در ماجرای عزل و تبعید رضاخان و جانشینی محمدرضا، آنچه بیش از هر چیزی آشکار است، نفوذ مستقیم و باواسطه بیگانگان در این سرزمین است. بخشی از امور دربار ملکه انگلیس در ایران از سوی ایادی نفوذی آنان دنبال شده است. این افراد که اغلب در فرنگ درس خوانده بودند، عملاً در دوران پهلوی به عملههایی برای پیشبرد برنامههای ضدانقلاب بدل شده بودند.
یکی از افراد صاحب نفوذ در آن روزگار «قوامالملک» بود که از چهرههای نزدیک به انگلیس به شمار میآمد. قوام فقط در کارهای بزرگ با انگلیسیها مستقیما صحبت میکرد. برای نمونه در روز چهارم شهریور، رضاخان پس از ملاقات با فروغی، که به او گفت حتماً باید ایران را ترک کند، خواست یک بار دیگر شانسش را آزمایش کند. او از قوام، که در این روزها همیشه او را در کنار خودش نگاه داشته بود، خواست که با وزیرمختار انگلیس تماس بگیرد. قوامالملک تلفن کرد و سرریدر بولارد به خانهاش رفت. به او گفته بود که رضا چنین درخواستی کرده است، چه جوابی بدهم؟! بولارد میگوید که باید برود و هیچکاری نمیشود کرد! در مسئله انتقال املاک رضاخان به محمدرضا، چون قوام مأمور انجام این کار بود، مشخص بود که نظر انگلیسیها این است، و لذا رضاخان هم به سرعت امضا کرد.
سیاستهای انگلیسی در هنگام انتخاب محمدرضا برای جانشینی پدر هم تأملبرانگیز است. فردوست در خاطرات خود در این باره به ماجرای چگونگی انتخاب شاه پهلوی چنین اشاره میکند: ««ترات» (رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت)، به نحو گویایی، میگفت که ما اگر سلطنت را میپذیریم، محمدرضا تنها کاندید ما نیست، ما افراد دیگری را نیز در خانواده پهلوی داریم! منظورش این بود که به محمدرضا بفهماند که تو که با پدرت در کنار آلمانها قرار گرفتی و به ما خیانت کردی، حالا صحیح نیست که انتظار داشته باشی استفادهاش را ببری! در واقع منظور تهدید بود و محمدرضا هر کاری از دستش برمیآمد برای تضمین دادن به انگلیسیها انجام داد. فقط علیرضا نبود، از عبدالرضا هم نام میبردند. ولی طبیعی بود که به دلایلی روشن انگلیسیها قلباً محمدرضا را بر علیرضا و عبدالرضا ترجیح میدادند و مهمترین دلیل همان تفاوت شخصیت محمدرضا و انعطافپذیری او بود.»