تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۲  ، 
شناسه خبر : ۲۹۴۸۷۹
مقدمه: تیر و مرداد سالجاری داغ‌ترین ماه خبری از نظر وقوع رخدادها و حملات تروریستی بوده است. در همین رابطه توجه به تحلیل زیر خالی از لطف نیست. همواره افراد و نهادهای ظاهر الصلاح و موجه برای دستیابی به اهداف خود احتیاج به گروه‌هایی دارند که باک و هراسی از دست یازیدن به اقدامات غیرقانونی و خشونت بار و رسوایی ناشی از آن نداشته باشند. تاریخ سرشار از مقاطعی است که برای حفظ قدرت، عمله ظلم اجیر می‌شده‌اند، از یک شخص قدرتمند در محله‌ای کوچک که برای از میدان بدر کردن رقبا به قله رهایی بی‌پروا متوسل می‌گردیده تا یک حکومت و دستگاه حاکم. در همین تاریخ معاصر خودمان در ایران حوادث مشروطیت، به قدرت رسیدن پهلوی اول با کودتای سوم اسفند،‌ کودتای 28 مرداد، و... نقش اوباش و گروه‌های خودسر را که توسط دیکتاتورها و دستگاه جهنمی ساواک برای مقابله با قیام مردم به کار گرفته شدند، به روشنی مطالعه و مشاهده کرده‌ایم. با این مقدمه اگر بخواهیم رابطه میان ابرقدرت‌ها و گروه‌های تروریستی را تحلیل نمائیم. تحلیل انجام شده ملموس‌تر و باورپذیرتر می‌گردد.
(روزنامه جمهوري اسلامي - 1395/05/25 - شماره 10664 - صفحه 6)

خاستگاه تروریسم

ترور و هراس آفرینی از طریق تهدید و ارعاب و جرح و قتل قدمتی به وسعت تاریخ بشر دارد و همانگونه که ذکر شد عمدتاً برای گسترش نفوذ حکومت‌ها در شکل پنهان و زیرزمینی استفاده می‌شده است.

پرداختن از جنبه تاریخی به این مقوله در حوصله این نوشتار نیست. البته ریشه‌های اقتصادی و تفکر تروریسم همانند فتنه خوارج در سال‌های حکومت امیرالمومنین(ع) و بعد از آن تا حسن صباح و گروه حشاشین و بعد در تاریخ معاصر. گسترش تفکر انحرافی این تیمیه توسط محمد بن عبدالوهاب در سرزمین حجاز، بنیان اصلی ظهور گروه‌های تروریستی در سال‌های بعد تاکنون بوده است.

بطور حتم گروه‌هایی مثل طالبان و شاخه عملیاتی آن یعنی القاعده و همچنین داعش و بوکوحرام، جبهه النصره و امثال آن‌ها، بر مبنای تفکر وهابیت و سلفی گری شکل گرفته‌اند. ولی تفاوت اساسی مثلاً بین وهابی‌ها و طالبان با بقیه این گروه‌ها بیشتر مربوط به سابقه تاریخی و چارچوب اعتقادی است. به عبارت دیگر اگرچه دسته اول هم حاصل برنامه سازی‌های استعمار بوده‌اند ولی بلحاظ همان سابقه ماندگارتر از دسته دومی هستند که برای اهداف معین و موقتی خلق شده و به سرعت محو می‌گردند. حتی خود انگلیسی‌ها نیز نقش اساسی خود در رشد و تربیت محمد بن عبدالوهاب و ترویج این تفکر انحرافی و برداشت غلط از اسلام با قدرت خاندان آل سعود در حجاز و تشکیل یک بیراهه بزرگ در دنیای اسلام که تا امروز ادامه دارد را پنهان نمی‌کنند.

وهابیت همواره بعنوان مکمل رژیم‌های حاکم بر سرزمین حجاز و تعالیم دینی مدارس علمیه سعودی و کشورهایی مثل پاکستان و بعداً کشورهای متعدد اسلامی ظهور و بروز داشته است. پس از جنگ جهانی اول و افول قدرت انگلیس،‌ نوبت به نقش آفرینی آمریکا رسید که خود را قیم و متولی امور جهان معرفی کند. از جمله مناطقی که برای این به اصطلاح ابرقدرت، راهبردی تلقی می‌شد، منطقه خاورمیانه و شرق آسیا بود. تجربه‌های ناموفقی از حضور مستقیم نظامی برای حل مناقشات منطقه‌ای و حفاظت از منافع آمریکا،‌ این کشور را بر آن داشت که همانند سلف خلف خود یعنی انگلیس، از تضادهای درون مناطق استفاده نماید و با تشدید تضادها آنان را در برابر یکدیگر قرار دهد. روزگار، رونق گرفتن بازار گروه‌های تروریستی آغاز گردید که دقیقاً آب به آسیاب استعمارگران می‌ریختند و می‌ریزند.

ظهور طالبان

طالبان براساس طرح مشترک آمریکا و انگلیس و با هزینه عربستان سعودی و با محوریت رکن دوم ارتش پاکستان شکل گرفت و تا مرحله تشکیل حکومت در افغانستان هم پیش رفت. ظاهراً جمعی از طلابی که در مدارس دیو بند پاکستان درس می‌خواندند و از افکار وهابیت تغذیه می‌شدند سال 1373 در اوج جنگ‌های داخلی افغانستان (پس از بیرون راندن ارتش سرخ) گروهی وارد منطقه سپس پولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهادند. در میان رهبران طالبان، اعراب وهابی از عربستان سعودی حضور داشتند.

حمایت مکرر و پنهان عربستان سعودی و پاکستان و شعارهای عوام فریبانه آنان موجب گردید تا در مدت کوتاهی پیروان زیادی در افغانستان و پاکستان پیدا کردند به نحوی که تبدیل به یک شبکه متشکل از تعدادی گروه‌های تندرو محلی شدند و پس آنکه به سرعت مناطقی را در جنوب افغانستان اشغال نمودند بر ولایت قندهار و هرات و جلال آباد و سرانجام کابل، با اندک درگیری‌ها و عمدتاً با حیله‌گری و خریدن فرماندهان نظامی افغانستان، مسلط شدند. طالبان سپس نام حکومت خود را امارات اسلامی افغانستان گذاشتند و پس از اعلام موجودیت تنها سه کشور پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی آنان را به رسمیت شناختند.

حتی آمریکا و انگلیس علیرغم آنکه طالبان براساس طرح آنها به وجود آمد، حاضر به پذیرش رسمیت حکومت طالبان نشدند. قتل عام هزاره‌ها و نابودی مظاهر تاریخ و تمدن افغانستان و نمایش چهره وارونه و کریهی از اسلام را در جهان ارائه داد. اگرچه پس از حملات یازده سپتامبر و دخالت ارتش آمریکا، حکومت طالبان پایان یافت ولی جهان در چند سال اخیر، شاهد پیدایش مجدد این گروه بوده است که در غیاب ارتش افغانستان توانسته‌اند خود را بازسازی کنند. اردوگاه‌های آوارگان افغان در پاکستان، یکی از کانون‌های اصلی تربیت و آموزش نیروهای تروریستی طالبان است.

نقش بازیگران خارجی

این بازیگران را به طور عمده برپایه ملاحظات و منافع می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف – بازیگران داخلی یا گروه‌های سیاسی و نظامی افغانستان

ب – بازیگران منطقه‌ای

ج – بازیگران فرامنطقه‌ای

با تاکید بر نقش پاکستان بعنوان یک بازیگر منطقه‌ای باید گفت این کشور وقتی به اهدافش می‌رسد که یک دولت هم پیمان در آن کشور حاکم باشد و این تنها با حضور تروریست‌های طالبان در قدرت میسر بوده و با حذف آنها نقش پاکستان محدود می‌گردد. مهم‌ترین ابزارهای اعمال نفوذ پاکستان عبارتند از: سازمان امنیت و اطلاعات ارتش، گروههای تندرو پشتون مثل حزب حکمتیار و گروه تروریستی طالبان.

نباید از نظر دور داشت که حمله اصلی گروهک تروریستی طالبان برای به قدرت رسیدن در افغانستان و به ویژه تصرف کابل با نقش‌آفرینی مستقیم نظامیان پاکستانی و سایر نهادهای حکومتی و امنیتی پاکستان به سرکردگی ژنرال «حمید گل» صورت گرفت و در واقع نیروی اصلی پشت‌سر طالبان را ارتش پاکستان تشکیل داده است. چرا که طالبان در هیچ مقطع زمانی، توان و قابلیت تشکیل حکومت را نداشته است. در واقع پاکستان در فرآیند دولت سازی افغانستان در دوران طالبان هم نقش عمده‌ای داشت و با کمک سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس و کمک مالی عربستان، تروریستهای وابسته به طالبان را با هدف ایجاد یک «کانون بحران دائمی» در منطقه و تامین امنیت مسیر تجاری‌اش با آسیای میانه و خاتمه دادن به مسئله سیاسی پشتونستان به وجود آورد.

طالبان پیاده‌نظام استعمارگران جدید

در مجموع می‌توان چنین نتیجه گرفت که سران و گردانندگان اصلی طالبان، را بایستی پاکستان، انگلیس، عربستان سعودی و آمریکا به حساب آورد و تروریستهای طالبان هم پیاده‌نظام آنها بوده‌اند.

پاکستان علاوه بر به وجود آوردن طالبان و حمایت از آنها، همیشه مراقب بوده تا یک دولت مقتدر در کابل سر کار نیاید، زیرا چنین دولتی می‌تواند منافع پاکستان را هم به خطر بیندازد و آتش اختلاف دیرینه را روشن کند. هیچ دولتی در صد سال اخیر در افغانستان به اندازه طالبان تحت تاثیر و مزدور پاکستان نبوده و ملاحظات دفاعی، امنیتی و سیاسی مورد نظر این کشور را رعایت نکرده است. یک افغانستان جنگ زده با اقتصادی ورشکسته و حکومت ضعیف مطلوب پاکستان می‌باشد.

از بازیگران فرامنطقه‌ای بطور مشخص به آمریکا و عربستان سعودی می‌توان اشاره کرد.سعودی‌ها از اصلی‌ترین بانیان و حامیان مالی – تسلیحاتی طالبان به شمار می‌روند. از زمانی که عربستان به چنگ آل سعود و وهابیت افتاد، حمایت از این نوع گروه‌های تروریستی به سیاست کلی و عمومی حکام حجاز تبدیل شده است.ایجاد مدارس به اصطلاح دینی به عنوان پوششی برای آموزش افراطی گری و تروریسم، تقویت احزاب به اصطلاح اسلامی پاکستان، مثل جماعت اسلامی و جماعهالعلمای اسلامی، از جمله اقدامات آل سعود بوده است.

آمریکا نیز اگر چه در ظاهر و به ویژه پس از عملیات مشکوک 11 سپتامبر در مقابل طالبان قرار گرفته و ادعای دفاع از دموکراسی در افغانستان را دارد ولی براساس گزارشات موثق چهار تا پنج میلیارد دلار برای شکل گیری و تقویت این گروههای تروریستی کمک کرده است و در صحنه عملیات میدانی هم دقیقاً همواره در خدمت تروریستها بوده است.

در پایان باید تاکید کرد نقش متقابل آمریکا و طالبان در حوادث افغانستان و پاکستان روز به روز آشکارتر می‌گردد. طی سالهای اخیر هر زمانی که تروریستهای طالبان در معرض محاصره و تهدید جدیدی قرار گرفته‌اند، ارتش آمریکا با ارسال اسلحه، مهمات و تدارکات موردنیاز تروریستها در خدمت ماشین جنگی تروریستها بوده است. از جمله دولت افغانستان بارها از نقش آشکار ارتش آمریکا در نجات تروریستها و هلی‌برد سران طالبان نیز پرده برداشته است.

نقش دولت و ارتش پاکستان بطور کامل تحت الشعاع نقش آمریکا قرار گرفته است و آینده شاهد رقم خوردن حوادث جدیدی در این منطقه خواهد بود.

http://jomhourieslami.net/?newsid=102327

ش.د9501734