حتما دیده اید آدم هایی را که بعد از گذشت سال ها هنوز فرد مورد نظر شان را برای ازدواج پیدا نکرده اند و یا سال هاست دنبال یک شغل به قول خودشان خوب میگردند. یا برای خریدن یک کفش روزها بازار ها را زیرو رو میکنند و آخر سر هم که میخرند دل شان پیش یکی دیگر مانده است. آن قدر میخوانند تا بالاترین نمره کلاس و در واقع نزدیکترین به بیست را بگیرند. برای خانه شان که یک دست مبل میخرند تا مدتها میخواهند نظر بقیه را درباره آن بدانند. اگر بگویند خوب است، میگوید: واقعا؟ راست میگویی؟ اینها که گفتیم همان عوارض منفی کمال گرایی محسوب می شود و در زمره آفت های زندگی است که نمی گذارد از زندگی لذت برد.
در این شکی نیست که ما هر وظیفه و مسئولیتی که داریم باید به نحو احسنت تلاش مان را بکنیم تا آن را به شکل خوبی انجام دهیم. اما گاهی مساله این است که ما هرچه تلاش میکنیم راضی نیستیم و به دنبال تلاش بیشتر و رضایت افزون تر و نتیجه بهتر میگردیم و با این دیدگاه همیشه یک بهتری فراتر از این هم متصور میشویم. این دقیقا همان نقطه ای است که ما را آزار میدهد و دچار تنش میکند.
زندگی با واقعیت ها معنی پیدا میکند نه با تصورات آیده ال گرایانه ما. این منظره را تصویر کنید. من یک مادرم با توانمندیها و کاستیهای یک انسان. نمیتوانم در همه زمینهها ایده ال باشم. اصلا شدنی نیست. گاهی نمیتوانم غذا درست کنم. گاهی خانه آشفته و درهم است. گاهی عصبانی میشوم و سر کودکم داد میکشم و گاهی های بسیار دیگری. آیا میتوانم هر روز و همیشه همه مسئولیت و وظایفی که بر عهده دارم را بینقص انجام دهم و در عین حال همیشه سرحال و شاد و خرم باشم. این دور از واقعیت زندگی همه ماست. اگر به دنبال این باشم که بهترین مادر و بهترین همسر و بهترین کارمند و بهترین ... باشم و وقتی به این بهترینهای پس ذهنم نرسیم، افسردگی و اضطراب سراغمان را خواهد گرفت. به علاوه همیشه خسته و فرسودهایم. اختلالات خوردن و وسواس فکری هم به دنبال ما هستند. اینها که گفتیم بخشی از عواقب نگران کننده ایدهآل گرایی است که تحقیقات بیشماری در دنیا بر آن صحه گذاشتهاند.
ایدهآل گرایان از آنجا که همیشه به دنبال بهترین گزینه ازدواج و شغل و ...می گردند در طول زمان گاهی همه گزینه ها را از دست میدهند. در حالی که باید بپذیرند بهترینی وجود ندارد و مهم این است که در هر وضعیت و شرایطی که قرار دارند، انتخاب خوبی کنند. ممکن است حتی با گذشت زمان معلوم شود این انتخاب خوبی نبوده است.
ایدهآل گراها شاید هم به موفقیتی دست پیدا کنند، اما چون به سختی و مشقت به آن رسیده اند و در مسیر رسیدن چیزهای زیادی را از دست داده اند، خوشحال نمی شوند و لذتی نمی برند. ضمن آنکه آنها همیشه از خود توقع بالایی دارند و به شدت آسیبپذیرند و مرتب استانداردهای خودشان را بالا و بالاتر میبرند و دستیابی به آنها را برای خودشان دشوار می کنند.
استدلال ایدهآل گراها این است کاری که بهترین نباشد بهتر است اصلا استارت نخورد. آنها از خودشان انتظار بهترین شدن را دارند و در این وقت است که شایسته احترام و تقدیر هستند و احساس ارزشمندی میکنند. در حالی که واقعیت این است که باید کاری را شروع کنیم. ممکن است در آن شکست هم باشد و پیروزی هم همین طور. ممکن است در مسیر دشواری هایی پیش روی ما باشد که طبیعی است و ممکن است آن طور که فکر می کردیم و بر اساس آن برنامه ریزی کرده ایم پیش نرود. اما در هر صورت ما شایسته احترام و تحسین هستیم. مهم تلاش ما بوده است. حتی اگر شکست در انتظار ما باشد.
همان وقت که به بچه های مان گفتیم کار بی نقص انجام دهند و تلاش شان را برای کار با نقص تحسین نکردیم و نادیده گرفتیم و لیست بلند بالایی از باید و نباید پیش روی شان گذاشتیم بذر ایدهآل گرایی افراطي را در ضمیر آنها کاشتیم.
زندگی مثل یک سفر است. آن هم سفری در مسیر پر پیچ و خم. اگر منتظریم فقط به مقصد برسیم و شروع کنیم به لذت بردن، سخت در اشتباهیم. تصور کنید برای رسیدن به شمال ایران از جاده چالوس سفر را آغاز کنید. درست است که پیچ و خم دارد، اما زیباست و مناظرش چشم شما را نوازش می دهد. چطور می شود به روی آن چشم بست و منتطر مقصد شد. شاید اصلا مقصد تا این اندازه زیبایی نداشته باشد.
واقعیت این است که ما باید بپذیریم در مسیر زندگی شکست و موفقیت با هم وجود دارد و انتخاب های بسیاری پیش روی ماست و ما باید در هر برهه ای از زندگی انتخاب درست کنیم با شرایط و امکانات و توانمندی های مان در همان زمان. ایده الی وجود ندارد و اگر در ذهن مان آن را ساختیم، بدانیم که ایده ال تر از آن هم پس خواهیم ساخت و هیچ وقت این ساختن ها تمامی ندارد. اما لذت هایی که مسیر زندگی مان داشت را ندیدیم و از دست دادیم و دیگر بازگشتی نیست و همین برای ما خسران بزرگی است.