تاریخ انتشار : ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۷۲۰
خوشبینی و ساده‌لوحی را درباره آمریکا کنار بگذارید
پایگاه بصیرت / سیدمهرداد سیدبرزگر

(روزنامه وطن امروز – 1394/08/26 – شماره 1751 – صفحه 12)

حافظه تاریخی و عبرت تاریخی دوگانه بسیار پراهمیتی است که اغلب این حافظه تاریخی است که با انباشت فراوان موضوعات و مسائل تاریخی متورم شده و عبرت‌آموزی‌ای که هدف اصلی از نگاه به تاریخ است، فراموش می‌شود. حافظه‌های متورم که اجازه هرگونه تعقل و تدبر را گرفته و مانند تقویم تنها حوادث تاریخی را ثبت و ضبط کرده است و همین مساله به نقطه ضعف و عقب‌ماندگی تبدیل خواهد شد که غالب دولت‌های به ظاهر روشنفکر دچار آن می‌شوند. بحث برقراری رابطه با آمریکا نمونه بارزی از همین دوگانه محسوب می‌شود. موضوع رابطه با غرب بویژه آمریکا از جمله مسائلی است که سالیان متمادی در وجود جریان به ظاهر منورالفکر ریشه کرده است و به فراخور شرایط و اوضاع کشور بازنشر و پیگیری می‌شود.

این نگرش امیدوارانه و از روی اعتماد به آمریکا را می‌توان در غربزدگی یا در 2 سر طیف مجذوبیت و مرعوبیت نسبت به غرب خلاصه کرد. عده‌ای از روی آگاهی و گروهی از سر جهل و ساده‌انگاری پیاده‌نظامی این نگاه را برعهده می‌گیرند و این تفکر را تقویت می‌کنند که «حیات و ممات کشورها در گرو این رابطه است و هر کشوری که به پیشرفت و موفقیت رسیده است، تحت لوای آمریکا به این درجه نائل آمده است» و مسائلی از این دست که مکرراً از سوی جریان آمریکادوست مطرح می‌شود و لذا بر همین اساس الگوی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آمریکا را برای جوامع و ملل مختلف تجویز می‌کنند. البته تسلط و نفوذ چند قرنی غرب بر جهان از انگلستان و فرانسه گرفته تا آمریکا، این باور غلط را تقویت و جریان‌های شیفته غرب را در کشورهای مختلف به وجود آورده است.

چند قرن نفوذ و تسلط کامل نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بر جهان و ملل مختلف و تزریق اندیشه و جهان‌بینی غربی به جای سنت‌ها و سبک زندگی سایر ملل، شرایط کنونی را شکل داده است که ملل آسیایی، آفریقایی و غیرغربی علت بدبختی و عقب‌ماندگی خود را در پایبندی به سنت‌ها و اندیشه‌های بومی خود بدانند و غرب و تمام متعلقات به آن را سعادت و خوشبختی تصور کنند.

خودکم‌بینی، خودکوچک‌بینی و تحقیر تمام آنچه در جهان غیرغربی وجود دارد، پله اول سقوط در غرب است که این نگرش با خودبرتربینی و کدخدامنشی طرف غربی و آمریکایی تکمیل می‌شود. زندگی خلاف فطرت و قوانین هستی چکیده تمدن غرب محسوب می‌شود که تنها راه علاج آن آگاهی و بنا بر فرموده مقام معظم رهبری بصیرت است تا با نگاه عاقلانه و منطقی شرایط را بررسی و تصمیمی خردمندانه متکی به تجربه ملت‌ها اتخاذ شود. سکوت مظلوم، ظالم را جری‌تر می‌کند و تاریخ نیز به‌خوبی این موضع را تایید می‌کند. تاریخ نشان می‌دهد هر زمان دولتی در مقابل آمریکا و غرب مسامحه، مصالحه یا مماشات کرد، فشار، تهدید و نفوذ تنها ماحصلی بوده که عاید آن کشور شده است.

این خصیصه ذاتی تمدن غرب و آمریکا در برابر غیر است که تحت عناوین و نقش‌هایی چون سازمان ملل، شورای امنیت، همکاری‌های بین‌المللی، تعهدات و قراردادهای بین‌المللی، سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری و مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، قانون، حقوق بین‌الملل، حقوق بشر و تروریسم نفوذ خود را در کشورها افزایش و جایگاه خود را تثبیت می‌کند. استراتژی نفوذ ابتدا به دنبال تأثیرگذاری بر شخص و نهاد است و در مرحله بعد ورود و داخل شدن به محیط، جغرافیا و مختصات هدف به طور فیزیکی و محسوس صورت می‌گیرد. رهبر معظم انقلاب در همین باره بیان داشته‌اند: «سلطه به شکل استعمار کهنه و نو دیگر عملی نیست، به دنبال این هستند که تفکرات عناصر فعال، هوشمند و نخبه جوری شود که اهداف آنها برآورده شود».

این همان معنای نفوذ و سلطه غیرمستقیم است که در وهله اول خاصیت نرم و مخملی را به نمایش می‌گذارد و سخت و چدنی بودن آن در آخر مشخص می‌شود که کار تمام شده است. در همین باره کافی است تنها به تاریخ کشور خودمان نگاهی اجمالی بیندازیم تا متوجه دسیسه‌های استکبار برای نفوذ، تحقیر و تخریب ایران شویم و تاریخ جهان نیز مملو است از قدرت‌طلبی و منفعت‌طلبی مطلق آمریکا و غرب که بحثی مفصل و جدا را طلب می‌کند. نگاهی اجمالی به تاریخ ایران از دوران قاجار مباحث تئوریک فوق را اثبات می‌کند؛ دوران قاجاریه و موضوع جنگ‌های ایران و روس که شاهان قاجار برای فرار از شکست، تقویت قشون نظامی، خرید سلاح‌های جدید، آموزش و تغییر ساختار قشون نظامی و... دست به دامان انگلیس و فرانسه می‌شدند تا از آنها در مقابل روس‌ها حمایت کنند ولی انگلیس و فرانسه هر بار بعد از گرفتن امتیازات متعدد و نفوذ بیشتر در بدنه قاجار به بهانه‌های مختلف پشت قاجار را خالی می‌کردند که در 2 مورد اصلی منجر به قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای با روس‌ها شد.

اما نکته اصلی نفوذ اینجاست که به‌رغم همه این خیانت‌ها و کوتاهی‌ها دوباره شاهان قاجار امتیازات متعددی را در قالب امتیاز رویتر، توتون و تنباکو و حوزه‌های راهسازی، بنادر، گمرکات، معادن، جنگل‌ها و تأسیس بانک به انگلستان، فرانسه و روسیه می‌دادند. همین اعتماد به غرب و خودکم‌بینی قاجار منجر به نفوذ همه‌جانبه غرب در بدنه قاجاریه شد که رقم خوردن سیاه‌ترین و تاریک‌ترین دوران تاریخ این مملکت را در پی داشت؛ دورانی که ماده سیاه و بدبویی(!) به نام نفت طی قرارداد دارسی به انگلیس هدیه شد و با نفوذ و تهدید همین انگلستان طی قرارداد پاریس، افغانستان استقلال خود را از ایران کسب و سپس بخشی از سیستان و بلوچستان نیز از ایران جدا شد، مناطق شمالی نیز شامل آذربایجان، قفقاز و شهرهای متعدد این منطقه با خیانت شاهان قاجار و منفعت‌طلبی انگلیس و فرانسه به روس‌ها تعلق گرفت.

نفوذ تا جایی پیش رفت که یکی از کشتارهای بزرگ جهان با سکوت کامل در ایران رخ داد و جمعیتی حدود 8-7 میلیون ایرانی در طول جنگ اول جهانی بر اثر قحطی و بیماری ناشی از حضور نظامیان انگلیسی و روس از دنیا رفتند، تاریخ غرب نیز هیچگونه سندی را در این زمینه منتشر نکرد و این کشتار بزرگ را که ناشی از قدرت‌طلبی و منفعت‌طلبی غرب بود، کاملاً مخفی و مسکوت گذاشت. پروژه بعدی نفوذ، کودتا بود، کودتا در حکومتی که خود انگلیس از آن حمایت و تماماً آن را اداره می‌کرد؛ کودتای نظامی توسط یک قزاق به نام «رضا قُلدر» شکل گرفت که بعدها حکومت پهلوی را شکل داد. کار نفوذ ادامه داشت و تمام‌شدنی نبود؛ این بار نفوذ فرهنگی با تمام توان خود اجرایی شده بود و بحث منع و کشف حجاب مطرح شد. تشبه به غرب و الگوبرداری از زندگی اروپایی‌ها هدف اول حکومت پهلوی شد، غربزدگی کاملاً ساده‌لوحانه و بی‌پایه و اساس که پیشرفت را در ظاهر امر می‌دید و هیچ توجهی به ساختار و شاکله فرهنگی، مذهبی و بومی مردم نداشت.

کلاه‌شاپو، کراوات، سیگار برگ، برهنگی، مشروب، معاشرت زنان با مردان و فمینیسم اولویت و اصول لایتغیر پهلوی شده بود که به کل هر آنچه بوی سنت، وطن، دین و ایران می‌داد را حذف کرده بود اما رضا قلدر نیز جز تعظیم در مقابل تکبر و قلدری انگلیس و اروپا کار دیگری نمی‌توانست بکند و در نهایت شاه یک مملکت(!) توسط خارجی‌ها سرنگون و به خارج از ایران تبعید شد. جنگ دوم جهانی و قدرت‌طلبی مجدد غربی‌ها بر سر منافع بیشتر و فضای حیاتی، پروژه نفوذ دیگری را در ایران کلید زد و به‌رغم اعلام بی‌طرفی از سوی ایران، انگلیس و شوروی با تمام توان به ایران حمله و کشور را بین خود تقسیم کردند بی‌آنکه برای حکومت و مردم ایران ارزشی قائل شوند.

در مدتی بسیار کوتاه ایران تماماً اشغال شد بی‌آنکه اشغالگران در مقابل کسی پاسخگو باشند چرا که جهان و کشورهای غیرغربی این موضوع را پذیرفته بودند که نیازمند یک کفیل و سرپرست هستند و هر تصمیم و اقدامی که از سوی انگلیس و اروپا صورت گیرد باید پذیرفته شود و پهلوی نیز این موضوع را کاملاً قبول کرده بود و ایران را بی‌هیچ مقاومتی تحویل غرب داد و دوباره ایران قربانی جنگ جهانی بین قدرت‌های غربی شد ولی این بار تحت عنوان پل پیروزی، پلی که روی عزت، حیثیت و جان مردم ایران بنا شده بود.

کار نفوذ ادامه دارد؛ این بار نیز محمدرضا پهلوی توسط انگلستان روی کار می‌آید. در این دوره ملی شدن صنعت نفت تنها نورِ استقلال و مهم‌ترین رخداد ملی طی این دوران بود که با لغو تمام قراردادها و کنسرسیوم‌های تحقیرآمیز نفتی جلوی نفوذ انگلیس را گرفت و ضربه بزرگی به کمپانی‌ها و کارتل‌های نفتی غربی بویژه انگلیسی‌ها وارد آورد. ملی شدن صنعت نفت تنها در سایه اتحاد و همدلی مصدق، مردم و روحانیت رخ داد اما نفوذ به قدری زیاد و قدرتمند بود که این بار چهره سخت و چُدَنی خود را نمایان کرد و کودتای 28 مرداد 32 با همکاری انگلیس و آمریکا دولت مصدق را سرنگون کرد. رهبر معظم انقلاب در همین باره بیان داشتند: «اشتباه مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت تکیه و اعتماد کامل به آمریکا بود. آمریکایی‌ها از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی استفاده کردند و کودتا را به راه انداختند».

از این تاریخ به بعد محمدرضا تماماً تحت مدیریت آمریکا قرار گرفت و تنها عامل اجرایی مصوبات و منویات آمریکا بود. طرح‌ها، لوایح، برنامه‌ها و چشم‌انداز‌ها در آمریکا تصویب و به محمدرضا دیکته می‌شد. ارائه دکترین امنیت ملی، طرح اصلاحات ارضی، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید شاه، کاپیتولاسیون، حمایت همه‌جانبه از رژیم صهیونیستی، حضور نظامی در جنگ‌های نیابتی منطقه، ژاندارمی خاورمیانه و... از سیاست‌ها و طرح‌های آمریکا بود که محمدرضا آنها را عملیاتی می‌کرد.

انگلیس نیز در این زمان اگرچه قدرت درجه 2 عرصه جهانی محسوب می‌شد ولی نفوذش در ساختار حکومت پهلوی استمرار داشت به نحوی که توانست با اعمال نفوذ و فشار، بحرین را در 1349 از ایران جدا کند و بحرین نیز طعمه بعدی نفوذ شد و از ایران استقلال یافت ولی با همه این احوال انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، دست سلطه‌گر آمریکا را قطع کرد و جلوی نفوذ تمام‌نشدنی غرب را گرفت اما آمریکا به هیچ‌وجه حاضر نبود میدان را خالی کند لذا جنگ نرم همه‌جانبه و تمام‌عیاری را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد که تاکنون ادامه دارد.

آمریکا این موضوع را دریافته است که جمهوری اسلامی ایران دیگر ایران پیش از انقلاب نیست که رابطه او بین دوستی تا اختلاف در نوسان باشد بلکه ایران انقلابی دیگر دشمن درجه یک استکبار خواهد بود و نه دوست و یک مخالف ساده؛ انقلاب اسلامی روح تازه‌ای را به این سرزمین دمیده است که جهان‌بینی، ایدئولوژی، اندیشه و نگرش کاملاً متفاوتی از قبل پیدا کرده است که در تمام حوزه‌ها قدرت غرب را به چالش می‌کشد لذا آمریکا، جمهوری اسلامی را دشمن اصلی و تمام‌عیار خود می‌داند و به دنبال نفوذی می‌گردد که نه مثل زمان قاجار و پهلوی منفعت و قدرت بیشتر را در پی داشته باشد بلکه نفوذ همراه با تغییر و نابودی انقلاب اسلامی را دنبال می‌کند. از همین رو از هر روش و ابزاری بهره خواهد برد تا به هدف خود نائل شود.

گاهی با چهره خشن و چُدَنی خود جنگ و ترور را علیه جمهوری اسلامی به راه می‌اندازد و گاهی با چهره نرم و مخملی از راه فتنه، سازمان ملل، شورای امنیت و قوانین و تعهدات بین‌المللی وارد میدان مبارزه با ایران می‌شود اما هدفش یک چیز است: نابودی انقلاب اسلامی ایران، پس ما نیز نباید فریب «دست چُدَنیِ آمریکا» را بخوریم و هر اقدامی را فتح و ظفر برای خود تلقی کنیم و براساس فرمایشات حکیمانه رهبر معظم انقلاب نباید دشمن اصلی را با دشمن درجه 2 و دوستانی که با آنها اختلاف داریم اشتباه بگیریم، دشمن اصلی کسی است که می‌خواهد دستاوردهای ملت ایران را از بین ببرد و این دشمن با خوشبینی و ساده‌اندیشی از طریق نهان و آشکار وارد خواهد شد و آمریکا همان دشمن اصلی است که به دنبال نفوذ است.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1751/12/148959/0

ش.د9404213