چكيده: نويسنده در هفت بخش، روابط ايران ـ آمريكا را از منظر مديريت بحران مورد توجه قرار داده و ميكوشد تا وضعيتهاي بحراني احتمالي را شبيهسازي كند. فرضيه اصلي مقاله، اين است كه استراتژي تشديد فشار و مخاطره آمريكا عليه ايران، در كاهش ظرفيت چانهزني ايران مؤثر خواهد بود. به نظر نويسنده، حادثه يازدهم سپتامبر را ميتوان به مثابه نقطه عطفي در روابط تهران ـ واشنگتن تصور كرد. پس از اين حادثه، واشنگتن ابتدا در صدد كاهش تنش در روابط تهران ـ واشنگتن برآمد، اما به دلايل مختلف و از جمله برخورد رهبران ايران، بار ديگر تنش در روابط دو كشور آغاز شد. قرار دادن ايران در محور شرارت را ميتوان اوج تنش در روابط دو كشور فرض كرد. نويسنده، سپس دكترين عملياتي آمريكا براي تغيير رفتار ايران را در سطوح مختلف مورد بررسي قرار ميدهد و يادآور ميشود آمريكا با تشديد جنگ رواني در صدد منزوي كردن ايران در سطح منطقه است. از طرف ديگر، در سطح بينالمللي نيز، آمريكا ميكوشد با استفاده ابزاري از سازمانهاي بينالمللي، فشارهاي جهاني عليه ايران را افزايش دهد. نويسنده مقاله، در نهايت نتيجه ميگيرد، اتخاذ رويكرد نظامي در قبال تهران، خطرات و تهديدات عمدهاي را متوجه واشنگتن ميكند و لذا سعي آمريكا بر آن است كه مواضع ايران را از طريق گفتگوهاي دوجانبه و ابزارهاي مسالمتآميز تغيير دهد. با اين حال، فرايند تشديد فشار آمريكا عليه ايران در آينده اجتنابناپذير خواهد بود.
کد خبر: ۲۹۵۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۴
چكيده: نويسنده در بررسي رابطه ميان سه موضوع جهاني شدن، خشونت و سازمانهاي غير دولتي اين ايده را مطرح ميكند كه جهاني شدن به دليل تضعيف مرزهاي گذشته موجود ميان فرهنگهاي ملي باعث برخورد هويتها و فرهنگها با يكديگر شده است. در نتيجه اين امر امكان انتقال خشونت از يك فرهنگ سياسي به فرهنگ سياسي ديگر افزايش پيدا كرده است. از همين رو ديگر نميتوان گفت كه برخي فرهنگها حامل خشونت نيستند، زيرا خود جهاني شدن ميتواند حامل خشونت باشد. خشونت سياسي ناشي از جهاني شدن الزاماً با خشونتهاي سياسي مدرن يكسان نيست. به همين دليل بايد خشونت پسامدرن را هم مورد توجه قرار داد. از نظر نويسنده ابزار چنين تحولي همان ظهور شبكه فراملي قدرت ـ مقاومت است كه موجب تقويت زمينههاي هويتي خشونت سياسي ميگردد. اما جهاني شدن در عين حال كه موجب انتقال خشونت از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر ميشود، ابزارهاي جلوگيري از گسترش خشونت را نيز فراهم ميكند و يكي از اين ابزارها همان NGOها يا سازمانهاي غير دولتي هستند. اين سازمانها با عملكرد خود مانع از تشديد حاشيهنشيني برخي از بازيگران در فرايند جهاني شدن ميشوند. با توجه به اينكه در ايران نيز مظاهر خشونت سياسي طي سالهاي گذشته مشاهده شده و اين خشونت تا حدي ريشه در چگونگي تعريف هويت داشته است، لذا در ايران نيز NGOها ميتوانند با عملكرد خود مانع از تشديد خشونت سياسي ناشي از هويت شوند.
کد خبر: ۲۸۶۲۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۳۰
چكيده: نويسنده، در قسمت اول مقاله، چالشهاي ناشي از جهاني شدن بر ايران را مورد بررسي قرار داد و در قسمت حاضر، به بررسي چالشهاي بديع ديگري غير از جهاني شدن ميپردازد. به اعتقاد وي، در وراي جهاني شدن، جهان با چالشهايي نظير ثبات شرايط آب و هوايي، افزايش جمعيت، شهرنشيني، مهاجرتهاي غير قانوني به اروپا و آمريكاي شمالي، تغذيه جمعيت رو به انفجار جهان، بازار كار و ميزان مصرف انرژي و مسكن است كه تأثير آنها كمتر از جهاني شدن نيست. مقاله در ادامه، تأثيرات پيشرفت فناوريهاي مختلف ارتباطي، زيستي و نانو تكنولوژي را بر حيات آدمي و به تبع آن امنيت ملي مورد توجه قرار داده و آثار نظريههاي موج سوم و جامعه پساصنعتي را بر جوامع بررسي ميكند. نويسنده، معتقد است جامعه اطلاعاتي در حال ظهور، داراي پانزده شاخصه عمده است. بخش بعدي مقاله به تأثير چالشهاي فوق بر ايران پرداخته و در اين راستا آمار رشد جمعيت، شهرنشيني، نيروي كار، نياز به انرژي و نظاير اينها را مورد توجه قرار ميدهد. نويسنده، نتيجه ميگيرد بر اساس آمار موجود، ايران به طرز فزاينده در حال قرار گرفتن در حاشيه تحولات بينالمللي است و در سالهاي اخير، سهم آن از تجارت جهاني بسيار محدود شده است. نويسنده، در پايان مقاله توصيههايي را به نخبگان ايران ارائه ميدهد تا بتوانند از اين طريق به چالشهاي ذكر شده در بالا پاسخ شايسته و مناسب ارائه دهند.
کد خبر: ۲۸۵۹۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
چكيده: نويسنده از منظر جامعهشناسي سياسي و با محور قرار دادن ساختار قدرت در ايران، در صدد پاسخدادن به اين پرسش است كه تا چه حد ساختار قدرت در ايران به عنوان مانع يا تسهيلكننده توسعه سياسي عمل ميكند. توسعه سياسي را ميتوان توزيع قدرت ميان نيروهاي مختلف اجتماعي فرض كرد، در حالي كه ساختار قدرت در ايران تمايل به شخصي كردن و تمركز قدرت دارد. مفروض اساسي نويسنده، اين است كه روند غالب در ايران معاصر، دستيابي به قدرت اقتصادي از طريقدستيابي به قدرت سياسي بوده و هست. از همينرو، تا زماني كه ساختار قدرت مزبور تداوم دارد، احتمال توسعه سياسي كم است. وي، ساختار قدرت مزبور تداوم دارد، احتمال توسعه سياسي كم است.
وي، ساختار قدرت در ايران را با عنوان مدار بسته قدرت توصيف نموده و معتقد است: در مقابل دولت كه از اين مدار بسته قدرت حمايت ميكند، نيروهاي اجتماعي حاشيهنشين شده به واسطه مدار بسته فوق، مدار قدرت ديگري را شكل ميدهند كه ميتوان آن را مدار تغيير ناميد. در تعامل ميان اين دو مدار، ساختار بسته قدرت، اندكاندك كه افول پيدا ميكند، زيرا نتيجه حمايت از باز توليد مدار بسته قدرت، بروز و تداوم تضادهاي دروني دولت ايراني است. يعني در حالي كه دولت در كوتاه مدت نيروهاي مخالف را به حاشيه ميراند، به دليل افزايش جمعيت نيروهاي مختلف در طولاني مدت، مشروعيت حكومت به شدت زير سوال ميرود. نويسنده، ضمن بررسي نقش دوگانه نيروهاي فراملي در رابطه با ساختار قدرت در ايران، نتيجه ميگيرد كه در مقطع كنوني حمايت از دولتهاي اقتدارگرا با منافع نظام سرمايهداري در تعارض است و به همين دليل، نظام سرمايهداري ميتواند به عنوان شرط لازم توسعه سياسي عمل كند.
کد خبر: ۲۸۵۸۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۰
چكيده: نويسنده ضمن مرور تعاريف اتحاد، اتفاق و ائتلاف در ادبيات روابط بينالملل، ميكوشد تا روابط ايران و اسرائيل در زمان شاه و روابط ايران و سوريه پس از انقلاب اسلامي را براساس مفهوم اتحاد تبيين كند. به نظر وي، در هر دو مورد يك دشمن مشترك وجود داشت كه انگيزه اتحاد را تقويت ميكرد. اين دشمن مشترك در زمان شاه، شوروي و پس از انقلاب عراق بود. نويسنده ضمن بررسي محيطهاي امنيتي ايران و سوريه نشان ميدهد كه وجود تهديدات متعدد در سطوح مختلف باعث شد تا دو كشور ضمن اتحاد با يكديگر در صدد مقابله با اين تهديدات برآيند. به نظر وي، مناسبات ايران پهلوي و رژيم صهيونيستي از يك سو، و روابط جمهوري اسلامي ايران و سوريه از سويي ديگر، عمدتاً براساس پارادايم قدرت، قابل توجيهاند. مناسبات ايران پهلوي و اسرائيل هرچند در عرصههاي اقتصادي و تجاري نيز گسترده شده بود، اما در اصل، ماهيتي سياسي داشت. همين طور مناسبات استراتژيك جمهوري اسلامي ايران و سوريه در وهله اول به دليل تصور تهديد مشتركي به نام عراق بود. نويسنده در پايان نتيجه ميگيرد كه پارادايم رئاليسم در مقايسه با ايدهآليسم توانايي بيشتري براي توضيح اتحادها دارد. اگرچه اين به معناي رد كامل پارادايم ايدهآليسم نيست. پارادايم مزبور از اين منظر ميتواند مهم باشد كه دولتها پس از تشكيل اتحاد به دنبال شركايي ميگردند كه با آنها شباهت ايدئولوژيك و اجتماعي ـ فرهنگي بيشتري داشته باشند.
کد خبر: ۲۸۵۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۶
چكيده:
نويسنده مقاله ميكوشد تا با مروري بر نظرات تورن و هابرماس در مورد جنبشهاي اجتماعي، مدلي براي تحليل اين جنبشها در ايران ارائه دهد. اين مدل «جامعه مخروطي» نام دارد. مطابق اين مدل از يك طرف ساخت جامعه به گونهاي اعمال ميشود كه سلسله مراتب از بالا به پايين به طور كامل به وجود آيد و از طرف ديگر اين سلسله مراتب بر تمام شوؤن زندگي اشراف داشته باشد. آنچه در اينجا حايز اهميت است، سلطه رأس مخروط اجتماعي بر روند تغييرات اجتماعي است.
در اين حالت سه بستر محرك تغيير اجتماعي، يعني فرهنگ، اقتصاد و سياست، چنان در جامعه مخروطي قرار ميگيرند كه هيچكدام قابليت بسترسازي براي تغيير اجتماعي را نداشته باشند. نويسنده مقاله با فرض دوم خرداد به عنوان يك جنبش فراگير، رويدادهاي سياسي پس از دوم خرداد را مورد بررسي قرار داده و به اين نتيجه ميرسد كه جامعه ايران به رغم غيرسياسي شدن ظاهري، مستعد بروز يك جنبش ديگر فراگير در جامعه پساسياسي است.
کد خبر: ۲۸۴۶۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۲۵
چكيده:
پرسش اصلي مقاله، اين است كه چه عواملي ميتواند توضيحدهنده نوع خاص روابط خصمانه ميان ايران و اسراييل باشد. در همين راستا، روابط دو كشور در دو مقطع دوران جنگ سرد و پس از آن مورد بررسي قرار ميگيرد. نويسنده، معتقد است سياست خارجي جمهوري اسلامي در مقطع دوران جنگ سرد، سياستي تهاجمي براساس مخالفتهاي شعاري جدي، عليه اسراييل بود و ريشه در احساس وظيفه ديني و انساني براي حمايت از فلسطين داشت. در اين دوران، ايران ساف را نماينده مردم فلسطين ميدانست، اما بعد از حمايت آن از عراق و ناسيوناليسم عربي در جنگ تحميلي، ايران درصدد برآمد حمايت از فلسطين را از طريق گروههاي ديگر فلسطيني انجام دهد.
اما با فروپاشي جنگ سرد و تبديل شدن آمريكا به قدرت برتر در خاورميانه، روابط ايران و اسراييل نيز دچار تحولاتي شد و دولتها به سوي خودياري از طريق موازنه قوا روي آوردند. جمهوري اسلامي ايران نيز، در اين دوران از سياست تهاجمي به سياست تدافعي روي آورد، ولي به دليل افزايش قدرت مانور آمريكا در منطقه و اتحاد استراتژيك آمريكا – اسراييل، سياست ضدايراني در منطقه تشديد شد. در اين دوران، ايران كه درصدد نزديكي به آمريكا نبود، درصدد برآمد از فشار فزاينده آمريكا بكاهد و سياستهايي را اتخاذ نكند كه موجب افزايش فشار آمريكا شود.
طي اين سالها، اسراييل كوشيد تا ايران را جايگزين تهديد شوروي سابق كرده و از طريق لابي قدرتمند يهودي، خصومت ميان ايران و آمريكا را افزايش دهد. نويسنده، نتيجه ميگيرد قطع روابط جمهوري اسلامي ايران با اسراييل نه براساس منافع ژئوپولتيك و مادي، بل كه به خاطر هنجارهاي جمعي بازيگران بود.
مقدمه:
جمهوري اسلامي ايران، از بدو تأسيس اعلام نمود اسراييل را به رسميت نميشناسد و مشروعيت رژيم صهيونيستي را نميپذيرد. اين در حالي است كه ايران در دوران قبل از انقلاب اسلامي، داراي مناسباتي استراتژيك با دولت اسراييل بود. در اين مقاله، به دنبال فهم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نسبت به اسراييل از طريق بررسي مناسبات ميان دو كشور در فاصله سالهاي 1381 – 1357، ميباشيم. پرسش اصلي مقاله اين است كه چه عواملي ميتواند نوع خاص روابط خصمانه ميان ايران و اسراييل را توضيح دهد.
چون بر اين باوريم كه دگرگونيهاي كلان در نظام بينالملل، داراي نقش بسيار عمدهاي در شكلدهي رفتار دولتها نسبت به يكديگر ميباشد، از اين رو، مناسبات دو كشور را به دو مقطع دوران جنگ سرد (1370 – 1357) و دوران پس از آن (1381 – 1370) تقسيم ميكنيم. در بخش نخست، مناسبات ايران و اسراييل قبل از فروپاشي شوروي مورد مطالعه قرار ميگيرد و در بخش دوم، تأثيرات فروپاشي نظام دوقطبي بر منطقه خاورميانه بررسي ميشود. در بخش سوم، نگرانيهاي اسراييل و ايران به خاطر فروپاشي شوروي بيان ميگردد و بالاخره، در بخش چهارم و پاياني، مناسبات ايران و رژيم صهيونيستي از سال 1370 تاكنون مورد مطالعه تفصيلي قرار ميگيرد. در اين بخش، مناسبات دو كشور در دو مقطع تاريخي: الف) فروپاشي شوروي و متعاقب آن شروع مذاكرات صلح در مادريد، و ب) حادثه 11 سپتامبر و تحولات پس از آن، مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
کد خبر: ۲۸۴۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۲۵