روزنامه کیهان **
آمریکا در عراق آب در هاون میکوبد!
پنجم دی ماه گذشته یعنی همین حدود 25 روز قبل، «دونالد ترامپ» در سفر مخفیانهای که به یک پایگاه نظامی آمریکا در عراق داشت، گفت: «نیروهایمان را از سوریه خارج میکنیم و این کشور را از طریق عراق کنترل مینمائیم.»- خبرهای بعدی هم بیانگر آن بود که آنان برای «عراق» برنامهای دارند و بر این اساس این قلم حدود دو هفته پیش طی یادداشتی بخشهایی از توطئهای که با محوریت آمریکا علیه امنیت و ثبات عراق دنبال میشود را گوشزد نمود. این موضوع در عین حال ابعاد دیگری هم دارد و بد نیست موضوع را با طرح دو پرسش دنبال نمائیم، آیا طرح آمریکا برای افزایش نیروهای نظامی- و در نتیجه افزایش تحرک نظامی- در عراق عملی میشود یعنی همانگونه که آمریکاییها گمان کردهاند، عراقیها با آن کنار میآیند؟ هدف اصلی از تحرک نظامی و دامن زدن به ناامنی و بیثباتی در عراق، آنگونه که ترامپ گفت برای ضربه زدن به سوریه است و یا هدف دیگری دارد؟ برای بررسی این موضوعات و پاسخ به این سؤالات توجه به نکات زیر لازم به نظر میرسد:
1- آمریکاییها حتی اگر نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج نکنند، نمیتوانند تأثیری بر معادله امنیتی سوریه برجای بگذارند و چه کسی است که نداند وقتی با وجود حضور حدود سههزار نظامی و حدود ده پایگاه نظامی، آمریکا قادر به اثرگذاری بر شرایط امنیتی نیست، در شرایط عدم حضور به طریق اولی چنین چیزی غیر ممکن است. پس میتوانیم با همین استدلال بگوئیم آنچه دونالد ترامپ در روز پنجم دی ماه در عراق گفت، امکان تحقق نخواهد داشت. پس بحث سوریه را باید از این معادله حذف کرد.
2- آمریکاییها طی هفتههای اخیر بار دیگر فشار متمرکزی به طرفهای عراقی آوردند تا در مورد تحریم ایران، قواعد زورگویانه آمریکا را در روابط بغداد- تهران مد نظر قرار دهند. منابع موثق نزدیک به «هادی عامری» فاش کردند که مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا در سفر اخیر به عراق روی قطع همکاریهای ایران و عراق بهخصوص در حوزه انرژی تاکید کرده است. کما اینکه یکی از مهمترین دلایل سفر «برهم صالح» رئیسجمهور عراق به آمریکا حل و فصل این موضوع قلمداد شده است. اما واضح است که آمریکاییها از میزان چسبندگی روابط دو کشور بهخصوص پس از روی کار آمدن «عادل عبدالمهدی» خبر دارند و میدانند حفظ و حتی تقویت روابط با ایران برای عراق یک «راهبرد» غیر قابل جایگزین به حساب میآید و عراقیها به این سادگی به آن تن نخواهند داد و آمریکاییها برای متقاعد کردن طرفهای عراقی راه همواری پیش رو ندارند.
3- آمریکاییها با تأکید بر لزوم افزایش نیروها و پایگاههای نظامیشان سعی دارند ظرفیت اعمال قدرت خود را به رخ طرفهای عراقی بکشانند و از این طریق تصویر قبلی خود که در چشم حتی گروههای هوادار آمریکا بسیار ضعیف مینمود را اصلاح نموده و مانع فروپاشی بقایای قدرت و نفوذ خود در این کشور شوند. همه به یاد دارند که در جریان انتخاب نخستوزیر در عراق، آمریکاییها با دور زدن نتایج انتخابات پارلمانی اردیبهشت ماه، فردی را که گرچه متعلق به آنان هم نبود، به نخستوزیری برسانند تا از طریق او به مطالبات بعدی دست پیدا کنند. براین اساس با کمک دلارهای سعودی، منتخبین عراقی را به «هتل بابل» بغداد فراخواندند و علیرغم آنکه رهبران و منتخبین بعضی از احزاب شیعی به این هتل آمدند اما در نهایت به نتیجه نرسیدند و انتخاب رئیس مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر در خارج از هتل رقم خورد و آمریکا به شکستی فاحش رسید تا جائی که مشاور عرب دونالد ترامپ- ولید فارس- در توییت خود نوشت ایران سه بر هیچ از آمریکا برد. البته این تنها باخت آمریکاییها از جبهه مقاومت در عراق طی دو سال اخیر نبود؛ اعلام پایان حکومت داعش در عراق و تحقق آن توسط سردار سلیمانی با اینکه آمریکاییها با نمایشی دروغین «ائتلاف ضد داعش» تشکیل داده بودند و شکست پروژه تجزیه عراق که مورد حمایت وزارت خارجه آمریکا بود، همه نمونههای دیگری از شکست آمریکا از جبهه مقاومت طی دو سال اخیر است. پس بازسازی چهره آمریکا از کشوری که کاری از او برنمیآید به کشوری که ابتکار عمل در دست آن است برای مقامات واشنگتن یک ضرورت به حساب میآید.
اما چه کسی باید باور کند که آمریکا ابتکار عمل را در دست دارد؟ طبعاً طرفهای عراقی و بهخصوص آنها که طی همین ماههای اخیر و پس از دور خوردن آمریکا به مناصب عراقی دست پیدا کردهاند به عبارت روشنتر رئیس مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر و بخصوص نخستوزیر و «شیعیان» باید باور کنند که بدون آمریکا نمیتوان مسایل امنیتی- سیاسی و اقتصادی عراق را حل و فصل کرد. اما چگونه؟
4- با مرور تحولات دو منطقه شمالی و جنوبی عراق- اربیل و بصره - به پاسخ این سؤال میرسیم. منطقه شمالی کماکان یک مطالبه دارد و آن تسلط بر استان نفتی کرکوک است و جنوبیها از دولت مطالبه وضع معیشتی بهتر دارند. این دو امروز دستمایه تحرک آمریکاییهاست. آمریکاییها علیرغم آنکه در شکست پروژه همهپرسی مهر 96 اقلیم از سوی کردها به شدت زیر سؤال هستند، در عین حال امروزه به مقامات اربیل القا میکنند که با توجه به ضعف کابینه عادل عبدالمهدی و تداوم مناقشات بر سر انتخاب هشت وزیر، شما میتوانید مطالبه کرکوک را زنده کنید براین اساس همین دیروز یک هیئت کردی راهی بغداد شد تا پروندهای که طی حدود یک سال و نیم اخیر به سمت بغداد چرخیده است را به عنوان شرط کردها برای همکاری با عبدالمهدی فعال نمایند.
از آن طرف و در حالی که هنوز دولت عبدالمهدی مستقر نشده است، گروهی از ساکنان بصره به طرح مطالبات گسترده از آن روی آوردهاند.
در واقع آنچه در بصره به خصوص در این وقت سال مشاهده میشود یک مطالبه فراگیر مردمی نیست بلکه مطالبهای است که توسط جریانات خاصی دنبال میشود. البته این قلم منکر دشواریهای معیشتی مردم بصره و استانهای جنوبی دیگر عراق نیست اما اینجا سخن ما این است که در این روزها که مشکلات جنوب کمتر شده و مسئله برق تا حد زیادی حل شده و دولت جدید استقرار پیدا نکرده است، شعلهور شدن اعتراضات ضددولتی طبیعی به نظر نمیرسد. تحرکات آمریکاییها و سعودیها در منطقه جنوب مسبوق به سابقه است و نیز اتصال آنچه در شمال عراق و در حوالی موقعیت نظامی آنان در این مناطق وجود دارد و آنچه در جنوب در جریان است موضوعی شناخته شده است. در تابستان گذشته تعداد زیادی از عوامل آمریکایی و سعودی که اعتراضات بصره را به سمت تخریب اماکن سوق میدادند، دستگیر شدند و این نشان میدهد موضوع، مشکلات مردم بصره و... نیست بلکه موضوع نوع نظام حکومتی و اتصال آن به جبهه مقاومت مطرح است. کما اینکه درست در همین ایام یکی از فعالان شیعه عراقی که در جریان نشستهای «هتل بابل» با طرح سعودی آمریکایی برای انتخاب مقامات ارشد عراق همکاری داشت در مصاحبه با یک خبرگزاری ایرانی گفت: عراق وارد بلوکبندی منطقهای نمیشود که منظور او این بود که ایران وارد بلوک مقاومت نمیشود! همینها به همراه عوامل آمریکایی در حین تنشهای بصره به مقرهای «حشد الشعبی» که حافظان امنیت و از فرزندان همین مردم بصره بودند، حمله کرده و از بین بردند.
4- کاملا واضح است که موضوع آمریکا در عراق، هویت مقاومتی این کشور است که واقعا به هیچ قیمتی نمیتوان از آن جدا کرد. مردم عراق در طول 60-50 سال اخیر بارها از قدرتهای بینالمللی و عوامل منطقهای آنان ضربه خوردهاند و همین الان هم شاهد تحریکات عوامل سعودی علیه خود هستند، از سوی دیگر اعتقاد به آرمانهای بلند شیعی که رهایی از سیطره دشمنان اسلام و اعلای کلمه توحید است، چیزی نیست که در عراق استثنا بپذیرد. پس عراق خواه ناخواه حتی اگر بعضی از رهبران غربزده شیعی از آن اکراه داشته باشند عضو طبیعی جبهه مقاومت است. آمریکا در این میان میخواهد برخلاف مسیر رودخانه شنا کند و طبیعی است که به نتیجه نمیرسد. کافی است آنان کمی به عقب نگاه کنند و وضع روابط ایران را با دولتهای علاوی، جعفری، مالکی و عبادی بررسی نمایند تا ببینند روابط تهران بغداد حتی در دوره ایاد علاوی که مورد توجه مقامات آمریکایی هم بود بسیار بهتر از روابط بغداد با هر پایتخت دیگری بوده است.
آمریکا گمان میکند با فشار نظامی به شمال و جنوب عراق از یک طرف موقعیت دولت بغداد و بخصوص موقعیت عادل عبدالمهدی را تضعیف میکند تا جایی که قادر نباشد بار رابطه گرم و رو به گسترش بغداد- تهران را بر دوش بکشد و از سوی دیگر دو منطقه مهم سرمایهگذاری ایران را برای جمهوری اسلامی ناامن نماید. آمریکا میداند که طی حدود 15 سال گذشته ایران سرمایهگذاریهای مهمی در استانهای سلیمانیه و اربیل و نیز بصره، ناصریه و... کرده است و به خصوص در حوزه انرژی به مهمترین شریک عراق تبدیل شده است.
از منظر آمریکاییها اگر ایران حتی فقط با یکی- دو همسایه خود در حوزه انرژی قراردادهایی ببندد، تحریمهای آمریکایی قادر به بستن راه انرژی ایران نیست و از این رو قطع روابط عراق با ایران برای واشنگتن یک ضرورت استراتژیک تلقی میشود. از آن طرف از نظر مقامات عراقی قطع رابطه انرژی بین دو کشور دومینویی است که آثار سیاسی، امنیتی و اجتماعی آن به همه بخشهای عراق تسری مییابد و این چیزی نیست که عراقیها بتوانند به آن تن دهند.
عراقیها قطعا نمیتوانند میان تمایلات قدرتی بینالمللی که در روزهای حادثه در کنارشان قرار ندارد و حفظ رابطه با قدرتی منطقهای که در کنارشان است و در روز حادثه، صمیمیترین کمککار و دوستشان است، اولی را انتخاب نمایند. از این روی با جرأت میتوان گفت که آمریکا در عراق آب در هاون میکوبد!
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
واکنشهای انفعالی صهیونیستها
بسمالله الرحمن الرحیم
تجاوز وحشیانه هوائی و موشکی ارتش صهیونیستی به دمشق و حومه آن در روزهای اخیر، یک حرکت چند منظوره است که اهداف متعددی را دنبال میکند. نخست آنکه وضعیت سیاسی نتانیاهو به شدت متزلزل و ناپایدار است. قرار است در اولین فرصت ممکن انتخابات زودهنگام در فلسطین اشغالی برپا شود و احتمال پیروزی وی عملاً بسیار ضعیف است. بعلاوه پروندههای متعددی از فساد مالی و ضعف عملکرد درباره او وجود دارد که اطرافیان را هم پراکنده ساخته است. برخی وزرای کابینه استعفا دادهاند و برخی دیگر منتظر فرصتند تا از وی فاصله بگیرند. در چنین شرایطی حمله به سوریه و ایجاد فضای جنگی، اقدامی برای انحراف افکار عمومی و سرپوش گذاشتن بر وضعیت متزلزل دولت و شخص نتانیاهو ارزیابی میشود. موضوع مهمتر به تصمیم و اقدام غیرمنتظره ترامپ در مورد خروج نیروهای آمریکا از سوریه بر میگردد که متحدین آمریکا را به شدت غافلگیر کرده است. اگرچه ترامپ هم در تصمیم اولیهاش تغییراتی ایجاد کرده ولی تل آویو با این شرارتها میخواهد به واشنگتن بفهماند که با اوضاع شکنندهای مواجه شده و تصمیم ترامپ به زیان صهیونیستها تمام خواهد شد. این احتمال چندان دور از ذهن نیست که حملات اخیر به دمشق هم به توصیه مقامات واشنگتن برای توجیه عقب نشینی ترامپ از تصمیم خروج از سوریه صورت گرفته باشد، چرا که پس از حادثهای در منبج هم معاون ترامپ تاکید کرد آمریکا قصد خروج کامل و فوری از سوریه را ندارد.
نکته مهم دیگر آنکه دست و پا زدنهای نتانیاهو نشانه خشم و کینهاش به خاطر شکست کامل شرارتهای محور شرارت غربی – عبری – عربی در منطقه است. قرار بود داعش در عراق و سوریه به قدرت حاکم تبدیل شود و تقریباً همه چیز براساس محاسبات و اقدامات آنها مطابق برنامه به پیش میرفت. استقرار داعش و سایر تروریستهای اجارهای در سوریه و عراق به قدری جدی و قطعی شده بود که هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا با افتخار اعلام کرد موجودیت داعش را باید از ابتکارات وی و همفکرانش بدانند و درحال پیشروی، استقرار و نقش آفرینی در منطقه خاورمیانه است. صهیونیستها هم در جبهه و پشت جبهه به یاری تروریستها سرگرم شدند و نتانیاهو شخصاً از تروریستهای مجروح در بیمارستانهای نظامی اسرائیل استقبال و با آنها دیدار کرد. صهیونیستها به تیمار تروریستها پرداختند تا آنها را برای بازگشت به سوریه و ارتکاب جنایات بیشتر آماده کنند.
برای لحظهای به این مسئله بیندیشیم که قرار بود تروریستهای داعش مطابق طرح آمریکا، اسرائیل و رژیمهای فاسد عرب و با کمک آنها بر سوریه و عراق حاکم شوند که البته در مقیاس وسیعی هم این طرح شیطانی عملیاتی شد. این، یعنی تروریستهای ابزار دست صهیونیستها آرزوی اسرائیل یعنی اشغال سرزمینهای عربی و اسلامی از فرات در عراق و سوریه تا نیل در مصر را با یک حرکت شیطنت آمیز و رسوا برآورده کردهاند. روشن است که شکست چنین طرحی تا چه اندازه برای صهیونیستها و حامیان و همدستان آنها تلخ و ناگوار است و منشا اصلی کینه و خشم آنها نسبت به ایران و جبهه مقاومت اسلامی از کجاست.
اعضاء محور شرارت غربی – عبری – عربی حتی رهبران ترکیه را هم فریب دادند و آنها را با خودشان همراه ساختند که با یک درگیری هوائی تعمدی با جنگنده روسی و سقوط آن، روسیه را از سوریه اخراج کنند و نیروهای ارتشهای ناتو را برای تکمیل طرح صهیونیستی اشغال از فرات تا نیل وارد عمل نمایند.
شکست داعش و سایر تروریستها از این دیدگاه به منزله شکست قطعی آمریکا، اسرائیل و رژیمهای فاسد عربی است که معادلات قدرت در منطقه را به کلی دگرگون ساخت. همان کشورهائی که سوریه را از اتحادیه عرب اخراج کردند و کرسی سوریه را به تروریستهای موسوم به ارتش آزاد سوریه دادند، امروز اعتراف میکنند که دچار اشتباه استراتژیک شدهاند و به تدریج درحال بازگشت به دمشق هستند. هدف دیگر صهیونیستها آن است که بگویند اعراب و سایر کشورها نمیتوانند به دمشق باز گردند چون دمشق نا امن است. اما اگر دولت سوریه روزی به فکر مقابله به مثل بیفتد و بخواهد حملات وحشیانه و تجاوزات هوائی و موشکی صهیونیستها را تلافی کند، قطعاً سرمایهداران و مهاجرین از هر گوشه جهان، بسیار زودتر از سفارتخانهها از تل آویو یا بیتالمقدس یا هر سرزمین اشغالی دیگری خواهند گریخت.
***************************************
روزنامه خراسان**
دولت فرومانده بازی آمریکا و مذاکره با طالبان
نویسنده : سید حسام رضوی
پدیده دولت ضعیف یا شکننده به دولتی اشاره میکند که بر اثر فعال شدن طیفی از عوامل داخلی و خارجی در جریان اعمال حق انحصاری مالکیت خویش با موانع و مشکلات خاص مواجه و بر اثر این وضعیت برای تأمین نیازهای اولیه خود به نوعی به ناتوانی و ضعف مفرط دچار شده است. نتیجه منطقی این شرایط بروز نوعی وابستگی برای ادامه بقاست. دولت افغانستان نیز پس از سقوط حکومت طالبان و اشغال این کشور توسط نیروهای خارجی به ویژه آمریکاییها با طیفی از مشکلات جدی روبه رو و برای ادامه بقا به شدت به واشنگتن وابسته شده است.
منازعات داخلی، وضعیت قوم، قبیله و روابط شخصی، الگوهای چندوجهی اقتدار، چالشهای برگزاری انتخابات در کشوری چندقومی، حضور جنگسالاران متعدد و موارد متعدد دیگر از جمله مسائلی است که باعث شده افغانستان پس از اجلاس بُن با شکست در استراتژی کلان دولت - ملت سازی آمریکا با دولتی فرومانده روبه رو باشد. اگرچه آمریکا در صحنه داخلی افغانستان به دنبال شکلدهی به یک دولت– ملت مدرن هم سو و همگرا با ارزشهای آمریکایی است اما همزمان در صحنه منطقهای و بینالمللی اهداف مد نظر خود را دنبال میکند و برای رسیدن به اهداف و منافع خود سرزمین ژئواستراتژیک افغانستان را مناسب میداند.
دولتهای مختلف آمریکا از بوش پسر تا اوباما و دونالد ترامپ با استفاده از این موقعیت همواره اهداف خود را در منطقه ما دنبال کردهاند. بررسی عملکرد و راهبرد امنیت ملی دونالد ترامپ نشان میدهد که او در این راهبرد نگاه ویژهای به کشورهای ایران، روسیه، چین، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی دارد، بنابراین افغانستان میتواند بهترین زمین بازی برای آمریکا به منظور نیل به اهدافش باشد.
توجه به سند امنیت ملی ترامپ این نکته مهم را روشن میکند که وی قصد دارد با استفاده از دولتهای ضعیف و فرومانده در جهان به ویژه کشورهای حاضر در منطقه آسیا پیشرفتهای مختلف رقبای اساسی خود از جمله چین، روسیه و ایران را با کُندی مواجه کند، بنابراین به نظر میرسد آمریکاییها به این جمعبندی رسیدهاند که با افزایش افراط گرایی مجدد در افغانستان و ناامنسازی مرزهای قدرتهای همجوار این کشور تا حد زیادی میتوانند نیروی این قدرتها را معطوف به دفع این بلا کنند و از ادامه پیشرفت باز دارند. این فرض شاید در نگاه نخست با مذاکره آمریکا و طالبان که به نوعی علیه دولت فعلی کابل تلقی می شود، در تضاد باشد اما واقعیت این است که واشنگتن در پس پرده مذاکره با طالبان که چند دور آن برگزار و همین دیروز نیز دور جدید آن در قطر آغاز شد، پروژه خطرناک دیگری را پیش می برد.
آمریکا در چند دور مذاکرات سعی داشت گروه طالبان را قانع کند که با استفاده از امکانات مالی و تسلیحاتی واشنگتن علیه کشورها و قدرتهای همسایه افغانستان وارد عمل شود اما آن چه از رفتار طالبان بروز کرده، دوری از مواضع و سیاستهای آمریکا بوده است.
واشنگتن پس از ناامیدی از همکاری با طالبان از یک سو و شکست داعش در عراق و سوریه از سوی دیگر به این نتیجه رسید که با انتقال اعضا و فرماندهان این گروه تروریستی از کشورهای عربی به افغانستان میتواند از این ظرفیت بالقوه برای ناامنسازی مرزهای کشورهای ایران، چین و روسیه بهرهبرداری کند.نکته قابل توجه این است که داعش افغانستان هدف مبارزات خود را گروه طالبان و برخی کشورهای منطقه از جمله ایران، روسیه و چین قرار داده است.
با این وضعیت چرا آمریکا همچنان به مذاکره با طالبان ادامه می دهد؟ به نظر می رسد آمریکایی ها با مطالعه دقیق جامعهشناسی و تبارشناسی اقوام و مذاهب در افغانستان به این جمعبندی رسیدهاند که اگر گروههای جهادی را بتوانند به مذاکره و صلح با خود راضی کنند بدنه ناراضی این گروهها که همان سربازان میدان نبرد هستند به سوی دیگر گروههای جهادی کوچ خواهند کرد و ناخواسته این افراد در پازل تعیین شده از سوی واشنگتن بازی خواهند کرد و در نهایت این گروهها با فروپاشی روبه رو خواهند شد. با این جمعبندی، آمریکاییها ابتدا سراغ حکمتیار رفتند و او را به کابل آوردند. پس از این موضوع شاهد بودیم برخی از بدنه مبارزاتی و جهادی حزب اسلامی حکمتیار وارد پروسه سیاسی صلح نشد و خواهان ادامه مبارزه شد. در خصوص طالبان نیز آمریکاییها تلاش دارند با پیش کشیدن بحث مذاکرات سیاسی و همزمان استفاده از هجمه رسانهای سنگین در رپرتاژ آن چه خود از این مذاکرات دنبال می کنند به بدنه میانی طالبان القا کنند که رهبران آن ها اهداف اساسی جهاد از جمله مبارزه با آمریکا را ترک کرده و وارد روند صرف سیاسی شدهاند. همزمان آمریکاییها با روی کار آوردن گروههای جهادی افراطی مانند داعش و حمایت مالی گسترده از این گروهها راه را برای انتقال جنگجویان طالب به گروه تروریستی داعش هموار می کنند.
اما با این حال به نظر میرسد رهبران طالبان نیز در طول چند ماه گذشته توانستهاند بازی خود را در مذاکرات با آمریکاییها انجام دهند و ضمن نشان دادن توان نظامی و سیاسی خود تاکنون برگ برندهای را در اختیار واشنگتن قرار ندادهاند. طالبان همزمان با مذاکره با طالبان به ایران و روسیه سفر کردند و این نشان از آن دارد که آن ها در زمین تعریف شده از سوی واشنگتن بازی نمی کنند.
حال با توجه به مسائلی که ذکر شد، به نظر میرسد سه عامل در کنار یکدیگر باعث شده است تا قدرتهای منطقهای به مذاکرات جدی با طالبان روی آورند:
1- وجود دولت ضعیف و فرومانده در افغانستان با وابستگی کامل به آمریکا
2- بهرهبرداری آمریکا از دولت افغانستان به منظور نیل به اهداف منطقهای خود و تضعیف رقبا
3- ظهور داعش در افغانستان با کمک مستقیم آمریکا و مبارزه جدی طالبان با این گروه تروریستی
به نظر می رسد سه کشور روسیه، چین و ایران با توجه به نزدیکی به افغانستان و آسیبپذیری از شرایط موجود در این کشور، به این نتیجه رسیدهاند که اکنون گروه طالبان میتواند در مبارزه با داعش و جلوگیری از نفوذ آنها به مرزهای داخلی این کشورها موثر باشد. از سوی دیگر، دولت افغانستان علاوه بر ناتوانی در مبارزه با داعش در واقع تصمیمی برای این کار ندارد زیرا با منافع آمریکا در تضاد خواهد بود. بنابراین شاهد آن هستیم در طول یکی دو سال گذشته تلاشهای جدی برای مذاکره با طالبان آغاز شده است. مسکو برای نخستین بار به صورت رسمی میزبان رهبران سیاسی طالبان بودو توانست آنها را در کنار دیپلماتهای دیگر کشورهای حاضر در منطقه سر میز مذاکره بنشاند. پکن و تهران نیز میزبان گروههای سیاسی طالبان بوده و نتایج این مذاکرات را با دولت افغانستان به اشتراک گذاشتهاند. بیشک دولت افغانستان و علمای علم روابط بینالملل، این حق را برای دیگر کشورهای منطقه قائل میشوند که برخی نگرانیهای جدی در خصوص آسیبپذیری از سوی خاک افغانستان داشته باشند و بخواهند با هماهنگی دولت افغانستان و ارتباط و تماس با گروه طالبان منافع دو طرف را تأمین کنند.
***************************************
روزنامه ایران**
مخالفان افایتیاف چه راهکاری دارند
یوسف مولایی
استاد دانشگاه
مخالفان FATF در ایران بر نپیوستن به کنوانسیونهای پالرمو و CFT اصرار دارند. این در حالی است که تبعات نپیوستن به این کنوانسیونها و عدم قبول شروط FATF تبعاتی کاملاً روشن و واضح هستند که مدتهاست درباره آنها صحبت میشود. اکنون سؤال میتواند این باشد که راهحل جایگزین مخالفان FATF برای نپیوستن به کنوانسیونهای یاد شده چیست و به عبارت دقیقتر آیا برای فرار از تبعات عدم قبول این کنوانسیونها گزینهای وجود دارد یا خیر؟
ساز و کارهای بینالمللی در ماهیت خود کشورهای مختلف و نهادهای غیر ملی را درگیر خویش میکنند و بنابراین نمیتوان با یک راهکار ملی آثار فراملی ناشی از این سازوکارها را مرتفع کرد. چرا که اراده چندین کشور و نهاد بینالمللی پشت آن قرار دارد و تبعات آن هم ناظر به همین اراده فراملی است. ما درخصوص موضوع FATF با وضعیتی مواجه هستیم که تصمیمگیری درباره قبول یا عدم قبول شروط و استانداردهای آن در حیطه اختیارات ما قرار دارد اما تبعات ناشی از نپیوستن آن خارج از حوزه این اختیارات است. چرا که ما اساساً در این زمینه با یک اراده بینالمللی مواجه هستیم که خود به واسطه همراستا شدن و هماهنگ شدن بخش عمدهای از ارادههای ملی کشورها به وجود آمده است. در واقع FATF کار خاصی انجام نمیدهد جز تهیه گزارشها و توصیههایی از موارد مربوط به پولشویی و تأمین مالی تروریسم در کشورها. آنچه درخصوص این مسأله مهم است، میزان نافذ بودن گزارشهای آن است تا حدی که تقریباً تمام کشورها به جز موارد بسیار اندک و نادری خارج از چارچوب این توصیهها اقدام به برقراری ارتباطات بانکی نمیکنند. این یعنی آنکه گزارشدهی منفی این مرکز درباره وضعیت نظام بانکی و اقتصادی یک کشور مساوی خواهد بود با قفل شدن اکثر یا تمام تراکنشهای مالی آن کشور.
برای عبور از این وضعیت و دور زدن آن دو راه میتواند وجود داشته باشد؛ یکی روی آوردن به تبادلات فیزیکی مالی یعنی همان نقل و انتقال چمدانی پول و دیگری ایجاد نهادی موازی در عرصه بینالملل. راه حل اول بدون شک برای اداره امورات کشوری چون ایران با نیازهای گسترده ارزی و پولی به هیچ عنوان پاسخگو نیست. درخصوص راهحل دوم هم بایستی یک بلوک خاص در دنیا برای تشکیل نهادی مشابه و موازی وجود داشته باشد حال آنکه به جز موارد انگشت شمار و محدودی، تمام کشورهای دنیا اعم از حامیان و رقبای آمریکا، سازوکار FATF را پذیرفته و با آن همکاری میکنند. این یعنی آنکه حتی اگر کشوری چون ایران برای تشکیل یک نهاد موازی دور خیز کند، تقریباً هیچ شریکی در دنیا پیدا نخواهد کرد. بنابراین در حوزه بینالمللی تقریباً هیچ راه گریزی از قفل شدن و فریز شدن سیستم نظام بانکی کشور نیست. شاید برخی بگویند حتی با قفل شدن کامل سیستم مراودات مالی کشور باز هم امکان اداره امورات مملکت نظیر فروش نفت و دریافت پول آن یا جلو بردن پروژههای مختلف و ... وجود دارد که در این صورت همان مدعیان باید درباره چگونگی آن هم توضیح بدهند. خصوصاً درباره کشوری چون ایران که ذیل تحریمهای مضاعف و سنگین امریکا هم قرار دارد و قسمتی از نظام بینالملل مترصد کوچکترین فرصت برای انزوای کامل آن است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
چیز دیگری نبود که حاصل نشد!
حسن رضایی
3 سال زمان کمی نیست. در 3 سال، طفلی زبان باز میکند و راه میرود و اگر قوه مجریه در دست چون امیرکبیری باشد، چنان میکند که میدانیم! امیر البته مجموعا 3 سال و 3 ماه صدارت کرد! اینها را گفتم تا بگویم 3 سال از اجرای برجام گذشته است. 3 سال است که سایهاش را بر سر این ملک انداخته است. اگر ماشین حساب دم دستتان است، اینها را که میگویم شما هم بزنید تا من اشتباه نکنم: 365 ضرب در 3 ضرب در 100 میلیون (دلار). به حساب من شد 109 میلیارد و 500 میلیون دلار! طبق گفته مدافعان این ابر پرشتاب، این باید کمترین رقم عایدی برجام برای مردم باشد که به هر نفر چیزی حدود 13 میلیون تومان میرسد با همین جمعیت 83 میلیونی فعلی!
حالا دوباره ماشین حساب بردارید. مجموع داراییهای مردم و دولت در ایران چقدر میارزد؟! ما دارای بزرگترین منابع نفت و گاز جهان هستیم، متوسط قیمت زمین در تهران متری 5/7 میلیون تومان مثلا... همینجور حساب کنید! قطعا ماشین حساب و کامپیوترتان قدرت این محاسبه را ندارد و نیازمند ابررایانه خواهید بود! یک عدد غولآسا را پس تصور کرده، همان را تقسیم بر 3 کنید! عایدی واقعی برجام برای اقتصاد ما، این عدد جدید است، نه آن 109 میلیارد و 500 میلیون دلار! این عایدی البته منفی است! چون برجام عزیز ارزش پول ملی ما را به یک سوم کاهش داده است. کاهش ارزش پول ملی البته مطلقا بد نیست و برخی کشورها تعمدا هم به این کار دست میزنند تا عوایدی از قبل آن کسب کنند. قصه ما، برجام و پول ملی اما ابدا اینگونه نبود. برجام اگر هم آفتاب تابان بود، ما نباید تمام اقتصاد کشور را به آن گره میزدیم، چون یک سر آن در دست اجنبی بود!
وقتی با خروج آمریکا از برجام و برای شکایت از او به عهدنامه مودت مردادماه 1334 متوسل شدیم البته معلوم شد آن سر دیگر برجام هم دست ما نبوده و ما توهم داشتیم کلا! حالا اما آقای محمدجواد ظریف که روزنامههای اصلاحطلب روز اجرای برجام رخت امیرکبیر بر تنش کرده بودند، به ما میگوید: «هدف برجام اقتصادی نبود، چیز دیگری بود که حاصل شد!» در دنیای عجیبی زندگی میکنیم واقعا! حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی اخیرا پس از بازگشت از سفر به سوریه، گفته است: «آقای بشار اسد در نشست با هیات پارلمانی ایران، تاکید داشت ایران در راس همکاری اقتصادی سوریه است که با وجود این صحبت، جای گریه دارد که ما هنوز در سوریه رایزن اقتصادی نداریم!» من البته فکر میکنم ایشان و ما نباید برای گم شدن یک نعل اسب بیارزش گریه کنیم!
وقت گریه ما زمانی بود که کسانی 5 سال پیش با ادعای باسوادی، همه چیز مملکت حتی آب خوردن مردم را به غرب گره زدند. اسب را بردهاند آقای فلاحتپیشه! ما جوش نعلش را میزنیم! سهم ما از بازار 1000 میلیارد دلاری 15 کشور همسایهمان، فعلا تنها 2 درصد است! مجموع تجارت خارجی ایران با 15 کشور همسایه از 38 میلیارد دلار در سال 90 به 36 میلیارد دلار در سال 96 رسیده است! البته خیالی نیست، چون در عوض دولت دوست و برادر فرانسه، پرتاب ناموفق ماهواره از سوی ایران را بشدت محکوم کرده، از ما خواسته تمام آزمایشهای موشکی بالستیک را هم فورا متوقف کنیم! احمقها فکر کردهاند موشکها هم هستهای است! آقای ظریف البته اخیرا سفر خوبی به عراق داشته و جمعی از تجار ایرانی را هم با خود همراه کرده تا زمینه حضور بیشتر ایران در بازار بزرگ عراق را فراهم کند.
کلا آقای ظریف این روزها کارها و حرفهای عجیبی دارد. وی اخیرا در گفتوگو با روزنامه الوفاق با انتقاد از برخی کشورهای عربی گفته است: «مشکلی که ما با برخی همسایگان عربمان در جنوب خلیجفارس داریم، این است که بر اساس یک تصور غلط از واقعیات دنیا فکر میکنند اولاً آمریکا و غرب همه دنیاست و اگر بتوانند دل آمریکا و غرب را به دست بیاورند، میتوانند به هر جایی که بخواهند، برسند!» شنیدن این سخنان از زبان کسی که خود و رئیسش چند سال است با همین رویکرد به دنبال رفع بهانههای آمریکا و غرب هستند، عجیب نیست واقعا؟!
ما اگرچه سخنان آقای ظریف را درباره اهداف غیراقتصادی برجام، تحریف تاریخ نه، تحریف زمان حال میدانیم(!) ولی اقدامات جدید ایشان در جهت بسط ارتباطات اقتصادی با همسایگان را مفید و موثر تلقی میکنیم؛ امری که باید خیلی پیش از اینها در دستور کار قرار میگرفت و اینقدر بر طبل برجام، کدخدا و اروپا کوفته نمیشد. امید که دولت دوباره اقتصاد مملکت را معطل اروپا نکند و آخر بگوید هدفمان اقتصادی نبود، چیز دیگری بود که حاصل شد!
***************************************