اشاره: طرح موضوع
اصولا گستره جغرافيايي خليجفارس به علت اهميت ذاتي آن در سياست بينالمللي و اثرگذاري آن در چرخه قدرت سياسي و اقتصادي نظام بينالمللي، بعنوان سيستمي تابع از نظام مذكور مطرح شده و در فرايند تاريخي از مناطق پيراموني خود متمايز گشته و دقيقا به همين علت، پيوند استواري ميان نظم منطقه خليجفارس و نظم جهاني برقرار گرديده است. افزون بر آن، ناكارايي داخلي سيستم تابع خليجفارس، بر شدت تاثير سيستم كنترل مركزي بر نظم دروني آن افزوده است، به گونهاي كه در ساختشناسي خليج فارس، قدرت مداخلهگر يعني كارگزار اصلي نظم سيستمي، بعنوان يكي از بخشهاي اصلي سيستم تابع مذكور مطرح شده است. بدين سبب در مجموع ساختار نظام بينالملل كه ايجادكننده و شكلدهنده سيستم كنترل مركزي است سخت با سيستم تابع خليج فارس و نظم منطقه گره خورده و تغيير و تحول در آن، بعنوان متغيري مستقل، در دورههاي مختلف، تاثيري مستقيم بر نظم مذكور داشته است.
به اين ترتيب فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و تحول ساختار نظامبينالملل از دو قطبي، به سيستم هژمونيك ارشادي پس از 1989 و سيستم هژمونيك دستوري پس ازيازدهم سپتامبر، آثار متعددي بر پديده نظم منطقهاي خليج فارس داشته است و بر همين اساس، پرسش اصلي پژوهش حاضر نيز بر مبناي چيستي نتايج مذكور شكل ميگيرد.
در پاسخ به پرسش ياد شده، اين فرضيه مطرح ميشود كه سيستم هژمونيك ارشادي 1989 و بويژه سيستم دستوري پس از يازدهم سپتامبر، پديده نظم را ابعاد مختلف متحول ساخته است. انشقاق ساختي و ساختاري در چارچوب كاركردي نظم، سرايت الگوهاي رفتاري تعارضي هژمون با پيرامون سيستم تابع خليج فارس به بخش مركز – پيرامون اين سيستم و شكل بخشيدن به سيستمهاي خاص كنترل الگوهاي رفتاري منطقهاي، بويژه بر ضد واحدهاي پيراموني، از جمله نتايج چنين تحولي است.
براي پاسخگويي به پرسش اصلي پژوهشي و برمحور فرضيه مذكور، ابتدا مفهوم نظم مورد بررسي قرار ميگيرد و پس از آن طرح مفهومي ارائه خواهد شد و سرانجام برپايه اين طرح مفهومي به بررسي موضوع پرداخته ميشود.
کد خبر: ۲۹۸۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۰۷