در بین هیاهو و شلوغی وقتی اسم «مشایی» را شنید، سرش را برگرداند؛ نگاهی کرد؛ دوباره پرسیدم: «آقای احمدینژاد از آقای مشایی چه خبر؟» موقع سوارشدن به پژو پارس مشکی، حاضران به سمت او هجوم آورده بودند، ابروهایش را بالا برد، لبخندی از مجموعه لبخندهای معروفش زد، دستی داد و دوباره رو به هوادارانش شد.
چهارشنبهشب مسجد «محمدیه»، در کوچهپسکوچههای محله «دروازه دولاب» تهران، میزبان «محمود احمدینژاد» بود. مسجدی کوچک در کوچههای فرعی این محله. قرار بود مراسم پس از نماز مغرب و عشا آغاز شود؛ مراسمی بهعنوان «بزرگداشت هفته دفاع مقدس» و به دعوت هیأت امنای مسجد. او بیش از یک ساعت سخنرانی کرد. سخنرانیای متفاوت به خاطر اینکه از روی کاغذ خوانده میشد با ادبیاتی بعضا جالب؛ از «مستکبرینی که ترتیب صدام را دادند» تا «به پایانرسیدن دوره مال مردم خوری در آینده».
پس از اذان مغرب، نماز آغاز شد. تعدادی از هواداران «احمدینژاد» در کوچه باریکی که مسجد در آن قرار داشت، ایستاده بودند و منتظر ورود او بودند. دو نفر کنار در مسجد، ایستاده بودند و صدها برگه در دست داشتند؛ برگههایی که نامه نبود بلکه نشریهای تک برگی با نام هفتهنامه «هزاره سوم». این نشریه تکبرگی دو رو داشت. در توضیح مشخصات این نشریه، سال ٩٤ بهعنوان سال یازدهم انتشار عنوان شده و قیمت آن هم دو هزار تومان درج شده بود. البته این نشریه در مراسم «احمدینژاد» رایگان توزیع میشد. در میان جمع افرادی هم بودند که دنبال دلیل و چرایی آمدن «احمدینژاد» بودند؛ یکی از اهالی محل با خنده میگفت: «میخواهد درباره اختلاسها حرف بزند؟!».
در کوچه اهالی ایستاده بودند و تعداد زیادی هم چهرههای آشنا حضور داشتند که البته از اهالی محل نبودند؛ چهرههای آشنا از اهالی دفتر «ولنجک» و دانشگاه خودخوانده «ایرانیان». پیش از رسیدن «احمدینژاد» اهالی دفترش که مسئولیت حفاظت از مراسم را برعهده داشتند، یک ماشین پلیس را که مقابل در مسجد ایستاده بود راهی کردند، تا آنجا نماند. یکی از آنها به همکارش میگفت که «نه ناجا، نه... هیچکس اینجا نباشد، فقط تیم حفاظت دکتر باشند». دقایقی پس از اینکه نماز آغاز شده بود، یک پژو پارس مشکی، با اسکورت یک لندکروز سفید نمایان شد. دو خودرو مقابل مسجد ترمز کردند و «احمدینژاد» از خودروی سیاه پیاده شد. پس از پیادهشدن، تعدادی از نیروهای دفتر او، شروع کردند به سردادن شعار در حمایت از احمدینژاد و میانداری از شعارها.
اطرافیانش و بعضی اهالی کوچه به استقبال او رفتند و او مسیر چند متری در میان آنها را گذراند و وارد مسجد شد. پس از ورود «احمدینژاد» تعدادی از تیم حفاظت به بهانه اینکه نماز در جریان است، جلو در مسجد ایستادند و مانع ورود اهالی محل به مسجد شدند. تیم حفاظت میگفت پس از اتمام نماز اجازه ورود به مسجد را خواهد داد. در همین حین تعدادی از خانمهای محل که نامه نوشته بودند در پاکت قرار دادند و به یکی از افراد تیم احمدینژاد تحویل دادند.
سرانجام به چنددهنفری که بیرون مسجد بودند، اجازه ورود داده شد. پس از ورود به حیاط کوچک مسجد، باید از یکی، دو «در» عبور میشد تا وارد شبستان مسجد شد؛ شبستانی نسبتا کوچک که با کمشدن فاصله نشستن بین افراد، جمعیتی حدود ٢٠٠ نفر را میتواند در خود جای دهد. طبقه بالا هم قسمت زنانه مسجد بود که بالطبع گنجایش آن، از قسمت مردانه کمتر است. پس از پرشدن شبستان، در حیاط مسجد هم جمعیتی نزدیک ٧٠ تا ٨٠ نفر نشستند تا سخنرانی «احمدینژاد» آغاز شود. نکته جالبتوجه در این مراسم، چاپ پوسترهایی بود که بین جمعیت توزیع شده بود. سمت راست این پوستر، تصویری از مقام معظم رهبری و سمت چپ آن تصویر «محمود احمدینژاد» قرار گرفته بود و زیر آن با علامت «هشتگ» نوشته شده بود: «#دکتر_آقا_تنهاست». تعداد زیادی از پوستر در دست حاضران در مسجد بود که نشان از تدارکات احمدینژادیها داشت.
احمدینژاد که گوشه مسجد و رو به جمعیت نشسته بود، گهگاه نگاهی به جمعیت میانداخت و به شیوه خودش دستی بالا میبرد. از لابهلای جمعیت نگاهی به او کردم؛ دستش را بالا برد و خندید! چنددقیقه بعد یک نفر شعار داد: «شعار هرچی مردِ؛ احمدی برمیگردِ». با شروع این شعار «احمدینژاد» لبی گزید که انگار راضی به سردادن این شعار نبود! شعارهای دیگری هم برای شکستن آنچه سکوت احمدینژاد میدانستند، سردادند: «یار علی در نهروان؛ سکوترو بشکن قهرمان».
پیش از آغاز سخنرانی احمدینژاد، یک نفر بهعنوان مجری، میکروفن را در دست گرفت و سخنانی را بیان کرد. او ابتدا از اینکه احمدینژاد دعوت هیأتامنا و امامجماعت را قبول کرده، تشکر کرد. گفت که هیاتامنای این مسجد و پایگاه بسیجش یکی هستند؛ یعنی هیأت امنا همه بسیجی هستند و برعکس. او سخنانی هم در مدح احمدینژاد داشت: «شما برای ما همان حاج محمود دوران جنگ هستید».
پس از آن هم امامجماعت مسجد به خوشامدگویی به احمدینژاد پرداخت و او را به جایگاه سخنرانی دعوت کرد. «احمدینژاد» پشت میزی که باید سخنرانی میکرد، رفت. او سخنرانیاش را به صورت ایستاده آغاز کرد. وقتی پشت میکروفن ایستاد، دستهبرگههایی که در دست چپش گرفته بود، خودنمایی میکرد. از همین جهت سخنرانی اینبار او، متمایز از دفعات قبلی بود. در مدت سخنرانی، توجهش کاملا به کاغذهای در دستش بود. گاهی نگاهی میانداخت و حرف میزد؛ گاهی هم کامل از روی کاغذ میخواند.
گفت در دو محور میخواهد صحبت کند. محور اول سخنانش یادآور سخنان «اسفندیار رحیممشایی» بود؛ «انسان و انسان کامل». پس از آن بود که نوبت به محور بعدی سخنانش رسید؛ «دفاع مقدس». او مهمترین اتفاق بشریت در راستای کمال بشری بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) را انقلاب اسلامی ایران دانست و گفت: «جنگ تحمیلی و دفاع مظلومانه مردم در برابر صدام نیز در همین راستا بود». هرچند تیم رسانهای احمدینژاد متن سخنان را برای او بر روی کاغذ آماده کرده بود و کتابی سخن میگفت، اما برخی مواقع «احمدینژاد» برای دورنماندن از ادبیات سنتی خود، گریزی از متن آمادهشده میزد: «خود همین مستکبرانی که در طول جنگ از صدام حمایت کردند، پس از اتمام جنگ به او گفتند تو متجاوزی؛ ریختند و پدرش را درآوردند و ترتیبش را دادند».
در بخش دیگری هم از سخنان خود صحبتهایی کرد که با توجه به وضعیت برخی یاران احمدینژاد، جالب بود؛ در اواخر سخنانش در دعاهایی که داشت و با «انشاءالله» حاضران پاسخ داده میشد، با لبخندی معنادار گفت: «دوره مال مردمخوری بهسر خواهد آمد».
این در حالی است که «محمدرضا رحیمی»، معاوناول «احمدینژاد»، به جرم «ارتشا و تحصیل مال نامشروع» برای گذراندن پنج سال حبس خود در زندان بهسر میبرد. «حمید بقایی»، معاون اجرائی دولت دهم هم، از خردادماه در بازداشت بهسر میبرد. آیتالله «آملیلاریجانی»، رئیس قوه قضائیه، ٢١ اردیبهشت سال ١٣٩٠ گفته بود: «جریان انحرافی در مفاسد اقتصادی هم غوطهورند و بیامان جلو میروند». از «اسفندیار رحیممشایی» بهعنوان «لیدر جریان انحرافی» یاد میشود.
«احمدینژاد» روز ثبتنام «مشایی» برای انتخابات ١٣٩٢ در وزارت کشور، دست «مشایی» را بالا گرفت و گفت: «مشایی یعنی احمدینژاد، احمدینژاد یعنی مشایی». چندی پیش هم «مصطفی پورمحمدی»، وزیر دادگستری، از نقش «اسفندیار رحیممشایی» در فساد سه هزار میلیاردی صحبت کرد. پس از آن بود که اعلام شد «مشایی» از «پورمحمدی» شکایت میکند. اما هنوز خبری از ثبت این شکایت به گوش نرسیده. دلیل همین تأخیر در شکایت را پس از پایان سخنرانی از «ثمرههاشمی» پرسیدم. او پاسخی مشابه پاسخهای «احمدینژاد» داد: «نمیدانم. عید شما مبارک باشد».
پس از پایان سخنرانی «محمود احمدینژاد» جمعیت حاضر در جلسه به سمت او رفتند. احمدینژاد که نتوانست از در پشتی خارج شود، برای خروج، به حیاط مسجد نیز نیامد و از یکی از درهای مسجد، به زیرزمین رفت و از دری در کوچه بیرون آمد و به سمت ماشین رفت. پس از سوارشدن خودرو با اسکورت لندکروز سفید راهی شد. پیش از سوارشدن، وقتی در حلقه هوادارانش بود، چند نفر باز هم شعاری مبنیبر «بازگشت احمدینژاد» سردادند که او هم در واکنش به این شعارها، با خنده گفت: «این شعارها را ندهید. دوباره فردا به ما تهمت میزنند». پس از راهیشدن «احمدینژاد»، «غلامحسین الهام» به سمت انتهای کوچه در حال قدمزدن بود. از او هم درباره «مشایی» سؤالی کردم: «مشایی کجاست؟»؛ پاسخ داد که «خیلی وقت است ندیدمش».
چند متر عقبتر از «الهام» هم «مجتبی ثمرههاشمی» گوشهای ایستاده بود و منتظر بود تا با همراهش برود. به او هم گفتم: «از مشایی چه خبر؟ کجاست؟»؛ به شیوه «احمدینژاد» لبخندی زد و گفت: «خبری نیست. سلامتی». باز پرسیدم «فقط سلامتی؟»؛ یک نفر هم پرسید که «چرا دیگر نیستند؟»، «ثمره» پاسخ داد که «فعلا در سیاست نیستند». از «ثمره» سؤالی هم درباره کارگروههایی که در جلسه دانشگاه ایرانیان مطرح شده بود، پرسیدم: «از کارگروهها چه خبر؟» که پاسخ داد: «سلامتی!». کارگروهها، از جمعی سرشاخههای استانی حامیان احمدینژاد تشکیل شده که از جلسه هشتم مرداد احمدینژادیها در دانشگاه ایرانیان، قرار بود فعال شوند. «کارگروه سیاست خارجی و بینالملل» یکی از آنها بود که طبق دستور آییننامه آنکه «ثمرههاشمی» در آن جلسه قرائت کرد، «نقد سیاست خارجی دولت فعلی باید در دستور کار دائمی این کارگروهها در استانها باشد».
http://sharghdaily.ir/News/74271
ش.د9402575