صفحه نخست >>  عمومی >> پرسمان
تاریخ انتشار : ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۵  ، 
کد خبر : ۳۵۹۵۳۷

چرا فکر می‌کنید شبیه اپوزیسیون نیستید؟!

آقای حسن روحانی سرانجام درباره ردصلاحیت خود نامه سرگشاده داد. از همان آغاز نامه ثابت می‌شود به‌رغم نیم‌قرن «انتخاب» شدن به دست مردم و هشت‌سال ریاست‌جمهوری، الفبای دموکراسی و منتخب‌مردم‌بودن درست فهمیده نشده است

 آقای حسن روحانی سرانجام درباره ردصلاحیت خود نامه سرگشاده داد. از همان آغاز نامه ثابت می‌شود به‌رغم نیم‌قرن «انتخاب» شدن به دست مردم و هشت‌سال ریاست‌جمهوری، الفبای دموکراسی و منتخب‌مردم‌بودن درست فهمیده نشده است. چنانکه در باوری عجیب گمان می‌شود یک رئیس‌جمهور در «آزادی بیان» و «نقد قوای دیگر» با بقیه شهروندان فرق دارد و ادعا می‌شود به‌قدر یک شهروند عادی هم، آزادی بیان نداشته و او، چون رئیس جمهور بوده می‌توانسته هرچه خواست بگوید! «حق آزادی بیان» با «حقانیت بیان آزاد» لازم و ملزوم یکدیگر نیستند؛ و این‌گونه نیست که هرچه را آزاد بیان کردید، حق باشد! آقای روحانی بر همین سیاق از اینکه او را که رئیس‌جمهور بوده مثل یک اپوزیسیون فرض کرده‌اند، شاکی است: «اینک شورای نگهبان در بیان دلایل عدم احراز صلاحیت من به کارنامه رئیس‌جمهور قانونی کشور به‌گونه‌ای استناد می‌کند که گویی دومین مقام رسمی کشور، اپوزیسیون نظام است.» آقای روحانی گمان کرده با این استدلال دهان همه را می‌بندد، زیرا همزمانی رئیس‌جمهوربودن و اپوزیسیون‌بودن، پارادوکس است. ما ادعایی نداریم که ایشان اپوزیسیون بود یا هست، یا شخصیت اپوزیسیونی داشت یا نداشت، فقط به استدلال ایشان نقد وارد است که «کسی نمی‌تواند همزمان هم رئیس‌جمهور باشد و هم دشمن.» قبل از او آقای خاتمی همان سال‌های آغازین ریاست‌جمهوری‌اش در مقابل فشار تندرو‌های اصلاح‌طلب بر سر آنان فریاد زده که «من نمی‌توانم هم رئیس‌جمهور باشم و هم اپوزیسیون»! و عملکرد و سرنوشت رئیس‌جمهور اول ایران نیز گواه دیگری بر غلط بودن این استدلال است.
به‌نظر می‌رسد آقای روحانی یک احساس و حق و حقوق مادام‌العمری از آن رأی ناپلئونی دارد. البته این توهمات در اغلب رؤسا رخنه می‌کند. خاصیت نظام‌های دموکراتیک باید آن باشد که یک منتخب، خود را خادم و نوکر مردم بداند و مردم همان‌گونه که او را بر سر کار می‌آورند، با همان میزان قدرت و اختیار بتوانند او را عزل کنند و پس از عزل او باید «دقیقاً و بالکل» مثل یک شهروند عادی باشد. اگر یک منتخب سابق همان اول نامه اعتراضی خود خطاب به مردم بنویسد که من ۴۵ سال است منتخب شما و رئیس‌جمهور شما بودم، و بخواهد از این نمد کلاهی بدوزد، یعنی اصلاً مفهوم ابتدایی منتخب‌بودن را نفهمیده است. منتخب بودید، اما در چارچوب قانون اختیار و آزادی بیان داشتید. اکنون هم دیگر منتخب نیستید و اگر از واژه «یک شهروند عادی» برای نشان‌دادن حد پایین اختیار خود استفاده می‌کنید، توهین به تمامی مردم و شهروندان عادی است. چه زمانی مسئولان ما می‌خواهند این مفاهیم ابتدایی را در دولتمداری بفهمند؟!
آقای روحانی می‌گوید: «من در اوج انسداد و سرخوردگی سیاسی جامعه ایران در دو انتخابات پیاپی در سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ با آرایی فزاینده در رقابتی سخت و در حالی که ارکان مهم حاکمیت علیه من علناً فعالیت می‌کردند، از سوی شما مردم به عنوان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران انتخاب شدم.» سه دروغ در یک‌خط؟! شما و دوستان‌تان سال‌هاست القا می‌کنید که کشور در انسداد سیاسی است. این خیلی غیرسازنده و کینه‌ورزانه است. ۳۰ سال از ۴۵ سال انقلاب را در قدرت بودید، رئیس‌جمهور شدید، در دالان‌های سازمان ملل دنبال دیدار‌های آرمانی‌تان با کدخدا بودید، و هنوز می‌گویید انسداد سیاسی؟! اگر قول مرحوم هاشمی را بپذیریم که شما فقط ۳ درصد رأی داشتید و با حمایت ایشان که در آن زمان رویکردی منتقدانه پیش گرفته بود، پنجاه به علاوه هفت‌دهم‌درصد رأی آوردید، چطور وقتی با حمایت یک منتقد و مخالف رأی می‌آورید، اسم این رخداد را انسداد می‌گذارید و چطور رأی لب‌مرزی خود را «آرایی فزاینده» می‌نامید؟ فقط می‌توان فرآیند از ۳ درصد به ۵۰ درصد رسیدن را نوعی فزایندگی توصیف کرد ولاغیر؛ و دروغ سوم: «ارکان مهم حاکمیت» علیه شما بودند؟! آن هم وقتی در شورای نگهبان، شخص دبیر شورا به‌رغم مخالفت بقیه اعضا با تأیید صلاحیت شما موافق بود و در این تأیید نقش اساسی داشت، و این چه ارکان مهمی است که شما را تا دوره بعد و انتخاب دوباره همراهی کرد، درعین‌حالی که هرجا برای سخنرانی می‌رفتید، جملات و گزاره‌های رهبری را به تمسخر می‌گرفتید (و، چون تذکر گرفتید، فقط گفتید که «نباید این‌چنین باشد)»!
حقیقتاً این نامه را چه کسی برای آقای روحانی نوشته است که این‌اندازه بدفهمی درباره رابطه دولت و حکومت دارد و این دو را دو چیز که می‌توانند علیه هم باشند، توصیف کرده است: «ناگفته‌های بسیاری را در دل نهان ساختم و به تاریخ سپردم تا نظام و مردم از دوگانه‌سازی میان دولت و حاکمیت آسیب نبیند.» مگر مشاوران ایشان سواد خواندن قانون اساسی را ندارند که این نوع روابط را بفهمند و بدانند؟ در ثانی اگر از منتقدان آقای روحانی نپذیریم که «روحانی در هشت سال ریاست‌جمهوری کاری جز دوگانه‌سازی نکرد» با همین نامه شما که مشاوران کم‌حافظه در جای‌جای آن اعتراف کرده‌اند حضور و فعالیت شما در چالش و مقابله با ارکان و نهاد‌ها و قوای دیگر بوده است، چه کنیم؟!
آقای روحانی (یا مشاوران ایشان) نوشته‌اند: «آیا ردصلاحیت رؤسای‌جمهور سابق و پاره‌ای از دیگر رؤسای قوا (که به رأی ملت مفتخرند) زیرسؤال‌بردن جمهوریت نظام نیست؟» نه نیست! به‌خدا نیست! بلکه عین جمهوریت است. ذات جمهوریت همین است که کسی فکر نکند اگر یک‌بار رأی آورد، برات عصمت مادام‌العمر دریافت کرده است. «ملاک اشخاص حال‌حاضر آنان است» را فراموش کرده‌اید. جمهوریت یعنی اینکه شما بعد از پایان ریاست‌جمهوری بروید مانند شهروندان عادی زندگی کنید، اما گویا «شما هنوز از خودتان بوی رئیس‌جمهور می‌شنوید!» توصیه می‌کنم فیلم حاجی‌واشینگتن مرحوم علی حاتمی را ببینید. آن حاجی نگون‌بخت (اولین سفیر ایران در امریکا) هم بویی از دموکراسی نبرده بود و خلق‌و‌خوی شاهنشاهی داشت و برای همین وقتی فهمید رئیس‌جمهور امریکا به سفارت می‌آید، تنها گوسفند سفارت را جلوی او سر برید، اما تازه متوجه شد که او دیگر رئیس‌جمهور نیست و مشغول دامپروری و باغ پسته شد و برای گرفتن نهال درخت پسته به سفارت آمده، تک‌وتن‌ها با یک گاری و اسب و در شمایل یک کابویی، یعنی یک شهروند معمولی امریکا! اکنون چرا شما همچنان از خودتان شمیم رئیس‌بودن می‌شنوید و اسم این را هم می‌گذارید احترام به جمهوریت! هیهات که چقدر نافهمی و بی‌دقتی در تنظیم یک «نامه دموکراتیک» دارید!
حقیقتاً که آقای روحانی و دوستان‌شان در این نامه ملت و مخاطبان را ساده‌لوح فرض کرده‌اند که حتی ملبس به لباس روحانی‌بودن را هم برای خود نوعی عصمت می‌دانند: «آیا فقهای شورای نگهبان که قرار بود پاسدار شرع و قانون اساسی باشند می‌توانند به منتخب ملت - که فرزند نهاد روحانیت هم بوده است - چنین اتهاماتی بزنند؟» یعنی واقعاً از نظر آقای روحانی اگر کسی از نهاد روحانیت بود، نمی‌شود به او هیچ اتهامی زد؟ پس این دادگاه روحانیت برای چیست؟! پس آن سخن امام که گفت «در جهنم، جهنمیان از بوی گند برخی از روحانیون در عذابند» چه معنایی می‌دهد؟!
به این ادعا چه باید گفت: «این فقیهان در کدام انتخابات و با رأی کدام ملت این حق را یافته‌اند که برگزیدگان مردم را از حق انتخاب خود محروم کنند؟» فاجعه این ادعا آنجاست که این مشاوران کم‌حافظه دقیقاً چهار خط بالاتر از این که به شورای نگهبان بگویند «چه کسی به شما این اجازه را داده است...»، با فهرست‌کردن تمامی مناصب بعد از انقلاب آقای روحانی نوشته‌اند: «این شورا که خود دو بار در انتخابات ریاست‌جمهوری و پنج بار در انتخابات مجلس‌شورای‌اسلامی و سه بار در همین انتخابات مجلس خبرگان رهبری صلاحیت مرا تأیید کرده است...»! یعنی وقتی فقیهان شورای نگهبان شما را تأیید می‌کنند، از ملت اجازه دارند و هنگامی‌که تأیید نمی‌کنند، بدون اجازه ملت بوده است؟! این یعنی شما محور عالم‌اید! دقیقاً یعنی شما خود ملت و خود نظام و جوهر جمهوریت و سرشت خلقت هستید و تاکنون متواضعانه مخفی می‌کردید و به کسی چیزی نمی‌گفتید؟!
به استدلال‌های این نامه قسم! اگر این نامه را به عریضه‌نویسان پشت دیوار دادگستری یا به یک فعال پریشان‌احوال توییتری می‌دادند، چیز بهتری  از آب درمی‌آورد. 
در همین نامه در یک خط به دبیر و فقیهان شورای نگهبان می‌گوید که شما صلاحیت تأیید یا عدم‌تأیید ما را ندارید، چون خودتان در انتخابات قبلی و این انتخابات که ما می‌خواستیم در آن شرکت کنیم، رقیب ما بوده‌اید و در خط بعدی از آنان می‌پرسد که «شما که نامزد‌ها را به عدم‌شناخت مردم متهم می‌کنید، چند بار و در کدام انتخابات رقابتی خود را در معرض رأی ملت قرار داده‌اید؟» این همه مغالطه فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد که یا هر پاراگراف این نامه را یک بنده‌خدایی نوشته است و فرد دیگری هم فقط آن‌ها را به هم چسبانده، یا اینکه کسی دچار فراموشی کوتاه‌مدت بوده و بعد از نوشتن هر خط، خط قبلی را به کلی از یاد می‌برده است!
در این همه هجمه به شورای نگهبان، اصولاً از آن جمله معروف امام که «هرکس به شورای نگهبان گفت کذا، مفسد است» بهره‌ای نمی‌برم زیرا استدلال عقلی به اندازه کافی موجود است و آن استنادات هم کار ما نیست. 
نامه آقای روحانی آن‌قدر بلند و با مضامین تکراری نوشته شده که شائبه «چند نگارنده» کم‌حافظه را تقویت می‌کند و شاید تنها حسن این نامه همین باشد که این نسل توییتری حوصله این بافته‌ها را ندارد ولی می‌توان دید که سرتاسر نامه به همین تناقضات و مغالطات گرفتار است. به‌ویژه اینکه آقای روحانی مدعی شده است که «این دفاعیه شخصی من نیست، دفاع از جمهوریت است» و بعد در سرتاسر نامه، جمهوریت را با خاک یکی کرده و مانند ولیعهدی که از میراث‌بری قدرت باز مانده است، یک‌سره از خود و سوابقش و اینکه که بوده و چه کرده سخن گفته ولی بازهم می‌گوید این نامه دفاع شخصی نیست!
بر اهل نظر معلوم است که عصبانیت آقای روحانی از چیست. وقتی کسی مقدمات امری را از جمله تأسیس حوزه و درس خارج و ایجاد نهاد حفظ آثار و ارزش‌ها فراهم می‌کند و چندین‌بار هم در نوشته‌ها و گفته‌هایش یادآور می‌شود که «این دوره از خبرگان رهبری سرنوشت‌ساز است»، و بعد یک‌باره مانعی بر سر راه می‌بیند، عصبانیت طبیعی است؛ و این تنها نقطه طبیعی این نامه‌نگاری است!
منبع: روزنامه جوان/ سردبیر/غلامرضا صادقیان

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات