صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۵  ، 
کد خبر : ۶۴۲۷۵

تحلیلی بر حملات اخیر رژیم صهیونیستی به غزه


سامان زاهدى
حملات روزانه اسراییلی ها به مبارزین فلسطینی طی سالهای اخیر به موضوعی طبیعی و بدیهی تبدیل شده است و این موضوع فقط هنگامی که موجب کشتار گسترده فلسطینی ها و تخریب وسیع زیرساختها بشود موجب حساسیت افکار عمومی و سران سیاسی کشورهای منطقه و فرامنطقه درحد محکومیت لفظی می شود.
طی هفته های اخیر، موضوع فوق در نوارغزه در حال وقوع است. نیروهای اسراییلی، از بامداد روز سه شنبه 25 دی ماه دوره جدیدی از حملات را علیه ساکنین نوارغزه آغاز کردند که طی این مدت حدود 5 فلسطینی شهید و صدها نفر زخمی شدند. تحریم ها و محاصره اقتصادی این منطقه نیز وارد مرحله جدیدی شد و ارسال سوخت، برق و موادغذایی به دلیل ممانعت اسراییلی ها، به شدت کاهش یافت. محاصره و تحریم ها چنان فشاری را بر مردم نوارغزه وارد آورد که آنان به ناچار پس از تخریب دیوار میان نوارغزه و مصر (معروف به محور فیلادلفیا) را تخریب کرده و بیش از نیم میلیون نفر وارد شهرهای رفح، العریش و دیگر شهرهای شمال شبه جزیره سینای مصر شدند. این واقعه و روزهای حضور غزه ای ها در سینای مصر یادآور سالهای 1948 تا1967 می باشد که این منطقه در پی جنگ 1948، توسط مصر اداره می شد.
ناگفته پیداست که مهمترین هدف اسراییلی ها در هدف قرار دادن مبارزین فلسطینی، خاموش کردن هر نوع مقاومت و صدای مخالف اشغالگری است که در حال حاضر جنبش های حماس و جهاد اسلامی، پیشقراولان این جبهه (مبارزه) هستند. حمله به نیروهای حماس به ویژه طی 2 سال اخیر و پس از آن که حماس موفق شد حدود 60درصد کرسی های پارلمانی را در انتخابات ژانویه 2006 کسب کند و اعلام نمود که استراتژی مقاومت را در 2 عرصه سیاسی و مبارزاتی بطور توامان و همزمان ادامه خواهد داد از شدت و هدفمندی خاصی برخوردار شده است. این روند بویژه طی 7 ماه اخیر که کنترل نوارغزه در اختیار جنبش حماس قرار گرفت وارد مرحله ای جدید شد.
علاوه بر هدف مذکور می توان به شکست اسراییلی ها از حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه اشاره کرد که این رژیم تلاش می کند تا با هدف قرار دادن مبارزین فلسطینی و اعلام تفوق نظامی مطلق خویش، واقعه شکست در جنگ با حزب الله را یک استثنا تفسیر کند که هرگز تکرار نخواهد شد. به بیان دیگر یکی از پیامدهای شکست اسراییل از حزب الله، تمرکز نظامی رژیم مذکور بر نوارغزه و مبارزین فلسطینی می باشد.
فارغ از اهداف درازمدت فوق به نظر می رسد دلایل زیر را می توان در تشریح علل حملات اخیر به ساکنین نوارغزه دخیل دانست:
1- ممانعت از تأثیرگذاری گزارش وینوگراد: کمیته وینوگراد که در پی شکست اسراییل در جنگ 33 روزه تشکیل شد پس از انتشار گزارش اولیه، در اواخر ژانویه، گزارش نهایی خود را منتشر کرد. از آن جاییکه گزارش اولیه این کمیته، اولمرت را با دردسرهایی جدی مواجه کرده بود و انتظار چنین وضعیتی نیز در پی انتشار گزارش نهایی، می رفت، در نتیجه 2 هفته قبل از این واقعه، مرحله اخیر حملات به نوارغزه شروع شد تا بدین وسیله، افکار عمومی اسراییل به جای تمرکز بر گزارش مذکور، تحت الشعاع حملات غزه قرار گرفته و از نتایج روانی منفی این گزارش بر اولمرت و کابینه اش کاسته شود.
2- حفظ انسجام کابینه: کابینه ائتلافی اولمرت با خروج حزب افراطی اسراییل بیتنا به رهبری لیبرمن، در وضعیتی شکننده قرار گرفته و خروج هر کدام از احزاب فعلی حاضر در کابینه از آن، موجبات سقوط کابینه اولمرت را فراهم می سازد. در این شرایط حزب مذهبی شاس از یکسو خواستار تأسیس وزارت امور مذهبی به رهبری این حزب شد که اولمرت موافقت کرد و از سوی دیگر، گفتگوها پیرامون روند سازش میان اولمرت و ابومازن مورد اعتراض حزب شاس قرار گرفته که اولمرت برای کاهش این نارضایتی ، تشدید حمله به غزه و محاصره این منطقه را در دستور کار خویش قرار داد.
3- عقب نشاندن حماس: با وجود اینکه بسیاری از ارزیابی ها در مورد نوارغزه، پس از سیطره حماس بر آن، بر این فرض مبتنی بود که دولت هنیه و جنبش حماس به زودی در نتیجه محاصره تسلیم خواهند شد اما امروزه پس از 7 ماه، حماس همچنان قدرتمندانه، کنترل نوارغزه را در دست دارد. به نظر می رسد اسراییلی ها برای افزایش فشار بر حماس و تسلیم این جنبش، تشدید محاصره و افزایش حملات را در دستور کار قرار دادند.
4- انحراف روند مذاکرات: گفتگوها میان تشکیلات خودگردان و کابینه اولمرت طی 6 ماه اخیر و به ویژه پس از کنفرانس آناپولیس در دوره ای جدید قرار گرفته است. طی این مدت، طرفین گفتگوهایی تقریباً تفصیلی به انجام رساندند. ابومازن در این راستا اعلام کرد که به تدریج باید گفتگوها بر موضوعات نهایی (قدس، آوارگان، مرزها، شهرکها) متمرکز شود که به نظر می رسد اسراییلی ها برای فرار از این روند و انحراف جریان مذاکرات، به استراتژی تهاجم گسترده به غزه روی آوردند.
5- انحراف افکار عمومی جهانی از سیاستهای توسعه طلبانه: تا قبل از سیطره حماس بر نوارغزه، میان حماس و گروه دحلان درگیریهایی وجود داشت که این امر پوششی را برای اعمال سیاستهای توسعه طلبانه اسراییلی ها فراهم می کرد. به بیان دیگر، سران رژیم صهیونیستی به موازات درگیریهای داخلی میان فلسطینی ها و تلاش برای استمرار و تشدید آن درگیریها، به ساخت دیوارحائل و توسعه شهرک ها مشغول بودند، اما پس از سیطره حماس بر نوارغزه، این پوشش، کنار رفت و در نتیجه حملات به نوارغزه جایگزین آن شد. پس در حال حاضر رژیم صهیونیستی در لوای توجه افکار عمومی جهانی به تحریم و محاصره غزه و حملات به مبارزین این منطقه، مشغول سیاستهای توسعه طلبانه خویش در کرانه باختری می باشد.
6- موافقت بوش: اگر به تاریخ حملات اخیر علیه نوارغزه مراجعه شود این نتیجه بدست می آید که همزمان با آخرین روزهای سفر خاورمیانه ای بوش و پس از سفر بوش به اراضی اشغالی فلسطین، حملات اسراییلی ها شروع شد. به بیان دیگر همزمانی مذکور مبین این واقعیت است که رژیم صهیونیستی با موافقت بوش دور اخیر حملات و محاصره را آغاز کرده است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات