صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۹  ، 
کد خبر : ۳۵۵۲۹۶

شاید...

پایگاه بصیرت / حبیبه آقایی‌پور/ گروه جوان
دخترها لطیف‌ترند، عزیزکم! برای همین است که هیچ قلبی نبوده که پریشان آن دخترکِ گوشواره قلبیِ صورتی‌پوش نشده باشد. تو اما پسری، مردی! هشت سالت شده بود.
شاید از دو سه هفته قبل هی توی‌ خانه می‌پرسیدی: «دقیقا چند روز مونده تا تولدم؟» و بعد تأکید می‌کردی که دوست داری کیک تولدت پاری‌سن‌ژرمن باشد. هرچند مادرت شنیده بود که آرام به دوستت گفته بودی: «من دیگه مسی رو دوست ندارم. شنیدم به اسرائیلی‌‌ها کمک کرده.»
و مادرت قند توی دلش آب شده. شاید از اول هفته گفته بودی: «مهمونی تولدم‌ رو بندازید جمعه. آخه چهارشنبه با دوستام قرار گذاشتیم که حتما بریم پیش سردار.»
و بعد چشم‌هایت برق زده بود که: «لطفاً تو کادوهام‌ یه قمقمه چریکی و یه ساعت هوشمند هم باشه.»
و برادرت زیر لب غر زده که چه «کم توقع!»
شاید سه‌شنبه شب بدخواب شده بودی. مادر را صدا کرده بودی و او آمده بود کنارت. دست‌هایت را گرفته بود و مثل این‌طور وقت‌ها به پوستر حاج قاسم که روبه‌روی تختت زده‌ بودی، اشاره کرده و گفته: «بیا ۵ تا صلوات واسه سردار بفرستیم. بعدش برات یکی از خاطره‌هاشو می‌گم تا خوابت ببره عزیزدلم!»
شاید صبح چهارشنبه دست مادرت را بوسیده بودی که: «روزت مبارک‌مامان. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، برات روز مادر یه انگشتر خوشگل بخرم.» و مادرت سرت را بوسیده که: «همین که گفتی به اندازه گرفتن جواهرات سلطنتی شادم کرد.» و هر دو خندیده‌ بودید و نمی‌دانستید این بوسه آخرین هدیه روز مادر توست.
شاید وقت رفتن پیش سردار زودتر از همه لباس پوشیده بودی و دویده بودی‌ دم در. پدرت کاپشنت را برداشته بود و به زور تنت کرده بود که: «هوا سوز داره پسرجون، سرما می‌خوری...» و نمی‌دانسته که تو تا ابد دیگر مریض نخواهی شد.
شاید دم موکبی توی صف ایستاده بودی و دو تا لیوان شربت گرفته بودی. یکی را همان‌جا خودت سر کشیده بودی و آن دیگری را به هزار زحمت رسانده بودی به مادر! هرچند نصف بیشترش ریخته بود، اما معرفت آن دست‌هایی که شربت را رسانده بود، قلب مادرت را گرم کرد. هرچند نمی‌دانسته این آخرین چیزی است که از دستان مردانه پسرش می‌گیرد.
شاید صدای انفجار که بلند شده... آه، صدای انفجار... وای از انفجار... رها کنم که اینجایش به واژه نمی‌آید.
تو پسری، شاید کسی برایت ننویسد.
اما می‌دانی جانم؟ مهم محبت اصیلی بود که تو در دلت داشتی و مسیر درستی بود که تو در آن قدم گذاشتی... .
تو با همین‌ها توانستی لج آنهایی را که مسی به‌شان کمک کرده بود، در بیاوری. آدم‌های خبیثی که سال‌هاست دست‌شان به خون بی‌گناه آلوده است... تو از مسی خیلی قوی‌تری، مرد!
تولدت میان آسمان مبارک قهرمان
13 دی ماه روز تولد امیرحسین افضلی بود که در جنایت تروریستی کرمان به شهادت رسید.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات