صبح صادق >>  تاریخ >> صفحه تاریخ
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۱  ، 
کد خبر : ۳۵۸۹۲۶

مگر با مردم چه فرقی دارم؟

پایگاه بصیرت / مهدی سعیدی/ گروه تاریخ
اعتقاد و اعتماد به مردم وقتی معنای واقعی خود را خواهد یافت که همچون مردم زندگی کنی و با درد و رنج آنان آشنا باشی. از میان آنان برخاسته باشی و با سنت و رسوم آنان زیسته باشی! آرزوهای مشترک داشته باشی و آینده را آنگونه که آنان می‌خواهند خواسته باشی! کمبودهای موجود زندگانی تو را همانقدر آزار داده باشد که مردم عادی را و در یک کلام در میان مردم زیسته باشی. حضرت امام(ره) اینگونه به سبک مردم عادی جامعه و طبقات محروم زندگی می‌کردند. این مشی و مرام برای زمان رهبری و زعامت ایشان نبود، بلکه از سال‌ها قبل و از دوران طلبگی این مرام در زندگی ایشان جاری بود. 
از «آیت‌الله عبدالعلی قرهی» نقل شده است: «‏‏در نجف که هوا خیلی گرم بود امام کولری در منزل نداشتند. بعضی از آقایان که خدمت‏‎ ‎‏ایشان مشرف می‌شدند، اصرار می‌کردند که ولو برای یک ساعت هم شده به کوفه‏‎ ‎‏تشریف ببرند و از هوای خنک استفاده کنند، ولی امام قبول نمی‌کردند. علت این بود که‏‎ ‎‏مرتب خبر می‌آوردند که مردم ایران در زندان تحت شکنجه‌اند؛ حتی در نجف با پنکه،‏‎ ‎‏کولرهای دستی درست می‌کردند که از هوای زیر زمین استفاده می‌شد و ما می‌خواستیم‏‎ ‎‏که در منزل امام هم این کار بشود، ولی آقا اجازه نمی‌دادند.»
با پیروزی انقلاب اسلامی و انتخاب ایشان به رهبری جامعه اسلامی، سطح زندگانی امام(ره) نه تنها ارتقا نیافت که مراقبت و سخت‌گیری ایشان دو چندان شد. در این زمینه آنقدر خاطرات جالب و شنیدنی و ارزشمند نقل شده که اشاره به همه آنها دفتری مستقل می‌طلبد.
در اوج درگیری‌های جنگ و آن زمان که پایتخت مورد حمله موشک و بمباران هوایی متجاوزان بعثی بود و حتی عراقی‌ها تهدید کرده بودند که جماران و بیت امام(ره) را هدف قرار خواهند داد، آقای امام جمارانی نقل می‌کند: «امام به هیچ وجه حاضر نشد پناهگاهی برایش بسازند. احمد‌آقا یک روز با کمک ارتشی‌ها با جرثقیل از این پناهگاه‌هایی آورده بودند که بتونی بود. امام ظهر که آمدند گفتند احمد این چیه؟ چه کسی اینها را آورده؟ گفتند از ارتش است و اینها را برای حفاظت شما آوردند. امام خیلی عصبانی شدند و فرمودند: مگر همه مردم پناهگاه دارند که ما پناهگاه داشته باشیم. احمد والله من بین جان خودم و آن پاسداری که توی کوچه می‌گردد و حفاظت می‌کند سر سوزنی تفاوت قائل نیستم. اگر آنها پناهگاه دارند، ما هم باید داشته باشیم، همه را بده جمع کنند.»
«سیدمرتضی» یکی از خدمتکاران منزل امام(ره) در نجف بود که پس از پیروزی انقلاب هم‏‎ ‎‏در خدمت ایشان بود. وی نقل کرده است: «طبق معمول از‏‎ ‎‏نانوایی جماران برای بیت امام نان می‌خریدم. نانوا که متوجه شد نان را برای امام‏‎ ‎‏می‌خواهم آن را با خشخاش پخت و خیلی سفارشی به من داد. وقتی نان را خدمت امام‏‎ ‎‏بردم، ایشان با دقت خاصی که داشتند نگاهی به نان کرده و فرمودند: «نانوا برای همه‏‎ ‎‏مردم نان اینجوری تهیه می‌کند؟» عرض کردم: «خیر، نان سفارشی است» فرمودند:‏‎ ‎‏«نخیر، برگردانید. مثل همه مردم و از همان نان‌هایی که به همه مردم می‌فروشد،‏‎ ‎‏بخرید.»
درد و رنج مردم درد و رنج امام(ره) بود و نمی‌خواستند جایگاه رهبری بین ایشان و مردم فاصله بیندازد. به همین دلیل تلاش می‌کردند اگر امکان رفع کمبودی برای ملت وجود ندارد، ایشان نیز خود را از آن نعمت محروم کرده و همدرد مردم باشند! «علی محمد بشارتی» نقل می‌کند: ‏«زمستان سال 1362 امام دو هفته ملاقات‌های‌شان را قطع کردند. این طبیعی بود. امام هر چند‏‎ ‎‏مدت، ملاقات‌های‌شان را قطع می‌کنند مثل ماه مبارک رمضان که ملاقات‌های‌شان را قطع‏‎ ‎‏می‌کنند. بعد از تقریباً 10 روز که ملاقات‌های‌شان آزاد شد مجدداً دو هفته ملاقات‌شان قطع‏‎ ‎‏شد. من تلفنی از جناب آقای رسولی سؤال کردم چه شد که امام مجدداً ملاقات‌شان قطع‏‎ ‎‏شد؟ فرمودند از روزی که امام شنیدند در غرب کشور کمبود نفت وجود دارد‌ـ چون آن‏‎ ‎‏سال زمستان سرد بودـ دستور دادند بخاری‌های جماران را خاموش کنند، لذا امام به شدت‏‎ ‎‏سرما خورده‌اند.»
«دکتر سیدمحمدباقر حجتی» قرآن پژوه و استاد دانشگاه نیز نقل می‌کند: «یک بار که خداوند رحمان به این بنده توفیق عنایت فرمود که به دست‌بوسی امام تشرف‏‎ ‎حاصل کنم، آن جناب در سرمای سوزان در رواق کوچک خانه خود روی یک صندلی‏‎ ‎‏کهنه نشسته بودند و سرمای آزاردهنده جماران دست و صورت ایشان را تقریباً از‏‎ ‎‏سرخی به کبودی متمایل ساخته بود. علت را جویا شدم که چرا وسیله گرم‌کننده‌ای در‏‎ ‎‏این سرمای سخت و فضای باز نزد ایشان گذاشته نمی‌شود؟ پاسخ شنیدم که امام می‌خواهند با مردم همدرد باشند، و به نمونه‌ای از این مواسات اشاره کردند که وقتی‏‎ ‎‏لباس امام را به بیت برای شست‌وشو داده بودند، ولی شسته نشده بود. علت را که پرسیدند‏‎ ‎‏پاسخ شنیدند، هنوز نوبت دریافت کوپن پودر رختشویی برای بیت نرسیده است و پس از‏‎ ‎‏رسیدن شسته می‌شود.‏»
حضرت امام(ره) در سوگ فرزند بزرگ‌شان مرحوم آقا سیدمصطفی نگریستند، اما همین چشم‌ها با شنیدن مشکلات و مصائب وارده به ملت ‌تر شد! ‏امام(ره) بارها در کنار تلویزیون که صحنه‌های دلخراش فقر و محرومیت مردم را نشان می‌داد‏‎ ،‎‏گریه می‌کردند. «مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی» نقل می‌کند: «خدمت امام عرض کردم، بسیاری از این خانواده‌های باقی مانده‌ـ مناطق بمباران شده‌ـ از‏‎ ‎‏چند نفر، باز هم علاقه به انقلاب دارند، باز هم ابراز پشتیبانی می‌کنند و باز هم می‌گویند‏‎ ‎‏ما حاضریم تا آخرین نفس بایستیم، و مقابله کنیم، ولی خب شما هم یک وظیفه‌ای دارید، این یا زبان حال آنهاست و یا قال آنها. امام فرمودند: «راست می‌گویند اینها. اینها‏‎ ‎‏به گردن ما خیلی حق دارند.» و اشک‌های‌شان همینطور جاری شد و خیلی گریه کردند.»
«حجت‌الاسلام محمدحسن رحیمیان» در خاطرات خود می‌نویسد: «یکی از آقایان که در رابطه با موشکباران‌های صدام به مسجد سلیمان سفر کرده بود، در‏‎ ‎‏بازگشت از قول امام جمعه آنجا به امام عرض کرد: در جریان اصابت یک موشک عراق‏‎ ‎‏به مسجد سلیمان که عده‌ای شهید و زخمی شده بودند بعد از ساعت‌های متمادی،‏‎ ‎‏هنگامی که هنوز با برداشتن آوارها در جست‌وجوی کشته‌ها و زخمی‌های احتمالی بودند،‏‎ ‎‏کودکی خردسال که به شکل فوق‌العاده‌ای بعد از این همه مدت زنده مانده بود، از زیر‏‎ ‎‏آوار خارج شده و زخمی و خاک‌آلود چشمش را که به روشنایی باز کرد و انبوه جمعیت‏‎ ‎‏کمک‌رسان را دید، بدون مقدمه با صدای رسا قبل از هر سخنی فریاد کشید: جنگ،‏‎ ‎‏جنگ تا پیروزی، خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. امام که گزارش را‏‎ ‎‏به دقت گوش می‌دادند و نگاه‌شان به گوینده بود، وقتی مطلب به جمله اخیر رسید با آنکه‏‎ ‎‏صلابت چهره امام تأثیرهای درونی‌شان را در خود محو می‌کرد، تأثیری شدید در چهره‏‎ ‎‏ملکوتی‌شان نمودار شد. اشک در چشم‌شان حلقه زد. نگاه‌شان را به پایین دوختند و‏‎ ‎‏چشمان‌شان را به هم فشردند.»
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات