(روزنامه وطن امروز - 1395/03/04 - شماره 1890 - صفحه 12)
«هر گاه نهاد حوزه توانست با مسائل و مشکلات اجتماعی نسبتی برقرار کند، گرایش به دین هم از سوی مردم بیشتر شد.» این جمله یک گزاره عام است که در طول تاریخ شاهمثالهای بسیار دارد که بزرگترین آنها امام خمینی(ره) است که به واسطه ارتباطی که با مسائل اجتماعی برقرار میکرد، گرایش مردمی باورنکردنیای را به خود داشت که به پشتوانه آن انقلاب عظیم اسلامی رقم خورد و هر گاه عالم حوزوی به حجرهنشینی و درس خواندن صرف اکتفا کرد، فاصله مردم و نهاد دین بیشتر شد و ناکارآمدی این نهاد برای جامعه اتفاق افتاد. اساسا تفاوت بین یک حوزه انقلابی و یک حوزه غیرانقلابی را میتوان ناظر به همین مساله دانست، حوزهای مرتجع که به وقایع و امور اجتماع کاری ندارد که همان حوزه غیرانقلابی است و حوزهای که در متن تحولات اجتماعی است و خطوط را آن حوزه تعیین میکند، که این یک حوزه انقلابی است.
شیخ بهایی، از معماری تا منبر قضاوت
بسیاری او را معمار تمدن نوین اسلامی میدانند که در جایجای کشور اثری از آثار او هویداست، «بهاءالدین محمد بن حسین عاملی»، معروف به «شیخ بهایی» حکیم، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرون دهم و یازدهم هجری که در دانشهای فلسفه، منطق، هیات و ریاضیات تبحر داشت. ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. ایشان در دوره شکوه تمدن اسلامی- ایرانی یعنی عهد صفوی میزیست و خود از معماران شاخص این ساختمان تمدنی محسوب میشود که با بهرهمندی از شخصیتی چندوجهی، چه به لحاظ کسب علوم زمانه خود و چه از نظر تحصیل علوم دینی و معارف اسلامی، با ترکیب علم و دین و تزریق آن به هنر، به آثار و خدماتی شگرف و مفید نهتنها برای مردم عصر خویش بلکه برای تمام دورانها دست یافت.
برونداد این فن و هنر، آثار و سازههایی است که به درازای تاریخ ایران قدمت داشته و برای کشور ما ارزش و اعتبار آفریدند؛ کاریز نجفآباد، حمام شیخ بهایی، مجموعه کاخهای دولتی اصفهان (دولتخانه)، طرح تقسیم آب زایندهرود، طراحی ساعت شاخص اوقات شرعی، ساختن منارجنبان، طراحی گنبد مسجدشاه اصفهان، چینیخانه بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی و... تا امروز از او به یادگار مانده است. او بهخوبی دریافته بود رمز مانایی و قدرت یک تمدن، در بهکارگیری علم و هنر در خدمت دین و مذهب یک ملت است از این رو برای دستیابی به این مهم در گام نخست بهعنوان یکی از نزدیکان و مشـاوران شاه عباس صفوی، در هر زمینهای به شاه مشورت میداد تا بدین وسیله پایههای قدرت نرم این تمدن را که همان نیروی مذهب بود با ایجاد و تحکیم مذهب شیعه در ایران قوت بخشد.
شیخ بهایی همچنان که در آثارش خضوع و خشوع وجود دارد، خود نیز اینگونه بود و به گواه تاریخ اگرچه در بسیاری علوم درجهای اعلا داشت اما ارتباطات مردمیاش هم مثالزدنی بود بهگونهای که هم مردم با او احساس یکی بودن میکردند و هم او از جنس مردم بود و با آنها همسفره میشد و وی و آثارش را در متن جامعه هم میتوانستید به عینه مشاهده کنید. این ارتباط تنگاتنگ به قدری بوده که شیخ بهایی برای جامعه کتابی را به جهت اصلاح فرهنگ عمومی نگاشته است. کشکول شیخ بهایی توجه ویژهای به فرهنگ عامه یا فرهنگ عمومی دارد. همان چیزی که ما بهعنوان فرهنگ کوچه و بازار میشناسیم. امروز فرهنگ عمومی را به مجموعهای از شیوههای زندگی، آیین، سنت، عادات، عقاید، ارزشها و رفتارهایی نسبت میدهند که یک جامعه یا یک واحد اجتماعی بزرگ بشری به آن پایبند است و آن زمان شیخ بهایی تلاش کرد این فرهنگ عمومی را در کشکول خود جمع آورد.
این عالم بزرگ علاوه بر همه اینها در سیاست هم نقش موثری داشته بهگونهای که براساس نوشته عدهای بخش اعظمی از سیاستهای دربار صفوی بویژه در دوره شاه عباس تحت هدایتهای شیخ بهایی جلو میرفته است. شیخ بهایی سال ۹۹۶ هجری قمری، 2 سال و اندی بعد از رحلت شیخ علی منشار (شیخالاسلام اصفهان)[۹۹۳] به دستور شاه عباس اول به شیخالاسلامی اصفهان منصوب شد. سال ۱۰۰۶ ق با تغییر مکان پایتخت از قزوین به اصفهان این سمت به شیخالاسلامی کشور تغییر و ارتقا یافت. شیخ تا زمان وفاتش در این منصب بود.
ملاعلی کنی، از جمعآوری نان خشک در مسجد سهله تا آبادی روستاهای متروکه
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج «ملاعلی کنی»، عالم اول تهران در زمان ناصرالدین شاه بود، دوران تحصیل ملاعلی کنی با مشکلات زیادی همراه بود. فقر و نداری در مدت تحصیل بر زندگیاش سایه افکنده بود بهگونهای که هر هفته به مسجد سهله میرفت و از گوشه و کنار مسجد بدون اینکه کسی بفهمد نان خشک جمع میکرد، به مدرسه میآورد و گذران هفته را از آنها میکرد. آن فقیه پارسا سال 1262 قمری عراق را به مقصد تهران ترک کرد. در روزهای آغازین ورودش به تهران مدتی را در سختی و فشار زندگی کرد تا اینکه 2 کتابی را که خود نوشته بود، به چاپ رساند و از درآمد حاصله، زمین متروکهای را خریداری و به کار کشاورزی و امرار معاش پرداخت. مدتی گذشت تا اینکه مقامات عالیه علمی و معنوی ایشان، بسان خورشید از پس ابر نمایان شد.
از آن پس مراجعات پی در پی مردم و پرسشهای کتبی و شفاهی در قالب استفتائات شرعی، آغاز شد تا اینکه به محور حل مشکلات دینی و ملجأ اجتماعی مردم تبدیل شد. مرحوم ملاعلی کنی از قدرت و نفوذ عجیبی برخوردار و محبت قلبی مردم به آن پیشوای بزرگ دینی فوقالعاده بود تا جایی که «ساموئل گرین بنجامین»، نخستین سفیر آمریکا در ایران، در خاطراتش مینویسد: حاجی ملاعلی که شخص مسنی است وقتی در کوچهای راه میرود، بر قاطر سفیدی سوار میشود و فقط یک نوکر دارد اما جمعیت از هر طرف کوچه در مقابل او ازدحام میکنند. مثل اینکه وجودی ملکوتی است. اگر یک کلمه بگوید، میتواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول میکشیدند، به من گفتند: اگر چه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شدهایم اما اگر حاجی ملاعلی امر کند همه شما را میکشیم! رسیدگی به ضعیفان و دستگیری از مستمندان، از صفات بارز مرحوم ملاعلی کنی بود.
او چون پدری دلسوز و مهربان، بسیاری از یتیمان را تحت تکفل داشت و برای گذران زندگی آنان، مقرری مناسب قرار داده بود اما در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مردم، بسیار سخت و محکم میایستاد و ذرهای نرمش نشان نمیداد. ملاعلی کنی برای حل مشکلات درمان بیمارانی که بنیه مالی ضعیفی داشتند، مکانهایی را برای پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام کنند و با بهبود کامل از بیماری رهایی یابند. ملاعلی به مرور از فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی خود صاحب اموال بسیار شد اما همه آنها را نیز در مسیر آبادانی و رسیدگی به محرومان خرج کرد. مرحوم آیتالله مهدویکنی(ره) درباره ثروت آن عالم فرزانه مینویسد: «خیلی ثروتمند بوده و هماکنون در کن، شهرری، ورامین، قزوین و تهران موقوفات زیادی از ایشان مانده است که بخشی از آن وقف خاص است که برای ورثهاش وقف کرده و بقیه وقف بر امور عامالمنفعه میباشد. آن بخشهایی که در کن است ظاهراً مال پدرشان بوده است.
پدرم نقل میکرد منشأ پیدایش این ثروت این بوده که ایشان چون کشاورززاده بود، قهراً به کارهای کشاورزی علاقه داشته است. در شهرری روستایی به نام دولتآباد وجود دارد که آسیاب و قنات داشت. زمینهای این روستا غالباً با قنات آبیاری میشد. میگفتند آن قنات بهتدریج خشک شد و این ده هم تقریباً از بین رفته بود و آبادی خود را از دست داده بود. مرحوم حاجی با قیمت مختصری اینجا را میخرد، بعد شروع به لایروبی قنات و آباد کردن آنجا میکند. بزودی آب در قنات به جریان میافتد و آسیاب شروع به کار میکند. در کودکی میشنیدم که این آسیاب روزی 120 بار گندم را آرد میکند. بر اثر همین آب فراوان آن ده آباد میشود و خود این آسیاب در آن منطقه مورد توجه قرار میگیرد. آنچه پدرم نقل میکردند این بود که این اقدام، سنگ اولیه ثروت ایشان بوده، همین محل بوده که بعد بهتدریج توسعه یافت و از این طریق ثروتمند شد. این قصهای است که ایشان نقل میکرد.
در دستنوشته مرحوم حاجی که در مدرسه مروی است دیدم که ایشان نوشتهاند من به واسطه زحماتی که کشیدم اینها را به دست آوردم و تمام اینها را وقف کردم منهای مقداری از آن که برای فرزندانم گذاشتم. ایشان قسمتی را نیز وقف مدرسه مروی کردند. دو- سه آبادی است در ورامین که برای مدرسه مروی وقف کردند و مدرسه مروی را بازسازی کرده و موقوفاتش را اضافه کردند». بسیاری از مورخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اتفاق نظر دارند که ناصرالدین شاه قاجار از عظمت و نفوذ حاج ملاعلی کنی فوقالعاده بیم و ملاحظه داشت. آنها نوشتهاند: روزی ناصرالدین شاه به مقصد شکار به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور، نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرورفت. پس از آن بیدرنگ از شکار منصرف شده و به تهران بازگشت.
یکی از درباریان سبب انصراف شاه را جویا شد؛ شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر افتاد، این فکر را کردم که اگر حاجی ملاعلی کنی امر نماید دروازه را به روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد؟! از این رو ترس و وحشت، مرا فراگرفت و گفتم برگشتن بهتر است! یکی از اقدامات حیاتی و مدبرانه این عالم شجاع و بافراست، مبارزه و اقدام علیه لغو امتیاز و قرارداد ننگین رویتر بود. به موجب این قرارداد، تاسیس راهآهن از دریای خزر تا خلیجفارس، حق تصرف تمام زمینهای واقع در مسیر، دایر کردن راهآهن شهری، بهرهبرداری از معادن، بهرهبرداری از جنگلهای ملی در سراسر کشور و وصول انحصاری حقوق گمرکی و به طور خلاصه همه منابع ثروت ملی کشور، به مدت 70 سال به رویتر واگذار میشد! شاه و صدراعظم بابت این قرارداد، 40 هزار لیره رشوه دریافت کردند!
لرد کرزن این امتیاز را چنین توصیف میکند: موقعی که متن این قرارداد منتشر شد، نفس اروپا از حیرت بند آمد زیرا در تاریخ، در صحنه معاملات بینالمللی چنین امری سابقه نداشت که پادشاهی تمام ثروتهای زمینی، زیرزمینی و همه منابع طبیعی، پولی و اقتصادی کشورش را بدین سان مفت و دربست در اختیار یک سرمایهدار خارجی گذاشته باشد. حاج ملاعلی کنی در نامه اعتراضآمیز خود به شاه، نسبت به انعقاد این قرارداد شدیداً انتقاد کرد. این موضعگیری صریح و قاطع آن مرجع آگاه، خیزش و حرکت عمومی مردم را به همراه داشت که در نهایت به لغو آن قرارداد انجامید و بدین سان برگ زرین دیگری بر تاریخ پرافتخار مرجعیت شیعه و پیوند امت و روحانیت، ورق خورد و اقتدار و تعهد علمای اسلام را عیان کرد.
میرزای شیرازی و حکمی که جهان اسلام را متأثر کرد
مرحوم آیتاللهالعظمی سیدمحمدحسن حسینیشیرازی (تولد: ۴ اردیبهشت ۱۱۹۴ شیراز، محله درب شاهزاده- وفات: ۱۵ بهمن ۱۲۷۳ سامرا) مشهور به «میرزای شیرازی» و میرزای مجدد، مرجع تقلید شیعه ایرانی (مرجعیت عام شیعیان در سال ۱۲۴۳) و صاحب حکم تحریم تنباکو است. پس از فوت مرجع عام شیعه مرحوم آیتاللهالعظمی مرتضی انصاریشوشتری در سال ۱۲۴۳ مرجعیت عام شیعه به او منتقل شد و نزدیک به ۳۰ سال در این مقام به رفع مشکلات مردم و اداره حوزههای علمیه مشغول بود. سیدمحمدحسن حسینیشیرازی مرجع عام شیعه، در ۸۲ سالگی در سامرا بر اثر مسمومیت درگذشت. یکی از مهمترین حوادثی که در ایام زعامت او رخ داد، نهضت تحریم تنباکو بود. پس از اعطای امتیاز انحصار توتون و تنباکو به کمپانی رژی در 4 شهر ایران، مردم به پیشتازی 4 نفر از شاگردان میرزای شیرازی دست به اعتراضات گستردهای زدند.
در تهران شیخ فضلالله نوری، در اصفهان آقانجفی اصفهانی، در شیراز سیدعلیاکبر فال اسیری و در تبریز میرزاجواد از رهبران این جریان بودند. حکم تاریخی او در معاهده انحصار تنباکو در زمان ناصرالدینشاه چنان مردم را به صحنه کشاند که شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباکو شد. با صدور این حکم، مردم مبارزه سیاسی علیه قرارداد استعماری مذکور را یک وظیفه شرعی دانسته و به مخالفت شدید پرداختند. بهطوری که ناصرالدینشاه مجبور شد با پرداخت غرامت، این قرارداد ننگین را فسخ کند. ناصرالدینشاه، زمانی مجبور به فسخ قرارداد تنباکو شد که حکم تاریخی تحریم از سوی میرزای شیرازی از سامرا صادر شد. متن حکم بدین شرح است: «بسمالله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.»
حضرت امام خمینی(ره) از این اقدام اینگونه تعبیر کردهاند: «همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوانالله تعالی علیه، مملکت ما را از توی حلقوم خارجیها بیرون کشید». اما چه میشود که با یک حکم نیمخطی، مردم همه مطیع میشوند و حتی همسر ناصرالدین شاه در کاخ شاه هم قلیانش را میشکند؟ این را باید در اقدامات اجتماعی این عالم بزرگ مشاهده کرد؛ برخلاف بسیاری از حوزویان که صرف رفتن به حوزه و مطالعه را برگزیدهاند. علامه سیدحسن صدر درباره شیوه رسیدگی به محرومان توسط میرزای شیرازی مینویسد: میرزای شیرازی بزرگ در هر شهر وکلایی از تجار داشت که فهرست اسامی فقرای آن شهر را برای آنان فرستاده بود و میزان کمک به آنها را نیز معین میکرد. این فقرا غیر از کسانی بودند که در هر ماه و سال پول دریافت میکردند.
نهتنها تمام شهرهای عراق بلکه نقاط مختلف ایران مورد توجه میرزا بود و به تنگدستان آن شهرها به اندازه توان کمک میکرد. اگر در جایی عالمی بود که به او اعتماد داشت، هر سال مبلغی پول برایش میفرستاد تا بین تنگدستانی که در خورِ دستگیری بودند تقسیم کند. حضرت امام خمینی رحمتالله علیه با تجلیل از اقدام باشکوه میرزای شیرازی میفرمایند: همیشه علما و زعمای اسلام، ملت را نصیحت و به حفظ آرامش دعوت میکردند، خیلی از زمان «میرزای بزرگ» مرحوم حاج میرزا محمدحسن شیرازی نگذشته است. ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حال که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز میخواهد به وسیله کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیرمرد که در یک شهر کوچک نشسته و 300 نفر طلبه بیشتر دورش نبود ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم محفوظ است.
آن سلطان گوش نمیداد و با تعبیرات سوء و بیادبی به مقام شامخ عالم بزرگ روبهرو شد تا آنجا که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال [ایران] برگردد. این مسیر میرزای شیرازی بین شاگردانش نیز ادامه یافت که به صورت ویژه آن را میتوان در شیخ فضلالله نوری و آقانجفی اصفهانی مشاهده کرد، علمایی که در متن جامعه حاضر بودند و ارتباطاتی که با بدنه مردم داشتند باعث میشد تاثیرات عمیق اجتماعی بگذارند. میرزای شیرازی، شیخ فضلالله را به منزله «نفس خویش» میشمرد و معروف است در پاسخ این سوال که آیا اجازه میدهید بهعنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر»، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضلالله نوری، غیریتی نیست؛ او «خود من» و «نفس من» است!
سخن میرزای شیرازی در جواب یکی از اهالی تهران که برای حل مسائل شرعی به ایشان مراجعه کرده بود، دال بر عظمت علمی ایشان است که فرموده بود: «مگر شیخ فضلالله در تهران نیست که به من مراجعه میکنید؟» از اقدامات اجتماعی دیگر میرزای شیرازی میتوان به دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان در سال ۱۳۰۹ هجری قمری، ایجاد وحدت تشیع در سال ۱۳۱۱ قمری، تربیت و اعزام مبلغان ویژه برای مناطق حساس و زیر سلطه نظیر هند، کشمیر، افغانستان، قفقاز، عراق و... جلوگیری از تجاوز به حقوق مسلمانان، جلوگیری از خرید زمینهای شهر طوس توسط سرسپردگان، فرستادن نماینده خود به مناطق حساس ایران همانند شهید سیدمصطفی موسویخمینی [پدر حضرت امام]، حامی، مدافع و راهنمای استاد استناد علامه حسین محدثنوری بنیانگذار عقلگرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران، آموزش نسل بنیانگذاران و رهبران «مشروطه مشروعه» شیخ فضلالله نوری، آقا نجفی اصفهانی و... استاد اصلی استادانی همانند مرحوم آیتالله العظمی عبدالکریم حائرییزدی (بنیانگذار حوزه علمیه قم) و میرزا جوادآقا ملکی تبریزی که 2 نسل از رهبران انقلاب اسلامی ایران را آموزش دادند.
همواره سلطه اقتصادی پیشزمینه سلطه سیاسی و در نهایت استعمار ملتها بوده است. نمونهای از این قاعده کلی را میتوان در کشور هندوستان مشاهده کرد. کمپانی «هند شرقی» که نخست به منظور تجارت با هندوستان وارد این کشور شد، با به دست گرفتن شریانهای اقتصادی این کشور زمینه را برای سلطه اقتصادی و سپس سلطه سیاسی و در نهایت استعمار هندوستان فراهم کرد. ایران در اواسط دوران قاجاریه از نظر اقتصادی وضعیت مطلوبی نداشت و این نابسامانی، ایران را مستعد نفوذ اقتصادی بیگانگان میکرد.
«جورج کرزن» سیاستمدار انگلیسی اقتصاد ایران را در آن برهه زمانی اینگونه توصیف میکند: «گذشته از اشیای تجملی غربی که طبقات بالا به آن معتاد شدهاند، پوشاک همه طبقات جامعه، از مردان گرفته تا زنان، جملگی از غرب وارد میشود. ابریشم، ساتن و ماهوت برای طبقات اعیان و قماش نخی و پنبهای برای همه طبقات. لباس یک روستایی ساده از منچستر یا مسکو میآید و نیلی را که همسر او به کار میبرد از بمبئی وارد میشود. در واقع از بالاترین تا پایینترین مراتب اجتماعی بطور قطع وابسته و متکی به کالاهای غربی شدهاند». «رابرت گرنت واتسن» نیز درباره اقتصاد اصفهان مینویسد: «شهر نامی اصفهان دیگر آن پایتخت باشکوه دوره صفویه نیست. سیر انحطاطی آن از محوطههای بزرگ خالی که در دوران رونق خود سراسر کوچه و بازار و بنا بود اینک آشکار است. بخش عمده بازارها و محلات ویران و خالی از سکنه است و این میرساند که در روزگار پیشین چه شکوهی داشته است».
«اوژن فلاندن» باستانشناس فرانسوی پس از بازدید از اصفهان در سال ۱۸۴۰ مینویسد: «از کارخانجات نساجی و اسلحهسازی و زربفت و مخمل ایران که روزگاری محصولات آن به تمام مشرقزمین صادر میشد، خبری نیست و همه نابود شده است. محصولات ایران از بین رفته و بویژه همجواری با انگلستان نتیجه شومی بخشیده است زیرا مقدار زیادی محصول را به بهایی بسیار نازلتر از آنچه در خود ایران ساخته میشود در بازارهای ایران به فروش میرسانند».
شیخ فضلالله و استفتای حرمت مصرف اجناس وارداتی
قیام تحریم تنباکو قیامی خلقالساعه و ناگهانی نبود و این قیام دارای پیشزمینه بوده است. آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری که از شاگردان میرزای شیرازی بود و پس از تحصیل در سامرا در تهران سکنی گزیده بود، سال 1306 ه.ق تقریباً 3 سال قبل از قیام تحریم تنباکو در نامهای از مرحوم میرزای شیرازی تکلیف مردم را در برابر نفوذ اقتصادی اجنبی استفتا میکند و جواب استفتا را در قالب رساله جوابیه با تاکید بر اینکه عبارات از خود میرزای شیرازی است انتشار میدهد: «در جواب سوال از قند و غیره، آنچه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران...، صواب و همیشه ملتفت به آنها و اصناف آن که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است بودهام و از اقدام شما در تهیه دفع آنها که باید از محض غیرت دین و خیرخواهی مسلمین باشد، زیاده مسرور شدم.
و البته به هر وسیلهای که ممکن باشد رفع این مفاسد باید بشود... ولکن عجیب است از اقبال در خوردن مثل قند مجلوب از آن حدود، با شیوع این همه اخبار؛ چنانچه اینجانب محض استماع، از این قذارات بالطبع متنفر و از خوردن آن مانبت میکنم انشاءالله تعالی. مورد مذکور، باب سیاسات و مصالح عالم است و تکلیف در این باب برعهده ذویالشوکه از مسلمین است که با عزم محکم مبرم در صدد رفع احتیاج خلق باشد به مهیا کردن مایحتاج آنها. چه رجا ترک اموری که در ازمنه متطاوله عادت شده، از اهل این زمان نیست و منع فرمایند نفس خود و رعیت را از آن بلکه منع از ادخال در ملک خود نماید». لازم است درباره این فتوا چند نکته متذکر شود.
1- از عبارت «قند و غیره» فهمیده میشود که قند تنها یکی از موارد تحریم است و این تحریم دامنه گستردهتری داشته است.
2- قند به خودی خود موضوعیت نداشته است بلکه میرزای شیرازی «قند مجلوب از آن حدود» (قندی که از مرزها وارد شود) را متنفر بوده و از خوردن آن اجتناب میکرده است و در ادامه اضافه میکند: «تکلیف در این باب برعهده ذویالشوکه از مسلمین است که با عزم محکم مبرم درصدد رفع احتیاج خلق باشد به مهیا کردن مایحتاج آنها» و این عبارت به معنای خودکفایی اقتصادی و عدم وابستگی اقتصادی است.
3- عبارت «آنچه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفره به محروسه ایران، صواب و همیشه ملتفت به آنها و اصناف آن که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است» نشان میدهد هم آیتالله شیخ فضلالله نوری و هم میرزای شیرازی به اهمیت سلطه اقتصادی بیگانه پی برده بودند.
آقانجفی و حاج آقا نورالله اصفهانی و اقدام و عمل برای اقتصاد مقاومتی
از دیگر شاگردان میرزای شیرازی که در راه تحریم کالاهای خارجی دست به مبارزه زد آیتالله محمدتقی نجفی اصفهانی مشهور به آقا نجفی اصفهانی است که سر «درمندولف» وزیرمختار انگلستان در نامهای به «امینالسلطان» راجع به وحشت تجار اروپایی از اقدامات آقانجفی مینویسد: «فدایت شوم از قراری که از اصفهان شنیدهام آقای نجفی در شرف مراجعت به آنجاست چون ورود مشارالیه در آن محل اسباب ظهور اغتشاش است سکنه اروپایی از این بابت خیلی واهمه نموده به دوستدار اصرار دارند که محترما خاطر منیر ملوکانه را از وجوب سد راه صدمه و اذیت مجدد به اصفهان را به واسطه فساد و فتنهانگیزی این شخص، مستحضر دارد چون تجارت خارجه اصفهان رو به ازدیاد است و چند تجارتخانه اروپایی در آن محل احداث شده است خیلی محل افسوس خواهد بود که حادثهای که اسباب واهمه سکنه اروپایی آنجا باشد حادث شود، در این صورت آنها طبعا از سفارتهای خودشان حمایت خواهند خواست. زیاده زحمتی ندارد».
14ذیالقعده 1357، مطابق با جولای 1890 پشت کاغذ، مهر هنری درمندولف. این نامه 2 سال قبل از قیام تنباکو نوشته شده است و نشان میدهد این اقدامات قبل از قیام تنباکو سابقه داشته است و توانسته بود منافع انگلستان را به خطر بیندازد. قیام تحریم تنباکو که توسط میرزای شیرازی به ثمر رسید و پیشزمینه انقلاب مشروطه شد، شور و اشتیاق بسیاری در میان مردم برای تاسیس کارخانه و تقویت تولید داخلی و خرید کالاهای داخلی و رفع وابستگی به بیگانگان به وجود آورد. اقدامات آقا نجفیاصفهانی پایان نپذیرفت و ایشان به همراه برادرشان حاج آقا نورالله نجفی و با کمک علما و بازرگانان شهرهای اصفهان، کاشان و شیراز در دوران مشروطه به منظور تأمین منسوجات مورد نیاز مردم ایران و مقابله با وابستگی به خارج، اقدام به تاسیس شرکت «اسلامیه» کرد. این شرکت سهامی با استقبال زایدالوصف مردم مواجه شد و سهام این شرکت و محصولات آن که عمدتا منسوجات بود، با حمایت سایر علما مورد پذیرش مردم قرار گرفت.
توسعه شرکت به گونهای بود که توانست شعباتی در لندن، کلکته، مسکو، باکو و... تاسیس کند. در اساسنامه شرکت آمده بود: «این شرکت به کلی از دادوستد متاع خارجه ممنوع است. فقط هم خود را صرف ترقی متاع داخله و آوردن چرخ اسباب و کارخانه مفیده خواهد نمود و [برای] حمل متاع داخله به خارجه بر حسب اقتضا و بموقع خود در کشیدن راه شوسه و آهن اقدام خواهد کرد.» همچنین در ماده بیستوچهارم آمده است: «تمام اجزاء از رئیس و مرئوس و امنای شرکت حسبالشرط مجبورند لباس خود را از منسوجات و متاع داخله مصرف رسانند». همچنین آیتالله آقا نجفیاصفهانی در اقدام دیگری به همراه 13 نفر از علمای طراز اول اصفهان تعهدنامه زیر را امضا کردند: «این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکنالملک، متعهد و ملتزم شرعی شدهایم که مهما امکن بعد ذلک تخلف ننماییم، فعلا 5 فقره است:
اولاً: قبالجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر کاغذهای دیگر نویسند مهر ننموده و اعتراف نمینویسیم. قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد امضا نمینماییم. حرام نیست کاغذ غیرایرانی و کسی را مانع نمیشویم؛ ماها به این روش متعهدیم.
ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه دیگر غیرایرانی باشد متعهد شدهایم بر آن میت، ماها نماز نخوانیم. دیگر برای اقامه صلوه.. بر آن میت بخواهند ماها را معاف دارند.
ثالثا: ملبوس مردانه جدید که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده میشود، قرار دادیم مهما امکن، هر چه بدلی در ایران یافت میشود لباس خودمان را از آن منسوخ نماییم و منسوخ غیرایرانی را نپوشیم و احتیاط نمیکنیم و حرام نمیدانیم لباسهای غیرایرانی را اما ماها ملتزم شدهایم حتیالمقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. تابعین ماها نیز کذلک و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوختهایم ممنوع نیست استعمال آن.
رابعا: میهمانیها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد یکپلو و یکچلو و خورش و یک افشره. اگر زائد بر این تکلیف، احدی ما را به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش میهمانی مینماییم هر چه کمتر و مختصرتر از این تکلیف کردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود.
خامسا: وافوری اهل وافور را احترام نمیکنیم و به منزل او نمیرویم زیرا آیات باهره: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ» «وَلَا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» «وَلَا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَه» و حدیث «لاضرر و لاضرار» ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی و شغلی آن محسوس و سری است و خانوادهها و ممالک را به باد داده. بعد از این هر که را فهمیدیم وافوری، بهنظر توهین و خفت مینگریم».در قضیه مورگان شوستر که دولت روسیه طی یک اولتیماتوم 48 ساعته خواستار اخراج وی از ایران شده بود نیز، علمای استرآباد درباره مصارف کالاهای خارجی بویژه روسی از علمای نجف استفتایی کردند که ایشان با صدور فتوایی تحریم کالاهای خارجی را اعلام کردند.
«آخوند خراسانی» و آیتالله «عبدالله مازندرانی» در پاسخ استفتای علمای استرآباد نوشتند: «هرچند به بعض ملاحظات و انتظار فراهمی تمام مقدمات، هنوز حکم به حرمت امتعه روسیه، به عموم مسلمین اعلان نشده، مترصد موقع هستیم، لیکن عموم غیرتمندان اسلام به رأیالعین میبینند که استعمال امتعه خارجه در بلاد اسلامیه تا بهحال به چه درجه موجب تسلط کفار بر مسلمین داخله شده. حالا به ذهاب بیضه اسلام و زوال اسلامیت و استقلال مملکت هم العیاذبالله تعالی نوبت رسیده. بقای سالدات روس به بهانه حفظ تجارت روسیه در ایران، تدریجا به کنیسه شدن مساجد و تبدیل اذان به ناقوس و پامال شدن روضه منوره حضرت ثامنالائمه(ع) خدای نخواسته مؤدی خواهد بود. انشاءالله تعالی عموم آقایان علما و امرا و تجار محترم و طبقات غیرتمند اسلام تمام این مفاسد را نصبالعین خود فرموده، به همان فطرت پاک ایمانی و به شرافت طبع اسلامپرستی از این امتعه خبیثه و فصول عیش که موجب ذهاب دین مبین و استیلای کفر بر ممالک اسلامیه است، بهکلی اغماض، در فوز به فیض این جهاد اقتصادی که به منزله جهد و شهادت در رکاب امام زمان ارواحنا فداه است، مسارعت و بر همدیگر مسابقت خواهند فرمود».
نتیجهگیری
بیان چند مثال از علمای بزرگی که در تاریخ ایران وجود داشته است، بدین خاطر بود که بیان شود عالمی را میتوان انقلابی نامید که صرفا رفت و آمدش در کلاس درس و حجرهاش نباشد و صرفا مطالعه علوم دینی دغدغهاش نباشد، بلکه به همان اندازه و شاید بیشتر از آنکه دغدغه علمی خود را داشته باشد در ابعاد مختلف اجتماعی از مبارزه با فرهنگهای غلط، مبارزه با فساد و بیعدالتی و رفع محرومیتها و رشد و نمو اقتصادی بویژه تولید ملی فعال بوده باشد. اینگونه عالمی را میتوان عالمی دغدغهمند در تراز انقلاب اسلامی نامید.
البته امروز نیز میتوان در حوزههای مختلف این روحانیون را پیدا کرد اگرچه خیلی کم است؛ حجتالاسلام والمسلمین قاسمیان یکی از آنهاست که آخوندی را محدود به منبر نمیداند و فعالیتهای اجتماعیاش او را بیشتر به عنوان یک روحانی جهادی معرفی میکند تا یک واعظ منبری و همین مسأله باعث شده است، منبرهایش هم تاثیرگذارتر شود که مستمع همواره میگوید به عمل کار براید به سخندانی نیست!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1890/12/157930/0
ش.د9500411