(روزنامه اعتماد – 1395/2/18 – شماره 3520 – صفحه 10)
جنگ سرد، تشديد تنش زايي به دور از تك قدمي براي تنش زدايي، نه دو رقيب معمولي كه يك دشمني خصمانه، رابطه ايران و عربستان اين روزها با صفاتي از اين دست تعريف ميشود. دو كشور در شرايط قطع رابطه ديپلماتيك به سر ميبرند و حتي رايزنيها براي اعزام زايران ايراني به كشوري كه شهرهاي مقدس مسلمانان را در دل خود جاي داده نيز ره به جايي نميبرد. نه يك مذهب و آيين، نه قرار گرفتن در يك منطقه جغرافيايي، نه تهديدهاي مشترك و نه منبع انرژي واحد نتوانسته است ايران و عربستان را از خصومتها دور و به هم نزديكتر كند. در اين ميان بازيگر سومي هم در صحنه علني رابطه دو كشور ظهور پيدا كرده و خودنمايي ميكند كه تا پيش از سه سال گذشته و روي كار آمدن دولت تدبير و اميد ترجيح ميداد چندان خودي نشان ندهد و به بازي در پشت پرده براي مديريت رابطه دو كشور مسلمان و همسايه اكتفا كند.
ايالات متحده امريكا، آن ضلع سومي است كه رييسجمهور آن در هفت سال گذشته از عمر حضور در كاخ سفيد چندان به نازهاي سياسي و خرده فرمايشهاي نظامي عربستان توجهي نكرد و بعيد به نظر ميرسد در كمتر از يك سال باقيمانده از دولت وي هم رابطه رياض و واشنگتن روزهاي متفاوتتري را تجربه كند. باراك اوباما، رييسجمهور ايالات متحده، ماه گذشته ميلادي بار سفر بست و به رياض رفت؛ آخرين حضور وي در كشوري كه آن را متحد استراتژيك امريكا در منطقه خاورميانه ميخوانند.
هيچ كس براي رييسجمهور دستي تكان نداد. در رياض ملك سلمان، پادشاه سعودي نه سنت استقبال رسمي را به جا آورد و نه در مراسم بدرقه حاضر شد. به تبع ملك سلمان، رهبران كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس هم روي خوشي به رييسجمهور امريكا نشان ندادند و گويا هيچ كس براي استقبال از وي در آخرين سفرش به رياض مهيا نبود. باراك حسين اوباما براي شش رهبر عضو شوراي همكاري خليج فارس به مثابه آن رفيق سنتي بود كه بدعتي نو نهاد و در سر ليست دغدغههاي خويش براي منطقه همواره تبآلود خاورميانه، حل مساله هستهاي ايران را قرار داد و نه نگرانيهاي ريز و درشت و البته بيپايان رهبران كشورهايي را كه خود را متحد واشنگتن ميدانند. وضعيت عربستان سعودي در سطح منطقهاي و چشمگيرتر از آن در بازار بينالمللي خوب نيست. حال و هواي اين دولت از ابري گذشته و به توفاني ميماند كه از آرامش پيش از آن هم خبري نيست.
نگاه مردد به دردانه سابق
براي نخستينبار در پنج دهه گذشته عربستان سعودي با سونامي تبليغات منفي عليه خود روبهرو است. از آلمان تا هلند سازمانهاي اطلاعاتي زنگهاي خطر را به صدا درآورده و فرياد ميزنند كه براي مادر تفكر تكفيري كه آرامش را نه فقط از خاورميانه كه از چشمان آبي قاره سبزنشينها هم زدوده است، فكري بكنيد. كشورهاي اروپايي چون فرانسه همچنان با فروش تجهيزات نظامي خود به آلسعود، جيبهاي خود را پر ميكنند اما همزمان در پشت پرده نسبت به فعاليتهاي مخرب رياض در منطقه هشدار ميدهند. براي عربستان كه تامين امنيت آن از بدو حيات به كمكهاي امريكا وابسته بوده است، هيچ كابوسي بدتر از بر هم خوردن رابطه دوستانهاش و رخت بربستن اعتماد از اين رابطه نبوده است. زلزلههاي تبليغاتي عليه عربستان هر روز شدت بيشتري ميگيرد و همزمان امريكاييها هم سكوت اختيار كردهاند. به صراحت ميتوان گفت كه در هيچ دورهاي در جريان رابطه دوجانبه شش دههاي عربستان و امريكا اين حجم از انتقاد و تبليغات در غرب سابقه نداشته است. تبليغات منفي فقط به رسانهها محدود نميشود.
از نمايندگان هر دو طيف جمهوريخواه و دموكرات در كنگره امريكا تا باراك اوباما و حتي جو بايدن، معاون رييسجمهور ايالات متحده همه لب به انتقادهاي خرد و كلان از سياستهاي آلسعود باز كردهاند. سالهاست كه دو بازوي عربستان سعودي در هربازي منطقهاي پول است و ترويج تفكر تكفيري. دو بازويي كه حالا غربيها پس از سالها چشم بستن بر حقايق ميگويند منجر به، به خطر افتادن ثبات و امنيت دنيا شده است. ايدئولوژياي كه عربستان سعودي به ابزاري براي پيشبرد معادلههاي مدنظر خود در منطقه تبديل كرده است و تربيت نيروهاي انساني كه در عملياتهاي تروريستي متفاوت همواره پاي يكي از آنها كه در مكاتب رياض آموزش ديدهاند، يافت ميشود به موتوري براي تبليغات منفي غرب عليه عربستان بدل شده است.
نگاه كوتاهبينانه ميگويد كه اين مرگ ملك عبدالله بود كه از عربستان سعودي، سرزميني ساخت كه هر روز دولتمردان آن از خردورزي سياسي فاصله بيشتري ميگيرند اما حقيقت اين است كه جهان قريب به ١٥ سال است كه چشم بسته بود و حالا مجبور به بالانگاه داشتن پلكهاي خود و ديدن واقعيت شده است. نخستينبار دهه ٩٠ بود كه سعوديها حمايت از مجاهدين افغان و گروههاي مرتبط با القاعده را آغاز كردند. در سالهاي پس از اين رويكرد، تفكر تكفيري و استفاده از اهرم تفكر تكفيري رشد كرد و در ٢٠٠١ شاهد بوديم كه در خاك امريكا اين ايدئولوژي منافع امريكا را هدف قرار داد. حمله تروريستها به خاك امريكا در سال ٢٠٠١، نخستين شكاف عميق سياسي بود كه در اتحاد و اعتماد دو كشور به هم ايجاد شد. ٧٢ ساعت از تحقيقات امريكايي نگذشته بود كه مشخص شد از ١٩ نفر حاضر در اين عمليات ١٥ نفر سعودي بودهاند. دولت امريكا به رهبري جورج بوش پسر اما ترجيح داد به افغانستان لشكركشي كنند تا نمايي از انتقامگيري امريكايي را به نمايش بگذارد.
در پشت پرده اما رابطه عربستان و امريكا به سردي گراييد. چهار سال طول كشيد تا سعوديها توانستند با سفر سال ٢٠٠٥ ملك عبدالله به امريكا از متحدان خود در كاخ سفيد بخواهند بر پروندههاي اختلافهاي امنيتي سرپوش بگذارند. در سالهاي پس از ٢٠٠١، تصور خام غربيها اين بود كه عربستان آن بازيگري است كه ميتوانند كنترل كنند و البته كه چنين نبود. دومين شكاف تاريخي در رابطه دو كشور همزمان با آغاز خيزشهاي مردمي در جهان اسلام شكل گرفت. جرقههاي آنچه به بهار عربي شهرت يافت درسال ٢٠١١ زده شد و متحدان سنتي عربستان در تونس و مصر يك به يك از اريكه قدرت به اراده مردم پايين كشيده شدند. بحرين و يمن دستخوش تحولاتي شدند كه زنگ خطرها را براي آلسعود به صدا درآورد. منافع عربستان در جهان اسلام تحتالشعاع قرار گرفت اما ايالات متحده نشست و نظارهگر بود، اقدامي كه از سوي سعوديها به اين تعبير شد كه امريكا منافع اين كشور را در مديريت اين تحولات در نظر ندارد. هرچند به نظر ميرسد كه مديريت تحولات فوق چندان هم در آن مقطع به شكل صددرصدي در كشورهايي كه بهار عربي را تجربه ميكردند در دست امريكا نبود.
استقلال نمايشي
٢٠١١ براي سعوديها مقطع سخت تصميمگيري بود. شور و مشورتهاي داخلي انجام شد و قرعه به نام استقلال عربستان در برخي موارد افتاد. هدف هم مشخص بود: آلسعود بايد نارضايتي خود را به امريكاييها نشان ميدادند. ابزار نمايش جديد سعوديها هم همان دو ابزار كهن بود: پول و تفكرات تكفيري. در مصر، كارت پول جواب داد و دلارهاي رياض منجر به سرنگوني دولت از اخوان المسلمين برآمده محمد مرسي شد. در عراق و سوريه كارت تفكر تكفيري استفاده شد و البته كه سعوديها از اين كارت براي چندمين بار باز هم به شكل افراطي استفاده كردند. در فاصله ميان شكاف نخست عربستان با امريكا تا شكلگيري دومين شكاف، حمله امريكا و برخي از متحدان غربياش به عراق هم به مورد سوظن ديگري بدل شد. ع
ربستانيها ادعا ميكنند كه امريكا با اين حمله، عراق را در طبق به ايران تعارف زده است. ساختار سياسي پس از صدام حسين در عراق مطلوب ايران بود و مغضوب عربستان سعودي. دومينوي پروندههاي منطقهاي را يك به يك كه كنار هم بچينيم، به همان برداشت عربستان از امريكا ميرسيم: واشنگتن در هيچ كدام از پروندههاي منطقهاي براي رياض مانند يك متحد استراتژيك عمل نكرده است.
زماني كه ناآراميها در سوريه بالا گرفت انتظار رياض از واشنگتن، دخالت نظامي مستقيم به نيت يكسره كردن كار بشار اسد بود اما در كاخ سفيد باراك اوبامايي نشسته بود كه شعارش در انتخابات رياستجمهوري عدم مداخله نظامي بيشتر در امور خاورميانه بود. اوباما براي عربستان در سوريه دست به سلاح نشد و همين مساله در مصر هم رخ داده بود. هم در مصر و هم در تونس، عربستان انتظار ورود تمام قد امريكا به معادلهها و چيدمان مهرههاي هرچند جديد پس از انقلاب به نفع خود را داشت اما در مصر اين اخوان المسلمين بود كه چندان به چشم امريكايها بد نيامد و چراغ سبز واشنگتن را گرفت. در بحرين هم امريكا در اين سالها نقش ترمز عربستان سعودي را در بسياري از موارد بازي كرده است و هرچند كه هيچگاه واشنگتن لب به حمايت از اكثريت مهجور مانده از قدرت نزد اما در پشت صحنه تلاش ميكرد مانع از تندرويهاي رياض شود.
برجامي كه خار چشم شد
كنترل اختلافهاي امريكا و عربستان در اين پروندهها قابل مديريت بود كه مذاكرات هستهاي ميان ايران و ١+٥ آغاز شد. برجام به موارد اختلافي افزوده شد و البته در سرفصل اين موارد هم قرار گرفت. زماني كه امريكا و عربستان براي نخستينبار به واسطه ماجراي ١١ سپتامبر از هم فاصله گرفتند، رابطه ميان ايران و عربستان به اوج خود رسيد و شايد بتوان اين رابطه در مقطع ٢٠٠٢ تا ٢٠٠٥ را مقطع مهندسي مثبت رقابتهاي دو همسايه دانست. در آن مقطع حاكمان سعودي دليلي نميديدند كه براي نزديكي به امريكا، ايران را هدف قرار دهند. اما در مقطع پس از سال ٢٠١١ و بالاگرفتن اختلافها، سعوديها از كارت تنشآفريني با ايران براي بازگرداندن اعتماد و اتحاد به رابطه خود با امريكا استفاده ميكنند. براي اعراب شوراي همكاري، اوباما بدترين رييسجمهور است و دليل آن هم ايران است.
باراك اوباما به صراحت تاكيد ميكند كه بزرگترين دستاورد خاورميانهاي وي، برجام بوده است. به باور اعراب، اوباما ابتدا بايد به دغدغه آنها در خصوص پيامدهاي بهار عربي پاسخ ميداد و سپس به سراغ مساله اسراييل و فلسطين ميرفت و فكري براي بر هم خوردن توازن منطقهاي ميكرد. با اينهمه اوباما بر روي كارت ايران شرطبندي كرد. عربستان سعودي در جريان سه سال مذاكره تمام توان خود را به كار گرفت تا برجام به فرجام نرسد اما نشد. در ميانه مذاكرات تنها كاري كه وزير امور خارجه سابق عربستان توانست انجام دهد به تعويق انداختن توافق نهايي با مطرح كردن مساله كاهش بهاي نفت و احتمال امتيازگيري بيشتر امريكا از ايران در ميز مذاكرات بود. عمر آن ترفند هم چندروزي بود و در نهايت نه ايران امتياز بيشتري داد و برجام هم شكل گرفت.
يمن، دستاويز ديگر عربستان براي تحت الشعاع قرار دادن مذاكرات هستهاي بود. فروردين سال ٩٤ زماني كه ايران و ١+٥ ميرفتند تا در لوزان به دورنمايي مشخص و چارچوبي براي مذاكرات دست پيدا كنند، جنگندههاي عربستان دست به كار شدند تا شايد اينبار بتوانند مانع از توافق هستهاي شوند. براي عربستان، يمن حكم آن حياط خلوتي را داشت كه نفوذ سه دههاي رياض بر معادلههاي داخلي آن بر هيچ كس پوشيده نيست. برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه اين نفوذ به اندازهاي بود كه عربستان بتواند بدون گزينه نظامي در يمن هم طرح خود را پيش ببرد اما نيت از بازي چيز ديگري بود: نبرد يمن براي تخريب مذاكرات هستهاي بود.
عربستانيها در آخرين تقلا براي جلب نظر واشنگتن در يك پروندهاي منطقهاي گمان ميكردند كه قشونكشي به يمن ميتواند پاي امريكا را به اين جنگ باز كند و بدينترتيب در دقايق نود به نتيجه رسيدن مذاكرات، مساله جديدي كه ميان ايران و امريكا باز ميشد ميتوانست توافق را به تعويق بيندازد. پازل يمن براي سعوديها آن گونه كه تصور ميكردند، چيده نشد. ميوه جنگ يمن براي عربستان، كسري بودجه ١٠٠ ميليارد دلاري بود و به گفته كارشناسان اين نخستينبار در تاريخ اقتصادي عربستان است كه اين كشور با چنين كسري بودجهاي مواجه شده است. برجام به فرجام رسيده است و عربستان هم وارد فاز مذاكراتي با همان حوثيهايي شده كه ادعا ميكرد از ايران دستور ميگيرند. بار بازسازي يمن كه پيش از حمله هم كشوري فقير بود بر دوش عربستان است چرا كه موقعيت جغرافيايي يمن به گونهاي است كه سعوديها بايد بتوانند براي جلوگيري از تهديدهاي آتي امنيتي توسط مردم زخم خورده يمن، حتيالامكان خاطره اين جنگ نابرابر را در ذهن آنها كمرنگ كنند.
وحشت از مذاكره با ايران
تنش امروز در رابطه ايران و عربستان كمترين تاثير را از اما و اگرهاي دوجانبه گرفته است و همواره بازيگر سومي بوده كه عربستان براي جلب نظر آن يا به بازي كشاندن آن بر آتش اختلاف با ايران دميده است. در حال حاضر تمام رفتارهاي عربستان سعودي تهاجمي و از سر استيصال است. در مقطعي كوتاهمدت، رياض توانسته است اعضاي شوراي همكاري را هم با خود در اين برخوردهاي عصبي همراه كند اما نگاه كارشناسي ميگويد كه اين همراهي چندان بلندمدت نخواهد بود. عربستان با امريكا به اختلافهاي متعدد خورده اما اين اختلافها به اندازهاي نيست كه به طلاق يا نزاع جدي بدل شود. رابطه امريكا و عربستان هرچند كه در رسانهها از آن با عنوان رابطهاي ياد شود كه ابعاد استراتژيك خود را از دست داده است اما رابطه دو شريك است كه ناگزير از اين شراكت هستند. نفوذ امريكا بر عربستان هنوز حرف نخست را ميزند و اين مساله را در دخالت امريكا در تعيين وليعهد پس از مرگ ملك عبدالله و پيشتر از آن بركناري بندر بن سلطان در عربستان شاهد بوديم. در حال حاضر تا مقطعي كه مشخص نيست چقدر به درازا بينجامد، عربستان از كارت ايران استفاده ميكند تا غرب را دوباره پشت سر خود جمع كند.
اين سياست يك بار با پروژه ايران هراسي به بهانه برنامه هستهاي ايران جواب داده است و حالا هم سعوديها گمان ميكنند كه شايد برجام به تنش زدايي از رابطه ايران با جامعه جهاني منتهي شده باشد اما هنوز هم ميتوان در روند احياي اعتماد دخالت كرد. ائتلافسازيهاي عربستان از اتحاديه عرب تا شوراي همكاري از ائتلاف براي مبارزه با تروريسم يا حمله به يمن تا سازمان همكاريهاي اسلامي تا زماني كه در قد و قامت يك بيانيه است، بازوي اجرايي ندارد و نميتواند در برابر قدرت منطقهاي ايران قرار بگيرد.
سعوديها از عدم توازن قدرت در منطقه مينالند و ناگفته پيداست كه درد اين زخم از قدرت بالنده و رو به رشد ايران منتج شده است. ايران پس از توافق هستهاي در مسير تبديل شدن به قدرت قرار گرفته است و همين مساله صداي سعوديها را كه هر روز مشروعيت سياسي خود را از دست رفتهتر ميبينند، بلند كرده است. در حال حاضر خلأ قدرتي در منطقه خاورميانه شكل گرفته است كه به گفته كارشناسان چندبازيگر به دنبال پر كردن آن هستند.
عربستان از يك سو تلاش ميكند قدرت خود را تثبيت كند و ايران هم در همين مسير قرار گرفته است. سوال اساسي كه در تمامي تحليلها و مصاحبهها هنوز پاسخي در خور براي آن يافت نشده اين است كه تنش در رابطه ايران و عربستان تا كجا پيش ميرود. وضعيت فعلي دو كشور را از موقعيت دو رقيب منطقهاي خارج و به وضعيت دو خصم رسانده است. ايران اما در شكلگيري اين وضعيت كمترين بار تقصير را بر عهده دارد. عربستان نيز با بازيهاي متفاوت در منطقه در حقيقت تلاش ميكند از سايه مقصر خوانده شدن نجات پيدا كند. جهان ميرود تا با رياض مساله جدي پيدا كند و تمام تقلاهاي رياض براي فرار از اين رويارويي است. ايران در مسير بالندگي قرار گرفته است و در صورت احياي رابطه اقتصادي و سياسي ايران و غرب، تهران در معادلههاي منطقهاي هم از حيث توان نظامي و هم توان چانهزني سياسي حرف نخست را خواهد زد. ايران در مذاكرات هستهاي به جهان نشان داد كه در مذاكرات خبره است و توانايي پيشبرد اهداف استراتژيك خود از كانال ديپلماسي و تعامل و نه الزاما تقابل را دارا است.
عربستان امروز اصرار بر تنش دارد و توسعه رابطه شكل نخواهد گرفت الا با اراده دو طرف. بازي برد – برد براي ايران و عربستان با وجود تمام اختلافهاي منطقهاي هنوز ميسر است و ذكاوت دستگاه ديپلماسي ايران در دو سال اخير اين بوده كه اجازه نداده است منافع آن، چه در مذاكرات هستهاي و چه در مسير بازگشت به جامعه جهاني، قرباني تصميمهاي هيجاني يا تاثيرپذير از عامل مخربي مانند عربستان باشد. ايران پيش از برجام مطلوب عربستان بود و ايران پسابرجام اتفاقي كه بر مبناي آن ديگر نميتوان اين كشور را تهديد خواند. ايران از مذاكره با ٦ كشور غيرمسلمان و غيرمنطقهاي نهراسيد و وزير امور خارجه ايران همواره تاكيد داشته كه ما مهياي مذاكره با برادران مسلمان خود هستيم. اما مذاكره با ايران براي رياضي كه در تنگناي استراتژيك قرار گرفته است كابوس بزرگتري از تداوم وضعيت فعلي است. صبوري استراتژيك ايران در دراز مدت ميتواند معادلههاي منطقه را بيش از گذشته در راستاي تامين منافع ملي و منافع جهان اسلام قرار دهد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=42805
ش.د9500216