(روزنامه آرمان – 1394/08/28 – شماره 2907 – صفحه 6)
* ريشههاي تحزب در دنياي مدرن بر چه موضوعاتی استوار است؟
** انديشه تحزب و تشكلهاي سياسي، انجمنهاي صنفي، سمنها و اتحاديهها و از همه مهمتر نظامهاي حزبمحور و مردمسالار، همه و همه مولود تمدن جديد غرب در دنياي امروز است. بنابراين بديهي است كه اين نهادها غالبا در قالب نظامهاي انتخاباتي حزبمحور ميتوانند به رشد و بالندگي خود ادامه دهند و به درختان تناوري تبديل شوند. امروزه پديده احزاب و نهادهاي مدني از لوازم اجتنابناپذير گذار جوامع سنتي و غيرمردمسالار و البته فردمحور به جوامع مدرن و مردمسالار و دموكراتيك امروزي هستند.
جوامع سنتي در واقع حامل ساختارهاي متمركز و فردمحور بوده و در دنياي امروز تعداد قابل توجهي از كشورها با وجود برگزاري انتخابات همواره همانند نظامهاي سنتي متمركز و فردمحور و غيرمردم سالار عمل ميكنند و كماكان با فرمان رئيسجمهورهاي منتخب اما مستبد كه فرمانشان در حكم قانون است اداره ميشوند. در چنين جوامعي طبيعي است كه انديشه تحزب و موضوع احزاب موضوعيت نداشته باشد. هرچند كه در خيلي از نظامهاي غيردموكراتيك امروزي هم احزاب وجود دارند.
* كاركرد احزاب در جوامع گوناگون و خصوصا سنتي چگونه است؟
** احزاب در واقع كاركردهايي صرفا ناظر به حفظ و تثبيت قدرت مسلط دارند. احزاب در جوامع سنتي و فاقد كاركردهاي دموكراتيك و مردمسالار بهمفهوم امروزي آن هستند. مضافا اينكه مردم در این جوامع به مفهوم امروزي آن، نقشي در اداره امور ندارند. بنابراين هر نوع مخالفت با فرمان حاكمان غيردموكراتيك، هزينههاي سنگيني براي مخالفان در پي دارد. همچنين گردش قدرت و هر نوع جابهجايي نخبگان هزينهبر است.
نقل است كه در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، راپورتچيهاي شاه، به وي خبر ميدهند كه تعداد ۱۷ يا ۱۸ نفر در منزل ظاهرا يكي از تجار تهران جمع شده ودرباره موضوعات سياسي به بحث و تبادل نظر پرداختهاند. شاه پس از اطلاع از اين واقعه دستور ميدهد كه هر ۱۸ نفر را به كاخ صاحب قرانيه احضار كنند. شاه پس از احضار و نثار فحشهاي ركيك به ۱۸ نفر يادشده، دستور ميدهد هر ۱۸ نفر را با سر، در يكي از چاههاي كاخ صاحب قرانيه بيندازند و خود شاه هم ۵۰ عدد فشنگ بر سر اين انسانهاي مظلوم خالي ميكند تا ديگر كسي هوس ورود به حوزه سياست و قدرت كه در آن زمان در انحصار پاشاهان بوده است نكند.
اين روند قرنها در ايران قبل از انقلاب و در ديگر كشورها هم معمول و متداول بوده و تا پايان دوران سلطنت رژيم پهلوي هم شاهد چنين ماهيتي از حكمراني در ايران بودهايم. بنابراين اين پديده، خاص جامعه ايراني در قبل از انقلاب اسلامي نبوده بلكه اين پديده در خيل زيادي از كشورهاي جهان قبل از جهان مدرن ساري و جاري بوده است. حتي امروز هم اين پديده در بعضي از كشورها از جمله كشورهاي عربي و آسيايي و آفريقايي و آمريكاي لاتين وجود دارد.
* تحزب در دوران انقلاب اسلامي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
** خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پيروزي ملت بر رژيم ستمشاهي، و سقوط رژيم متمركز و فردمحور سلطاني، نظام مردمسالار جمهوري اسلامي ايران با راي و انتخاب آزادانه مردم شكل گرفت و استقرار يافت و با به رسميت شناخته شدن انديشه تحزب در اصل ۲۶ قانون اساسي، احزاب متعددي هم پا به عرصه گذاشتند (هر چند كه در رژيم شاه هم احزاب وجود داشتند اما احزابي كه عمدتا دستنشانده رژيم شاه و به اصطلاح فرمايشي بودند. اما احزاب و تشكلهاي ديگري هم در آن رژيم وجود داشتند كه چون مستقل از قدرت بودند مجاز به فعاليت نبودند و بعضا هم بهصورت زيرزميني و در نهان فعاليت ميكردند و هر آينه قادر نبودند تا در يك فضاي آزاد تمرين سياستورزي كنند). پس از پيروزي انقلاب اسلامي، احزاب زيادي با تفکرات مختلف پا به عرصه وجود گذاشتند كه اغلب آنها به لحاظ سازماندهي و وضعيت تشكيلاتي و فرايند عضوگيري، فاقد فونكسيونهاي حزبي بودند.
از طرفي تحميل جنگ به كشور از يك سو، و اعلام جنگ مسلحانه سازمانها و گروهکهای ضد انقلاب از سوي ديگر، سبب شد تا فضاي كشور بهگونهاي مديريت شود كه دفاع از كشور مشي اصلي آحاد مردم و از جمله احزاب قرار گيرد. لذا طبيعي بود كه در چنين شرايطي، مسير رشد احزاب و تشكلهاي سياسي و كنشهاي معطوف به سياستورزي در مجراي اصلي خودش كه احزاب و تشكلهاي سياسي باشند بهدليل غلبه فضاي جنگ محدود شد و احزاب و تشكلها عملا نتوانستند به سازماندهي و عضوگيري در سطح ملي و انسجام تشكيلاتي خود مبادرت کنند و ريشههاي تفكر حزبي را بيش از پيش استحكام ببخشند و به تربيت كادر و نيروهاي انساني كارآمد بپردازند.
* وضعيت تحزب در حال حاضر و بعد از گذشته سه دهه ار انقلاب اسلامي چگونه است؟
** با گذشت سه دهه بعضا هنوز بعضي تحزب را برنميتابند. بهطوري كه در افكار عمومي چنين برداشت ميشود كه در ايران تحزب و سياستورزي در قالب احزاب و تشكلها هنوز به جایگاه واقعی خود دست نیافته است. آنگونه كه برخی حتي اگر با پشتوانه راي احزاب و تشكلهاي سياسي هم به پاستور راه يافته باشند با صراحت تمام اعلام كرده و ميكنند كه هيچگونه وابستگي به احزاب ندارند و خود را مستقل از احزاب، به افكار عمومي معرفي ميكنند و در مصاحبهها هم ابراز میکنند كه وامدار هيچ يك از احزاب و تشكلهاي سياسي نيستند و در واقع شخصيتي فراجناحي هستند. بنابراين اگر ميبينيم كه احزاب و تشكلهاي سياسي بعد از گذشت بیش از سه دهه، هنوز هم به درختان تناوري تبديل نشدهاند و اگر ميبينيم كه احزاب هنوز در ابتدای راه هستند بايد ريشه آن را نه تنها در عدم كارآمدي احزاب، بلكه بايد در موانعي جستوجو كرد كه پیش روی آنهاست.
احزاب و نهادهاي مدني حتي امروز هم بايد در گسترهای ناهموار به سياستورزي مبادرت کنند. معهذا نداشتن رفتارهاي حزبي و تشكيلاتي احزاب و تشكلها و عدم پايبندي آنها به تصميمات احزاب يا جريانهاي سياسي متبوع خود بهويژه در مواقع حساس، و پايبند نبودن به استلزامات قواعد حزبي هم از امور مهم ديگري است كه در رشدنايافتگي احزاب و كمال آنها موثر بوده و هست. باید جرم سياسي در عمل به رسميت شناخته شود و نهاد قانونگذار گامي قانوني در جهت عملياتي شدن اين اصل مهم بردارد.
مفاد اصل ۱۶۸ قانون اساسي كه ميتواند بنيانهاي كار سياسي و سياستورزي را در يك سپهر سياسي شفاف بسامان نمايد باید با جدیت بیشتری عملیاتی شود. باید گفت اجرايي شدن اين اصل از پيشنيازهاي اساسي و بنيادي است كه سياستورزي روشمند و مبتني بر قواعد را تضمين میکند. شكي نيست كه آقای دكتر روحاني بيشترين مسئوليت را در اجراي اصول مختلف قانوني اساسي و از جمله اصل ۶۸ را دارند.
* چرا حزب و حزبمحوري در ايران هنوز چندان پا نگرفته است؟
** در تمام كشورها به ويژه ايران، رشد و تكوین احزاب ارتباط مستقيمي با ساخت قدرت داشته و دارد، به طوري كه انديشه تحزب در يكصد ساله اخير فراز و نشيبهاي زياد و سختي را طي كرده و به تعبيري حزب مولودي بوده است كه ميبايست در دامان دولتها تربيت شده و رشد و نمو پيدا كند و سرنوشتي غيرمستقل و وابسته به دولتها از حيث صدور جواز فعاليت، توسعه و حيات و ممات داشته است و جز در بعضي از مقاطع تاريخ ايران در يكصد ساله اخير، احزاب يك جريان سازمانيافته ضدساختار قدرت به حساب ميآمدهاند.
فلذا ملاحظه ميكنيم كه در قرون گذشته و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، رقابتها بر سر قدرت نه در بسترهاي سياسي و دموكراتيك، بلکه براساس قدرت قبيلهاي و منازعه عناصر جنگجويي بوده است كه شيفتگان قدرت در اختيار داشتهاند و قدرت زور و سرنيزه كساني كه قدرت را به دست ميگرفتهاند، رمز مشروعيت آنان بوده است و به يقين ميتوان گفت كه در قرون گذشته، انديشه تحزب حتي در عرصه نظري هم مطرح نبوده است.
بنابراين تولد و ظهور احزاب در يكي، دو قرن اخير نمودي روشن از ظهور رقابتهاي سياسي دموكراتيك بدون خشونت و خونريزي، به جاي رقابتهاي خونين مبتني بر زور شمشير و سرنيزه است كه آن را ميتوان از وجوه برجسته، ممتاز و دستاوردهاي ناشي از دموكراسيهاي بشر امروز دانست كه خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با اهتمام واضعان قانون اساسي در اصل ۲۶ به رسميت شناخته شده است، ولي هميشه اين سوال مطرح بوده كه چرا با وجود جواز قانون اساسي به تحزب، احزاب، جايگاه و مرتبت مناسب و قواميافته خود را نيافتهاند و حلقه مفقوده رشد، تكوین و توسعه احزاب در ايران پس از انقلاب در گرو چه مولفههايي است.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/134849
ش.د9405035