موضوع ایران همواره یکی از موضوعات مهم برای دولتهای آمریکا بوده و در ضرورت مقابله با جمهوری اسلامی ایران، میان دو حزب اصلی آمریکا، یعنی دموکرات و جمهوریخواه، تفاوتی وجود ندارد. مروری بر سیاستهای سه دولت جرج بوش، اوباما و ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران، نشان میدهد محتوای اصلی همه این روشها، مقابله با موجودیّت جمهوری اسلامی و تلاش برای براندازی و بازگرداندن سیطره پیشین آمریکا بر ایران بوده و تفاوتهای روشی به دلیل محدودیتهای آمریکا و ناتوانی او در مقابله با ایران است. وقتی جرج بوش پس از حادثه 11 سپتامبر با هدف زمینهسازی برای مقابله سخت با جمهوری اسلامی ایران به افغانستان و سپس عراق لشکرکشی کرد و وقتی این کشورها برای نظامیان آمریکایی به باتلاق تبدیل شد و دولت جنگطلب بوش، برخورد سخت با ایران را ناممکن دید، راه تحریم، به بهانه غیرقانونی بودن فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران را دنبال کرد و تحریمهای چندجانبه هستهای را در سال 2007 پیش گرفت و در فاصله بین سالهای 2007 تا 2009 زمینه صدور دو قطعنامه تحریمی 1737 و 1803 از سوی شورای امنیت علیه برنامه هستهای ایران را فراهم کرد و برای قطع ارتباطات مالی ایران و فشار بر صنعت حملونقل دریایی و لجستیک بینالمللی ایران تلاش کرد. وقتی اوباما به قدرت رسید، ابتدا با صدور پیام نوروزی به ایرانیان و نامهنگاری به رهبر معظم انقلاب، سعی کرد چهره آمریکا را نزد ایرانیان ترمیم کند، اما دست چدنی او در زیر دستکش مخملی، به زودی آشکار شد. دولت اوباما با وقوع فتنه 88، به صراحت وارد مسائل ایران شد و البته این ورود از مدتها پیش با اقدامات بنیادهای فکری و رسانهای گوناگون آمریکا، همچون؛ بنیاد سوروس، بنیاد کارنگی، خانه آزادی، صندوق اعانه ملی برای دموکراسی و... زمینهسازی شده بود. دولت آمریکا با توسعه اقدامات این بنیادها، قصد داشت آشوبهای خیابانی پس از انتخابات 88 را زمینه انقلاب رنگی علیه جمهوری اسلامی قرار دهد و به همین منظور پیامهای مستقیمی را در حمایت از فتنهگران صادر کرد. وقتی این برنامه با پشتیبانی مردم از نظام خنثی شد، تحریمهای شدید دولت اوباما علیه ایران که آنها را «تحریمهای فلجکننده» نامید، آغاز شد و با تلاشهای اوباما و تیم «ریچارد نیفو» به عنوان معمار این تحریمها، قطعنامه 1929 شورای امنیت صادر شد که شدیدترین فشارها را بر ایران در چهار حوزه توسعه بخش انرژی، جلوگیری از دسترسی ایران به منابع مالی برای توسعه برنامههای موشکی و هستهای، ایجاد یک نظام بازرسی از کشتیها و محمولههای هوایی ایران و همچنین به وجود آوردن یک نظام یکپارچه برای اعلام نقض تحریمهای بینالمللی وارد کرد و در ادامه این روند، تحریمهای شدید فراوانی علیه ایران اعمال شد که تفصیل آنها در این مختصر ممکن نیست. این روند که بینتیجه بودن آن در محدودسازی صنعت هستهای ایران آشکار شد، با مذاکرات برجام متوقف شد و تحریمهای ایران از روی کاغذ برداشته شد و قطعنامههای شورای امنیت نیز تعلیق شد.
هنگامی که دولت جمهوریخواه ترامپ به قدرت رسید، بار دیگر دندان تندروهای آمریکایی صهیونیستی برای اقدام سخت علیه ایران تیز شد، اما آنان نیز به زودی دریافتند که تنها راهشان تحریم است. ترامپ با خروج از برجام، خود را از تعهدات کاغذی دولت آمریکا در برجام خلاص کرد و تحریمهایی را که برجام تعلیق و معاف کرده بود، بازگرداند. به دنبال این امر، معافیت بانکهای بینالمللی از معامله با بانکهای ایران پایان یافت، قانون آیسا که تحریمهای آمریکا در حوزه انرژی ایران را شامل میشود، بازگشت و نیز تحریمها در حوزه کشتیرانی، مبادلات طلا و فلزات گرانبها از تعلیق خارج شد و افراد و شرکتهای جدید ایرانی تحریم شدند. در اوضاع کنونی، دولت ترامپ این تحریمها را در کنار تشدید جنگ روانی، مبنای ملتهب شدن اعتراضات اقتصادی ایران تعریف کرده و تجهیز و حمایت از اپوزیسیون را افزایش داده است تا اعتراضات داخلی را مبنای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران قرار دهد.