(ماهنامه نگاه ـ 1382/04/15 ـ شماره 36 ـ صفحه 30)
از حدود دو دهه پیش، طراحان و برنامهریزان دفاعی آمریکا از انقلاب در امور نظامی صحبت کردهاند. آنها همواره یادآور شدهاند که چنین انقلابی تجدید ساختار ماهیت ارتش آمریکا و ظهور ساختار و ماهیت جدید مبتنی بر تحقیق و توسعه را موجب خواهد شد؛ بنابراین، طبیعی است که تأثیرات آن تمامی بخشهای دستگاه نظامی را دربرگیرد. در نتیجه، برای نمونه، موشکها و وسایل هوایی بدون سرنشین، جای هواپیماهای جنگ را خواهند گرفت، حتی قوای سهگانه ارتشهای جهان نیز در سایه این تحولات، دگرگون خواهند شد و خود جنگ نیز به شکل جنگ اطلاعاتی بروز خواهد کرد؛ بنابراین، با توجه به حجم و گستره آثار این تحولات، انتخاب نام انقلاب در امور نظامی برای این پدیده مناسب به نظر میرسد.
البته، ممکن است ناظران هر عصری تحولات معاصر خود را به مثابه بزرگترین تحولات و حوادث تاریخ قلمداد کنند، اما در واقع، نام انقلاب در امور نظامی از چنین وضعیتی به دور است؛ زیرا، در مقایسه تحولات عمده گذشته با تحولات پیش از آن، میتوان گفت که شکاف جدید پیدا شده در آن زمان، بههیچوجه با شکافی که هماکنون در سایه انقلاب نظامی ایجاد شده است، قابل مقایسه نیست؛ چرا که، در حال حاضر، دستاوردها و پیشرفتهای فناوری نظامی هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت به قدری با گذشته متفاوتاند که ماهیت دستگاه نظامی و کارویژه آن، یعنی جنگ را دگرگون کردهاند.2 همچنین، میتوان گفت که در گذشته، از فناوری نظامی به صورت کنونی خبری نبود و تنها از زمان جنگ سال 1991 متحدان علیه عراق است که جنگهای جدید به محافل استراتژیک معرفی شدهاند؛ چرا که تا آن زمان، بسیاری از نیروهای زرهی و لجستیکی و روشهای سازماندهی نیروها، مشابه رفتارهای نظامی در دهه 50 بود. در نهایت، پس از آغاز دهه 20 بود که دستاوردهای فناوری در عرصه نظامی به منصه ظهور رسیدند و بلافاصله با سرعت بسیار زیادی به تحولات از جمله دکترین موفقیتآمیز نبرد هوایی منجر شدند که در جنگ مزبور مطرح شد و موفقیت آن در جنگهای بعدی دهه 90 نیز به اثبات رسید.
در حالی که در گذشته، از کار انداختن سیستمهای ارتباطی و مخابراتی بدون تلفات زیاد کاملاً ناممکن تصور میشد، با انقلاب در امور نظامی، جنگهای الکترونیکی، نوع جدیدی از نبرد به شمار میروند که به صورت بسیار پیچیدهای، بدون تلفات عمده، دشمن را زمینگیر میکنند.3
ریشهها و سابقه
به طور کلی، در این انقلاب، واحدهای تحقیق و توسعه نقش مهمی داشتهاند. امروزه، ارتشهای پیشرفته جهان با اختصاص بودجه کلان برای این واحدها، ضمن آنکه با تلاش برای تأمین نیازهای خود به پیشرفتهای مهمی همچون کشف اتم و تسخیر فضا دست پیدا کردهاند، در عرصه غیرنظامی، نیز به دستاوردهای مهمی رسیدهاند. برای نمونه، اینترنت محصول ایدهای است که در دهه 80، در ارتش آمریکا برای انتقال اطلاعات با حجم بالا در داخل یک شبکه رایانهای مطرح بود. در نتیجه، اغراق نیست اگر گفته شود که بسیاری از پیشرفتهای صنعتی تکنولوژیک در دستگاههای نظامی ریشه دارند. در مقابل، تحقیقات غیرنظامی نیز در مصارف نظامی و افزایش کارآیی نیروهای نظامی در جنگ مؤثر بودهاند. برای نمونه، کشف ماشین و چرخ، سرعت زیادی در جنگها پدید آورده یا کشف تلگراف و تلفن و پیدایش رسانههای گروهی نقش زیادی در کنترل و فرماندهی قوی و پوشش تحولات نظامی داشتهاند. در نتیجه، میتوان گفت که انقلاب در امور نظامی، محصول تحقیق و توسعه در دو بخش نظامی و غیرنظامی بوده است.
انقلاب در امور نظامی، به ویژه در فناوری اطلاعات ریشه دارد؛ موضوعی که آثار ژرفی در زمینههای نظامی شامل سلاحهای هوشمند هدایتشونده، شیوههای جدید جمعآوری، پردازش و توزیع اطلاعات و... به دنبال داشته است. البته، در این انقلاب، نقش سرمایه و اقتصاد را نیز نباید نادیده گرفت. سرمایهگذاریهای کلانی که تاکنون، در مسائل دفاعی و نظامی به انجام رسیده است، ابزار کار تحقیق و توسعه نظامی را فراهم میآورند.
بنابراین، انقلاب در امور نظامی، تحول در نظریههای نظامی، تغییر شکل و شیوه نبرد، تغییر ساختار ارتش، ظهور نخبگان نظامی جدید، تغییر وزنه و قدرت کشورها را موجب شده است که در زیر، آنها را بررسی میکنیم.
1) تئوریهای نظامی جدید
قرن بیست و یکم در حالی آغاز شد که دیدگاههای متفکران و صاحبنظران نظامی درباره مسائل نظامی آینده با یکدیگر در تعارض بود. برای نمونه، براساس تئوری برتری تکنولوژیکی4، کارآیی بالای هواپیما، بمبهای هوشمند، موشکهای دوربرد، گیرندههای الکترونیکی، تأمین ارتباطات و فناوری رایانهای پیشرفته، حتی میتوانند جرئت حمله را از دشمنان بگیرند؛ بنابراین، دفاع ملی با توسعه سیستمهای تکنولوژیکی و آموزش نیروهای نظامی برای استفاده بهینه از آنها ارتباط تنگاتنگی دارد.5
از سوی دیگر، طبق تئوری هوش سرشار6، میتوان هر گونه مانع تکنولوژیکی را با اتکا به هوش سرشار و عزم جدی از پیش روی برداشت. برای نمونه، هرچند دولتها و جامعه بینالمللی قاطعانه با تروریسم مبارزه میکنند و برای کشف و مقابله با هر گونه تحرک تروریستی مبالغ گزافی را در این ارتباط صرف و حتی از سیستمهای الکترونیکی بسیار پیشرفته استفاده میکنند، اما سرانجام، گروههای تروریستی میتوانند راه فراری بیابند. در واقع، تاکتیکهای موفق تروریستها در فعالیتهای مخرب خود، نقش ذهن، به ویژه تیزهوشی را در یافتن نقاط ضعف فناوری و در نتیجه، رسیدن به اهداف خود، به خوبی نشان میدهند. براساس این تئوری، دفاع مؤثر از یک کشور، مستلزم تقویت تواناییهای ذهنی و ارائه آموزشهای پیشرفته است؛ زیرا، در این صورت، هم نیروهای نظامی توانایی انجام عملیاتی طولانی و مبارزه با دشمن را پیش از انجام هر گونه عمل تهاجمی خواهند داشت و هم امنیت مردم غیرنظامی به خوبی تأمین خواهد شد.7
اما در این میان، تئوری
دیگری مبتنی بر تلفیق و گزینش مطرح است که تأکید اصلی آن، انتخاب عناصر برتر هر یک
از دو تئوری مزبور و ترکیب آنها به شکلی است که گزینههای جدید توانایی برطرف کردن
ضعفهای تئوریهای پیشین را داشته باشند؛ وظیفهای که نیروهای نظامی حرفهای آن را
برعهده دارند. در واقع، طرفداران دو تئوری نخست در آمریکا مناظرهای را به راه
انداختهاند و برای اثبات ادعای خود، استدلالهای طولانی میآورند. در این راستا،
پنتاگون که طرفدار تئوری برتری تکنولوژیکی است، با انتقاد شدید نظامیان آمریکا که
تئوری دوم را ارجح میدانند، روبهرو شده است. گروه اخیر با انتقاد از دکترین نبرد
هوایی به منزله آخرین استراتژی جنگی آمریکا، که از سوی پنتاگون ارائه شده است،
معتقدند پیروزی کامل و مطمئن تنها با اتکای صرف به نیروی هوایی و فناوری به دست
نخواهد آمد، همانطور که بمبارانهای هوایی عراق در سال 1991، نتوانستند به تنهایی
صدام حسین را از قدرت ساقط کنند.
بدین ترتیب، ملاحظه میشود که در این راستا، به
توجه و استفاده از نیروهای دیگر، به ویژه نیروی زمینی نیاز است تا بتوان از طریق
آن، دشمن را با مبارزه از نزدیک و با استفاده از عوامل و نیروی انسانی شکست داد.
برای نمونه، در حالی که آمریکاییان در جنگ ویتنام به هواپیماهای ماورای صوت،
بمبهای هوشمند، توپخانه بسیار قوی و سیستمهای الکترونیکی پیشرفته مجهز بودند،
مبارزان ویتنامی توانستند با بهکارگیری تاکتیک ساده تحرک و حملههای شبانه تا حد
زیادی بر فناوری آنها غلبه کنند. با توجه به چنین موضوعاتی، مناظره مزبور در تحول
و تقویت نظامی آمریکا بسیار مؤثر بوده و درسهای برگرفته از این جنگها نیز زمینه را
برای پذیرش تئوری بینابین و تلفیقی فراهم آورده است، به طوری که پیروزی به دست
آمده در جنگ متحدان علیه عراق در سال 1991، دستاورد استفاده ترکیبی از نیروها بود؛
چرا که 38 روز بمباران هوایی عراق، صدام را به تسلیم وانداشت، اما هنگامی که
نیروهای دریایی و زمینی وارد عمل شدند، فرار نیروهای عراقی از مواضع خود در خط
مقدم آغاز شد.
در واقع، آنها گیج شده بودند و نمیدانستند متحدان با چه تعداد نیرو و از کدام سمت حملهور خواهند شد. پیاده کردن نیروهای زمینی با مهارت خاص و حمله از محلی که عراق انتظار آن را نداشت، اوضاع جبهه نبرد را به ضرر عراق تغییر داد؛ نکتهای که نشان میدهد تاکتیکی که با اتکا به فکر و ذهن انتخاب شود، در صحنه نبرد بسیار مؤثر خواهد بود.8 بر این اساس، کارشناسان جنگ پیشبینی میکنند که در جنگهای قرن بیست و یکم، تاکتیک بسیار مهم خواهد بود؛ زیرا، ماهیت جنگ در حال تغییر است. در واقع، جنگهای نامتقارن، مانند استفاده نامتعارف از یک نیروی غیرمتعارف، عرصه رقابت تاکتیکها خواهند بود. در عین حال، باید یادآور شد که یکسویهنگری، پاسخگوی تهدیدهای قرن بیست و یکم نخواهد بود.9
2) اشکال جدید نبرد
تغییر اشکال نبرد به معنی تحول در رابطه دفاع و تهاجم، زمان و مکان، قدرت آتش و نمایش قدرت است؛ موضوعی که در نهایت، بر حرفهای شدن جنگ و نبرد تأکید دارد. در گذشته، شعاع میدان نبرد، تنها تا محدوده برد مهمات بود، اما با پیشرفتهای تکنولوژیک و دسترسی به سلاحهای دوربرد و تجهیزات دورپیما، مانند ناوهای جنگی، هواپیماهای دورپرواز و نیز موشکهای قارهپیما مفهوم سنتی خط مقدم و پشت جبهه مخدوش شده است. در واقع، این پیشرفتها باعث شدهاند تا چون گذشته، تمایزی بین خط مقدم و پشت جبهه وجود نداشته باشد.10
فراتر از این، از دهه 90 به بعد، در جنگهایی که آمریکا در آنها، به عنوان یک طرف متخاصم حضور داشته، سلاحهای الکترونیکی، مغناطیسی، لیزری و حرارتی کاملاً دقیق و نیز تجهیزات ارتباطی همراه سربازان در میدان نبرد، نسل جدیدی از تسلیحات و در نتیجه، شیوه جنگی جدید به عرصه استراتژیک معرفی شدند؛ سلاحهای غیرکشندهای که کاملاً تأثیرگذارند یا حتی در صورت کشتن سربازهای دشمن تخریب فیزیکی دیگری در پی ندارند.11
همچنین، در جنگهای جدید، تمرکز حملات بر مراکز کنترل، فرماندهی، ارتباطات با تکیه بر اطلاعات رایانهای و ماهوارهای، شیوه جنگی جدید را معرفی میکنند که برخلاف گذشته، هر چه به دشمن متعلق و قابل رؤیت است، دیگر هدف قرار نمیگیرد، بلکه تنها به مراکز خاصی حمله میشود. نتیجه جنگهای اخیر نیز نشان داده است که این شیوه جنگی در رسیدن به هدف اصلی میدان نبرد، یعنی شکست دشمن و کسب پیروزی کاملاً مؤثر است. با وجود این، پیروزیهای آمریکا در جنگهای مزبور را نمیتوان به مثابه برخورداری این کشور از قدرت قاطع برای کسب پیروزی در مقابل دشمنانش تلقی کرد؛ زیرا، در تمامی این جنگها، آمریکا در مقابل دولتی بسیار ضعیفتر از خود قرار گرفته که به سلاحها و فناوریهای نظامی بسیار پیشرفته اعم از متعارف یا غیرمتعارف مجهز نبوده است. در نتیجه، نمیتوان برداشت اولیه از پیروزیهای راحت آمریکا را در مقابل دشمنان ضعیف و کوچک به دیگر موارد، یعنی احتمال درگیری این کشور با کشورهای دیگر تعمیم داد و انتظار داشت که در تمام جنگهایی که در آینده در آنها شرکت خواهد کرد، با اتکا به فناوری نظامی پیشرفته خود به چنین پیروزیهای سریع و آسانی دست یابد12؛ زیرا، در میزان شدت و تداوم جنگ عوامل مؤثر دیگری نیز وجود دارند، همچنان که پیش از این، به تقابل نیروهای ویتنامی در مقابل سربازان آمریکا اشاره شد. در عین حال، این گفته به معنی نفی توان اثرگذاری فناوری نظامی نیست؛ چرا که با مراجعه به همان تجربههای تاریخی و دریافت بازخوردهای مربوط به این امر، آمریکا کوشیده است تا ضعفها و کاستیهای خود را جبران کند.
از یک نظر، امروزه، مکان و موقعیت میدان نبرد اهمیت گذشته را ندارد و در حال حاضر، این اهمیت به تجهیزات موجود در میدان نبرد، مانند حسگرها و گیرندهها و دستگاههای ارتباطی بسیار مدرن برمیگردد. همچنین، در جنگهای امروزی، از اهمیت شدت ضربه اول و آثار روانی آن نیز نباید غافل شد؛ زیرا، براساس دکترینهای جدید همچون دکترین شوک و بهت که در جنگ اخیر آمریکا علیه عراق به کار گرفته شد، در آغاز جنگ، طرف الف به نحوی به سرکوب طرف ب میپردازد که در نتیجه آن، طرف اخیر کاملاً، روحیه خود را میبازد و دفاع را بیاثر ارزیابی میکند. در نتیجه، خیلی زود تسلیم طرف مهاجم میشود13؛ موضوعی که در مورد عراق رخ داد. در واقع، ارتش این کشور با تسلیم زودهنگام و غیرمترقبهاش در مقابل نیروهای آمریکایی و انگلیسی بسیاری از ناظران بینالمللی را به تعجب واداشت.
نکته آخر در رابطه با تغییر شکل نبرد، ظهور دکترین امنیتی جدید آمریکا با عنوان حمله پیشگیرانه است. البته، از این نظر، لفظ جدید به دکترین مزبور اطلاق میشود که این برای نخستین بار بود که آمریکا آن را عنوان دکترین دفاعی – امنیتی خود اتخاذ میکرد، وگرنه ایده و مفهوم حملههای پیشگیرانه در گذشته نیز مطرح بوده است. تأثیر این دکترین بر شیوههای جنگی و میدان نبرد از آن نظر مهم است که در حال حاضر، با وجود فناوریهای بسیار پیشرفته، مانند ابررایانهها و سلاحهای کاملاً دقیق، حمله پیشگیرانه میتواند کاملاً سهمگین و غافلگیرکننده انجام شود و فراتر از این، حتی آغاز نبرد نیز کاملاً قابل تشخیص نباشد، یعنی اگر حمله آمریکا به عراق را از نوع حمله پیشگیرانه برای جلوگیری از دستیابی این کشور به سلاحهای کشتار جمعی بدانیم، آیا جنگ واقعاً از روز رسمی اعلان آن یعنی 2 فروردین ماه سال 1382 بود یا با توجه به تحرکات قبلی نیروها و شنودهای تلفنی روزهای پیش از جنگ، باید گفت که حتی زودتر از این موعد آغاز شده بود.
3) ساختار نیروهای نظامی
انقلاب در امور نظامی به تحول در ابزارهای جنگ منحصر نیست، بلکه بر تغییر و تحول در درون ساختارها و سازمانهای نظامی نیز دلالت دارد. کشف فناوریهای نظامی جدید، به تنهایی برای انقلاب در امور نظامی کافی نیست، بلکه تحقق چنین امری مستلزم ساماندهی مناسب ساختارهای نظامی نیز میباشد، همانطور که چندین سال طول کشید تا ارتش آلمان نازی خود را برای اجرای ایده جنگ برقآسا آماده کند. بدین ترتیب، باید گفت برای موفقیت ایده نظامی پیشرفته، سازمان نظامی مناسبی لازم است که آن را درک و به خوبی اجرا کند. برای نمونه، کارآیی و تأثیرگذاری تانک در اوایل تولید آن، ضرورت ایجاد لشکرهای زرهی مناسب را آشکار کرد.
حال با توجه به پیشرفتهای نظامی جدید، ساختار نظامی نیز منطبق و مناسب با آن پیشرفتها باید خود را متحول کند و با آنها سازش دهد؛ تغییر و تحولی که برخلاف دوران گذشته، نه چندان ساده و آسان، بلکه بسیار سخت و پیچیده خواهد بود؛ زیرا، در اثر تکامل فناوری نظامی، اثرگذاری کیفیت بر کمیت پیشی گرفته است، یعنی در حالی که در گذشته، نیروی انسانی بیشتر پیروزی را امکانپذیر میکرد، در حال حاضر، تجهیزات پیشرفته سرنوشت جنگ را رقم میزنند؛ چرا که به راحتی بر افراد زیاد غلبه میکنند، ضمن آنکه هر کشوری نیز از برتری کیفی نیروها برخوردار نیست؛ زیرا، دستیابی به فناوری پیشرفته و قوی، مستلزم وجود اقتصاد غنی نیز میباشد که تمامی کشورها از آن بهرهمند نیستند. در واقع، امروزه، در حالی که کشورهای پیشرفته، به برکت فناوری و اقتصاد قدرتمند خود، ارتشهای حرفهای ایجاد کردهاند، در کشورهای در حال توسعه، سربازی اجباری هنوز رایج است.
امروزه، با توجه به تحولات جدید در نیروهای نظامی میل به ترکیب نیروها بیشتر دیده میشود و در کشورهای پیشرفته، تقسیمبندی سهگانه سنتی نیروها به زمینی، هوایی و دریایی تقریباً منسوخ شده است. همچنین، به رغم حفظ عنوانهای قبلی، در نیروی دریایی، بخشهایی از پیاده نظام و پایگاههای هوایی نیز خدمت میکنند. از سوی دیگر، باید یادآور شد که عملیاتهای هوایی نیز بدون پشتیبانی نیروهای زمینی و دریایی کاملا موفق نبوده و برعکس، صفآرایی نیروها نیز دیگر به شکل سنتی نیست، یعنی نیروی زمینی ضرورتاً، در مقابل پیاده نظام دشمن نمیجنگد، بلکه ممکن است نیروی هوایی یا دریایی پیاده نظام را سرکوب کند. بدین ترتیب، نیروهای ویژه اهمیت بیشتری یافتهاند، حتی نیروهای پیاده نظام سنتی نیز به تاکتیکهای جدید مانند تشکیل واحدهای کوچک، پراکندهسازی نیروها، استفاده از آتش بسیار سنگین یا هلیبرد نیروها روی آوردهاند. افزون بر این، در کشورهای پیشرفته، که در واقع، انقلاب در امور نظامی در همان کشورها نیز به بار نشسته است، یگانهای جنگ فضایی نیز تشکیل شدهاند.
تغییر ساختاری دیگر را باید در انجام تک و حمله به دشمن جستوجو کرد؛ چرا که متناسب با پیشرفتهای جدید ردهبندی گروه، دسته، گروهان و... کارکردهای جدیدی را بر عهده گرفتهاند و حتی سلسله مراتب سنتی مخدوش شده است؛ زیرا، با سیستمهای ارتباطی جدید امکان ارتباط مستقیم فرمانده کل با سربازان جزء و برعکس کاملاً امکانپذیر شده است. به عبارت دیگر، مدیریت میانه در ساختارهای نظامی در حال فروپاشی است. در عین حال، باید گفت که تحول در ساختارهای نظامی هنوز به پایان نرسیده و در واقع، تحول کامل در ساختارهای نظامی آخرین مرحله انقلاب در امور نظامی خواهد بود.14
4) ظهور نخبگان نظامی جدید
در دوره انقلاب در امور نظامی، که با تغییر شیوههای نبرد و ساختارهای نظامی همراه است، لزوماً، افراد جدیدی با تخصصهای مختلف باید مدیریت و راهبری این تحولات را عهدهدار شوند. در نتیجه، نخبگان جدیدی در رأس ارتش و نیروهای نظامی دیگر قرار میگیرند. به عبارت دیگر، با انقلاب در امور نظامی، ماهیت فرماندهی نیز متحول میشود. برای نمونه، به منظور راهاندازی سیستمهای رایانهای، صنایع موشکی، فضایی و الکترونیکی جذب و استخدام مهندسان رایانه، هوا – فضا و برق به صورت الزامی درخواهد آمد.15
بدیهی است که مدیریت واحدهای مربوط به این امر نیز به دست کارشناسان این زمینه سپرده میشود. در طول فرآیند تکامل واحدهای نظامی، تحولات و پیشرفتهای جدید به چشم میخورد. برای نمونه، با پیدایش راهآهن و لجستیک ریلی کارشناسان و تکنسینهای لجستیک ریلی جذب نیروهای نظامی شدند؛ وضعیتی که در مورد انقلاب در امور نظامی نیز صدق میکند، با این تفاوت که این بار به دلیل عمق زیاد تأثیرگذاری انقلاب در امور نظامی، ایجاد واحدهای تخصصی جدید متشکل از افراد و نخبگان جدید از گذشته چشمگیرتر است.
نکته دیگر آنکه نخبگان جدید جذب شده در نیروهای نظامی، لزوماً عضو کادر رزمی نمیشوند. برای نمونه، در نیروی هوایی آمریکا، که در گذشته، رسته اصلی کالج نظامی آن، خلبانی بود، امروزه، با ورود تعداد بسیار زیاد کارشناسان فنی دیگر به این نیرو، ترکیب سابق به نفع کارمندان جدید به هم خورده است. افزون بر این، با انقلاب در امور نظامی و در نتیجه، منسوخ شدن برخی از شیوههای جنگی و تجهیزات، کارشناسان و فرماندهان آنها نیز به تدریج کنار گذاشته میشوند. برای نمونه، هنگامی که از تجهیزات اتوماتیک و الکترونیکی به جای تجهیزات مکانیکی سنتی استفاده میشود، نیروها و مسئولان سابق دیگر کاربرد نخواهند داشت.
5) تغییر وزنه و قدرت کشورها
یکی از نتایج فوقالعاده استراتژیک انقلاب در امور نظامی که از جنگ و نبرد فراتر است، تأثیر آن بر قدرت و موقعیت کشورها در نظام بینالملل میباشد، یعنی در حالی که انقلاب در امور نظامی برای کشورهای تولیدکننده محصولات این انقلاب قدرت بیشتری را فراهم میآورد، بین این کشورها و دیگر کشورها شکاف ایجاد میکند و کشورهای مزبور را در مقابل گروه اول در موضع ضعیفتری قرار میدهد. اگر در گذشته، تقابل یک قدرت بزرگ با قدرت کوچک تفاوت اندکی با تقابل و درگیری دو قدرت بزرگ داشت، امروزه، این تفاوت به دلیل انقلاب در امور نظامی بسیار مشهود است. البته، باید در این باره بحث کرد که آیا صرف داشتن قدرت نظامی یک کشور موقعیت بینالمللی را ارتقا میدهد یا برای برخورداری از چنین موقعیتی، قدرتمند بودن در عرصههای دیگر نیز ضروری است. به نظر میرسد که قدرت نظامی، فینفسه برای کشورها یک هدف نیست، بلکه هدف غایی از کسب چنین قدرتی، بالا بردن توان چانهزنی در عرصههای سیاسی و اقتصادی است. با وجود این، نکته بدیهی آن است که کشورهای بهرهمند از انقلاب نظامی با داشتن ارتش حرفهای متشکل از کارشناسان گسترده، در واقع، بر یک زیرساخت بسیار قدرتمند متکی هستند.
انقلاب در امور نظامی و منطقه خاورمیانه
هرچند انقلاب در امور نظامی پدیدهای آمریکایی است،16 اما در حال حاضر، بیشتر کشورهای منطقه و طراحان نظامی آنها ذهنیت خوبی از آمریکا ندارند. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، ایران به مخالفت با هژمونی آمریکا پرداخته است و به تدریج از اوایل دهه 90، هنگامی که در جریان اشغال کویت از سوی عراق، آمریکا برای آزادسازی کویت نیروهای نظامیاش را در منطقه تقویت و پایگاههایی را برای خود تأمین کرد و فراتر از آن، در این اواخر، خواست از این حضور، برای تحقق اهداف دیگر خود در منطقه شامل تغییر نقشه سیاسی منطقه استفاده کند، با مخالفت تمامی کشورهای خلیجفارس روبهرو شد. به طوری که در نهایت شاهد بودیم، هیچ یک از کشورهای منطقه، آمریکا را در حمله اخیر به عراق همراهی نکردند. با وجود این، تا پیش از جنگ اخیر، کشورهای حاشیه جنوب خلیجفارس، حضور آمریکا را به عنوان موازنهگر منطقهای در مقابل ایران و عراق میدانستند.
به طور کلی، هرچند انقلاب در امور نظامی در منطقه خاورمیانه، مانند بیشتر موارد دیگر وارداتی است، اما مورد توجه کشورهای این منطقه، به ویژه کشورهای مهم و ثروتمند است؛ زیرا، از نظر نظامیان، تجهیز شدن به فناوری نظامی، تهدیدها را رفع و امنیت ملی را دستکم از بعد نظامی تأمین خواهد کرد. از نظر سیاستمداران منطقه نیز، مقابله با چالشهای جاهطلبانه رژیم همچون سیاستهای تجاوزگرانه صدام، داشتن توان نظامی در حد مطلوب لازم بود. امروزه نیز، تمام تهدیدهای امنیتی از بین نرفته و در نسخه قدرت نظامی همچنان مورد توجهاند. همچنین، برای این کشورها داشتن قدرت نظامی بالا، کسب پرستیژ در صحنههای داخلی و خارجی را موجب خواهد شد.
بنابراین، از چند سال گذشته تاکنون، نوعی مسابقه تسلیحاتی برای تقویت زرادخانههای تسلیحاتی در منطقه، به ویژه در بین کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس در جریان بوده است و آنها از متقاضیان اصلی فناوری، فنون، آموزش، سیستمهای مدیریت نبرد و دانش شیوههای جنگ آمریکا بودهاند. این فناوری و تجهیزات از نوع بسیار پیشرفتهاند و هواپیماهای جنگی مدرن، آواکس، تانکهای مدرن و سیستمهای راداری و دفاع موشکی پیچیده را شامل میشوند. عواید حاصل از فروش نفت نیز کشورهای مزبور را در این راه کمک کرده است، ضمن آنکه باید یادآور شد به دلیل خرید تجهیزات نظامی، تحقیق و توسعه در این کشور رشد نکرده و مجموع این برآیند، وابستگی این کشورها به آمریکا و اروپای غربی را موجب شده است.17
با وجود این، تحریمهای اعمال شده علیه ایران از سوی آمریکا و تحریمهای رژیم وقت عراق در زمان صدام از سوی سازمان ملل و دیگر کشورها به منزله مانعی در پیشرفت این دو کشور در دستیابی به انقلاب در امور نظامی بود. در عین حال، به ویژه در جمهوری اسلامی ایران، برنامههایی در راستای خودکفایی و خلاقیت به عمل آمده است. همچنین، تجربه هشت سال جنگ با عراق نیز پیشرفتهایی را در راه رسیدن به دانش اصیل نظامی در ابعاد مختلف، مانند موشک موجب شده است. هرچند اتهامات بیاساسی در مورد به اصطلاح تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، به ویژه از سوی آمریکا مطرح شده است، اما بازرسیهای متعدد آژانس و همکاری کامل جمهوری اسلامی ایران، این تبلیغات منفی را خنثی کرده است.
توان نظامی عراق در اثر سه جنگ شدید در دو دهه اخیر، به ویژه با شکست فاحش در مقابل مهاجمان آمریکایی و انگلیسی کاملاً مختل شده و بخش اعظم آن از بین رفته است. عراق تحت حکومت صدام، نه تنها سلاح شیمیایی داشت و در طول جنگ تحمیلی از آنها علیه نیروهای ایران و حتی شهروندان کُرد خود استفاده کرد، بلکه برنامه فعالی برای دستیابی به سلاحهای میکروبی و هستهای نیز در دست اجرا داشت و حتی توانسته بود با فریبکاری و دروغ، بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل را منحرف کند، اما سرانجام، با فشارهای سیاسی و حملههای نظامی این تسلیحات و برنامهها منهدم شدند و از بین رفتند و دیگر وجود این سلاحها در عراق – که پیش از حمله اخیر به این کشور به منزله بهانه حمله مزبور تلقی میشدند – بعید به نظر میرسید.
در آینده، ثبات منطقهای و موازنه نظامی منطقه خلیجفارس به صورت انفعالی از انقلاب در امور نظامی نیز متأثر خواهد شد. این اثرپذیری در کشورهای جنوب خلیجفارس بیشتر به دلیل ساختار سنتی آنهاست که افزون بر بیتوجهی به تحقیق و توسعه، حتی ساختارهای متناسب با انقلاب در امور نظامی در این کشورها فراهم نشده است. از سوی دیگر، وجه مشترک بیشتر آنها استفاده از کارشناسان خارجی در رشتههای مختلف است؛ بنابراین، فناوری نظامی اصولاً حالت بومی به خود نمیگیرد.
در ایران و عراق، ساختارهای نظامی مدرن از مدتها پیش ایجاد شده و تحقیق و توسعه نظامی نیز مدنظر قرار گرفته است؛ بنابراین، این دو کشور از نظر زیرساختها، قابلیت زیادی برای انطباق با انقلاب در امور نظامی دارند. با وجود این، با توجه به پیروزی سریع آمریکا در مقابل عراق در دو جنگ اخیر، انقلاب در امور نظامی جذابیت زیادی برای کشورهای منطقه ایجاد کرده است، اما وابستگی کشورهای جنوب خلیجفارس به آمریکا، موقعیت آنها را برای دستیابی بدین هدف نامساعد کرده است. در اینجا، با توجه به تهدید امنیتی منطقه از سوی اسرائیل به وضعیت انقلاب در امور نظامی این کشور میپردازیم.
انقلاب در امور نظامی اسرائیل
تا به حال، هیچ یک از حکومتهای اسرائیل چهارچوب اساسی انقلاب در امور نظامی این کشور را شامل وضعیت زرادخانه هستهای در قالب دکترین و بیانیهای رسمی عنوان نکردهاند. چنین کاری با سبک حکومتی اسرائیل، که تدوینی غیررسمی داشته است و بیشتر به چالشهای زمان حال توجه میکند، مغایرت دارد. با این حال، خطمشیهای نظامی – امنیتی این رژیم از همان سالهای نخستین بنیانگذاری این کشور شامل هشت اصل بنیادین بوده است.
1) ملتی مسلح
اسرائیلیها بلافاصله پس از اشغال فلسطین، ارتش ثابتی را ایجاد کردند که شمار زیادی از نیروهای ذخیره ماهر و آماده از آن پشتیبانی میکردند. بسیج همه مردان اسرائیلی باعث شد تا تعداد نیروهای نظامی این کشور تقریباً با تعداد دشمنانش برابر شود. در واقع، تمامی شهروندان اسرائیلی یازده ماه از سال را در این ارتش خدمت میکنند.
2) دفاع استراتژیک، تهاجم عملیاتی
به دلیل نبود عمق استراتژیک طبیعی و نیز با توجه به مرزهای طولانی و آسیبپذیر اسرائیل، دولتمردان این کشور از همان آغاز در صدد برآمدند تا هر گونه جنگی را در قلمرو دشمنانشان سازماندهی کنند، بنابراین، در عملیاتهای خود، بر ترکیبی از اقدامهای بازدارنده، تلافیجویانه و پیشگیرانه تأکید میکردند. از نظر اسرائیلیها، دفاع مرحلهای کوتاه و انتقالی است و بلافاصله پس از آن، باید به حمله روی آورد.
3) جنگهای کوتاه با اهدافی محدود
اسرائیلیها احتمال میدهند که پیش از دستیابی نیروهای دفاعی آنها به هدفهای جنگیشان، قدرتهای بزرگ از فشارهای دیپلماتیک یا تهدید به مداخله برای متوقف کردن جنگ استفاده کنند یا حتی بدتر از آن، نیروهای مسلح کشورهای عرب در یک جنگ احتمالی، به هدفهای خود دست یابند. از این رو، آنها قصد دارند منازعه و درگیری کنونی را با سرعت به نفع خود پایان دهند. با اینکه برای رهبران نظامی اسرائیل وارد کردن ضربهای سریع و خردکننده امر ایدهآلی است، اما آنها مطمئن نیستند که در صورت وقوع درگیری نظامی، نتیجه آن حتمی و قابل پیشبینی باشد. به همین دلیل، اسرائیل همواره امیدوار بوده است که در نهایت، نتایج کلی پیروزیهای نظامی محدود، اما مشخص آنان، دشمنانشان را متقاعد کند که این کشور نیز حق حیات دارد.
4) فراهم آوردن مجموعهای از تانکها و جنگندهها
با توجه به اینکه تهاجم نیروهای نظامی عرب مهمترین تهدید برای حیات اسرائیل محسوب میشود، اسرائیلیها نیروهای زمینیشان را مهمترین تضمین امنیتی میدانند و به صورت سنتی، به آن متکی هستند. در میان نیروهای زمینی نیز، از سال 1967 به یگانهای زرهی اولویت بیشتری دادهاند، ضمن آنکه نیروی هوایی قدرتمندی را برای پوشش دادن به بسیج نیروها و سپس برای تکمیل عملیاتهای نیروهای دفاعی خود روی زمین ایجاد کردهاند.
5) کیفیت به جای کمیت
با توجه به وجود نابرابری بین اسرائیل و همسایگان عربش در زمینه مساحت، جمعیت و منابع اقتصادی، بنیانگذاران این کشور کوشیدهاند تا با دست یافتن به برتری کیفی، از دشمنان بالقوهشان پیشی گیرند. برتری اسرائیل، تنها به برتری فناوری محدود نمیشود، بلکه آنها در زمینههایی، مانند انگیزش (انسانی)، ابتکار عمل، مهارتهای تاکتیکی و مانند آنها نیز از برتری در خور توجهی نسبت به اعراب برخوردارند.
6) تعیین خطوط قرمز و مجازاتهای تخطی از آنها
اندیشمندان نظامی اسرائیل بر این باور بوده و هستند که واکنش سریع در مقابل حتی کوچکترین تحرک اعراب میتواند جلوی محاسبه اشتباه و ارزیابی غلط اعراب از تواناییهای نظامی، منافع حیاتی یا آسیبپذیری اسرائیل در مقابل فشارهای خارجی را بگیرد. در نتیجه، اسرائیل در زمانهای مختلف، خطوط قرمزی را مشخص کرده است که تخطی از آنها مجازات سنگینی در پی دارد. این خطوط قرمز شامل مواردی، مانند نمونههای زیر میشود: هر گونه برنامه تقویت تسلیحاتی که توازن نظامی را تهدید کند(1956)؛ اعمال محاصره دریایی (1967)؛ ورود نیروهای متخاصم به اردن (1970)؛ و دستیابی دشمنان اسرائیل به توانایی تولید تسلیحات اتمی. در هر یک از این موارد، نقض خطوط قرمز، واکنش سریع و خشن اسرائیل را در پی داشته است. در این راستا، تنها استثنا را میتوان عدم واکنش اسرائیل به حملههای موشکی عراق در سال 1991 عنوان کرد.
7) خوداتکایی
تجربهای که یهودیان از بیقدرتی و ضعف خود در طول دو هزار سال به دست آوردهاند و نیز ویژگی فعال صهیونیسم مدرن، نوعی منش و روحیه خوداتکایی را در اسرائیلیها پدید آورده است. این اعتقاد که اسرائیل برای تضمین بقای خود نباید به دیگران متکی باشد، جایگاهی محوری در منش خوداتکایی دارد.
8) جستوجو برای یافتن یک قدرت بزرگ حامی
به رغم تلاش اسرائیلیها برای دستیابی به خودکفایی، این کشور برای مقابله با قدرت نظامی اعراب و حامیان آنها، قصد دارد همواره، پشتیبانی از میان قدرتهای بزرگ داشته باشد؛ نقشی که از سال 1967، ایالات متحده آن را بر عهده دارد. در واقع، حمایتهای دیپلماتیک، انتقال فناوری و تسلیحات و نیز کمکهای اقتصادی آمریکا عناصر و اجزای کلیدی معادله امنیت ملی اسرائیل را تشکیل میدهند.
متغیرهای جدید انقلاب در امور نظامی اسرائیل
وقوع چهار تحول متمایز، امکان تداوم و اعتبار مفهوم امنیت ملی سنتی اسرائیل را زیر سؤال برده است. نخستین تحول، تحول تکنولوژیک بوده و به پیشرفتهایی که در زمینه فناوری نظامی به وقوع پیوسته است، مربوط میشود. این پیشرفتها تحولات مهمی را در اجرا و مطلوبیت جنگهای متعارف بلندمدت (همانند جنگهایی که نیروهای دفاع اسرائیل در سالهای 1967 و 1973 درگیر آنها بودند) پدید آورده است. دومین تحول، تحول استراتژیک است که منعکسکننده تحول مستمر سیاست خاورمیانه از زمان انعقاد قرارداد صلح بین اسرائیل و اعراب از سال 1991 میباشد. سومین تحول، تحول اقتصادی است که نتیجه اصلاحات در سیاستهای اقتصادی اصلی اسرائیل و تسریع رشد اقتصادی این کشور میباشد. چهارمین عامل (و در واقع، مهمترین عامل)، از تحولها و دگرگونیهای مستمر در بافت و ساختار جامعه اسرائیل ناشی میشود.
جنگ سال 1991 خلیجفارس از چند جنبه، برتری کیفی اسرائیل بر رقبایش را تأیید کرد. عملیات طوفان صحرا کیفیت پایین تانکها و ضعف نیروی هوایی اعراب را که بیشتر بر دکترین و تجهیزات از رده خارج شوروی متکی هستند، آشکار کرد. همچنین، این عملیات، دوراندیشی نیروهای دفاعی اسرائیل و درستی پافشاری آنها مبنی بر بالا بردن کیفیت تانکهای جنگی، بالگردها، هواپیماهای جنگی، توپخانه، سیستمهای پیچیده فرماندهی و کنترل و سایر جنگافزارها را تأیید کرد. در جنگ خلیجفارس، این نکته آشکارا ثابت شد که کمیت هرگز به تنهایی مؤثر نیست.
در واقع استفاده بهینه از همه پتانسیلهای فناوری نظامی، مستلزم بهکارگیری کادر نظامی محدود، نخبه و حرفهای است. در حقیقت، بدون اختصاص دادن بودجه دفاعی نامحدود، به نظر نمیرسد که بتوان فناوری پیشرفته و تعداد وسیعی از مردم و ادوات نظامی را با هم جمع کرد. این مطلب نشاندهنده قیمتهای بالای سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته و نیز هزینههای بالا برای آموزش سربازان به منظور راهاندازی و اداره سیستمهای مزبور است.18
نتیجهگیری
انقلاب در امور نظامی، تنها از پیشرفت تکنولوژیکی ناشی نمیشود، بلکه اراده سیاسی دولتها نیز در پیشبرد آن بسیار مؤثر است؛ زیرا، در زمان صلح و کاهش تنشها، که حداقل افق همزیستی مسالمتآمیز نمایانتر است، دولتها کمتر به سرمایهگذاریهای نظامی تمایل خواهند داشت، اما در شرایط بحرانی و احتمال زیاد وقوع درگیریها، میل به انجام پروژههای تحقیق و توسعه نظامی بسیار بالاست. همانطور که پس از پایان جنگ سرد، شاهدیم، با از بین رفتن تهدید شوروی برای دنیای غرب، بودجه دفاعی این کشورها برای چند سال اول رو به کاهش بود، اما به تدریج با نزدیک شدن به اواخر دهه 90 و وقوع جنگهای منطقهای در بالکان، آفریقا و آسیا، مجدداً، منحنی بودجهای نظامی رو به تصاعد گذاشت. در حال حاضر نیز، با توجه به روندهای کنونی حاکم بر نظام بینالملل، مانند یکجانبهگرایی نظامی آمریکا، تلاش برای پیشرفتهای نظامی و انجام انقلاب در امور نظامی از سوی کشورها شدیدتر خواهد شد، هرچند آمریکا نیز در این زمینه پیشروست. انقلاب در امور نظامی، در حالی که دنیا را با پیشرفتهای جدید آشنا میکند و حتی بسیاری از محصولات آن نیز مصارف غیرنظامی دارند، میتواند فرصتهایی را نیز برای کشورهای دیگر فراهم آورد، هرچند بیشتر فرصتها را در اختیار آمریکا قرار میدهد. با توجه به محصولات جنبی انقلاب در امور نظامی، میتوان گفت که در آینده، روابط بخشهای نظامی و غیرنظامی تقویت خواهد شد.
انقلاب در امور نظامی که هنوز در جریان است، تغییرات مهمی در پی خواهد داشت که نظامیان به طور کامل، بر آنها اشراف نداشته و مردان سیاست از درک کامل آنها عاجز خواهند بود. آمریکا با اتکا به همین انقلاب در امور نظامی، موقعیت خود را به منزله قدرت مسلط نظام بینالملل در آیندهای قابل پیشبینی تضمین خواهد کرد. در مقابل، کشورهای ضعیفتر و گروههای مخالف آمریکا که امروزه، در جهان اندک نیز نیستند، برای جبران و خنثی کردن ضعف خود در مقابل آمریکا یا هر قدرت بزرگ دیگری به شیوههای نامتقارن جنگ روی خواهند آورد.
ش.د820644ف