(روزنامه رسالت - 1394/08/16 - شماره 8520 - صفحه 1)
صورت مسئله وضعيت امروز، بحران مشارکت راديکال شده و بحران مشروعيت و ترديد گسترده مردم در باور توانمندي دولت است. براي راهاندازي هر برنامه ديگر، بايد اين دو بحران را تخفيف داد. در واقع، براي اجراي برنامههاي اقتصادي مقاومساز، برنامههاي فرهنگي تضمين کننده مشارکت فعال مردم در حل مسائل اجتماعي و برنامههاي سياسي براي تثبيت نظم و قانون، بايد اين دو بحران ريشهاي درمان شود يا لااقل تسکين يابد.
اين مسائل و بويژه دومي، يک اپيدمي جهاني براي دولتهاست و براي دولت ما که در متن بحرانهاي منطقهاي و جهاني متولد شده است، وخيمتر است. بحران مشارکت و بحران مشروعيت در دولت يازدهم، تنها معضلي براي دولتمردان، و هواداران کارگزاراني و اصلاحطلب آن نيست، بلکه يک دشواري دامنهدار براي کل کشور است. استدلال ما بر اين است که هر چند عدم مشارکت مردم در مسائل مهم، از همان آغاز اين دولت، تا هماکنون، واکنشي به خلقيات نامناسب اين دولت و همچنين شرايط امنيتي ناظر بر آن است، اما از يک ديد وسيعتر، فقدان مشارکت مردم در برنامههاي دولت اعم از اجتماعي و اقتصادي و سياسي به روند بومي توسعه کشور آسيب وارد ميآورد.
ميتوان تصور کرد که اگر در نتيجه انتخابات پارلماني پيش رو، گروههاي کارگزار هوادار دولت يا اصلاحطلبان حضور پررنگي در مجلس بيابند، تا چه اندازه گرايشهاي برتريجويي کارگزاراني يا غوغاسالاري اصلاحطلبي، ميتواند در بلندمدت واگرايي ميان مردم و دولت را بيفزايد. فعالان سياسي کارگزار و اصلاحطلب، طي اين دو سال، ثابت کردهاند که نه تنها از واکنشهاي مردمي در دهه هفتاد و هشتاد، درس لازم را نگرفتهاند، بلکه کارگزارانيها بيشتر به نخبهسالاري و اصلاحطلبان بيشتر به غوغاسالاري خو کردهاند و اقتدار بيشتر آنها ميتواند فاجعهاي براي تاريخ کشور باشد. هر چه در ريشه مسائل امروز کشور، يعني «بحران مشارکت+بحران باور مردم به دولت» تأمل ميکنيم، بيشتر به اين نتيجه ميرسيم که تا چه اندازه جاي يک دولت و مجلس يک رنگ با مردم و خاکي خالي است.
اصولگرايان نبايد نسبت به اين موضوع بيتفاوت بمانند. گاه، به نظر ميرسد که برخي از اصولگرايان بي ميل نيستند که دولت با يک اکثريت پارلماني ضعيف، آخرين بهانههاي خود را از دست بدهد و بر مردم کاملاً معلوم شود که تبخترهاي «گروه عقلا»، يکسره بلا وجه بوده است؛ هر چند که شايد شکست تاکتيکي اصولگرايان در انتخابات پارلماني، باعث افزايش پتانسيل انتقادي آنها نسبت به دولت شود و نهايتاً موقعيت آنها را در انتخابات رياست جمهوري آينده برتري بخشد، اما برداشت من اين است که اين اتفاق براي کليت نظام حکمراني جمهوري اسلامي خوب نيست. از اين قرار، به گمان من، اصولگرايان بايد با جديت بيشتري ديد مثبت، آبادگرانه، اتحادجو، و مردمگرا را به کالبد انتخابات پارلماني آتي بدمند.
رخوت فعلي بخشي از اصولگرايان وجهي ندارد. اصولگرايان بايد با يک طرح در درجه اول اقتصادي، در درجه دوم اجتماعي، و در درجه سوم سياسي، آگاهانه و معطوف به همکاري مثبت با رياست جمهوري فعلي و طرحي براي انتخابات رياست جمهوري آتي، پا به عرصه انتخابات بگذارند.
مختصات اصلي و کلي اين طرح آگاهانه سه مؤلفهاي، شامل:
- اولاً، بازسازي فضاي اقتصادي کشور بر مبناي واقعيتهاي اقتصاد نوين جهاني با تمرکز بر موضوع انرژي و انتقال تکنولوژي و توزيع مناسب ثروت؛
- ثانياً، تأکيد بر مواجهه زنده و فعال با واقعيتهاي اجتماعي جديد بهويژه در حيطه سايبر به ارتباطات نوين؛
- و نهايتاً و ثالثاً، تحکيم حاکميت قانون و انضباط سياسي در سايه عبور از فضاي امنيتي منطقهاي و تثبيت روند توسعه قالبهاي نهادي کشور است.
اين سه مؤلفه، رئوس بسنده و مطمئن برنامه انتخاباتي اصولگرايانبراي انتخابات پارلماني و رياست جمهوري آتي خواهد بود. اين مسير، جواب ميدهد و کار ميکند. قبل از تفصيل اين سه مؤلفه برنامه اصولگرايانه، بايد در مورد فضاي کلي حاکم بر اين طرح شرح دهم.
لزوم بازگشت دولت به مردم
ملهم از توماس لوکمان، ميتوان ميان دو نوع ايدئولوژي و دکترين سياسي تمايز قايل شد؛ «دکترين سياسي سطح بالا» و «دکترين سياسي سطح پايين». پرداختن به «پرسشهاي کلان» و «حرفهاي بزرگ» در دوران حکمراني ناموفق «گروه عقلا»، خلئي را در پرداختن به پرسشهاي ذهني روزمره مردم پديد ميآورد و حوزه زندگي روزمره را بيش از پيش فقير ميسازد. آنچه ما امروز از آن رنج ميبريم، نبود يک «دکترين سياسي سطح پايين» و پاسخگويي واقعي به نيازهاي ملموس مردم است. به عبارت ديگر، تنظيم و تنسيق زندگي روزمره مردم در برنامههاي کلان «گروه عقلا» و از خلال «آمارهاي نامفهوم تورم و رکود» ناديده گرفته ميشود و اين خلاء از سوي عامه مردم احساس ميشود.
معمولاً چنين دوگانگياي ميان آگاهي سياسي مردم و «گروه عقلا» به عنوان پيشبينيناپذيري جامعه ايران تعبير ميشود، حال آنکه نکته آن است که فرهنگ «گروه عقلا» در فضاي انتزاعي خود، واقعيتها را شکل ميدهند و سپس به تحليل آن ميپردازند؛ آنها به گسترش هر چه بيشتر پيچيدگي سيستم نظري و عملي سطح بالا علاقهمندند، حال آنکه با پيچيده شدن هر چه بيشتر اين نظام انتزاعي، فاصله آن از زندگي ملموس روزمره فزوني مييابد و در نقطهاي به عدم تفاهم کامل با آن ميرسد. در چنين شرايطي است که «گروه عقلا» از سر تعارض با جامعه بر ميآيد و بر آن ميشود که «مردم نميفهمند»، «به جهنم که نميفهمند»، «آنها بيسوادند»، «آنها يک گروه معدود از جاي معدود تغذيه شوندهاند»، و... .
دقت در عکسالعملهاي کوبنده مردم در سالهاي 1376 و 1384 نسبت به «گروه عقلا»، نشان ميدهد که خاتمي سال 76 و احمدينژاد سال 84، هر يک کم و بيش، توانستند با حضور به هم رساندن در حوزه زندگي روزمره، کليت و پاسخگويي تام ايدئولوژي افراط شده «عصر سازندگي» و «عصر اصلاحات» را به چالش بخوانند، و خود، داعيهدار تنظيم و ترتيب رفتار شهروندان شود. اين عکسالعملها، تلاش ميکردند تا تمرکز خود را به پرسشهاي خُرد معطوف دارند، و به اين ترتيب، از فاصله خود با توده مردم بکاهند. اما نهادي شدن جنبش دوم خرداد منجر به فاصلهگيري مجدد سطح انديشه و عمل سياسي از دانش زندگي روزمره گرديد و نيروي سياسي دوم خرداد را به بدنهاي ناکارآمد و صرفاً «پر حرف» و «پر غوغا» تبديل کرد. در ايدئولوژي سياسي دوم خرداد، تقريباً تمام آنچه از اعماق جامعه به سطح آمده بود، يخ زد و به کليشههايي براي «پرحرفي» و «بيعملي» بدل شد. اکنون، «گروه عقلا» در دولت يازدهم، ميراثدار کارگزاران و اصلاحطلبان پير و به رکود کشيده شده است.
ايدئولوژي سياسي سطح بالا اين خطر را به همراه دارد که توليد افکاري که جهان را تئوريزه ميکنند و تلاش مينمايند تا به «علل ريشهايتر» بپردازند، کمتر از گذشته، پاسخگوي تجربه انفرادي افراد عامي و غير متخصص باشد. چنين ايدئولوژي سياسي به تدريج به سمت ايدئولوژي «فقط در اتاقهاي فکر ساختمان نياوران» گرايش پيدا ميکند و نخستين نتيجهاش بيگانگي مردم با حوزه سياست است. چنين ايدئولوژي سياسي که بيش از حد پيچيده شده است، ديگر نميتواند با مردم ارتباط برقرار کند و عقلانيت خود را براي آنان توجيه نمايد. به اين ترتيب، بايد به تدريج، از صحنه سياسي خارج شود و جاي خود را به يک عقلانيت سياسي جديد و يک ايدئولوژي سياسي نو و «سطح پايين» و «مردمي» بسپارد. ايدئولوژي «فقط در اتاقهاي فکر ساختمان نياوران» همان واقعيتي است که تفکر «عصر سازندگي» و «عصر اصلاحات» بدان تقليل پيدا کردهاند. از اين بابت، واقعاً ساختمان 9 طبقه نياوران، به يک ساختمان سمبليک و نمودي از «گروه عقلا»ي پر فاصله از مردم تبديل شده است.
از آنجا که نخبگان مختلف، متعلق به يک جريان سياسي در حال «نهادي شدن»، به دليل قرار گرفتن در حوزههاي گوناگون از يکديگر متمايزند، هر کدام سعي ميکنند تا شبکه تئوريک خاص قلمرو خود را در درون گسترش دهند، و استقلال خود را در اين مجموعه 9 طبقهاي ارتقا بخشند. نخبگان «عصر سازندگي» و «عصر اصلاحات» چون قادر نبودند اين شبکههاي تئوريک مستقل از جريان اوليه برخاسته از زندگي روزمره را با هم تلفيق نمايند و آنها را با تجربيات اصيل در زندگي روزمره تلفيق نمايند، دچار ضعف مفرطي شدند که هماکنون در آنها شاهديم. آنها نميتوانند خود را براي مردم قابل فهم نمايند و اساساً نميتوانند با مردم، درست و روان سخن بگويند.
در چنين شرايطي، نوعي رکود در هر گونه فعاليت معطوف به تغييرات اجتماعي رخ ميدهد، و مردم تا هنگام ظهور يک فرمول جديد به نوعي سکوت سياسي دست ميزنند. نيروهاي اصولگرا بايد بار ديگر جايگاه «آبادگري» خود را به عنوان يک نيروي تازه، با حرفهايي که تا اندازه زيادي به زندگي روزمره نزديک است و از زبان زندگي سياسي نهادي شده دور، معرفي کنند. آنها هماکنون در جريان يک آزمون فيصلهبخش بايد زمينه را براي بازگشت قاطع سياست به مردم هموار کنند. «گروه عقلا» با تبختر و غرور و اهانتهاي مکرر خود به مردم که ابداً قابل گذشت نيست، دارد کار دست کشور ميدهد.
يک سطح عميقتر...
در حالي که «دکترين سياسي سطح بالا» در «گروه عقلا» با فرمولهاي مدون و منظمي از قبيل تخصصهاي مستقر در يک ساختمان 9 طبقه مشخص ميشود، «دکترين سياسي سطح پايين» شامل اعتقادات نسبتاً بيشکل، نامنظم و فوقسازمانهاي نخبگي و غيررسمي است که در ميان عامه مردم رايج است. «دکترين سياسي سطح پايين» را ميتوان به عنوان يک نظام نمادين مشتمل بر عناصر نسبتاً متعدد و به هم پيوستهاي تعريف کرد که هدف اصلي آن، فهم منعطف و فعال و «زنده» زندگي متغير روزمره مردم است.
«دکترين سياسي سطح بالا»، معمولاً متصلب و متعصب است، و حداقل توان تحرک در شرايط متغير واقعي را دارد، حال آنکه مهمترين ويژگي «دکترين سياسي سطح پايين»، توان آن براي درک سريع و به دور از تعصب شرايط متحول است. با صرف نظر کردن از ساير عوامل، نظام منسجمي مانند «دکترين سياسي سطح پايين» ميتواند در برابر تکانها و ضربات خارجي نسبتاً «مقاوم» باشد. مکانيسم زندگي واقعي جوامع مبتني بر «دکترين سياسي سطح پايين» است و «دکترين سياسي سطح بالا» تا جايي که بتواند خود را با طرح مسئلههاي تازهاي که در «دکترين سياسي سطح پايين» انعکاس مييابد همراه کند، مفيد و تر و تازه باقي ميماند، در غير اين صورت، به يک مجموعه تاريخ گذشته 9 طبقهاي تبديل خواهد شد، که صرفاً براي ارتزاق جمعي از نخبگان مربوطه مناسب خواهد بود.
نکته مهم ديگر اينکه «دکترين سياسي سطح پايين» تمايل به رخنه کردن در شکافها و لابهلاي جامعه و مسائل حاشيهاي يا غير قابل پيشبيني يا حالات موقت دارد. به نظر ميرسد چيزي که بيشتر محرک «دکترين سياسي سطح پايين» است، حاصل آن چيزهايي است که آنها را پديدههاي «در حاشيه» مينامند؛ يعني درست در لبه ساختار واقعيتهاي معمولي. «دکترين سياسي سطح پايين» با تجربههايي سر و کار دارد که ممکن است براي هر کسي در زمان و هر جا حتي در جوامع جديد اتفاق افتد (مانند بيماري، عزاداري، فاجعه، دعواها و نزاعها، تکيهکلامهاي مردم کوچه و بازار، گراني، جشن، شوخيهاي دوستانه، صحبتهاي اتوبوسي، و…)، اما معمولاً به صورت منسجمي با نهادهاي مسلط در اين جامعه سر و کار ندارد.
«دکترين سياسي سطح پايين» قادر است به دليل همين ويژگي خود، نقاط پيچيده زندگي هر فرد را به نحو شايستهاي توجيه کند. وقايعي که با «دکترين سياسي سطح پايين» ارتباط دارند خود پراکنده و به لحاظ سرگذشت افراد، نوع و زمان از يکديگر جدا بوده و به ميزان زيادي پيشبيني ناپذير و نامنتظره و در بسياري از موارد از لحاظ فراواني و دوام نسبتاً محدودند. ويژگي مهم ديگر «دکترين سياسي سطح پايين» در پيوند آن با حوادث بحراني است. واکنشهاي ارزشمند و کارآمد مردم در قبال حوادث بحراني، غالباً در تجمعهاي غيررسمي و ساير مناسبتهايي که در آن جمع کوچکي از دوستان نزديک حضور دارند بروز ميکنند. عناصر «دکترين سياسي سطح پايين» از ميان جمعيتهاي کوچک و به هم پيوسته برميخيزند.
از اين رو، ارتباط «دکترين سياسي سطح پايين» با گروههاي کوچک همبسته، اطلاعات بيشتري درباره خصلت پايدار نظريات عامه مردم به دست ميدهد. سخن در پويايي نظريات عامه مردم نقش مهمي دارد؛ عناصر «دکترين سياسي سطح پايين» هر قدر بيشتر به سخن در نيايد، به همان نسبت روابط محدودتري بين معتقدان ملاحظه خواهد شد و آنچه به گفتگو درميآيد گرايش به آن دارد که با ميانجي داستان و تجارب فرهنگ گروهي خاص بيان شود.
«دکترين سياسي سطح پايين» معمولاً گرايش به تلفيق دارد و از اختلاط باورهاي عوام و آداب محلي يا «سنت کوچک»، با يک نظام فکري هدفمند و در عين حال «زنده» به وجود ميآيد و به همين ترتيب هميشه، مادام که متصلب و حائز يک اليگارشي «گروه عقلا» نشده است، آماده پذيرش تحولات جديد است. «دکترين سياسي سطح پايين» اصولاً فاقد ساخت رسمي متصلب است و ميکوشد تا «زنده» و «زندهدلانه»، بيشتر تابع گفتارها و کلمات قصاري باشد که ميان مردم رد و بدل ميشود و ديدگاه آنها را درباره وقايع بازتاب ميدهد.
در «دکترين سياسي سطح پايين» افکار و رفتارهاي نظاميافتهتر و هدفدارتر، اساساً از مسائل مطرح در اين عقايد عامه متفرع ميشوند. اين ساختار نمادين منعطف، مدام بيانهاي متنوعي از «دکترين سياسي سطح پايين» را تشويق، يا دست کم امکانپذير ميکند. پس، ترميم شکاف دولت و مردم، منحصر به پديده 84 نيست؛ اگر در اصول ظهور آن پديده تأمل شود، تصديق خواهيم کرد که اين امکان وجود دارد تا قدرت مشارکت ملت «هميشه در صحنه»، بار ديگر، خود را براي حل مسائل امروز کشور که ابداً دشوارتر از مسائل پيشين اين ملت نيست، نشان خواهد داد. شرط آن، بازگشت دولت به مردم است، و گام نخست اين فرايند را بايد در انتخابات پارلماني پيش رو جست.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=215727
ش.د9404391