصف آنچه باید در کانون بحث‌های منطقه‌ای ما قرار گیرد پرونده فلسطین است که در معرض دست‌اندازی جدی جبهه مشترک آمریکایی، اروپایی، اسرائیلی و عربی است.

2- انعقاد قرارداد ایران با کمپانی فرانسوی نفتی «توتال» با دو پدیده منفی همراه گردید، بحث تحریم‌های جدید اروپا علیه ایران در حین سفر وزیر امور خارجه ایران به فرانسه و برگزار شدن شوی تبلیغاتی یک گروه به شدت بدنام ایرانی در پاریس که به مباحث و بگومگوهای زیادی در داخل ایران و خارج از کشور انجامید. در اینجا چند سوال وجود دارد؛ معنای این اقدام متناقض فرانسه چیست؟ کدامیک از این دو نوع رفتار اصالت داشته و کدام تبعی و زودگذر است؟ جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این رفتار متناقض چه کار باید می‌کرد؟

یک گمانه درباره رفتار متناقض فرانسه این است که از آنجا که انعقاد این سطح از قرارداد یک کمپانی غربی با ایران در مرحله پس از امضا و اجرای برجام سابقه نداشته است بنابراین در واقع فرانسه یک قرق مهم غرب را شکسته و این به نوعی به معنای دست رد زدن فرانسه به سینه آمریکا و انگلیس و بعضی دیگر از دولت‌های منطقه‌ای مرتبط با آنهاست و از این رو فرانسه همزمان به اقدامی دست زده تا وانمود کند که کماکان هم به تحریم‌ها و هم به اصل لزوم سرنگونی نظام سیاسی ایران پایبند است و قرارداد توتال با وزارت نفت ایران استراتژی فرانسه در ارتباط با ایران را تغییر نداده است. خب اگر این تحلیل واقعیت داشته باشد قرارداد توتال به مثابه یک اتفاق استراتژیک و برگزاری شوی منافقین در پاریس به مثابه یک اقدام تاکتیکی خواهد بود.

اما در عین حال این موضوع یک جنبه اساسی دیگر هم دارد که تحلیل بالا را تا حدی مخدوش می‌گرداند. دو اقدام تحریمی و نشست فرانسه می‌تواند سنجه‌ای برای ارزیابی میزان صداقت یک کشور در ارتباط با قراردادهایی در این سطح به حساب ‌آید. این بخصوص در مورد کشوری نظیر فرانسه که در بدعهدی شهره است و از جمله در مورد ایران در گذشته‌ای نه چندان دور به نحو بارزی بدعهدی کرده و خسارت زیادی را متوجه ایران نموده است بیشتر موضوعیت دارد.

همه می‌دانیم که منافع ملی ارتباط تنگاتنگی با هویت و اعتبار ملی دارد. در واقع فرانسه با اقدام متناقض خود می‌خواهد وانمود کند، نیاز، ایران را وادار به اعتماد دوباره به فرانسه کرده است و تا نیاز ایران وجود داشته باشد می‌توان قراردادهایی ولو در اندازه بزرگ را یک‌طرفه معلق و یا لغو کرد. اگر این تحلیل درست باشد باید برای استحکام و عاقبت به خیری همین قراردادی که منعقد گردیده است و به قول مقامات دولتی، آن نتایج را دارد، تدارک درستی ببینیم نه اینکه با این تحلیل که بالاخره ارزش قرارداد توتال در عالم واقعی خیلی بیشتر از ضرر نشست منافقین در پاریس است، از کنار اقدام خصمانه فرانسه عبور کنیم. حتی لازم نبود قرارداد را لغو کنیم. ما می‌توانستیم با ایجاد وقفه و تاخیر در امضای آن متقابلا بگوییم، توافق اقتصادی با توتال یا فرانسه برای ما صرفا یک انتخاب است نه اجبار. آنگاه این موضع پایه‌های قرارداد توتال را محکم‌تر می‌کرد و مانع مانورهای حقیرانه فرانسه هم می‌شد. بالاخره همه پذیرفته‌ایم که «اعتبار» و افزایش آن نقش کلیدی در منافع ملی و توسعه روابط اقتصادی با جهان خارج دارد.

http://kayhan.ir/fa/news/108044

ش.د9604162

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات