دفاع مقدس - صفحه 205

برچسب ها
خاطره 1
در عالم رؤیا دیدم در بیابانی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و گفت: «زهرا، بیا بیا می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب زهرا خطابم می‌کرد.
کد خبر: ۳۰۴۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۳۱

معرفی کتاب دفاع مقدس1
از نکات قوت کتاب به کارگیری عکس‌های فراوان در جای جای آن است که باعث شده هم سند داستان‌های آن قوی‌تر باشد و هم خواننده بتواند بهتر و بیشتر با گوشه‌های مختلف زندگی شهید آشنا شود و ارتباط برقرار کند.
کد خبر: ۳۰۴۶۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۳۱