(روزنامه اطلاعات - 1394/07/13 - شماره 26270 - صفحه 12)
روسيه و ايران دو همپيمان دولت و ملت سوريه
اين روزها روزنامهها و شبکههاي تلويزيوني عربي مملو از گزارشها و مقالههايي شده است که بر رسيدن هواپيماهاي ترابري نظامي روسيه به منطقه لاذقيه متمرکز هستند که صدها کارشناس و صدها تن تجهيزات نظامي نيز به همراه دارند. گويي که روسيه از دهها سال قبل همپيمان نظام سوريه نيست و گويي که حمايت روسيه از سوريه بايد محدود به پتو و پوست خرس و پوست گرگهاي قطبي باشد.
عبدالباري عطوان، تحليلگر مشهور عرب در مقالهاي در روزنامه مستقل راي اليوم نوشت، روسيه از زمان آغاز بحران سوريه با صداي بلند اعلام کرد،اجازه سقوط نظام سوريه يا رئيسجمهوري آن را نميدهد و دو بار از وتو در شوراي امنيت عليه هرگونه قطعنامهاي که اجازه مداخله نظامي در سوريه را ميداد، استفاده کرد که اين پيشنويس براساس بند هفتم منشور سازمان ملل بود که توسط اتحاديه عرب و با حمايت آمريکا ارائه شد.
روسيه همچنين ناوهاي خود را به شرق درياي مديترانه فرستاد که اين اقدام براي به چالش کشيدن هواپيمابرهاي آمريکايي صورت گرفت که در نزديکي سواحل سوريه براي آمادگي جهت بمباران سوريه در هنگام بحران سلاحهاي هستهاي مستقر شده بودند.
پس مساله غافلگير کننده در حال حاضر کجاست و چرا برخي به ويژه عربها از ارسال سلاحهاي نظامي روسيه به سوريه شگفتزده شدهاند و اين در حالي است که ميگويند نظام سوريه بيش از هر زمان ديگري ضعيف شده است. اما معمولا در چه زماني حمايت از دوستان همپيمان صورت ميگيرد؟
اين کشورهاي بزرگ انجمنهاي خيريه نيستند و روابط بينالملليشان و سياستهايشان در هر منطقهاي در جهان و بالاخص منطقه خاورميانه براساس نظامي از ارزشهاي اخلاقي صورت نميگيرد. بلکه منافع در اين ميان حکمفرما هستند و هر کس که جز اين را بگويد سادهلوحانه و کوتهنظرانه برخورد کرده است و روسيه نيز از ميان اين کشورهاي بزرگ مستثني نيست.
بلي! روسيه از منافع خود دفاع ميکند و خواهان حفظ پايگاه نظامي خود در طرطوس و حفظ نظامي است که به روسيه اجازه ايجاد اين پايگاه را داده است. چراکه اين پايگاه آخرين جاي پاي روسيه در منطقه عربي و حاشيه درياي مديترانه است.
ما مجدداً يادآور ميشويم از دلايل دشمني غرب، عربها و ترکيه با نظام سوريه اين است که نظام سوريه با کشيدن لوله گاز قطر از خاک سوريه به ترکيه و از آنجا به اروپا مخالفت کرد که اين امر به رقابت بر سر گاز روسيه انجاميد که اهرم فشار استراتژيک در دست رهبران روس عليه اروپا قرار گرفت و طبيعي و حتي منطقي است که رهبران روس قدر اين کار نظام سوريه را بدانند و تمامي تلاش خود را براي جلوگيري از سقوط آن انجام دهند و مانع از دست دادن نظام سوريه همچون چيزي که در ليبي، عراق و يمن رخ داده، شوند.
اين مساله به تحليل و گزينش کلمات نياز دارد و آگاهي از اظهارات مسئولان و مقامات روسي از زمان آغاز بحران کافي است تا به آساني ميزان پايبندي روسيه به دفاع از نظام سوريه و تاکيد در تمامي مناسبتها بر قانوني بودن اين نظام و نبود هيچگونه جايگزيني براي آن مشخص شود.آمريکا و همپيمانان عرب آن پنج سال براي براندازي نظام سوريه زمان داشتند و ميلياردها دلار و هزاران تن سلاحهاي جديد و هزاران نيرو فرستادند و از رسانهها براي بسيج و تحريک عليه نظام سوريه استفاده کردند اما نتيجه چه شد؟ تقسيم سوريه و منطقه و آشوبهاي خونين و فتنه طايفهاي و شبهنظاميان درگير و جنگ که جان 300 هزار سوري را گرفت و باعث آواره شدن 5 ميليون تن ديگر شد و بقيه داستان هم مشخص است.
پس آيا روسها در اين خصوص مورد سرزنش واقع ميشوند يا آمريکاييها و همپيمانان عرب آن؟آنها شوراي "ملي" ايجاد کردند و سپس اين شوراي "ملي" را به ائتلاف "ملي" تبديل کردند و گروه دوستان سوريه را از ميان 60 کشور ايجاد کردند و عضويت سوريه در اتحاديه عرب را به حال تعليق درآوردند و نماينده سوريه را بيرون راندند و کرسي سوريه در نشست سران عرب را به معاذ الخطيب، رئيس سابق ائتلاف مخالفان سوريه دادند و پرچم ملي سوريه را برداشتند و به جاي آن پرچم مخالفان را گذاشتند اما نتيجه چه شد. اين آقاي معاذ الخطيب يا برهان غليون و هادي بحره کجا هستند؟ چه کسي اسم رئيس کنوني ائتلاف را به ياد ميآورد. خود اين ائتلاف کجا رفته است و چه کسي در اين شکست مورد سرزنش واقع ميشود.
باراک اوباما، رئيس جمهوري آمريکا اخيرا در نشست با برخي نظاميان گفت: استراتژي روسيه در سوريه که مبتني بر حمايت از نظام بشار اسد است اشتباه بزرگي است. ما به روسيه همچنان خواهيم گفت که نخواهد توانست به اين استراتژي خود که محکوم به شکست است، ادامه دهد.
قطعا روسيه و رهبرانش آگاهي کامل از تجربههاي پيشين کشورشان در افغانستان دارند که با شکست و عقب نشيني از طريق حمايت ائتلاف آمريکايي و عربي از نيروهاي افغان صورت گرفت و ما معتقديم که اين دو طرف آماده تکرار همان تجربه نيستند اما سوريه با افغانستان فرق ميکند و روسيه تحت رهبري پوتين در حال حاضر آن روسيه گورباچف ديروز نيست و اين سخن بر آمريکا نيز صدق ميکند
چه بسا برخي با باراک اوباما و اين فتوايش توافق نظر داشته باشند اما اميدواريم که باراک اوباما براي ما در مورد موفقيتهايي صحبت کند که استراتژي کشورش و همپيمانانش در منطقه عربي محقق کرد که آخرين حلقه اقداماتشان در سوريه است.
اگر در گذشته رئيس جمهوري آمريکا ميگفت که اسد غيرقانوني است و بايد برود و همپيمانان عرب او نيز اين سخن را تکرار ميکردند که اسد بخشي از بحران است و نبايد بخشي از راه حل باشد اما سپس اوباما نظر خود را تغيير داد و تاکيد کرد که اولويت بايد به مقابله با داعش داده شود و بايد نهادهاي نظام سوريه به همين وضعيت خود باقي بمانند تا از تکرار تجربه ليبي در سوريه اجتناب شود.
اما سئوالي که در اين ميان مطرح ميشود اين است که آمريکا و همپيمانانش دقيقا چه ميخواهند؟ ما ميفهميم که آنها نه بشار اسد و نظامش را ميخواهند و نه داعش و نه جبهه النصره و نه احرار الشام، پس آنها چه ميخواهند؟ طرحهاي آنها براي حکومت بر سوريه پس از بشار اسد چيست؟ پس از آنکه آنها بيش از چهار بار رهبري ائتلاف مخالفان را تجربه کردهاند، تا کي اين بحران ادامه خواهد داشت و ما تا چند سال ديگر بايد منتظر بمانيم؟
پس از چند سال از دستپاچگيها و اشتباهات در استراتژي آمريکا و ابزارهاي عربياش، بيشتر مردم سوريه از اين کشور رفتهاند و سايرين نيز اگر فرصتي به آنها دست دهد و پولي را براي سير کردن آز و حرص قاچاقچياني داشته باشند که تور خود را براي شکار آنها در سواحل ترکيه و ليبي پهن کردهاند آماده رفتن ميشوند. آمريکا و همپيمانانش مسئول تمامي بحرانهايي هستند که منطقه از زمان حمله آمريکا به عراق و اشغال آن و براندازي نظام اين کشور و انحلال ارتشش شاهد آن است.
آنها بذر طايفهگرايي را در زشتترين صورتش در خاک عراق پاشيدند و از آنجا اين طايفهگرايي به سوريه، لبنان و يمن نيز کشيده شد و در آيندهاي نزديک نيز به بار مينشيند.روسيه و ايران پشت نظام سوريه را خالي نخواهند کرد و آنها آماده جنگ براي باقي ماندن اين نظام در سوريه هستند.
اما آيا آمريکا و همپيمانان عربش همين اراده را دارند؟ ما پاسخ به اين سوالها را به آينده واگذار ميکنيم و تنها چيزي که ميتوانيم بگوييم اين است که ما در مقابل يک گلوله بزرگ برفي هستيم که شروع به ليز خوردن و بزرگ شدن کرده است و چه بسا به يک جنگ جهاني سومي تبديل شود و اين امر در حالي صورت ميگيرد که همگان به صورت خردمندانه و عقلاني رفتار نکنند.
دستاوردهاي آمريکا در سوريه
اين احتمالا شگفتآورترين ميراث سياست خارجه باراک اوباما، رئيس جمهوري آمريکاست: او نه تنها باعث و باني فاجعه فرهنگي و بشري مهمي است بلکه او مردم آمريکا را طوري فرونشانده که هيچ مسئوليتي در قبال اين تراژدي احساس نکنند!روزنامه واشنگتن پست در تحليلي درباره سياستهاي آمريکا در سوريه به انتقاد شديد از باراک اوباما، رئيس جمهوري اين کشور پرداخته و وي را به واکنش نشان ندادن عمدي در مقابل اين بحران و دامن زدن به آن متهم کرده است.
در اين گزارش آمده است: «گرسنگي در "بيافرا" يک نسل پيش جنبشي را به راه انداخت. کنيسهها و کليساها يک دهه پيش براي حل فلاکت در دارفور بسيج شدند. زماني که طالبان در سال 2001 مجسمههاي باستاني بودا را در باميان نابود کرد، جهان به شدت تحت تاثير قرار گرفت.
امروز گروه داعش در حال منهدم کردن ميراث فرهنگي در پالميرا است و نيمي از جمعيت سوريه بيخانمان شدهاند. براي قياس ميتوان گفت فاجعه در سوريه مانند آن است که 160 ميليون نفر از آمريکاييها خانه و کاشانه خود را از دست داده باشند. بيش از 250 هزار نفر در اين فاجعه کشته شدهاند اما هنوز پلاکاردهاي "دارفور را حفظ کنيد" به "سوريه را حفظ کنيم" تغيير نکرده است.يکي از دلايل واکنش نشان ندادن به اين بحران باراک اوباماست؛ اوبامايي که با شعار بازيابي اخلاق در آمريکا روي کارآمد و اين چنين القا کرده است که انفعال سياسي هوشمندانه و اخلاقي است.
او بارها تاکيد کرده که از دست آمريکا در اين شرايط کاري برنميآيد و با توصيف کردن مخالفان سوري به عنوان "پزشکان، کشاورزان، داروسازان و ... سابق" درصدد تحقير آنها بر آمده است. اوباما معتقد است ما تنها شرايط را بدتر ميکنيم. او در سال 2013 در مصاحبهاي با نيوزريپابليک گفته بود: من نه تنها ظرفيتها و نقاط قوت خودمان را در نظر ميگيرم بلکه به محدوديتهايمان نيز توجه ميکنم.
رئيس جمهوري آمريکا اين چنين تشريح کرد: به اين دليل که نميتوانيم هر مشکلي را حل کنيم شايد نبايد درصدد رفع هيچ يک از آنها بربياييم. من چگونه ميتوانم کشته شدن دهها هزار تن در سوريه را با کشته شدن دهها هزار تن ديگر در کنگو مقايسه کنم؟ اوباما در حالي اين سئوال را مطرح کرد که در آن زمان رقم کشته شدهها در کنگو هزاران نفر نبود .
در برخي مواقع خاص، در زمان افزايش فشار سياسي يا ترس از تاثير آسيبهاي وارده به سوريها براي از بين بردن هر بهانهاي، اوباما از طريق بيانيهها يا سخنگويان کاخ سفيد وعدهاي را مطرح ميکرد، آموزش مخالفان سوري، ايجاد منطقه امن درمرز ترکيه. اما زماني که افکار عمومي از مساله عبور ميکرد، برنامهها يا متوقف شدند يا به همان وضعيت بي معني و بيتاثير خود بازگشتند و به طرزي عجيب هر چه شرايط سوريه بدتر شود، تصميم رئيس جمهوري آمريکا در واکنش نشان ندادن به اين فاجعه توجيه پذيرتر ميشود؛ گامهايي که ميتوانست در سال 2012 به بهبود شرايط کمک کند در سال 2013 ديگر تاثيري نداشت و اقداماتي که در سال 2013 ميتوانست جان بسياري را نجات دهد ديگر پاسخگوي چالشهاي سال 2014 نبود.
وقتي «سامانتا پاور» به عنوان نويسنده کتابي درباره قتل عام و "سوزان رايس"، تشکيل دهنده کمپين بمباران سودان براي حفظ اهالي دارفور، نماينده آمريکا در سازمان ملل و مشاور امنيت ملي دولت ميشوند، با احترام ميتوان گفت کنارهگيري آمريکا از درگيريهاي سوريه کاملا اخلاقي است!
مهمتر از اينها اين است که انفعال در اين مساله براي آمريکا راه رسيدن به يک هدف نبود بلکه خودش به دستاورد سياسي اين کشور تبديل شد. سياستمداران آمريکايي ادعا ميکنند،واشنگتن ترجيح ميدهد تا به جاي دل با عقل پيش برود و در مقابل نخوت و غرور فروتني و تواضع را برگزيده است.
اين "واقع گرايان" خاطرنشان ميکنند که آمريکا هر زماني که اجازه داده احساسات و عواطفش شرايط را تحت کنترل بگيرد دچار دردسر شده است. حتما منظور آنها زماني بوده که اين کشور سربازان خود را براي کمک به بحران گرسنگي به سومالي فرستاد. حق با اين واقع گرايان است که معتقدند آمريکا هم منافع و هم ارزشها را در نظر ميگيرد اما تنها ميتواند منافع خودش را پيگيري کند نه همه را. اما استراتژي آمريکا در سوريه دست کم بايد هدف اين کشور را در شرايط منطقه توجيه کند؛ جايي که نتايج استراتژيک سياست عدم دخالت اوباما به اندازه فجايع بشري آن خطرناک و فاجعه بار بوده است.
زماني که اوباما همه نيروهاي آمريکايي را از عراق خارج کرد، منتقدان نسبت به بروز بيثباتي در اين کشور ابراز نگراني کرده بودند.منتقدان اوباما حتي نميتوانستند ابعاد اين فاجعه را پيش بيني کنند: جداي از درگيريهاي شديد داخلي، عضوگيري گسترده داعش از هزاران داوطلب خارجي از ليبي تا افغانستان، گسترش خطر و تهديد آن عليه امنيت آمريکا و بيثباتي در اروپا در پي بحران مهاجرت تنها بخشي از ابعاد وسيع اين سياست اشتباه اوباما بود.حتي اگر سياست اوباما در شرايطي کاملا واقع گرايانه موفق ميشد بيتفاوتي مردم آمريکا نسبت به اين ماجراها واقعا غيرطبيعي و جاي تعجب دارد.
اين درست است که واکنش اين ملت در دهههاي اخير کاملا متغير و در بسياري مواقع رياکارانه و در مواقع ديگر خودخواهانه بوده است، اما چيزي در عزم آمريکا براي کمک هست که همواره قابليت تحسين داشته است؛ قابليتي که اکنون در بحران سوريه خبري از آن نيست. اکنون ميتوان پرسيد حتي اگر ما نتوانستيم در کنگو همه را نجات دهيم نبايد براي نجات برخي در سوريه کاري کنيم؟ شانه خالي کردن موفق اوباما از پاسخ دادن به اين سئوال چيزي نيست که بشود به آن افتخار کرد!
در اين حال،مصر پس از محمد مرسي، به سمت کاهش تنش با سوريه رفته و در مقابل، عربستان پس از مرگ ملک عبدالله، روابط خود با قطر و ترکيه را بهبود داده است. مسئولان مصري به تدريج در حال پيش گرفتن سياست منطقهاي مستقل هستند؛ مخصوصا درباره پرونده سوريه که اين قضيه باعث فاصله گرفتن مصر از کشورهاي عربي شوراي همکاري خليج فارس به ويژه عربستان شده است؛کشورهايي که همواره حامي عبدالفتاح السيسي بودهاند.
به نوشته روزنامه «راي اليوم»، نشانه اين فاصله گرفتن، لغو سفر ملک سلمان به مصر پس از سفر به آمريکا است و پادشاه سعودي ترجيح داد پس از آمريکا به مغرب برود و از آنجا مستقيما به عربستان باز گردد.
بنا به اين گزارش، مصر پس از برکناري «محمد مرسي» و روي کار آمدن «عبدالفتاح السيسي» سياستهاي خصمانه خود را در قبال سوريه کنار گذاشته و هيأتهاي مختلف معارضان (به جز اخوانالمسلمين سوريه) را به قاهره فراخوانده است تا با آنها در مورد مسأله سوريه رايزني کند.
اين کشور همچنين با طرح عربستان و قطر مبني بر دادن کرسي سوريه در اتحاديه عرب به ائتلاف معارضان نيز مخالفت کرده است.رأي اليوم ادامه مي دهد: سفر از پيش اعلام نشده ژنرال «علي مملوک» رئيس شوراي امنيت ملي سوريه به قاهره و ديدار با عبدالفتاح السيسي و فرماندهان ارتش و سازمانهاي امنيتي، گام بلندي در راستاي نزديکي بين دو کشور و بازگشت روابط ديپلماتيک کامل بين دمشق و قاهره، محسوب ميشود.
روشن است که «علي مملوک» که پيش از اين به جده سفر کرده و با «محمد بن سلمان» ديدار کرده بود، مردي قوي و مهم در دولت بشار اسد محسوب ميشود و در همين حال، اعتماد رهبران روسيه را نيز با خود دارد و احتمال اينکه وي در ماهها و روزهاي آينده اقدامات مهمي را انجام دهد، هست.
بنا به اين گزارش، نشانههاي زيادي حاکي از اين است که معادلات سياسي و نظامي مربوط به سوريه، در حال تغيير تدريجي است و بارزترين اين تغيير نيز ظهور نقش مصر و روسيه در برابر موضع سعودي- ترکي است.روابط بين مصر و سوريه در حال بهبود است و در مقابل روابط مصر با عربستان به سردي ميرود و اين سردي هنگامي محسوس شد که عربستان از تشکيل نيروي عربي مشترکي که مصر باني آن شده بود؛ ممانعت کرد و مصر نيز در مقابل تا کنون هيچ نيروي زميني به يمن اعزام نکرده است.
راي اليوم در انتها مينويسد: دولت عبدالفتاح السيسي، از دو گره اساسي رنج ميبرد: يک: اخوانالمسلمين و دو: قطر، و ارتباط تنگاتنگي نيز بين اين دو برقرار است و هر دو با نزديکي مصر با سوريه و مسکو و دوري از عربستان مخالف هستند؛ عربستاني که پس از فوت ملک عبدالله، تصميم گرفته در جبهه ترکيه و قطر وارد شود و در پروندههاي منطقه با اين دو کشور به همکاري بپردازد. ادامه دارد...
ش.د9402666