آمریکا در دو دهه اخیر در دستیابی به اهداف خود در منطقه غرب آسیا ناکام بوده و شاهد افول موقعیت و جایگاه خود در این منطقه است. به طور کلی، راهبرد آمریکا در غرب آسیا در دو دهه اخیر چند ضلع داشت که عبارت است از؛ مهار یا تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی ایران، مقاومتزدایی از منطقه، بازسازی موقعیت خود در غرب آسیا و در نهایت تثبیت و تقویت موقعیت رژیم صهیونیستی. ارزیابی وضعیت امروز غرب آسیا گویای این است که تحولات منطقه در راستای خلاف راهبرد و منافع آمریکا پیش میرود. موقعیت جمهوری اسلامی ایران نه تنها تضعیف نشده است، بلکه کشورهای منطقه با پذیرش موقعیت و جایگاه تهران در منطقه به سمت احیای روابط با جمهوری اسلامی ایران حرکت کردهاند. ناکامی آمریکا در تعقیب اهداف غرب آسیای خود علل متعددی داشته است، اما یکی از مهمترین دلایل آن نقش ممتاز فرماندهی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در رخدادهای مهم و نقطه عطفهای منطقه غرب آسیا بود؛ به گونهای که بسیاری از آمریکاییها در توصیف شهید سلیمانی از وی به عنوان «دشمن درجه یک» و به تعبیر محترمانهتر «دشمن قابل احترام» یاد میکنند. با توجه به اهمیت شهید حاج قاسم سلیمانی در شکلگیری و رشد گروههای مقاومت به گفتوگو با «هادی محمدی» کارشناس ارشد روابط بینالملل نشستیم که در ادامه متن این گفتوگو را میخوانید.
حاج قاسم در کجای ماجرای طوفانالاقصی فلسطین جای دارد؟
ردّ پای تفکر حاج قاسم در حماس را باید در ساختار، توانمندسازیهای نظامی و نوع نگاه آنان به تحولات و دشمنانی، مانند آمریکا و رژیم صهیونیستی دید. به طور خلاصه ابعاد سیاسی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی حماس پس از ورود تفکر حاج قاسم به بدنه حماس به نوع دیگری رقم خورد که پیش از آن سابقه نداشت یا بسیار کمرنگ بود. در سال 2011 و همزمان با بیداری اسلامی که «یحیی سنوار» پس از 22 سال اسارت آزاد شد، ساختار حماس رو به تغییرات جدی رفت؛ به گونهای که برخی از فرماندهان و سران حماس تثبیت شدند و برخی دیگر که به صورت منفعلانه یا خنثی با مسائل برخورد میکردند، به حاشیه رفتند یا حذف شدند و افرادی که شایستگی بیشتری داشتند، جایگزین آنان شدند. از جمله این تغییرات حضور یحیی سنوار در منصب مدیر دفتر رهبر حماس بود. او که از سال 1988 در زندانهای رژیم صهیونیستی اسیر بود و حکم حبس ابد برای وی صادر شده بود، در جریان مبادله اسرا آزاد شد و همین فرصت پیش آمده موجب شد که او به عنوان ارکان حماس قرار بگیرد. در این دوران سرفصلهای جدیدی از توانمندسازی را نیز شاهد بودیم. تجربه 2006 بیروت برای حاج قاسم یک برهه بسیار آموزنده بود. در این دوران، حاج قاسم در زیر بمباران رژیم صهیونیستی تاکتیکها و فنون نظامی برخورد با رژیم صهیونیستی را به عینه دید و شناخت. پس از این دوران بود که حاج قاسم نحوه مبارزه با نیروهای رژیم صهیونیستی را نه تنها به نیروهای حزبالله لبنان، بلکه به نیروهای حماس نیز آموزش داد. از این دوران به بعد بود که نیروهای حماس و حزبالله وارد مرحله جدیدی از مقاومت، ایستادگی و تعبیه زیرساختهای سیاسی، نظامی و امنیتی شدند که قابل مقایسه با دوران پیش از آن نبود. دیگر حماس خود را به کشورهای دیگر متکی نمیدید و در پی این بود که نیازهای خود را خودش تأمین کند. در همین دوران، «محمد ضیف» و «یحیی سنوار» در کنار حاج قاسم ارتقای تاکتیکهای رزمی، افزایش برد موشکها، تسلیحات ضدزره، آموزشهای لازم جنگی و حتی اطلاعاتی را دیکته میکردند؛ به گونهای که وقتی تاریخ 2006 تا 2011 را نگاه میکنیم، با امکانات و برنامههای سطح پایینی در مقایسه با امکانات و اقدامات سالهای 2011 تا به امروز روبهرو هستیم. عملیات طوفانالاقصی هوشمندی اطلاعاتی نیروهای حماس را به تصویر کشید. قدرت گرفتن آثار تخریبی موشکهای حماس و افزایش تجارب فرماندهی و اطلاعاتی نشانههای دیگری بود که حماس به دست آورده است.
ایستادگی، مقاومت و پایداری همان فرهنگی بود که حاج قاسم به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بدنه حماس تزریق کرده بود. تعامل حماس با حاج قاسم زمینه مسگونه حماس را به طلا تبدیل کرده بود، دیگر تفکرات صلحطلبانه برخی از افراد کنار رفته بود و تفکر ایستادگی و مقاومت جای آن را گرفته بود؛ این همان فرهنگی بود که غلبه گفتمان حاج قاسم را ترسیم میکرد.
آیا حاج قاسم در قدرت گرفتن انصارالله یمن نقشی داشته است؟ اگر نقش داشته است، توضیحی در باره آن میدهید؟
ابعاد و اقدامات امروز یمن را باید از تمام نیروهای مقاومت مستثنی کرد. اقدامات امروز یمن برگرفته از یک تاریخ مملو از ایستادگی و شجاعت است. این شجاعت و ایستادگی وقتی در کنار تدابیر حاج قاسم قرار میگیرد، مسیر صدساله را یک شبه طی میکند. وقتی رشد نیروهای یمنی را در طول هشت سال جنگ با امارات و عربستان سعودی و پس از آن نگاه میکنیم، تبدیل شدن نیروهای انصارالله را به نیروهایی، همانند حزبالله مشاهده میکنیم. رشد تدابیر و دستاوردهای نظامی امروز یمن به اندازهای است که به راحتی میتوان گفت، یمنیها از قدرتهای اطراف خود، مانند امارات و عربستان سعودی عبور کردهاند و رو در روی ایالات متحده آمریکا قرار گرفتهاند. در همان روزهای ابتدایی که انصارالله یمن به سمت مواضع رژیم صهیونیستی موشکهای اسکاد را روانه کرد و سامانه ضد موشکی عربستان فعال شد؛ یمنیها عربستان را به آتش کشیدند پالایشگاه آرامکو تهدید کردند و همین تهدید برای عقبنشینی عربستان کافی بود. «حسن ایرلو» در یمن تحت مدیریت حاج قاسم نیروهای مقاومت را تربیت میکرد. نیروهایی که تحت مدیریت حاج قاسم نیروهای مقاومت را تربیت میکردند، انسانهایی از جنس خود حاج قاسم بودند؛ از همین رو رشد امروز یمن در تجهیزات و جنگافزارهای نظامی و حتی در ابعاد سیاسی به صورت حکیمانه و ظریفبینانه شکل میگیرد. میتوان گفت، یمنیها در چند سال دوره فشردهای از سیاست و رهبری را در ایام حضور حاج قاسم یاد گرفتند و به خوبی به کار بستند.
آیا خط و برنامهریزی انصارالله و حزبالله با یکدیگر متفاوت است؟ به این بیان که آیا نحوه برخورد حزبالله با رژیم صهیونیستی به صورت سنجیده و آگاهانه است؛ ولی انصارالله به صورت هیجانی و انتقامجویانه برخورد میکند؟
موقعیت جغرافیایی و نظامی حزبالله با انصارالله قابل مقایسه نیست. شرایطی که حزبالله با آن درگیر است، از موقعیت جغرافیایی و نظامی و نبود یکدستی در سراسر کشور لبنان شرایطی را به وجود آورده است که امروز حزبالله نتواند همانند انصارالله یمن قد علم کند. بنابراین مقایسهای که این روزها درباره انصارالله و حزبالله مطرح میشود، هیچ استنادی ندارد. احتیاط حزبالله ناشی از دست به عصا رفتن آنها نیست؛ بلکه برگرفته از یک تدبیرحکیمانه است. این احتیاط از اینرو است که حزبالله نمیخواهد شروعکننده جنگ معرفی شود.
بنابراین امروز همان تدابیری که در انصارالله یمن حاکم است، در حزبالله لبنان نیز وجود دارد. اگر کشتیهای رژیم صهیونیستی تسلیم نیروهای یمنی میشود، در طرف دیگر محور مقاومت، یعنی حزبالله نیز به شکل مدبرانهای تمام امکانات استخباراتی از جمله رادارها و بعضا نیروها و تجهیزات نظامی رژیم صهیونیستی در شمال فلسطین در شعاع حدود ده کیلومتر را مختل کردهاند؛ به گونهای که در مناطق شمالی موبایل دیگر کار نمیکند.
نقش حاج قاسم در شکلگیری حشدالشعبی به چه میزان بوده است؟
ابتدا درباره مردم عراق باید بگوییم که بر اساس روانشناسی اجتماعی، مردم عراق افراد برونگرایی هستند؛ از همینرو تا چند سال پیش از حمله داعشیها به این خاک، یعنی حدود سالهای 2003 تا 2010 ما شاهد تنوع گروههای مقاومت در گوشه گوشه این کشور بودیم؛ اما با ورود دستنشانده آمریکا، انگلیس و صهیونیست در سوریه و عراق از طرفی و ورود حاج قاسم با آن تفکر مقاومت و ایستادگی از طرفی، صحنهای رقم خورد که گروههای متنوع و متکثر مقاومت در عراق به یک گروه متحد به نام حشدالشعبی دست زدند. رشادتهای بیمانند حاج قاسم در ورود به حلقه محاصره دشمن و به هم ریختن جبهه دشمن، به گونهای که وقتی نام حاج قاسم در بیسیمهای داعش میپیچید، آنها را میترساند، همه اینها سبب میشد که حاج قاسم روز به روز در قلب و عمق تفکر مردم سرزمین عراق نفوذ کند و به تشکیل گروه حشدالشعبی دست بزنند.