تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۲  ، 
کد خبر : ۳۰۹۹۹۵
به بهانه سالروز پذیرش قطعنامه 598

پایان جنگ، از زبان فرمانده دفاع مقدس (بخش اول)

اشاره: بی گمان هیچ گفته و نوشته‌ای در باره پایان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق با حمایت استکبار جهانی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، نمی‌تواند دقیق تر، قابل اعتماد‌تر و مطمئن‌تر از گفته‌ها و نوشته‌های فرمانده جنگ باشد. مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فرمانده منصوب ازسوی امام خمینی برای هدایت دفاع مقدس، طی مصاحبه‌ای در تیرماه سال 1392 به سوالات مهمی درباره تاریخچه دفاع مقدس، نحوه فرماندهی جنگ و چگونگی پذیرش قطعنامه 598 پاسخ دادند که متن کامل آن در پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی منتشر شد. به مناسبت 27 تیرماه سالروز پذیرش قطعنامه 598، متن کامل این مصاحبه در دو قسمت برای بازخوانی واقعیت‌های این ماجرا و جلوگیری از تحریف تاریخ جنگ تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه می‌شود.

(روزنامه جمهوري‌ اسلامي - 1396/04/27 - شماره 10922 - صفحه 12)

* بسم‌الله الرحمن الرحیم. حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، در سالروز پذیرش قطعنامه 598 به عنوان بزرگترین پیروزی سیاسی تاریخ نظام ازسوی امام راحل (ره) هستیم. برای تبیین دوباره از فرآیند تحقق ونتایج آن محضرتان رسیدیم تا سخنان جناب عالی را به عنوان یکی از اصلی‌ترین امنای حضرت امام در طول سالهای دفاع مقدس بشنویم و براساس رسالت رسانه‌ای خویش در جامعه منعکس نماییم. اولین موضوع درحوزه شکل گرفتن دیپلماسی عملگرا وهوشمند آن سالهاست که نظام موفق شد در سخت‌ترین گردنه سیاسی تاریخ، از اجماع حامیان صدام، اجماع علیه صدام و از قطعنامه‌های ضد جمهوری اسلامی ایران، پل بزرگترین پیروزی سیاسی نظام را در جنگ بسازد. در صورت امکان حضرت عالی برای مردم تصویری میدانی از اتفاقاتی که طی سالهای آخر دفاع مقدس افتاد و شیب رو به صعود ومتوازنی از دیپلماسی را ایجاد کرد تا به قطعنامه رسیدیم، ارائه فرمایید؟

** بسم‌الله الرحمن الرحیم. تاریخ جنگ تا حدود زیادی برای مردم ما روشن است و طی این سالها خیلی سخن گفته اند، کتاب‌ها نوشته شده، فیلم‌ها ساخته و دیده شده است و لازم نیست به این موارد بپردازیم فکر می‌کنم استراتژی مهم قضیه، بعد از فتح خرمشهر از طرف امام ارائه شد که یک راهنمایی برای بعد از آن بود که چه سیاستی را پیش بگیریم. از لحاظ تاریخی در آن مقطع مباحثی داشتیم که کاملاً بین امام و نیروهای نظامی بود. فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه‌ای که به عنوان جلسه شورای عالی دفاع بود. خدمت امام رسیده بودند. من و آیت‌الله خامنه‌ای هم بودیم. آن موقع من سخنگوی شورای عالی دفاع بودم. خرمشهر فتح شده بود و نیرو‌های ما خیلی شاداب بودند. نیروهای زیادی هم عازم جبهه‌ها می‌شدند.

عراقی‌ها هم خیلی سرخورده بودند. طبیعی این بود که در تعقیب نیروهای فرار کرده بعثی وارد خاک عراق شده و آنها را درخاک خودشان منهدم کنیم.جلسه هم برای این تشکیل شده بود که چه کار کنیم؟ امام در قدم اول هم با ورود به خاک عراق مخالفت کردند و هم باختم جنگ. چون برای نظامی‌ها یک مشکلی پیش آمده بودند و بامنطق آنها سازگار نبود. گفتند که عراق بفهمد ما پشت مرز می‌ایستیم و داخل خاک نمی‌شویم باخیال راحت قوای خود را بازسازی می‌کند. به علاوه مقدار زیادی هم از ارتفاعات سرشکن ما در غرب را اختیار دارد و ممکن است بار دیگر با تجربه بیشتر و حمایت دیگران به شکل دیگری حمله‌اش را آغاز کند.

با اینکه شخصیت امام، زبان نظامی‌ها را مقداری کُند می‌کرد، ولی انصافاً کارشناسانه حرف زدند. گفتند: اینکه ما دشمن منهزم را تعقیب نکنیم و به آنها فرصت تجدید قوا بدهیم،با منطق نظامی نمی‌خواند. اگر ما بخواهیم جنگ را ادامه دهیم، نمی‌توانیم بگوییم که ما تا مرز می‌آییم. بعد از این دیگر دشمن چه مشکلی دارد؟

امام هم با آن روحیه‌ای که داشتند، در مقابل منطق خاضع بودند و باهمه قاطعیتی که داشتند، منطق اینها را پذیرفتند و گفتند که راه دیگری انتخاب کنید. چند دلیل آوردند که نباید وارد خاک عراق شویم که قبلاًهمگفته بودند. یکی این بود که با ورود ما به خاک عراق، مردم عراق هم آن گونه که الان روحیه آنها با ماست،(چون مردم عراق در جنگ بیشتر طرفدار ما بودند و علاقه‌ای به صدام نداشتند) آن موقع حس وطن خواهی آنها باعث می‌شود که پشت سر دولت و ارتش عراق بایستند. دوم اینکه دنیای عرب هم احساس خطر می‌کند و روحیه ناسیونالیسم عربی گُل می‌کند و برای عراق نیروی زیادی می‌گذارند، سوم هم اینکه جهان حاضر نیست این گونه ببیند که ما عراق را تصرف کردیم.

همه اینها باعث می‌شود که کار ما در جنگ مشکل شود. بعد هم یک دلیل انسانی و دینی را اضافه کردند و گفتند که مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آینده با مردم عراق باید کار کنیم و آنها هم به ما تکیه خواهند کرد. ما نباید به مردم عراق صدمه بزنیم چرا که یکی از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از دست بعثیان خون آشام بود.تا حال آنها به کشور ما آمده بودند و ما با آنها به عنوان متجاوزین می‌جنگیدیم، وقتی که به آنجا رفتیم مردم آسیب می‌بینند. این به قسمت بعدی هم که می‌خواهم بگویم، مربوط می‌شود از این جهت همه اینها در جنگ برای ما یک راهنما شد.

با پیشنهاد امام راه حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که اگر می‌خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند و یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود. این استراتژی شد که امام به ما دادند. در آن جلسه من و آیت‌الله خامنه‌ای بحثی نکردیم.چون ما نظامی نبودیم آنها بحث می‌کردند. با این جمع بندی از خدمت امام بیرون آمدیم.متاسفانه بعداً ما نتوانستیم این نوار را پیدا کنیم و یا دفتر امام این نوار را نداد. چون ما دبیرخانه‌ای داشتیم و آقای نظران مذاکراتمان را ضبط می‌کرد و نگه می‌داشت هروقت مراجعه کردیم گفت که من ندارم واقعیت آن جلسه این بود.

بعداً طراحی همین شد که ما به سراغ جاهایی برویم که مردم آسیب نمی‌بینند تا مدتی که من فرمانده جنگ نبودم دو، سه عملیات مثل رمضان و والفجر مقدماتی انجام شد که ناموفق بود. برای انجام آن چند عملیات هم بین ارتش و سپاه که خیلی صمیمی بودند، اختلاف افتاد. چون هر دو می‌خواستند خوب بجنگند ارتش می‌خواست کلاسیک بجنگد و سپاه هم اصل غافلگیری را انتخاب کرده بود و شیوه دیگری در جنگ داشتند. لذا اختلاف به وجود آمد. بالاخره ضرورت پیدا کرد که کسی در آنجا باشد و جنگ را فرماندهی و این اختلافات راحل کند که من ازسوی امام به عنوان فرمانده جنگ انتخاب شدم.

با سران قوا در جلسات 5 نفری که داشتیم، مطرح کردیم و همه متفق بودیم که جنگ را باید به صورتی خاتمه دهیم که ما از عراق گروگان بزرگی داشته باشیم تا هم خواسته هایمان تامین شود و هم به اهداف خود در جنگ برسیم. اهداف متجاوزانه‌ای نداشتیم. بالاخره کسی تجاوز کرده و باید کیفرش را ببیند و ماهم خسارت دیدیم و باید خسارت بدهند.

می دانستیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد، دولت صدام سقوط می‌کند. چون هم باید خسارت بدهد، هم محکوم شود وبه عنوان متجاوز تنبیه شود. ما هم محاکمه او را می‌خواستیم. وقتی محاکمه می‌شد، معلوم بود که این دولت با آن تلفاتوبا آن مشکلات نمیماند.

بنابراین خواسته‌های ما چیزی بود که نتیجه‌اش همان می‌شد که بعدها در پذیرش قطعنامه شد. خدمت امام برای خداحافظی رفتم و همین را مطرح کردم که ایشان بدانند من با این عقیده در جنگ می‌روم و هرچند که شعار می‌دهیم جنگ جنگ تا پیروزی یا تا رفع فتنه و یا هر چیز دیگر، استراتژی ما این است. گفتم که من با این هدف وارد میدان می‌شوم تا جنگ را به این صورت تمام کنیم ایشان هم نگاهی به من کردند و جواب ندادند من هم انتظار نداشتم جواب بدهند می‌خواستم بگویم که اگر می‌خواهید من جنگ را فرماندهی کنم، این استراتژی من است. فقط با یک تبسم مواجه شدم. این تبسم می‌توانست به معنای اینکه شما ساده هستید باشد و می‌توانست به این معنا باشد که این خوب است. ولی حقش نبود که امام این حرف را بگویند این حرف را من می‌بایست می‌گفتم که گفتم.

در آن روزها سپاه طرح عملیات خیبر را آماده کرده بود و منتظر من بودند.

چمدان من هم آماده بود و عصر همان روز با هواپیما رفتم و همان شب یا شب بعد به قرارگاهی که برای جنگ داشتند رفتیم. همه فرماندهان جمع بودند و من این جمله را گفتم.تشریح عملیات خبیر معلوم شد که هدف اصلی آن این است که جاده بصره و بغداد را قطع کنیم، لب دجله بایستیم و از آنجا هم به صورت جنگ‌های نامنظم راه ناصریه را تهدید کنیم که بصره کاملاً از عراق جدا باشد. یعنی عراقی‌ها نتوانند از بصره و دریا استفاده کنند.

این استراتژی آن عملیات شد و من هم برای فرماندهان گفتم که اگر شما به اهداف این عملیات برسیدمن به شما قول می‌دهم که جنگ پیروزمندانه تمام می‌شود. سرجای خودمان می‌ایستیم و می‌گوییم که بیایید متجاوز را محاکمه کنید وحق ما را هم بدهید.در این صورت ما از اینجا به زمین خودمان بر می‌گردیم وچیزی نمی‌خواهیم در آنجا این حرف من دوگونه تلقی شد. آن نوار را سپاه به من نداده است. این گونه اسناد را آنها جمع می‌کردند. آن نوار، یک نوار تاریخی است. من از روی نقشه کالک جنگی تحلیل کردم وآن حرف‌ها را گفتم.

از همان روز یا همان شب این بحث شروع شد. خیلی‌ها خوشحال شدند و بعضی‌ها هم گفتند: همه می‌گویند «جنگ جنگ تا پیروزی » آقای هاشمی می‌گوید «جنگ جنگ تا یک پیروزی»! آنها نمی‌دانستند که پشت این یک پیروزی،همان پیروزی واقعی است که از این در می‌آید.من هم گفته بودم و می‌فهمیدند ولی کسانی بودند که دلشان می‌خواست جنگ باشد و فکر می‌کردند که در جنگ و باب شهادت باید باز باشد تا آثاری از لحاظ فرهنگی، نظامی، وسیاسی داشته باشد. آن گونه عقیده داشتند و هرکسی عقیده خودش را دارد.

متاسفانه عملیات خیبر به اهدافش نرسید. اول خوب جلو رفتیم. غافلگیری هم واقعی بود. چون ما از آب گذشتیم وبه آن طرف رفتیم و به لب دجله هم رسیدیم وبچه‌ها از آب دجله وضو گرفتند. ولی مشکلاتی پیدا شد. با عقب نشینی از جاده بصره، عملیات بدر هم که بعد از آن بود، نتوانست به اهدافش برسد. استراتژی ما در گروی یک عملیات باقی ماند که بالاخره عملیات‌های فاو، شلمچه،{کربلای5} وحتی عملیات حلبچه با هدف گرفتن سد در بندی خان ومنطقه دربندی خان، مصادیقی از آن سیاسی و در این جهت بود.

آنچه که از عملیات خیبر تا عملیات حلبچه نتیجه این سیاست ما شد، این بود که نشان داد که قدرت زمینی ما از عراق خیلی بالاتر است.یعنی ما در عملیات زمینی موفق‌تر هستیم. البته بعدها عراقی‌ها دو، سه عملیات کردند واینجاها را پس گرفتند که بحث خاص خودش را دارد. دنیا هم فهمید که دست ما بالاتر از آنهاست و براساس همان استراتژی که تابه حال عمل کرده بودیم، آماده مرحله جدیدی در جنگ شدیم. اگر در اینجا سوالاتی دارید بگویید و اگر ندارید من حرکت بعد را می‌گویم.

* اگر اجازه بدهید دو سوال در اینجا بکنم اول علت انتخاب جنابعالی ازسوی امام و دوم اشاره‌ای به جنبه‌های خارجی سیاست دفاع مقدس. اگر صلاح می‌دانید درباره چرخشی که عربستان، کشورهای عربی وحتی روس‌ها در این سالها پیدا می‌کنند،بفرمایید. من در خاطرات شما رایزنی‌های متعددی را می‌بینم که به واسطه آقای مرحوم حافظ اسد بین جمهوری اسلامی و روسیه و حتی عربستان انجام می‌شود. ایشان نقش واسظه را پیدا می‌کنند. چند بار در خاطرات شما پیشنهاد پادشاه عربستان مبنی بر مذاکره برای بعد از صدام هست. حتی می‌فرمایید این پیشنهاد در این مقطع از طرف روس‌ها هم به ما داده می‌شود. یعنی این استراتژی که حضرت عالی در رابطه با داخل پیگیری فرمودید، در جنبه بین‌المللی هم مسیری را طی می‌کند. اگر حضرت عالی در رابطه با این مسیر صحبتی دارید بفرمایید. آیا این‌ها به موازات هم جلو می‌رفت؟

** اینکه چرا من انتخاب شدم، بین من و آیت‌الله خامنه‌ای بحث بود. امام گفتند: آیت‌الله خامنه‌ای دستشان آسیب دیده و مشکلات این گونه هم دارند. رئیس‌جمهور هم هستند که باید کشور را اداره کنند. ولی من در مجلس بودم و می‌بایست مجلس را اداره می‌کردم و دو نائب هم داشتم. امام گفتند: شما دو نائب دارید واگر در مجلس نباشید، اتفاق مهمی نمی‌افتد. این استدلال بود. آن موقع رابطه من با سپاه خیلی صمیمی بود. چون من این سپاه را به وجود آورده بودم. در اولین جلسه‌ای که گروه‌ها در جمشیدیه جمع شده بودند، من از طرف شورای انقلاب رفتم و اینها را شکل دادیم بعداً گاهی دست آیت‌الله خامنه‌ای و دیگران بود. چون سپاهی‌ها بیشتر عملیات آفندی را انجام می‌دادند، رابطه من با آنها صیمیمی بود و امام هم این مسئله را می‌دانستند و فکر می‌کردند از این جهت مناسبتر است. البته هیچ وقت ما این را استدلال نکردیم و ایشان هم استدلال نکردند.

اما آنچه که شما درباره رویکرد خارجی و بین‌المللی می‌گویید، ببینید از اول سیاست قدرت جهانی – چه غربی وچه شرقی و چه ارتجاع منطقه – این بود که به جای اینکه انقلاب اسلامی برای دنیا الهام بخش باشد، باید به عبرتی برای دنیا تبدیل شود که دیگر از این کارها نکنند. سیاستشان این بود. اگر می‌توانستند ما را از اول به زمین بزنند، می‌زدند. حتی برای آن منظور هم کودتایی طراحی کردند که قبل از اجراء فاش شد و کودتاگران سرکوب شدند و چون نتوانستند، می‌خواستند ما جنگ فرسایشی داشته باشیم تا امکاناتمان را صرف جنگ کنیم.

طبیعی است که بعد از مدتی مردم می‌گویند: انقلاب چه شد؟ در دنیا هم همین را می‌گویند. به علاوه خصومتی هم بین ما و اعراب شکل می‌گیرد و کشورهای اسلامی که باید الهام بگیرند، علیه ما موضع می‌گیرند. آنها حساب شده این جنگ را به راه انداختند. ارتش عراق هم آماده بود، برای اینکه از طرف روس‌ها و چینی‌ها در مقابل ارتش ایران شکل گرفته و قوی شده بود. ارتش ایران هم دست ما بود. منتها امکانات ارتش ما بعد از انقلاب خیلی ضعیف بودو درحالت صفیه بودند. برای آنها این شیوه یک سیاست روشن بود وهمیشه دنبال این بودند و فکر می‌کردند که ما در جایی به زانو در می‌آییم. ولی دیدند که چند عملیات زمینی واقعاً قابل تحسینی انجام شد.

عملیات فتح خرمشهر که با بیرون کردن عراق همراه بود، جای خودش را دارد. تا زمانیکه بعثی‌ها در خاک ما بودند علیه آنها خوب می‌جنگیدیم. ولی وقتی خواستیم داخل خاک عراق برویم، همان‌گونه که امام پیش‌بینی کرده بودند، خارجی‌ها حساسیت نشان دادند. عملیات خیبر، عملیات فاو، عملیات کربلای 5 وچند عملیات دیگر نشان داد که اگر ایران نیروهایش را متمرکز کند. به هر جای عراق که بخواهد، می‌رود. لذا آنها شروع کردند تا از فاز دیگری ما را تحت فشار قرار بدهند که به قسمت‌های اصلی سوال شما درباره پذیرش آتش بس مربوط می‌شود. با کاری که در این چند سال کردیم، برای همه ثابت شده که اگر جنگ با همان وضع ادامه می‌یافت و مسائل تمام نمی‌شد، نهایتاً این عراق بود که به زمین می‌خورد و دشمنان انقلاب این را نمی‌خواستند. قطعاً‌ مایل نبودند این گونه شود. روس‌ها، آمریکایی‌ها و عرب‌ها در این سیاست فرقی نداشتند. امکانات همه در اختیار صدام بود. پول و بندر می‌دادند هواپیمایشان به نحوی آماده دفاع بود. عراق از فرودگاه هایشان استفاده می‌کرد. اطلاعات نظامی می‌دادند.

نقطه مهمی که تحولی را در اوضاع دنیا پیش آورد این بود که دنیا باور کرد که ایران قدرت نفوذ در عراق را دارد. به خصوص در شمال عراق که ما به کرکوک نزدیک شده بودیم. در جنوب هم نفت عراق را قطع کرده بودیم. در این شرایط دشمنان سیاست جدید در پیش گرفتند و به عراق چراغ سبز دادند که او اقدامات جنایت بار ضد مقررات جهانی را مرتکب شود از قبیل حمله به مراکز غیرنظامی، هواپیماها و کشتی‌های غیر نظامی و استفاده از سلاح‌های ممنوع شیمیایی و... نشان دادند و در همان راستا نیز تصمیم گرفتند تا ابزاردیگری به عراق بدهند که پیاده نظام و زرهی‌های محدود ما نتواند کاری بکند. سراغ سلاح‌های مدرن و دادن تکنولوژی سلاح شیمیایی و موشک دور برد رفتند. قبلاً‌موشک‌های عراق گراد بود که بردش به هفتاد کیلومتر می‌رسید. بعدها موشک اسکاد بود که سیصد و سپس تا 500 کیلومتر پیش می‌رفت.

ما هم با تلاش‌های جهاد گونه نیروها و کمک‌های مختصر به موشک مجهز شده بودیم و می‌دانستند که به‌زودی به موشک‌های 200 کیلومتر می‌رسیم که می‌توانیم همه شهرهای اساسی عراق را به طور انبوه بزنیم و این سیاست آنها را هم خنثی کنیم. می‌دانستند که اگر ما بخواهیم، سلاح شیمیایی هم تولید می‌کنیم. منتهی نشان داده بودیم که نمی‌خواهیم مردم عراق آسیب ببینند و این کار را نمی‌کردیم. دشمنان ما حتی برای سلاح هسته‌ای به عراق چراغ سبز دادند و بعدها به خاطر همان که می‌دانستند چه چیزی به عراق دادند، جنگ علیه عراق برای آن‌ها فوریت پیدا کرد تا از دست صدام بگیرند پس به سراغ آن‌ها رفتند.

این برنامه در واقع در چند فاز بود. یک فاز فشار اقتصادی علیه ما بود که صدور نفت ما را در خلیج فارس متوقف کنند. جنگ شهرها، حمله به کشتی‌ها، حمله به هواپیمای مسافربری، زدن سکوهای نفتی و به طور کلی جلوگیری از صدور نفت در این فاز بود. موشک‌های کرم ابریشم عراق به خارک می‌خورد آمریکایی‌ها و بقیه هم کمکشان می‌کردند. از لحاظ اقتصادی از ناحیه نفت ما را تحت فشار قرار داده بودند که نتوانیم جنگ را اداره کنیم. از لحاظ هوایی، هواپیماهایی مانند میگ 29 را که دفاع ما به آن نمی‌رسید، به عراق دادند که می‌توانست به هرجای ایران بیاید و بمب بیندازد. موشک‌هایشان هم تا تهران و اصفهان و شهرهای دیگر هم می‌رسید. جنگ بود و همه اینها را تحمل می‌کردیم. بمب و موشک می‌انداختند، تلفات و خرابی‌هایی به وجود می‌آوردند. سلاح شیمیایی آنها خیلی سنگین بود. ولی ما سالها تحمل کردیم.

در خیبر علیه ما سلاح شیمیایی به کار بردند. از آنجا شروع شد و تا آخر جنگ هرجا در مقابل نیروهای ما کم می‌آوردند، از آن استفاده می‌کردند. منتها دیدند که آن سلاح شیمیایی معمولی مثل خردل و اینها خیلی جواب نمی‌دهد و صحبت از دیگر سلاح‌های غیر متعارف می‌کردند. البته در حملات شیمیایی هم ما تلفات خیلی بدی دیدیم و هنوز بسیاری از مصدومان شیمیایی زنده هستند که حقیقتاً‌حالت تاسف وتاثر باری دارند. بعد از شرایط جدید که اتفاق افتاد، برای همه عقلای کشور جای بحث بود که ما در مقابل این گونه سلاح‌ها چه کاری باید بکنیم؟ به خصوص مسائل اقتصادی برای دولت مهم بود و نمی‌توانست تامین کند.

آخرین ضربه انسانی را عراق در بمباران شیمیایی حلبچه زد که عواقب آن برای ما خطرناک بود. سلاح بسیار خطرناکی را به کار برد. همین امروز آن سلاح دست هر کشوری باشد و موشک و وسیله رساندنش را به هرجایی داشته باشد آن کشور را به زانو در می‌آورد. حتماً شما اطلاعات دارید و فیلم آن را دیدید با اینکه مردم خودش بودند چند بمب در حلبچه انداخت، حزب بعث کردها را مثل ما در نقطه مقابل حساب می‌کرد. اعتراضش به مردم این بود که ما وقتی نزدیک شهر حلبچه وارد شدیم، مردم کرد فرار نکردند، ماندند و از ما استقبال کنند. واقعاً کردهای عراق با ما خوب بودند و ما با آنها مشکلی نداشتیم.

نیروهای ما هم از قدیم در آن منطقه بودند. این شرایط که پیش آمد. آن عقیده که ما و بعضی از آقایان داشتیم، برای خیلی‌ها قابل قبول شد. چون صدام به مرحله‌ای از وحشی گری رسیده بود که ممکن بود آن جنایت را درشهرهای ایران هم تکرار کند. اما برای دنیا که شما می‌گویید چه تغییری پیش آمد، تغییر اساسی این بود که دیدند به اهدافشان که ایران را فرسوده کنند و از پای در بیاورند، نمی‌رسند. مگر اینکه جنگ را باز هم فرسایشی کنند که می‌دانستند این سیاست می‌تواند عوارض دیگری برای آنها داشته باشد.

آنها اطلاع داشتند که ما تکنولوژی سلاح شیمیایی را داریم ولی تولید نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم انجام دهیم. فکر می‌کردند این شرایط تبدیل به مسائل دیگری می‌شود لذا آن قطعنامه را نوشتند.

به قطعنامه می‌رسیم که خودش بحث دیگری دارد بنابراین آنها به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان جنگ را با شکست ایران خاتمه داد و احتمال خطرهای بزرگتری هم وجود دارد. باز هم متفق بودند. یعنی هنوز روس‌ها، غربی‌ها و عرب‌ها پشت سر صدام بودند و حتی لیبی که تا آن تاریخ با ما بود و وقتی از پیروزی‌های ما مایوس شده بود، به عراقی‌ها تمایل نشان می‌داد. سوریه هم که در حد مسائل سیاسی که جنگ عربی – عجمی یا شیعه و سنی نشود، با ما بود نمی‌توانست به ما کمک بکند و جز قطع لوله نفت عراق که آن هم اختلافات حزب بعث در دو کشور بود، کاری نمی‌کرد. ادامه دارد...

http://jomhourieslami.net/?newsid=141235

ش.د9602826

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات