(روزنامه مردمسالاري ـ 1394/11/20 ـ شماره 3973 ـ صفحه 8)
** محدودهاي که تحت عنوان خاورميانه از آن ياد ميکنيم، محدودهاي است که به طور عمده تعريف جغرافيايي خاصي در آن وجود ندارد. زماني که گفته ميشود خاورميانه، خاور يا شرق معمولا نسبت به اروپا سنجيده ميشود بنابراين نوعي نگرش اروپامحوري در اين واژه وجود دارد که اروپا و غرب، خود را محور ميداند و براساس موقعيت و جايگاهي که در آن قرار گرفته است، دنيا را به خاور نزديک، ميانه و دور تقسيم ميکند. به طور مشخص و از منظر ژئوپليتيک عمدتا محدوده اي که مدنظر ماست، تحت عنوان جنوب غرب آسيا ياد ميشود. در اين حوزه نيز دو نوع نگرش وجود دارد. يکي نگاه کشورهاي عربي است؛ آنها براي اينکه بتوانند وزن ژئوپليتيک خود را در مناسبات جهاني و منطقهاي، بيش از آن که هست، نشان دهند علاقمند هستند خاورميانه را با شمال آفريقا تعريف کنند. آن هم تقريبا از اقيانوس اطلس شروع و تا خليج فارس کشيده ميشود و طبيعي است که اين براي جهان عرب خوشايندتر است تا اينکه بخواهد خود را محدود به چند کشور خاورميانه کند. بعد نيز همان نگاه اروپايي است که وجود دارد و در ادبيات موجود، نقش آفرين بوده است، اما به طور مشخص آنچه در ژئوپليتيک مدنظر است، تحت عنوان جنوب غرب آسيا خوانده ميشود. اگر پرسش شما اين باشد که چه عاملي باعث شده است که اين منطقه در طول چند دهه اخير يا به عبارتي از جنگ جهاني دوم به بعد يکي از مناطق شکننده و بحراني باشد، واقعيت اين است که در حوزه مسايل انساني و سياسي نميتوان به يک مساله خاص اشاره کرد. عواملي که وجود دارند با هم رابطه علي و معلولي دارند و در عين حال که علت هستند، خود نيز منشأ يکسري معلولهاي ديگري هستند.
بايد توجه کرد که شکلگيري عمده کشورهايي که در اين منطقه قرار گرفته اند، بيش از اينکه محصول اراده ملتها باشند، محصول اراده و منافع قدرتهاي جهاني و فرامنطقهاي بوده اند، بنابراين در بسياري از اين کشورها ملتي شکل نگرفته بود که بخواهد براساس آن ملت، کشوري شکل گرفته باشد و بعد بخواهد به نقشآفريني ملي در عرصه مناسبات داخلي و خارجي بپردازد. واقعيت اين است که ما ملتي به نام عراق يا سوريه نداشتهايم و مرزهاي هر دو اين کشورها تحميلي هستند و از قرارداد سايکس-پيکو به بعد اين کشورها شکل گرفتهاند، اما از آن زمان تا به امروز اتفاقاتي رخ داده است که در بيثبات کردن منطقه اثرگذار بوده است.
* چه مسايلي از قرارداد سايکس-پيکو به بعد در بيثبات کردن منطقه اثرگذار بوده است؟
** يک اينکه بسياري از اين کشورها از نظر جمعيتي همگن نيستند و اقوام، زبانها و حتي مذاهب مختلفي در اين کشورها وجود دارد و اين تنوع مانع از اين شده است که اين کشورها بتوانند به نوعي همبستگي ملي و پيوستگي سرزميني برسند. زماني که اين کشورها شکل گرفتند، به طور مشخص، اولين دغدغه آنها حفظ همبستگي ملي و پيوستگي سرزميني بود. آنها خود نيز ميدانستند شکلگيري اين کشورها محصول ملتها نبوده است، ناگزير مجبور شدند به خلق ايدئولوژي روي آوردند؛ ايدئولوژياي که بتواند با ويژگيهاي فرهنگي کشورهايي که در راس آن قرار گرفته اند، هماهنگي داشته باشد، اما به هر شکلي که اين ايدئولوژي تعريف ميشد، گروههايي از اين جمعيتي که مذهبي يا قوميبودند، از چتر ايدئولوژي بيرون ميماندند. در اثر چنين وضعيتي به درصد قابل توجهي از جمعيتها نوعي حس طردشدگي دست ميداد چرا که در قالب کشوري تعريف شده بودند که با توجه به جمعيت غالب و ايدئولوژي حاکم، اين افراد جايگاهي در اين کشور ندارند. از آن زمان تا به امروز در بسياري از اين کشورها بيشترين رخدادها در قالب ناحيهگرايي، جنبشهاي قومي، زباني و مذهبي در مناطقي که کمترين قرابت هويتي را با بخش مرکزي داشتهاند، شکل گرفته است. بر اين اساس بايد به طور مشخص به پيدايش اين کشورها به عنوان اولين عامل اشاره کرد؛ کشورهايي که علت وجود آنها بيش از آنکه محصول اراده ملت يا اکثر کساني باشد که در آن کشور زندگي ميکنند، محصول منافع استعمار بود که اين اتفاق در آنجا رخ داد.
دو اينکه بسياري از اين کشورها در بعد داخلي، نظامهاي سياسي غيردموکراتيک دارند و در آنجا اساسا ملتها نقشآفريني چنداني در مناسبات داخلي ندارند. به طور مثال ما در برخي از اين کشورها رياست جمهوريهاي موروثي داريم، در حالي که رياست جمهوري مقاميانتخابي است که براساس اراده و راي مردم و طي يک دوره مشخص زماني انتخاب ميشود تا گردش نخبگان اتفاق بيفتد بنابراين در اين کشورها اغلب گردش نخبگاني رخ نميدهد.
موضوع مطرح ديگر، بحث مناسباتي است که بين کشورهاي اين مناطق وجود دارد. به طور مشخص، ايدئولوژي حاکم بر اين کشورها در حوزه مذهب، زبان و قوميت، بزرگترين نقش را در جهتدهي به سياست خارجي کشورها حداقل در محدوده خاورميانه داشته است. به طور مشخص ابتدا از کشور خود شروع ميکنيم. نظام جمهوري اسلاميايران با محوريت ولايت فقيه برخاسته از آموزههاي شيعي است و اين آموزههاي شيعي در قالب قانون اساسي ما هم انعکاس پيدا کرده است. در متن قانون اساسي ايران، حداقل دو عامل به طور مشخص در پيوند با خاورميانه قرار ميگيرد. يک؛ حمايت از گروههاي شيعي که در منطقه وجود دارند، ايران اين گروهها را در قلمرو خود تعريف ميکند و در اين محدودهها از جمله جنوب عراق و همچنين جنوب لبنان شروع به نقشآفريني ميکند. اين مناطق، محدودههايي هستند که براساس تعريفي که جمهوري اسلاميايران از علت وجودي خود به دست داده است، در آنجا به نقشآفريني ميپردازند. درباره ترکيه نيز بايد گفت که دو عامل ترک بودن و مساله اقتصاد در جهت دهي به سياست خارجي ترکيه فوقالعاده اثرگذار بوده است.
عنصر بعدي که در ترکيه بسيار اثرگذار بوده، اکثريت قابل توجه کردي است که تقريبا در طول پنج دهه اخير بيشترين تعارض را با حاکميت ترکيه داشته اند و بيشترين بي ثباتي در شرق اين کشور با اکثر جمعيت کرد، اتفاق افتاده است. همين امروز هم ترکيه بيشترين حساسيت را در پيوند با کردها دارد؛ حال ميخواهد کردهاي داخل کشور، سوريه يا عراق باشد بنابراين نقش بسيار موثري تحت عنوان عنصر کرد در جهتدهي به تحولات خاورميانه بويژه در پيوند با سياست خارجي ترکيه وجود دارد. درباره عربستان نيز نوعي سلفيگري به طور مشخص در جهت دهي به سياست خارجي آن اثرگذار بوده است. اين کشور پول کلاني هم به واسطه درآمدهاي نفتي کسب کرده است که به عربستان براي دامن زدن به اين سياست کمک کرده است. از آنجايي که رويکرد سلفي گري با بسياري از واقعيتهاي موجود در منطقه هماهنگي ندارد، بخش عمدهاي از بي ثباتيهاي منطقه تابع افکاري است که عربستان، خاستگاه و منشأ صدور آنهاست. در نتيجه شاهد شکل گيري گروههايي هستيم که در محترمانه ترين حالت، تحت عنوان جريانهاي تندرو از آنها ياد ميشود، اما به طور مشخص خاستگاه فکري و حتي حاميان مالي گروههايي مثل داعش، القاعده و بسياري گروههاي فعال در سوريه ريشه در عربستان دارد. حتي اگر حاکميت عربستان نيز پشت سر آن نباشد بسياري از سرمايه داران عرب تبار عربستاني و همچنين کشورهاي حاشيه خليج فارس از اين جريانها حمايت ميکنند. اين در سطح منطقه بود.
* در مقياس جهاني چطور؟
** در سطح جهاني نيز خاورميانه چند مشخصه دارد که زمينه را براي نقشآفريني کشورهاي ديگر فراهم ميکند. منطقه ژئوپليتيک خليج فارس در اين محدوده واقع شده است که بزرگترين دارنده منابع هيدروکربني و نفت و گاز دنياست. با توجه به اينکه صنعت اساسا وابسته به انرژي است بنابراين اگر هر کشوري از قدرتهاي جهاني بتواند به نوعي کنترل انرژي را در اختيار بگيرد، ميتواند در تعامل با رقبا دست برتر را داشته باشد. به همين دليل خاورميانه بويژه خليج فارس در کانون توجهات ايالات متحده بعد از انگلستان قرار گرفته است. بعد از آن هم خود روسيه است. روسيه نيز بازيگري است که حداقل در زمان شوروي به طور مشخص با عراق و نيز سوريه تعامل گستردهاي داشت و نظامهاي سياسي آنها به شدت متأثر از ايدئولوژي برخاسته از آن کشور بود. عراق که به نوعي از قلمرو روسيه خارج شده است، اما سوريه به واسطه اينکه چند تا از بندرهاي خود را به روسها داده بود و به نوعي کانون نقش آفرين روسها در خارج از مرزهاي آنها محسوب ميشوند، براي روسها داراي اهميت هستند. به همين خاطر شاهد هستيم که روسها نميخواهند سوريه را به سادگي از دست دهند و حداقل تا امروز نقش بسيار جدي در بازگشت مجدد آقاي بشار اسد داشته اند. در زماني واقعا اين احساس به وجود آمد که بشار اسد رفتني است، اما با حمايت جدي نيروي هوايي روسيه حتي توانستند قلمرو خود را گسترش دهند و اين انتظار نيز ميرود که در چند وقت آينده نيز موفقيتهاي بيشتري را در پناه حمايتهايي که روسيه از آنها به عمل ميآورد، گسترش دهند و احتمال ميرود که در مناسباتي که در قالب مذاکرات در حال انجام است، دست برتر و بالاتر را داشته باشند.
به همين دليل وقتي راجع به تحولات خاورميانه بحث ميکنيم، مشاهده ميشود که در هم تنيدگي مقياسهاي محلي، ملي، منطقهاي و حتي جهاني در جهتدهي به تحولات خاورميانه بسيار اثرگذار ظاهر شده است. از آنجايي که کشورهاي قرار گرفته در پيوند مقياسها داراي منافعي متعارض هستند، شاهد بيثباتي و تداوم اين بي ثباتيها در خاورميانه هستيم.
* کلاف در هم پيچيدهاي از عوامل را براي دليل تداوم جنگ در خاورميانه ذکر کرديد، چه اتفاقي رخ ميدهد که نفت که در زبان ديپلماسي به معناي ثروت است و همينطور موقعيت ژئوپليتيکي ويژه اين منطقه، براي آن به جاي فرصت به عنوان تهديد عمل ميکند و اين فرصتها در خاورميانه اغلب به تهديد تبديل شده است؟
** کاوياني راد: بخش عمدهاي از تحولاتي که در خاورميانه در حال رخ دادن است و بخش عمدهاي از مواردي که ثروت اين کشورها در آنجا صرف ميشود، الزاما تابع منافع ملي اين کشورها نيست.
* چرا؟
** چون بخش عمدهاي از منافع ملي کشورها در پيوند با منافع اقتصادي کشورها قرار ميگيرد. به طور مثال کشور خود ما، کشوري است که بخش عمدهاي از صادرات، واردات و اقتصادش پيوند چنداني با کشورهاي خاورميانه ندارد و عمدتا يا با جنوب شرق آسيا يا با اروپا است. در حالي که بخش عمدهاي از توجهات جمهوري اسلامي ايران معطوف به منطقه جنوب غرب آسيا شده است. دليل آن نيز تابع چند عامل است. يک، تعريفي که نخبگان از ماهيت جمهوري اسلاميايران به دست ميدهند. دو، رويکردهايي از جمله حمايت از جنبشهاي آزادي بخش و حمايت از قلمروهاي شيعه نشين که قانون اساسي ايران در قالب آن تعريف شده است. اگر مبناي صحبتم را صحبتهاي رهبري در عيد فطر امسال قرار دهم؛ ايشان به طور مشخص به کشورهاي بحرين، عراق، لبنان، سوريه و يمن اشاره کرد. اين کشورها محدودههايي هستند که به نوعي در قلمرو نفوذ جمهوري اسلاميايران قرار دارند و در عوض کشورهايي هستند که اساسا جايگاهي در اقتصاد ايران ندارند. به طور سنتي هم يک نوع هماوردي و رقابت بين ايران و عربستان وجود داشته است. عربستان، مناطقي که به طور مشخص مقام معظم رهبري به آنها اشاره کرد، قلمرو خود ميداند و هرگونه حضور و نقشآفريني ايران در اين محدودهها را تهديد عليه خود قلمداد ميکند. بحرين در همسايگي عربستان، يمن در جنوب اين کشور و عراق و سوريه نيز در شمال اين کشور قرار گرفته اند بنابراين عربستان نسبت به کشور ما احساس تهديد ميکند. جمهوري اسلاميايران هم با توجه به تکليفي که براي خود تعريف کرده است، تاکنون در اين محدوده به نقشآفريني پرداخته است و عربستان هم کشوري است که نقشآفريني جمهوري اسلاميايران در اين محدوده را در تعارض با منافع ايدئولوژيک و حتي تماميت سرزميني خود ميداند. به همين خاطر از هر فرصتي براي ضربه زدن و آسيب پذير کردن منافع و امنيت ملي ما استفاده خواهد کرد.
بايد به ياد داشت که مناسبات قدرت، طيفي از همزيستي، همکاري، تنش، رقابت، کشمکش و جنگ است. در خاورميانه به واسطه تسلط انديشه ژئوپليتيک سنتي و نه ژئوپليتيک مدرن، شاهد تداوم بسياري از بحرانهاي موجود هستيم. به جرأت ميتوان گفت که تا زماني که ايران و عربستان، قلمروهاي همديگر را به رسميت نشناسند، به زودي بخش عمده بحرانهاي موجود در خاورميانه فروکش نخواهد کرد بنابراين نوعي الزام ژئوپليتيک در نهايت اين دو کشور را در جايگاهي قرار خواهد داد که قلمرو همديگر را بپذيرند و تا زماني که قلمرو همديگر را نپذيرفته اند، شاهد بروز جنگهاي منطقهاي يا نيابتي خواهيم بود. بر اين اساس عربستان در اين مدت بويژه در زماني که برجام در حال نهايي شدن بود و بعد از اتفاقاتي که براي سفارت و کنسولگري اين کشور در ايران افتاد، بهترين فرصت را به دست آورد تا بتواند جمهوري اسلاميايران را در موضع تدافعي قرار دهد. در حقيقت در بخشهايي از کشورهاي اسلامينيز واقعا موفق بود و توانست نوعي همراهي کشورهاي عربي و اسلاميرا با خود داشته باشد.
* شما کاهش بحرانهاي خاورميانه را در به رسميت شناختن قلمرو همديگر توسط ايران و عربستان دانستيد. با توجه به دلايل گسترده و عميقي که براي تداوم بحران در خاورميانه نام برديد، اين موضوع، نگاهي به برون رفت از بحران در کوتاه مدت و مقطع زماني محدودي است؟
** حداقل در طول يک و نيم دهه اخير بخشي از بي ثباتيهاي خاورميانه ناشي از هماورديهاي ژئوپليتيکي است که بين ايران و عربستان وجود داشته است يعني در تشديد بحرانهاي منطقهاي، اين دو کشور به واسطه وزن ژئوپليتيک بالايي که داشتند، اثرگذار ظاهر شدند و اين در کليت خود به بيثباتي خاورميانه کمک کرده است. هر چند ميتوان گفت جمهوري اسلاميايران بعد از برجام تلاش بسياري کرد که رويکرد عاقلانهتري در ارتباط با عربستان در پيش بگيرد، اما عربستان در اين مدت سعي کرد از حمله به سفارتش در ايران نهايت استفاده را به عمل آورد و در حوزههايي نيز موفق بود و توانست همراهي بسياري از کشورهاي عربي، قطع رابطه برخي از کشورهاي عربي و محکوميت جمهوري اسلاميايران را نيز از اين کشورها به دست آورد، اما واقعيت اين است که اين محکوميتها الزاما کمکي به حل مساله خاورميانه نخواهد کرد و مسوولان دو کشور ناگزير هستند که روزي نه چندان دور با هم بنشينند و در خصوص مسايل موجود در منطقه صحبت کنند. بر اين اساس تداوم تنش بين اين دو کشور بر بي ثباتيهاي موجود دامن خواهد زد و هزينههاي امنيتي را افزايش خواهد داد.
* همانطور که اشاره کرديد بعد از ماجرايي که براي سفارت عربستان در ايران پيش آمد، سعوديها آتش رويارويي ايراني-عربي را در خاورميانه شعله ور کردند که توسط افراطگرايان بر هيزم آن افزوده شد. با توجه به فضاي کنوني و تجربه ايران در به کارگيري ديپلماسي قوي در ارتباطات جهاني احتمال قوت گرفتن اين سناريو را چقدر ميدانيد؟
** اگر منظور تداوم تنش بين ايران و عربستان است، من شک دارم که عربستان بتواند موفقيت بيشتري در محکوميت جمهوري اسلاميايران به دست آورد زيرا به هر ميزان که از موضوعي فاصله گرفته شود، کهنه تر ميشود و موضوعات جديدتري جايگزين آن خواهند شد. بر اين اساس به طور موقت عربستان توانست به خوبي از آن استفاده کند. به همين دليل بعضي نظرات نيز ناظر بر اين است که اساسا حملهاي که به کنسولگري اين کشور صورت گرفت، نميتوانست بدون مقدمه سازي خود عربستانيها اتفاق افتاده باشد. سندي براي آن ندارم، اما با کنار هم گذاشتن اين اتفاقات به نظر ميرسد گويي خود عربستان، زمينه را از قبل فراهم کرده بوده است که اين اتفاق رخ دهد. هر چند نميتوان مسووليت کساني را که در خلق حمله به سفارت عربستان و حمله به کنسولگري عربستان در مشهد اثرگذار بودند را ناديده بگيريم، اما به نظر ميرسد گويي سناريويي چيده شده است که اين اتفاقات در آن رخ دهد. در عين حال جمهوري اسلاميايران بسيار عاقلانه عمل کرد و به جاي اينکه وارد بازي و تشديد تنش شود، سعي کرد تا حدودي خود را از اين بازي دور نگه دارد و به نوعي سعي کرد به جاي اينکه با عربستان وارد تعامل شود، بيشتر با غرب وارد تعامل شود و اين به عبارتي وظيفه کاهش تنش را به ديگران بسپارد تا اينکه خود بخواهد وارد شود و هزينه را بيشتر کند.
* در ميان دلايلي که براي تداوم بحران خاورميانه برشمرديد، نبود هويت ملي و مرزهاي تحميلي کشورها را از مهمترين و اصليترين دلايل دانستيد، آيا…
** من به عوامل دروني و داخلي و به عبارتي علت وجودي اين کشورها، ناکارآمدي نظامهاي سياسي در بعد داخلي به عنوان اثرگذارترين عامل در تداوم بحران و تشديد آن اشاره کردم.
* آيا ميتوان اين موضوع را به نقش بازيگران بينالمللي و نفت و موقعيت ژئوپليتيکي خاورميانه ارتباط داد و ترکيب اين عوامل را ريشه آن علتها دانست؟
** اين موضوع الزاما چندان در پيوند با نفت قرار نميگيرد، اما تا زماني که عربستان منابع سرشار چند صد ميلياردي نفت را در اختيار دارد، به همان نسبت هم ميتواند در تداوم تنش نقشآفريني داشته باشد. در حالي که ايران از نظر اقتصادي واقعا تحت فشار است و آن امکان مانوري که عربستان دارد را ندارد بنابراين عربستان حتي حاضر به پذيرش ضررهاي بسيار کلاني در اثر پايين نگه داشتن قيمت نفت است، اما اينکه بخواهيم همه تحولات را به قيمت نفت معطوف کنيم، خير! بخش عمدهاي از آن به ناکارآمدي نظامهاي سياسي، طردشدگي بخشهايي از جمعيت و نيز نااميديهايي که در منطقه واقعا وجود دارد و ارتباطي که کشورهاي منطقه با هم دارند. در آميختگي همه اين موارد به تداوم بحران کمک کرده است بنابراين نميتوان گفت در خاورميانه اين عامل اثرگذار بوده است؛ مجموعهاي از عوامل که در عين حال هم علت هستند و هم معلول در بروز وضعيت موجود اثرگذار بوده است.
* اولويت اثرگذاري در ريشههاي اين بحران مربوط به کدام بخش از عوامل است؟
** در شرايط فعلي براي اثرگذاري مسايل داخلي در بروز وضعيت موجود، اولويت بيشتري قايل هستم. هر چند در تحليل نميتوان به عوامل تاريخي و گذشته و بويژه نقشآفريني استعمار اشاره نکرد. در عين حال استعمار مربوط به گذشته ميشد اما اينکه بخشهايي از جمعيت به واسطه تفاوتهاي زباني، مذهبي و قوميحذف شوند و نظامهاي سياسي عمدتا با فساد و ناکارآمدي همراه باشند، الزاما اين در پيوند با استعمار و نيروهاي خارجي قرار نميگيرد، اما اين بي ثباتيها زمينه را براي نقشآفريني مجدد آنها در خاورميانه فراهم ميکند.
* اما برخي تحليلگران نظري خلاف شما دارند و نقش پررنگ تري براي بازيگران بينالمللي در فعال کردن گسلهاي قومي و … قايل ميشوند.
** حداقل در بحث همبستگي ملي و پيوستگي سرزميني که در اين کشورها وجود دارد، نقشآفريني چنداني براي عنصر بيروني در نظر نميگيرم و در اولويت اول قرار نميگيرند و اولويت چندم خواهند بود. من خود اين نظامهاي سياسي و ويژگيهاي دروني اين کشورها را در بروز وضعيت موجود، موثرتر از نقشآفريني عناصر بينالمللي و قدرتهاي منطقهاي ميدانم.
* در عوامل دروني بحران زاي خاورميانه، ساختار قبيله اي و قوميو بويژه موضوع اختلافات فرقه اي و مذهبي در صحبتهاي شما کمتر مورد توجه قرار گرفت. ميزان تاثيرگذاري اين دو عامل در تداوم جنگهاي خاورميانه را چطور تحليل ميکنيد و چه نسبتي ميان آنها قايل ميشويد؟
** خاورميانه ترکيبي از زبانها، مذاهب و اقوام مختلف است و هيچ کشوري را پيدا نميکنيد که جمعيتي کاملا يکدست داشته باشد، مگر کشورهاي حاشيه خليج فارس که آنها نيز کشورهايي کوچک هستند و به قدري در آنها مهاجرت اتفاق افتاده است، چندان از اين مسايل به دور نيستند. با اين احوال بر اين باور هستم که اگر نظامهاي سياسي موجود در اين کشورها به همه ساکنان سرزمينشان که تحت عنوان ملتهاي سوريه، عراق و ترکيه از آنها ياد ميشود، آن نقشآفريني و آن هويت لازم و آن مزايايي که مرتبط با هويت ملي افراد و اقوام ميشود را به آنها بسپارند، بخش عمدهاي از اين تحولات حل خواهد شد. به طور مثال در نگاهي به ترکيه مشخص ميشود که بخش عمدهاي از توسعه يافتگي کشور ترکيه در غرب اين کشور است و بيشترين نارضايتي را نيز در شرق اين کشور داريم. در مذاکرات اخير درباره سوريه، ترکيه بيشترين نقش را داشت تا کردهاي سوريه در قالب گروههاي مخالف قرار نگيرند و نقشآفريني داشته باشند. با قرار دادن ترکيبي از همه اين عوامل در کنار همديگر مشاهده ميشود که اين بي ثباتي هنوز تداوم خواهد داشت يعني ما هنوز حاضر نشده ايم بپذيريم که اقوام و گروههاي ديگر هم حق حيات دارند. در اينجا منظور از «ما» جمعيت يا نظامهايي سياسي است که در خاورميانه وجود دارند، پس تا زمان وجود اين نوع نگاه شاهد تداوم بحرانها در منطقه خواهيم بود.
* چه تصويرهايي پيش روي خاورميانه قرار دارد و آيا عقلانيتي در تصميمات رهبران سياسي خاورميانه حاکم خواهد شد يا همچنان شاهد تداوم يا حتي شدت گرفتن بحرانها خواهيم بود؟
** اين تابع چند عامل است؛ يک اينکه قيمت نفت به شدت افت کند و در بلندمدت قيمت آن افزايش پيدا نکند. اين موضوع، حداقل عربستان را به موضعي عقلاني تر رهنمون خواهد کرد که از اين به بعد استراتژيهاي آنها تابع منافع مليشان نيز باشد، بنابراين تا زماني که رويکرد آنها ايدئولوژيک باشد و ذخيره کلاني از نفت در اختيار دارند، رويکرد تهاجميعربستان جهت ميگيرد. دو اينکه حداقل در مجموعه دولت فعلي جمهوري اسلامي ايران، نگاه اقتصادي در جهتدهي به سياست خارجي بسيار اثرگذار بوده است. در بحث منافع اقتصادي، نميتوان خارج از عقلانيت عمل کرد و به همين خاطر نوعي عقلانيت، حداقل در پيوند با سياستي تهاجميکه عربستان در پيش گرفته بود، در رفتار سياست خارجي جمهوري اسلاميايران مشاهده ميشود. با اين احوال تا زماني که بحث عراق و ترکيه نهايي نشود، شاهد تداوم بحران در منطقه خواهيم بود. اين مساله در چه زماني نهايي خواهد شد؟ بايد دولت حاکم در عراق که عمدتا در اختيار جماعت شيعه مذهب قرار دارد، اين را بپذيرد که به اهل سنت اين کشور اين اطمينان خاطر را دهد که بخشي از عراق هستند و ميتوانند در اين کشور نقشآفريني داشته باشند و دولت عراق، ارزش و جايگاه خاصي قايل است. اگر بتوانند اين را به اهل سنت بقبولانند و اهل سنت هم اين را بپذيرند، به نظر ميرسد حداقل زمينه براي پذيرش و تداوم گروههاي افراطي مثل داعش که در کشور عراق هستند، ديگر در اين کشور وجود نخواهند داشت.
داعش عمدتا محصول بدبيني اهل سنت عراق به ساختار جديدي است که پس از صدام شکل گرفته است و عمدتا کردها و شيعيان در آن نقشآفريني دارند بنابراين نارضايتي اهل سنت عراق، نقش موثري در بروز جريانهاي القاعدهاي و داعشي داشته است. بر اين اساس اگر دولت حاکم عراق بتواند اين را به اهل سنت بقبولاند، نقش موثري در کاهش تنشها خواهند داشت. در سوريه ماجرا کميمتفاوت است. سوريه کشوري است که در آن هم نيروهاي قوميو مذهبي اي و هم نيروهاي منطقهاي و فرامنطقهاي وجود دارند. در اين کشور تعارض منافع و ايدئولوژيهاي مختلف در تداوم بحران موجود اثرگذار بوده است و تا زماني که اين ديدگاههاي متعارض وجود داشته باشد، در سوريه به طور کوتاه مدت هم که شده است، ثبات نخواهيم داشت. از طرف ديگر در تحولات جنوب غرب آسيا، حفظ بشار اسد براي جمهوري اسلاميايران، خود را مهمتر از داعش نشان داده است. مقوله کردها براي ترکيه بسيار موثرتر از داعش نشان داده است و براي عربستان نيز به نوعي هماوردي با ايران و تلاش براي کمک به نيروهاي معارض سوري عليه بشار اسد، مهمتر از داعش است. در عين حال جالب اينجاست که داعش در اولويت کشورهاي فرامنطقهاي مثل اتحاديه اروپا، روسيه و آمريکا قرار گرفته است در حالي که واقعا در اولويت کشورهاي اول منطقه وجود ندارد. به اين معنا که جمهوري اسلاميايران، تهديدي را که از جانب سقوط بشار اسد احساس ميکند، از جانب داعش احساس نميکند.
* در حالي که عده اي از تحليلگران معتقدند کشمکش اعراب و اسراييل که از سال 1948 مهمترين عامل بحراني خاورميانه بود، جاي خود را به گروههاي افراطي و جهادي داده است، شما معتقديد امروز حتي اين هم اولويت کشورهاي منطقه نيست و مسايل ديگري را پررنگ تر ميدانيد. چرا اين جابجايي در اولويتها اتفاق افتاده است؟
** عمدتا ناشي از رقابتهاي منطقهاي کشورها با همديگر است. به طور مثال در نگاهي به ديدگاه جمهوري اسلامي ايران از منظر صدا و سيما مشاهده ميشود تا اندازه اي که فراواني اخبار سوريه و مقدار پيشروي و پسرويهاي ارتش سوريه و… بسيار بيشتر از اخباري است که در مورد داعش مطرح ميشود و اساسا کشور ما به هر دليلي داعش را تهديد اصلي خود نميداند و اولويت اول آن حفظ بشار اسد است. مشکل ديگري که در خاورميانه وجود دارد، اين است که نوعي همکاري تاکتيکي بين عربستان و ترکيه شکل گرفته است. همکاري تاکتيکي آنها بر سقوط بشار اسد قرار گرفته است و منافع جمهوري اسلاميايران حکم ميکند که بشاراسد بماند. عربستان و ترکيه نيز تا زماني که بشار اسد سقوط نکرده است، با هم هم پيمان هستند اما بعد از آن به شدت شاهد افزايش اختلاف اين دو کشور خواهيم بود چون عربستان به نوعي حاميجريانهاي سلفي است، اما ترکيه خواهان شکل گيري کشوري با رويکرد اخواني است، در حالي که عربستان به شدت منتقد و حتي سرکوب کننده جريانهاي اخواني به شمار ميرود. بر اين اساس منافع کوتاه مدت دو کشور عربستان و ترکيه در راستاي هم حرکت ميکند که سقوط بشار اسد خواهد بود، اما منافع جمهوري اسلاميايران در پيوند با مقوله اسراييل و حزبالله بر حفظ بشار اسد خواهد بود و از آنجايي که کشورهاي غربي هم پذيرفته اند که هيچ گزينه اي فعلا نتوانسته اند براي بشار اسد تعريف کنند و تا زماني که گزينه فراگير و همان پسندي در سوريه براي بشار اسد وجود نداشته باشد، آقاي بشار اسد ماندني است مگر اينکه بتوانند همه گروههاي معارض سوري را دور يک ميز جمع کنند و روي اصولي به تفاهم برسند اما حداقل اين است که تاکنون چنين تفاهم فراگيري شکل نگرفته است بنابراين قدرتهاي غربي هم حتي تا دو سال آينده با رفتن بشار اسد، موافقت چنداني نخواهند کرد.
* اين موضوع يعني تداوم بحران داخلي سوريه و اثرگذاري آن بر مجموعه منطقه و…
** بر منافع و ديدگاههاي کشورهاي منطقهاي و حتي فرامنطقهاي. بر اين اساس مشاهده ميشود که درآميختگي از منافع، ايدئولوژيها در کنرا هم به تداوم بحران خاورميانه جهت و معنا داده است. يادمان باشد که الزاما داعش، تهديد سوريه نيست و گروههاي مختلف ديگري هم وجود دارند. بمباران روسيه هم در اين مدت اين گروهها را به شدت تضعيف کرده است و به جرأت ميتوان گفت در کنفرانس اخيري که برگزار شد، بشار اسد و مجموعه وابسته به بشار اسد دست برتري را داشتند چون توانستند قلمرو خود را گسترش دهند.
* با اين وجود از اين کنفرانس هم نتيجه سازندهاي حاصل نميشود؟
** خير! شک دارم چون تا زماني که اين تعارض ايدئولوژيها وجود دارد و تا زماني که به برنامه مشخصي نرسند، مطمئن هستم که حداقل تا دو سال آينده بشار اسد همچنان حاکم سوريه خواهد بود. اين نکته هم وجود دارد که جمهوري اسلاميايران بر اين باور است که مردم سوريه هستند که بايد براي آينده خود نقشآفريني کنند. در قالب اين آقاي بشار اسد هم به عنوان يک سوري ميتواند نقش آفرين باشد، اما کشورهاي ديگر چون از گروههاي مختلف حمايت ميکنند، نگاهشان بشار اسد بايد برود است. تا زماني که اين نگاهها وجود دارد، بحران تداوم خواهد داشت و بشار اسد هم حداقل تا دو سال ماندني است.
* نقشه راهي براي برون رفت از جنگ در خاورميانه چه مسيرها و گامهاي بلندمدت و کوتاه مدتي را شامل ميشود؟
** اولين مطلبي که بايد پذيرفت، اين است که نظامهاي سياسي، مقوله اي را تحت عنوان مشارکت سياسي گروههاي مختلف قوميو مذهبي بپذيرند. اين موارد بايد در اولويت کشورها قرار داشته باشد و اساسا نبايد هيچ گروه مذهبي و زباني احساس طردشدگي کند زيرا احساس طردشدگي منجر به زمينه سازي براي ظهور تروريسم خواهد شد. بخش عمدهاي از موفقيت تروريسم مديون حضور و نقشآفريني کساني است که در اين کشورها احساس طردشدگي ميکنند. همين احساس طردشدگي و پذيرش اين طردشدگان در بين جماعت ديگري در تداوم، ماندگاري و گسترش تروريسم اثرگذار است بنابراين يکي را ميتوان پذيرش دموکراسي دانست.
بحث دوم اين است که اين نظامهاي سياسي واقعا از خود شفافيت بيشتري نشان دهند. بخش عمدهاي از کشورهاي منطقه از نظر فساد و ناکارآمدي جزو کشورهاي اول دنيا هستند بنابراين تا زماني که اين مشخصه هم وجود دارد و نتوانند نيازهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و معيشت و اشتغال مردم را فراهم کنند، اين سرخوردگيها همچنان تداوم خواهد داشت و منبع تغذيه گروههاي تروريستي و ناحيهگرا خواهند بود. اگر بتوانند اين مسايل را حل کنند، بخش عمدهاي از بحرانهاي منطقه حل خواهد شد.
* اين طرح چقدر ميتواند در خاورميانه فعلي عملي باشد؟
** چندان سخت نيست. اگر نپذيرند، هم ملتها و هم نظامهاي سياسي آنها در قالب سقوط کردن مجبور هستند که هزينههاي کلاني بپردازند. بعد از بهار عربي شاهد بوديم که کشورها پشت هم در حال سقوط بودند و عمدتا اين موضوع در کشورهايي که در نظامهاي سياسي آنها ناکارآمدي و فساد داشت، نمود بيشتري داشت تا در کشورهايي که در آنها نوعي شفافيت عملکردي و کارآمدي نظامهاي سياسي وجود داشت.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=241521
ش.د9405833