تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۷۱۴
روایتی از وضعیت سیاهپوستان در آمریکا از زبان خودشان
اشاره: اواخر قرن نوزدهم اگرچه برده‌داری در آمریکا، در ظاهر با اعلامیه «آبراهام لینکلن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا» لغو شد، اما نژادپرستی در این کشور نهادینه شده و موضوعی نبود که به این سادگی‌ها رفع شود. تا نیمه‌های قرن بیستم رنگین‌پوستان و بویژه سیاهپوستان در آمریکا همچنان از حقوق اولیه زندگی برخوردار نبوده و مورد آزار سفید‌پوستان قرار داشتند. اما یک اتفاق همه را تحت تاثیر قرار داد. در اول دسامبر1955 در شهر «مونتگری» ایالت آلاباما، «روزا پارکس» که یک زن سیاهپوست بود، حاضر نمی‌شود صندلی خودش را در اتوبوس به یک مرد سفید‌پوست بدهد. این اقدام برای او هزینه سنگینی به همراه داشت؛ زندانی کردن این زن توسط دولت آمریکا، واکنش‌های گسترده‌ای را نسبت به این قوانین نژادپرستانه حاکم بر آمریکا موجب شد. در یکی از این واکنش‌ها «مارتین لوترکینگ»، جنبش تحریم وسایل نقلیه عمومی از جانب سیاهپوستان را در این شهر رهبری کرد. این تحریم حدود یک سال به طول انجامید تا اینکه سرانجام در 13 نوامبر ۱۹۵۶ دادگاه فدرال آمریکا قوانین جداسازی نژادها در اتوبوس‌ها را لغو کرد. بعد از این اتفاق بود که روزا پارکس و مارتین لوترکینگ بتدریج در قلب میلیون‌ها نفر از مردم آمریکا جای گرفتند. حال یکصد سال پس از اعلامیه آزادی بردگان توسط آبراهام لینکلن، مارتین لوترکینگ توانسته بود جمعیت عظیم و 250 هزار نفری را مقابل بنای یادبود لینکلن جمع کند. مارتین لوترکینگ در این همایش می‌گوید: به‌رغم تمام مصیبت‌های امروز و فردا، من هنوز رویایی دارم. و این آرزویی است که ریشه در رویای آمریکا دارد. من رویایی دارم که روزی این ملت به پا می‌خیزد و زندگی می‌کند و به معنای واقعی اعتقادات خود جان می‌بخشد: «ما به این حقیقت آشکار گواهی می‌دهیم که همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند». من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که در تپه‌های سرخ جورجیا، فرزندان بردگان و فرزندان اربابان بر میز برادری با هم می‌نشینند. من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که حتما ایالت می‌سی‌سی‌پی؛ ایالتی که در شعله‌های بی‌عدالتی و شعله‌های ظلم می‌سوزد به فردوس آزادی و عدالت مبدل خواهد شد. من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که 4 فرزندم در کشوری زندگی خواهند کرد که معیار قضاوت رنگ پوست نه، بل محتوای اخلاقی‌شان خواهد بود و امروز من رویایی دارم! مارتین لوترکینگ، رهبر سیاهپوستان آمریکا شد و مبارزات بسیاری انجام داد اما نتایجی که او به عنوان «رویای آمریکا» بیان کرده بود، همچنان در همان رویای ذهنی برای سیاهپوستان باقی مانده است، چنانکه چهارشنبه هفته گذشته، یک افسر پلیس حومه شهر مینیاپلیس در ایالت مینه‌سوتا، یک مرد سیاهپوست را در چهارراهی واقع در محله «فالکون هیتز» این شهر هدف قرار داد. بعد از این شلیک مرگبار، وقایع بعدی این رویداد به صورت زنده توسط گوشی همراه نامزد این مرد در شبکه اجتماعی نمایش داده شد. به گزارش روزنامه محلی «سان»، چاپ مینیاپلیس، بستگان و دوستان مرد سیاهپوست، او را «فیلاندو کاستیله»، 32 ساله، معرفی کرده‌اند. ظاهرا کاستیله مسؤول کافه تریای یک مدرسه در ناحیه سنت پل این شهر بود. بعد از حمله پلیس، دقایق بعد از شلیک به صورت زنده توسط نامزد مرد، با نام کاربری «لَویش رینولدز»، به صفحه فیسبوک او ارسال می‌شد. صدای خانم رینولدز روی تصاویر شنیده می‌شود: «آه، خدای من! خواهش می‌کنم نگید که اون مرده. نگید که نامزدم همین جوری از دست رفت. آقا! شما 4 تا گلوله بهش زدید». در این تصاویر زنده، می‌شد کاستیله را در صندلی راننده دید که لکه خون روی تی‌شرت سفیدش هر لحظه پررنگ‌تر می‌شود. خانم رینولدز در صندلی کنار راننده نشسته بود. نکته دردناک‌تر اینکه دختر 4 ساله این خانم هم در خودرو حضور داشت و شاهد صحنه بود. این رویداد تنها چند ساعت بعد از آن رخ داد که وزارت دادگستری آمریکا از شروع تحقیقات درباره قتل یک شهروند سیاهپوست دیگر توسط 2 افسر پلیس، در روز سه‌شنبه در ایالت لوئیزیانا خبر داد. این اتفاقات در چند سال گذشته متواتر رخ داده است، تا آنجا که بین سیاهپوستان آمریکا جنبش‌های «دستانم بالاست» و «می‌خواهم نفس بکشم» رقم خورده است و نکته مهم آنها اجتماعات چند ده و چند صدهزار نفری سیاهپوستان است که رسانه‌های آمریکایی آن را با عنوان «توفان کاترینا علیه حاکمیت» نام نهاده‌اند. سیاهپوستان می‌گویند دستمان بالاست اما نمی‌توانیم نفس بکشیم؛ این شعاری است که ایالت‌های آمریکا را در بر گرفته است. وقتی «مایکل براون» با «ویلسون» پلیس آمریکایی مواجه شد، گفت «دست‌هایم بالاست» اما ویلسون 6 گلوله به او زد. مادر براون در سخنرانی‌ها دستانش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «مرا نکشید مانند بسیاری از آمریکایی‌های رنگین‌پوست دیگر» و مردم آمریکا همنوا با او می‌گویند: «دستمان بالاست شلیک نکنید».
پایگاه بصیرت / میکائیل دیانی

(روزنامه وطن امروز ـ 1395/04/27 ـ شماره 1932 ـ صفحه 12)

بازگشتی به عقب و مروری بر وضعیت چندساله سیاهپوستان

سال 2008 سال امیدوار شدن سیاهپوستان بود. رئیس‌جمهور شدن اوباما در این کشور بیشتر به یک کمدی شبیه بود اما یکی از کاندیداهای مطرح شده بود. خیابان‌های آمریکا مملو از سیاهپوستانی بود که یکصدا نام اوباما را فریاد می‌زدند. آنها خواستار «تغییر» بودند. برای آنها «اوباما فرشته نجات سیاهپوستان» بود. اوباما هم در سخنرانی‌هایش تلاش داشت سیاهپوستان را با خود همراه کند، او در یکی از نطق‌های پیشاانتخاباتی گفته بود: «وضعیت نژادپرستی در آمریکا مناسب نیست. سیاهپوستان آمریکا در وضعیت نامناسبی به سر می‌برند. باید این وضعیت تغییر کند. بیایید کاری کنیم برای تغییر برای آنکه با یک بحران مواجه نشویم». و زنان سیاهپوست در پای سخنرانی اوباما یکصدا فریاد می‌زدند: «اوباما فرشته نجات ما». خواننده آمریکایی سیاهپوست معروف که همواره علیه حاکمیت آمریکا می‌خواند و همیشه در محدودیت به سر می‌برد، می‌گفت: «باورم نمی‌شود که یک سیاهپوست بتواند رئیس‌جمهور آمریکا شود». در گفت‌وگوهای خیابانی تلویزیونی هم چهره‌های مردم سیاهپوست آمریکا امیدوارتر از گذشته است؛ آنها امید تغییر و بازگشت عزت به سیاهپوستان را دارند، اوباما هم در جمع سیاهپوستان از عزت و آزادی آنها در آینده سخن می‌گوید و در مقابل توهین جناح جمهوری‌خواه می‌گوید: «برخلاف آنچه می‌گویند من در آخور بزرگ نشده‌ام؛ من آمده‌ام تا دنیا را نجات دهم. ما نمی‌توانیم تنها روی نیروی نظامی خود تکیه کنیم تا به اهداف امنیت ملی دست پیدا کنیم. ما باید روی نیروی غیرنظامی تکیه کنیم. بله! ما می‌توانیم».

صف‌های طولانی سیاهپوستان برای رأی دادن به اوباما، نظر دوربین‌های آمریکا را به خود جلب کرده است. همه سیاهان امید بازگشت به جامعه را دارند. شهروندان سیاهپوست آمریکایی معتقدند، هیچ وقت فکر نمی‌کردند چنین اتفاقی بیفتد. «هیلاری کلینتون» نیز اگرچه سفیدپوست بود شعارهای ضدنژادپرستی می‌داد. با اوبامای سیاهپوست جلسه خصوصی می‌گذاشت و از مارتین لوترکینگ رهبر جنبش ضدنژادپرستی حمایت می‌کرد. کلینتون در یک نطق تلویزیونی در سالروز سفر مارتین لوترکینگ جونیور به هندوستان گفت: من این سعادت را داشتم که هنگامی که دختر جوانی بودم به سخنرانی دکتر کینگ گوش کنم. مبارزه برای حقوق مدنی و عدالت همواره هدفی جهانی بوده و اینچنین نیز خواهد ماند: این مبارزه حد و مرزی نمی‌شناسد. دکتر کینگ به ما گفت: وجود بی‌عدالتی در هر نقطه‌ای تهدیدی برای عدالت در همه جا به شمار می‌رود. پیروزی اوباما، به معنای پیروزی مردم آمریکا و همچنین پیروزی دیدگاه‌ها و عقاید او در راستای ایجاد تغییر و تعهد جدی او به ارزش‌های آمریکایی است. هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن باقی مانده است. منظورم این است که تلاش برای عدالت هیچ‌گاه پایان نخواهد پذیرفت اما ما در ایالات متحده بسیار مفتخریم که رئیس‌جمهورمان در تمامی ابعاد نشان‌دهنده رویای دکتر کینگ است.

اوباما رأی آورد اما مناسبات سیاه و سفید تغییری نکرد

اوباما رأی آورد اما هنوز روزنه‌های امیدواری سیاهپوستان آمریکایی‌تبار، جانی نگرفته که وضعیت سیاهان روز به روز بد‌تر می‌شود. هر روز خبری جدید از برخورد با سیاهپوستان آمریکایی شنیده می‌شد. برخوردهایی که سیاهان توقع داشتند اوباما جلوی آنها را بگیرد اما هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. «جان کرافورد» جوان 21 ساله سیاهپوست بدون هیچ دلیلی با گلوله پلیس کشته شد اما دادگاه او را تبرئه کرد. ریچارد هیست، پلیس نیویورک، رامارلی گراهام نوجوان 18 ساله سیاهپوست را کشت اما او نیز تبرئه شد. تیموتی استنبوری، آمادو دیالو، سین بل و خیلی از سیاهان دیگر نیز سرنوشت مشابه داشتند. کوین پاول، یکی از تحلیلگران سیاسی آمریکا می‌گوید متاسفانه شاهد حوادثی هستیم که می‌توان آنها را اعدام‌های خودسرانه عصر معاصر توصیف کرد. ما بر این باوریم که در این کشور که نخستین رئیس‌جمهور رنگین‌پوست خود را انتخاب کرده است اینگونه حوادث نباید روی دهد و نباید تمدن و دموکراسی ما اینگونه حوادث را بپذیرد. 2 سال قبل از این نیز نوجوان سیاهپوست دیگری به نام «ترایوون مارتین» در فلوریدا به ضرب گلوله «جورج زیمرمن» پلیس سفید‌پوست آمریکا کشته شد.

دستگاه قضایی آمریکا اما این اقدام زیمرمن را دفاع از خود دانست و حکم به تبرئه پلیس قاتل داد؛ حکمی که اعتراض مردم آمریکا در ایالت‌های مختلف را موجب شد. پدر ترایوون مارتین می‌گوید: «عذاب‌آور است که می‌بینم قاتل پسرم آزاد است» و سیبرینا فولتون؛ مادر تری وان می‌گوید «تری وان یک بچه بود. آنها در دادگاه موضوع را تغییر دادند و او را مرد بالغ حساب کردند». «ال شارپتون» را که رهبر حقوق مدنی آمریکا، رئیس‌جمهور سیاهپوستان و صدای عدالت می‌دانند، سازماندهی تجمعات هزاران نفری در مقابل ساختمان کاپیتول در اعتراض به برخورد‌های خشونت‌آمیز پلیس آمریکا و کشته شدن 2 سیاهپوست غیرمسلح- مایکل براون و اریک گارنر- را برعهده داشت. این کشیش پرآوازه که از دهه ۸۰ میلادی یک فعال مدنی بود، پرونده «یوسف هاکینز» نوجوان سیاهپوست ۱۶ ساله که توسط یک دسته خلافکار سفید‌پوست به قتل رسید را در دهه 90 پیگیری کرد و بتدریج مردم به عنوان قوی‌ترین مبارز خشونت علیه سیاهان به این کشیش طرفدار مارتین لوترکینگ امید بستند. او نیز در تجمع نکوداشت مایکل براون شرکت کرد و تنها راه‌حل را برهم زدن این نظم غیرمنصفانه آمریکایی دانسته بود. در تجمعات مردم آمریکا علیه پرونده‌های جنایی‌ای که همواره مقتول آنها یک سیاهپوست است و قاتل عمدتا یک پلیس سفید‌پوست که تبرئه می‌شود، سیاهپوستان می‌گویند: «پرونده مارتین این سوال را مطرح کرده که ما می‌خواهیم در چه نوع جامعه‌ای زندگی کنیم؟ چطور ممکن است، یک نفر سلاح به دست بگیرد و کس دیگری را بکشد و بگوید دفاع از خود بوده و هیچ برخوردی با قاتل نشود؟» اگرچه بعد از انتشار فیلم‌های بسیاری از این قتل‌ها، آنها نیز می‌دانستند که هیچ‌گاه سیاهپوستان در مقام حمله نبودند که قرار باشد پلیس سفید‌پوست در مقام دفاع شلیک کند، بلکه همواره پیش از آنکه دیالوگی بین سیاه و سفید رد و بدل شود، خون سیاهپوست جاری می‌شود.

فرزند مارتین لوترکینگ در مراسم یادبود جنبش سیاهپوستان می‌گوید: «سخنانی که پدر من نیم‌قرن پیش ایراد کرد این بود که امیدوارم روزی در این کشور بیاید که کودکان نه با رنگ ‌پوست‌شان بلکه با شخصیت‌شان سنجیده شوند ولی متاسفانه اشک‌های پدر و مادر ترایون مارتین به ما یادآوری می‌کند رنگ‌ پوست افراد همچنان مجوزی برای پرونده‌سازی، بازداشت و حتی قتل آنهاست». فشار اجتماعی دادگاه‌های آمریکا را مجبور می‌کند قوانینی فرمایشی درباره برخورد با پلیس‌های خاطی تنظیم کنند اما «شید باتر» وکیل حقوق مدنی در آمریکا با انتقاد از دستورالعمل‌های جدید ضدسیاهپوستان گفت: «این دستورالعمل‌ها هیچ کاری درباره رنگین‌پوستان بویژه در محله‌های فقیر و کم‌درآمد که قربانی خشونت پلیس بوده‌اند نمی‌کند. تنها نهادهایی که می‌توانند جلوی برخوردهای نژادی، مانند پرونده‌های فرگوسن یا نیویورک را بگیرند شوراهای شهری و پارلمان‌های ایالتی هستند.» علتش این است که این دستورالعمل‌ها درباره افسران محلی و ایالتی اعمال نمی‌شود، مگر اینکه آنها در تحقیقات فدرال مشارکت داشته باشند. اما این اعتراضات از چند سال پیش وارد مرحله جدیدی شده است. از زمانی که مایکل براون نوجوان 17 ساله به جرم همه سیاهان آمریکایی مورد اصابت 6 گلوله ویلسون، افسر پلیس آمریکایی قرار گرفت.

«سلنا ریسن» فعال جوان سیاهپوست که رهبری بخشی از سیاهان «سن‌لوئیس» را برعهده دارد در یکی از اجتماعاتی که برای یادبود براون برگزار شده بود، می‌گوید: فکر می‌کنم مرگ یک جوان بی‌گناه و غیرمسلح وحشتناک است. به او فقط به خاطر رنگ ‌پوستش شلیک کردند. در این اجتماع جانسون، دوست مایکل براون می‌گوید: افسر پلیس قبل از اینکه از خودرو خارج شود اسلحه‌اش را بیرون کشیده بود. او 2 بار شلیک کرد. وقتی دوست من پس از این شلیک به زمین افتاد، برگشت و دستانش را بالا برد. اما افسر پلیس همچنان اسلحه به دست، به او نزدیک شد و چند گلوله دیگر شلیک کرد که دوست من کشته شد. پلیس فرگوسن در آن ایام در مقام دفاع از خود گفته بود: «این پسر در مواجهه با ماموران، از بالا بردن دستانش خودداری کرده و به جای آن دستش را به سمت تفنگش برده است». اما گزارش سی‌ان‌ان از کالبدشکافی، نظر سیاهپوستان را تایید می‌کرد. این گزارش می‌گوید: نتایج کالبدشکافی مستقلِ جسد مایکل براون نشان داده است که به این جوان سیاهپوست 6 بار شلیک شده، که 4 گلوله به دست راست و 2 گلوله نیز به ناحیه سر او شلیک شده است. تمام این گلوله‌ها از روبه‌رو به سمت این جوان شلیک شده است. یکی از گلوله‌ها به ناحیه بالای سر او اصابت کرده که نشان می‌دهد هنگام شلیک این گلوله، سر او رو به پایین بوده است. این بدان معناست که پلیس از بالا به پایین شلیک می‌کرده و سر این جوان پایین بوده، نحوه دست‌های او نشان می‌دهد از ابتدا دست‌هایش را بالا نگه داشته است.

فرگوسن ماه‌ها درگیر تجمعات سیاهپوستان بود، به گونه‌ای که در این ایالت حالت فوق‌العاده اعلام شده بود، «اریک دیویس» پسر دایی «مایکل براون» در یکی از این تجماعت با چشمانی اشکبار می‌گفت: نوجوانی روی زانوهایش نشسته و دست‌هایش را بلند کرده است و می‌گوید «شلیک نکنید». پلیس آمریکا اما تنها دلیلش برای شلیک دست‌های پایین مایکل بود. اعتراضات مدنی علیه تبعیض نژادی اما دیگر محدود به سیاهپوستان نیست، «امانوئل جال» امدادگر افتخاری سازمان ملل متحد معتقد است: این سوءاستفاده از قدرت است که پلیس کسی را که دستانش را بالا برده هدف قرار می‌دهد. پلیس می‌تواند دستبند بزند، بازداشت کند اما حق ندارد به فرد بی‌سلاح تیراندازی کند. مایکل براون دست‌هایش را بالا گرفته بود تا بگوید بی‌گناه است اما پلیس آمریکا که به دستانش توجهی نداشت به رنگ ‌پوست او نگاه می‌کرد. شلیک می‌کند و اعتراضات خیابانی علیه دولت آزادیخواه و مردمسالار را به راه می‌اندازد. تصاویر راهپیمایی و تظاهرات در فرگوسن باقی سیاهپوستان را هم به تحرک وا می‌دارد. سیاهان در این تجمعات معتقدند ما در حال از دست‌دادن جوانان خود در برابر سلاح‌های پلیس هستیم. این روند مرگبار باید متوقف شود.

«هلدری شیلتون» رئیس انجمن آمریکایی دفاع از رنگین‌پوستان می‌گوید: دولت آمریکا وضع حقوق بشر در این کشور را نادیده می‌گیرد. باید اعتراف کنیم که مشکل نژادپرستی در آمریکا وجود دارد. سفیدپوستان آمریکایی از مزایایی برخوردارند که سیاهپوستان ندارند و در اداره پلیس توصیفاتی برای یک فرد براساس قومیت آن وجود دارد. حالا چندین سال از روی کارآمدن اوباما گذشته و سیاهپوستان تغییری احساس نکرده‌اند اما اوباما، مردان و زنان سیاهپوست را به آرامش دعوت می‌کند و وعده اجرای عدالت می‌دهد. در حالی که در همین حال در ادبیات متناقض تابع رأی غیرمنصفانه هیات منصفه سفید‌پوست می‌شود. «باب مک کالوک» دادستان بخش سنت لوئیس در نطقی تلویزیونی درباره نتیجه پرونده براون می‌گوید: هیات منصفه عالی به این نتیجه رسید که هیچ دلیل محتملی وجود ندارد که براساس آن اتهامی علیه دارن ویلسون- پلیس قاتل- مطرح شود. و این تنها با اشک‌های مادر براون همراه است که در اجتماع سیاهپوستان سنت لوئیس که به اعتراض حکم هیات غیرمنصف تشکیل شده، می‌گوید: «ما عمیقا از اینکه قاتل فرزند ما با عواقب اقدامات خود مواجه نخواهد شد احساس سرخوردگی می‌کنیم. ما درک می‌کنیم که بسیاری از مردم در این درد و رنج با ما شریک هستند» اما آنکه باید شریک اصلی باشد اوباماست که نیست! «آلیسا گارزا» از اعضای «ائتلاف ملی کارگران خانگی» آنچه برای سیاهپوستان اتفاق می‌افتد را حاصل امروز و دیروز نمی‌داند و معتقد است بغض سیاهپوستان هم امر تازه‌ای نیست.

چیزی که اکنون شاهدش هستیم ناشی از یک روند چند ده‌ساله از سازماندهی و جنبش‌سازی است که قرار است حول محور خشونت پلیس و دولت علیه جامعه سیاهپوستان شکل بگیرد. قاعده بازی برعکس شد. مردم آمریکا دیگر هیچ اعتمادی به دولتمردان آن ندارند؛ دولت‌هایی که تلاش می‌کردند نظام‌های مخالف خود را به جرم مغایرت با دموکراسی متهم کنند، خود بزرگ‌ترین ناقضان دموکراسی هستند. تا آنجا که در همین تجمعات آن هم بعد از 200 سال از لغو قانون برده‌داری یکی از زنان فعال جنبش سیاهپوستان می‌گوید: نظام حاکم در آمریکا به گونه‌ای است که با ما به چشم برده برخورد می‌شود. آنها با سیاهپوستان همانند حیوانات و مایملک خود برخورد می‌کنند. در این شرایط، کاری که مردم آمریکا باید خودشان انجام بدهند این است که قیام کنند و متحد شوند و بگویند که دیگر بس است.

ادوارد پینکی، عضو شبکه خودمختاری سیاهپوستان امروز به این نتیجه رسیده است که باید جنگی بین آنها و نظام حاکم در آمریکا برقرار باشد و می‌گوید: این جنگ صرفاً منحصر به یک نقطهِ خاص در آمریکا نیست، بلکه در تمام ایالت‌های این کشور در جریان است. شرایط تبعیض نژادی علیه رنگین‌پوستان در آمریکا هر روز بدتر از روز قبل می‌شود و رسانه‌ها آن را پوشش خبری نمی‌دهند. «بورلی» دیگر فعال سیاهپوست می‌گوید: با سگ هم این طور رفتار نمی‌کنند. حتی اگر جسد سگی را روی خیابان ببینیم باید آن را فورا برداریم و نگذاریم ساعت‌ها روی زمین بماند. آنها جسد مایکل براون را 4 ساعت روی زمین رها کرده بودند. خون همین طور از سرش می‌رفت. «ال شارپتون» در تجمع مایکل براون گفت: این صدای ما است. کشتن افراد، دیگر بس است. این نسل وقتی دید که این اتفاقات رخ می‌دهد ایستاد و گفت دیگر بس است. ما به اندازه کافی شاهد بودیم که برادران و خواهران ما در خیابان‌ها کشته می‌شوند. این یک مساله عمیق و چندلایه است. آمریکا نیاز به تغییرات بنیادین در سیستم سیاسی، قضایی و پلیس دارد. خشونت و قتل سیاهان به یک فرهنگ تبدیل شده. پلیس می‌کشد و دادگاه، می‌بخشد. اعتراضات سیاهپوستان به حکم دادگاه براون ادامه داشت اما پلیس بی‌توجه به این مساله «اریک گارنر» را هم به جرم سیاه بودن خفه کرد.

دختر «اریک گارنر» همان‌جایی که پدرش را کشته بودند روی زمین دراز کشید و فریاد می‌زد: «می‌خواهم نفس بکشم» او در مقابل دوربین‌ها می‌گفت: زمانی که این فیلم ویدئویی را دیدم متوجه شدم پدرم در پیاده‌رو مرده است. من فریاد زدم و گریه کردم. هیچکس نبود که به پدرم کمک کند. چرا نیروهای پلیس صورت پدرم را به زمین کوبیدند و خودشان را روی او انداختند. این حادثه بشدت مرا شوکه کرده، واقعا گناه پدر من چه بود؟ و حالا «می‌خواهم نفس بکشم» به جنبشی اجتماعی تبدیل شده است که از سیاهپوستان ورزشکار در لیگ بسکتبال آمریکا تا اعضای شورای شهری که رنگ ‌پوست‌شان سیاه است به آن پیوسته‌اند. پلیس اما به کودک 12 ساله سیاهپوست هم رحم نکرد. کودکی که تنها به جرم داشتن یک اسباب‌بازی کشته شد؛ اتفاقی که از دید پلیس ارزش بحث ندارد. «اد تیم» معاون پلیس اوهایو در توجیه این قتل گفت: قتل یک نوجوان به دست پلیس که تنها یک اسلحه اسباب‌بازی داشته، موضوعی نیست که آن را زیاد بزرگ کنیم و ناگوار‌تر بیانیه پلیس کلیولند بود که گفت: این کودک در مواجهه با پلیس دستش را بالا نبرده و دستش را به سمت اسلحه‌اش برده است. مادر «تامیر رایس» کودک 12 ساله که بی‌دلیل کشته شد در اجتماع سیاهان گفت: «مهم است که همه بدانند چه بلایی سر پسرم آمده است. پلیس‌ها به او حمله ور شدند. اول او را ترساندند و سپس تیراندازی کردند در حالی که او فقط 12 سال سن داشت».

ندی شورت فعال ضد نژادپرستی در آمریکا در این اجتماع که به یاد این کودک 12 ساله برپا شده بود، گفت: «نظام قضایی آمریکا نظامی فاسد است. از سال 2001 تاکنون پلیس آمریکا 5 هزار نفر را کشته است که بیشتر آنها سیاهپوست بوده‌اند اما تا کنون هیچ مشکلی برای پلیس پیش نیامده است». حالا همه فهمیده‌اند که رئیس‌جمهور سیاهپوست هم تغییری در نظم آمریکایی حاصل نمی‌کند و «اوپیو سوکانی» فعال سیاهپوست در اجتماع یادبود «تامیر رایس» می‌گوید: اینکه رئیس‌جمهور و وزیر دادگستری آمریکا و رئیس پلیس فرگوسن سیاهپوست هستند، تنها برای سرپوش گذاشتن بر تبعیض‌هایی است که علیه سیاهان در آمریکا می‌شود و از زمانی که اوباما رئیس‌جمهور شده وضع سیاهان بهتر نشده بلکه در مواردی هم بدتر شده. «گریگوری باترفیلد» عضو گروه موسوم به مرکز اقدام بین‌المللی در همایش سیاهان معترض می‌گوید: خواسته معترضانی که در خیابان‌های فرگوسن حضور دارند، چیزی جز اجرای عدالت درباره قاتل این نوجوان نیست. ما شاهد بودیم که حتی نام افسری که مایکل براون را هدف گلوله قرار داد با تاخیر اعلام شد؛ چه برسد به برقراری عدالت درباره این پلیس.

در ساختار نئولیبرال آمریکایی سیاهان همیشه برده می‌مانند

حتی حالا سازمان حقوق بشر هم می‌داند که در آمریکا چه بر سر سیاه‌ها می‌آید، اگرچه نمی‌تواند در مقابل نظم آمریکایی بایستد. «ناوی پیلای» کمیسرحقوق بشر سازمان ملل در پیامی برای معترضان می‌گوید: درگیری‌ها بین پلیس و تظاهرکنندگان در فرگوسن آمریکا یادآور خشونت دوران تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی است. حقیقت برای سیاهپوستان امروز این است که شعار تغییر اوباما برای آنها هیچ چیز را عوض نکرده است. پروفسور «گریف» یکی از سیاهپوستانی است که با نگاه جامعه شناختی با این پدیده مواجه می‌شود. او می‌گوید: «مردم فکر می‌کردند چون یک مرد سیاه به قدرت رسیده همه چیز درست می‌شود. یک احساس لذت کاذب است! نه همه چیز درست پیش نمیره. تا زمانی که سیستم قدرت و ثروت پشت پرده احزاب کار می‌کنند مهم نیست که رئیس‌جمهور اوباما باشه یا نباشه». نوام چامسکی هم که اتفاقا یک سفید‌پوست است معترض همین نظم نولیبرال آمریکایی است و معتقد است: در جوامع نولیبرال غربی مردم نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند. در غرب بیشتر مردم نقشی در تعیین سرنوشت خودشان ندارند. به نظر من عصبانیت و خشم مردم از نظام‌های نولیبرال هر روز بیشتر می‌شود. در این نظام‌ها اکثریت مردم زجر می‌کشند، در حالی که بیشتر ثروت و سرمایه در دست عده بسیار اندکی است، بیشتر مردم نقشی در تعیین سرنوشت خودشان ندارند.

در چند دهه اخیر در آمریکا اکثریت آفریقایی‌تباران بویژه مردان مورد آزار و اذیت و تبعیض دستگاه‌های امنیتی قرار می‌گیرند. وقتی اتفاقاتی مثل شورش‌های فرگوسن اتفاق می‌افتد تازه می‌بینیم که چنین مشکلاتی جدی است. تبعیض‌نژادی، انباشته شدن ثروت، افزایش نابرابری‌ها و تمرکز قدرت سیاسی در آمریکا از عواقب اجرای سیاست‌های اقتصادی نولیبرال‌ها‌ست. پروفسور «تراپلی»، تاریخ‌نگار آمریکایی هم اوباما را دروغ بزرگ نظام حاکم آمریکا به سیاهان می‌داند و می‌گوید: اوباما آمد تا همه آن امیدها را از بین برده و همه را فریب دهد. اوباما یک فریب بیرحمانه بود. او یک جعل بزرگ بود. دیگر امیدی به اوباما وجود ندارد. او نیز نمی‌تواند برای سیاهپوستان کاری کند. اوباما هم بخشی از سیستم قدرت است تنها با رنگی متفاوت که حالا مشخص شده او هم وسیله‌ای برای اعمال سیاست‌های پشت پرده است و برای خود مردم آمریکا هم دولتمردان این کشور افرادی بی‌اعتماد هستند. پروفسور گریف می‌گوید: اوباما توسط مقامات عالی گزیده شده، توسط لابی‌ها، او توسط سازمان‌های مخفی مورد تایید قرار گرفت تا برای آنها کار بکند. من صادقانه معتقدم امپریالیست و فاشیسم به جراحی پلاستیک نیاز داشت و این جراحی پلاستیک باید سیاه می‌بود. دلیل این هم خیلی ساده بود. آنها باید دهان سیاهپوستان آمریکا را می‌بستند. می‌خواستند استعمارشان را بر آفریقا بیشتر کنند تا منابع طبیعی آنها را در اختیار بگیرند. آنها نیاز داشتند چهره‌های سیاهپوست را تحریک کنند. آنها واقعا به تغییر اعتقاد داشتند اما تغییری که آنها دارند از آن صحبت می‌کنند در برابر تغییری که مردم در ذهن دارند به معنای بهتر شدن وضعیت مردم نیست، تغییری برای بهتر شدن وضعیت خودشان است.

پروفسور «وبستر تراپلی» همه را از همان طبقه الیگارشیکی می‌داند که در نهایت برای وال‌استریت کار می‌کند. او می‌گوید: دولت دست به دست می‌شود. از کلینتون به بوش از بوش به اوباما اما آنچه ثابت می‌ماند طبقه ممتاز حکمران است که به این دست‌نشانده‌ها چیزی می‌دهند که خودشان روی آن کار می‌کنند. آنها از ایالات متحده استفاده می‌کنند تا سیاست‌های خودشان را در وال‌استریت به انجام برسانند. چپ و راست معنا ندارد، مهم این است که برای وال‌استریت کار کند. حالا اما انتخابات ریاست‌جمهوری نزدیک است، مردم تفاوتی بین اوباما و کلینتون قائل نیستند، مسیری که او برای تغییر خشونت علیه سیاهپوستان اعمال نکرد را کلینتون هم انجام نخواهد داد، ترامپ هم که تمام‌قد به دفاع از پلیس‌های قاتل آمریکایی می‌پردازد و داستان غم‌انگیز سیاهپوستان همچنان ادامه دارد. امروز مردم معترض با بالابردن دست‌هایشان در اقدامی نمادین به پلیس‌های آمریکایی می‌فهمانند که قصد تیراندازی ندارند. آنها از کلاس‌های درس و مغازه‌ها خارج می‌شوند در حالی که دست‌های خود را بالا گرفته‌اند می‌گویند دست‌هایمان بالاست، می‌خواهیم نفس بکشیم. این یک حرکت است که معترضان بعد از کشته شدن مایکل براون و اریک گارنر، به راه انداخته‌اند. امروز رنگین‌پوستان آمریکا فهمیده‌اند که اوباما، بوش، کلینتون، ریگان و هر شخص دیگری فرقی نمی‌کنند. آنها در همه دولت‌ها شهروند درجه دو حساب می‌شوند و به همین دلیل امروز در تمام ایالت‌های آمریکا به‌پاخاسته‌اند. آنها هنوز به رویاهای مارتین لوترکینگ اعتقاد دارند.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1932/12/160585/0

ش.د9501262