(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1394/07/09 ـ شماره 10419 ـ صفحه 6)
ژنرال عبدالفتاح السیسی، رئیس رژیم کودتائی مصر خواستار امضای توافقنامه سازش میان اعراب و اسرائیل شد و مقطع زمانی کنونی را بهترین فرصت معرفی کرد که توافقات صلح شامل کشورهای عربی بیشتری شود.
به فاصله چند ساعت پس از این موضع گیری السیسی، «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی ضمن استقبال از پیشنهاد ژنرال کودتاچی، نسبت به اظهارات السیسی ابراز خرسندی کرد.
رسانههای رژیم صهیونیستی نیز با استقبال از این دیدگاه رژیم کودتائی مصر، خاطرنشان ساختند که باید از این «فرصتهای استراتژیک» پیش آمده برای تقویت امنیت اسرائیل بهرهگیری شود. اما آیا پدید آمدن فرصتهای استراتژیک برای رژیم اشغالگر صهیونیستی به منزله بهترین فرصت برای اعراب نیز هست؟
دنیای عرب امروزه در تاریکترین دوران تاریخ معاصر قرار گرفته و موجودیتش در معرض انواع تهدیدات درونی و بیرونی است. ژنرال «السیسی» که این پیشنهاد را عنوان کرده، خودش بر اثر کودتا علیه رئیسجمهور قانونی مصر بر سر کار آمده و سعی میکند با درهم شکستن اراده ملت بزرگ مصر، کرسی ریاست جمهوری را غاصبانه در چنگ خود نگهدارد درحالی که از وجاهت قانونی و کمترین حمایتی از طرف ملت بزرگ مصر برخوردار نیست. وی حتی حکومت ناپایدار و لرزان خود را مرهون جنایات آشکار و پنهانی است که علیه فعالان سیاسی و مردم سلحشور مصر در کوچه خیابانهای شهرها اعمال میکند و با توسل به خشونت و جنایت و سرکوب، روزگار میگذراند.
عراق و سوریه با تروریستهای داعش درگیرند که از جانب غرب وحشی و ارتجاع عرب حمایت میشوند و برای ماندن یا برکناری حاکمان خط و نشان میکشند. عربستان درگیر جنگ قدرت در خاندان بیکفایت آل سعود است و برای اثبات توانمندی خود حاضر است در هر توطئهای علیه سایر کشورهای عربی سرمایهگذاری کند. دلارهای نفتی عربستان و ماشین جنگی این رژیم اکنون مکمل یکدیگرند و با اشغال یمن و بحرین همزمان با ماجراجوئی و توطئه در عراق، سوریه و لبنان، نمایش قدرت میدهد.
لیبی اکنون سالهاست که فاقد حاکمیت و قدرت مرکزی است و عملاً گروههای تروریستی و نمایندگان دستگاههای جاسوسی غرب و اسرائیل بر آن حکومت میکنند. لبنان حدود 2 سال است فاقد رئیسجمهور است و حتی زباله هم در صدر فهرست بحرانهای تاثیرگذار بر اوضاع سیاسی آن قرار گرفته است.
تکلیف بحرین و یمن و سایر رژیمهای ارتجاعی عرب نیز روشن است. منصور هادی، دیکتاتور فراری یمن، ماهها از آل سعود خواستار تشدید جنایات جنگی در یمن شد و برای بازگشت به قدرت به هر قیمت ممکن بیتابی میکند. کسی که او را به یمن هم راه نمیدهند، اکنون با عنوان جعلی رئیسجمهور یمن در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، دلقک بازی میکند.
اتحادیه عرب در چنین شرایطی محل تجمع چنین بافت فرسوده و ناتوان و مفلوکی است که تروریستهای تکفیری و سلفی در این اتحادیه به نمایندگی از سوریه، کرسی سوریه را هم اشغال کردهاند.
آیا اساساً وقوع چنین فاجعهای در دنیای عرب، بهترین شرایط و طلائیترین فرصتهای استراتژیک برای اشغالگران صهیونیست محسوب نمیشود؟ رسانههای صهیونیستی حقیقت را گفتهاند که چنین فضای جهنمی در دنیای عرب را یک فرصت استراتژیک برای اسرائیل ارزیابی کردهاند. اگر اشغالگران و حامیان آنها نتوانند از چنین فرصتهای غیرمنتظرهای حداکثر بهرهبرداری ماندگار را ببرند، بسیار زیان دیدهاند. چه بسا که این شرایط جهنمی، چندان به طول نیانجامد و چنین فضائی به سرعت یا به تدریج تغییر کند و حتی با کودتای ژنرالها همانند مصر هم نتوان دوران کنونی را احیا کرد.
واقعیت اینست که امروزه دنیای عرب در پرتو حاکمیت چنین مزدورانی احتیاج به دشمن هم ندارد. مثلث عربستان – قطر و امارات با سرمایهگذاریهای خائنانهشان 6 کشور عربی را به خاک و خون کشیدهاند. لیبی، سوریه، عراق، لبنان، یمن و بحرین هنوز هم در آتش برافروخته توسط این مثلث شوم میسوزند. بمباران شهرها و تخریب مساجد یمن همزمان با فاجعه منا هم نباید متوقف شود. ملک سلمان در میان دستورات حکومتی برای حج، از این امر غفلت نمیکند که مبادا سهم آتش و بمب مردم یمن فراموش گردد و فاجعه منا، جنگ یمن را تحت الشعاع قرار دهد.
دشمنان خارجی هم بیکار ننشستهاند و سعی دارند از هر فرصتی برای تامین اهداف و اجرای برنامههای ضدانسانی خود بهرهگیری کنند ولی اصرار جنون آمیز ارتجاع عرب برای نابودی کشورهائی که به مواضع قرون وسطائی ارتجاع عرب تمکین نمیکنند، دیگر مجال چندانی برای نقش آفرینی جداگانه غرب و صهیونیستها باقی نگذاشته و آنها ترجیح میدهند ارتجاع عرب را برای تشدید جنگهای نیابتی وسوسه و تشویق کنند و اهداف خود را از این طریق پیگیری نمایند.
همین فضای تاسف بار باعث شده که مسئله فلسطین از اولویت خارج و حتی به فراموش سپرده شود. تصادفی نیست که یورش صهیونیستها به مسجدالاقصی در هیچ کشور عربی واکنشی را بهمراه نداشت واعتراضی را برنیانگیخت. چه بسا که از دیدگاه صهیونیستها، آن یورش وحشیانه، یک آزمایش بود که میزان حساسیت دنیای عرب و دنیای اسلام را ارزیابی کند. البته آن یورش صهیونیستها در گوشه و کنار دنیای اسلام واکنشهائی را به همراه داشت ولی دریغ از یک اعتراض و فریاد و بیانیه در دنیای عرب! کاملاً طبیعی است که صهیونیستها چنین فضائی را به کام خود بدانند و از فرصتهای استراتژیک برای تقویت رژیم صهیونیستی سخن بگویند آنها امنیت خود را در ناامنی فضای پیرامونی جستجو میکنند که به برکت نادانی ارتجاع عرب، چنین مهمی حاصل آمده است.
نتانیاهو در همین شرایط از محمود عباس دعوت بعمل آورده تا روند مذاکره را در پیش گیرد و به خواستههای اشغالگران تمکین کند. در همین حال، رژیم صهیونیستی در پرتو بیتوجهی مطلق دنیای عرب نسبت به مسئله فلسطین به توسعه شهرک سازیها و تقویت همه جانبه شهرک نشینان صهیونیست پرداخته و با اشغال و تخریب اراضی بیشتری از املاک فلسطینیها، قدم به قدم فلسطینیها را به عقب رانده و اکنون برای تصرف مسجدالاقصی و تقسیم آن به دو بخش یهودی و مسلمان وسوسه میشود.
سئوال اینست که وقتی سران عرب درخصوص کشورهای خود با یکدیگر تعامل نمیکنند و بزرگترین دشمن آنها درون طیف خودشان قرار دارد، چه شاخصی نشانگر وجود بهترین حالت برای احقاق حقوق فلسطینی هاست؟ و مگر رژیم کمپ دیویدی قاهره از سازش با صهیونیستها چه بهرهای برد که دیگران برای پیمودن همین راه وسوسه شوند؟ جز آنکه عناصر وامدار صهیونیستها در دوران مبارک در تارو پود حاکمیت رژیم کمپ دیویدی قاهره مهرهچینی شدند و شرایطی را به وجود آوردند که ژنرال السیسی به عنوان وزیر دفاع منتخب «محمد مرسی» بعداً علیه وی کودتا و اوضاع دوران سیاه مبارک را یکبار دیگر تکرار کرد. اکنون همان عنصر نفوذی رژیم مبارک در دولت منتخب مرسی، از سایر اعراب میخواهد که به توسعه قرارداد ننگین کمپ دیوید بیندیشند. سخن فراوان است ولی فروپاشی دنیای عرب، روز جشن و دوران طلائی صهیونیستها تلقی میشود و به همین دلیل است که برای بهرهگیری از این «فرصتهای استراتژیک» لحظهشماری میکنند.
http://jomhourieslami.net/paper/?newsid=64030
ش.د9402889