صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۴  ، 
کد خبر : ۳۵۱۲۹۷

داستان حوض‌خون

چهارشنبه هفته گذشته بود که رهبر معظم انقلاب در میان پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت بار دیگر کتاب «حوض خون» را معرفی کردند. کتابی که پیشتر در تقریظ آن نوشته بودند: «اولین احساس، پس از خواندن بخش‌هایی از این کتاب، احساس شرم از بی‌عملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدان خاموش و بی‌ریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفته‌ای از ماجرای عظیم دفاع مقدس است.»
حوض خون، حکایت دختر دانش‌آموزی است که آخرین روزهای شهریور ۱۳۵۹ را با خرید نوشت‌افزار گذرانده و هر روز مانتو و شلوار نوی مدرسه‌اش را پوشیده و لابد ساعت‌ها خیال‌بافی آمدن مهر و درآغوش ‌کشیدن دوستانش را در ذهن پرورانده است؛ اما حالا باید همه‌ این آرزوها را زیر ویرانه‌های خانه‌ای موشک‌خورده رها کند، به‌همراه مادرش چادر همت به کمر ببندد و به رخت‌شورخانه‌ بیمارستان اندیمشک برود و پوست و گوشت و خون شهدا و مجروحان جنگ را از پتو و ملحفه‌ها بگیرد، سفیدی امید را بر بند پهن کند و فریاد بزند ما ایستاده‌ایم.
حکایت، حکایت پدری است که خسته از کار روزانه به خانه برگشته است تا کنار همسر و فرزندان قد و نیم‌قدش نفس تازه کند و ناگهان بمب جنایت جانیان افسارگسیخته بر سر خانه‌ آسایشش فرود آمده است. پدر سینه سپر کرده است و روبه‌رو با دشمنان می‌جنگد و زن و بچه‌اش در پشت‌ جبهه هر کاری می‌کنند تا باری از دوش رزمندگان بردارند و در این روزها رخت‌شورخانه‌ بیمارستان شده است محل مقدس‌ترین خدمت‌شان که تشویش‌های‌شان را آنجا چنگ می‌زنند.
حوض خون اولین اثر «فاطمه‌سادات میرعالی»، روایت حضور زنان اندیمشکی در بحبوحه‌ جنگ عراق علیه ایران در رخت‌شورخانه بیمارستان کلانتری اندیمشک است. روایت‌های متفاوت درباره سوژه‌ای مشترک از منظر و زاویه‌ دید هر یک از راویان داستان، بر جذابیت و گیرایی این کتاب افزوده است. شصت‌وچهار راوی از تجربه‌ واقعی خود و مواجهه‌ مردم اندیمشک با جنگ و مقاومت در برابر دشمن سخن می‌گویند. پرهیز از بزرگ‌نمایی، واقعی‌بودن اتفاقات، موقعیت متفاوت راویان و نحوه‌ حضور هر یک از آنها در رخت‌شورخانه، ایثار و همدلی و وحدت مردم اندیمشک را به‌خوبی نشان می‌دهد. حوض خون داستان اولین مواجهه‌ مردم اندیمشک با جنگ تحمیلی عراق به ایران است.
داستان هر شخص با اولین هجوم رژیم بعثی عراق به اندیمشک شروع می‌شود. با اتفاقی ناگهانی و پس از کش‌وقوس‌های گوناگون در زندگی هریک از شهروندان، آنها به این نتیجه می‌رسند که رها کردن شهر و ترک دیار چاره‌ کار نیست. کمر همت به کمک و پشتیبانی رزمندگان می‌بندند. روایت‌ها با حوادث تلخ آن روزها پیش می‌رود. یکی خانه‌اش در بمباران خراب می‌شود و دیگری جگرگوشه‌هایش را از زیر آوار بیرون می‌کشد؛ مشکلاتی که هر یک بهانه‌ خوبی برای ترک رخت‌شورخانه و حتی اندیمشک است؛ اما در نهایت جبهه رخت‌شورخانه را خالی نمی‌کنند و آنچه در نهایت می‌ماند، احساس مسئولیت و همدلی این زنان است. از کتاب ۵۰۴ صفحه‌ای حوض خون برمی‌آید که سهم زنان و بانوان خوزستان و بازتاب و انعکاس جان‌فشانی‌شان بیشتر از اینهاست و هنوز روایت‌های فراوانی برای گفتن هست که گوشی شنوا و قلمی متعهد می‌طلبد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات