تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۷  ، 
شناسه خبر : ۲۹۵۹۲۹
مقدمه: از اين شماره به بعد قصد داريم پرونده‌اي ثابت و مورد جنبش دانشجويي را پيش‌روي شما بگشانيم بحث در مورد خصوصيات ويژگهاي و راهبردهاي كلي حركات سياسي، اجتماعي دانشجويي از يك سو و همچنين معضلات آموزشي – زيستي دانشجويان ايران امروز از سوي ديگر، مهم‌ترين دغدغه‌ها در اين صفحات است بسيار اميد داريم كه اساتيد و دانجشويان صاحب‌نظر در اين راه ما را در راه بازكاوي دقيق اين موضع ياري دهند. اين پرونده را با مقاله‌اي درباره تاريخچه كنفدارسيون و گفتگويي در مورد «رابطه سياسي شد و استقلال دانشگاهها» با دكتر حسين بشيريه عضو هيات علمي دانشگاه تهران و استاد دانشكده علوم سياسي اين دانشگاه آغاز نموديم جاي دارد از دوستان محترم و در نشريه دانشجويي «قلم سبز» كه ما را در انتشار گفتگوي مذكور ياري دادند تشكر كنيم.

(ماهنامه نامه – 13982/02/15 – شماره 48 – صفحه 22)

جنبش‌ واحد دانشجويان ايراني خارج از كشور

«در هر جاو هر زمان، دانشكده سنگر آزاديست. از آزادي دفاع مي‌كند و به قانون احترام مي‌گذارد و دانشجو نيز سرباز هميشه آزاديست.»

(بخشي از اتمام حجت دانشجويان دانشگاه تهران به دولت در سال 1339)

در آغاز فرآيند مدرنيزاسيون جامعه ايراني در نيمه دوم قرن نوزدهم. تحصيلات عاليه و انحصار اشراف و طبقه حاكم بود. با آغاز سلطنت رضاخان و شتاب‌گيري تنش بين طبقات اجتماعي در ايران كه حوزه قدرت را نيز متاثر نمود، دولت به منظور ايجاد پشتوانه مورد نياز فرآيند توسعه صنعتي، نخبگاني از جوانان طبقه متوسط را از طريق بورسيه‌هاي دولتي به كشورهاي مختلف صنعتي اعزام كرد. با تغيير تركيب بافت اجتماعي دانشجويان خارج كشور تدريجا محافلي از روشنفكران ايراني در اقصي نقاط جهان شكل گرفت. پروردگان اين محافل بعدها در قالب احزاب و گروه‌هاي سياسي در ايران نقش شايان توجهي را ايفا كردند.

با تاسيس دانشگاه تهران مقدمات دستيابي فرزندان طبقه متوسط شهرنشين در مراكز عالي آموزش فراهم شد و در نتيجه مقدمات حضور موثرتر روشنفكران و محافل دانشگاهي در مبارزات اجتماعي فراهم آمد.

پس از جنگ دوم جهاني و بار شد مبارزات ملي، آزاديخواهانه و عدالت‌طلبانه مردم ايران اين جامعه روشنفكري محدود متكي به طبقات مياني جامعه، پرچمداري نهضت را به عهده گرفتند. با شور و شوق عمومي فراهم شده در اين دوران كه با تزلزل بساط قلدري و ديكتاتوري اشرافيت ايراني توام بود. دانشگاه و دانشجو، اعم از دانشجويان داخل و يا خارج كشور، بدون ادعا و چمشداشتي به قدرت، بدل به سربازان و پيش قرارولان جنبش ضد استعماري و ضد استبدادي شدند.

طي اين دوران دانشگاه تهران كانون مبارزات ملي و ميهني بود و در تمامي عرصه‌هاي مبارزاتي، دانشجويان در صف اول مبارزه مي‌كردند و در هنگامه‌هايي همچون وقايع سي‌ تير 1330 در صف مقدم مردم به پيكار با عوامل ارتجاع مي‌پرداختند. در اين زمان دانشجويان خارج كشور بيشتر متاثر از تحولات داخلي و دنباله‌رو و احزاب فعال عرصه سياسي كشور بودند و فعاليت مستقلي نداشتند.

با بروز كودتا و ايجاد خفقان سياسي و سركوب نيروهاي آزاديخواه كه نمود عيني آن در دانشگاه كشتار و ضرب و شتم و دانشجويان در 16 آذر 32 بود، مهاجرت سياسي شكل گرفت و بخشي از جوانان فعال سياسي كشور به خارج از ايران مهاجرت كردند و در مراكز علمي اروپايي و آمريكا تحصيلات خويش را در پي گرفتند. مهاجرت اين جوانان تجارب مبارزات ملي و ضد ديكتاتوري را به كانون‌هاي دانشگاهي اروپا و آمريكا كشاند. از اين طريق كانون‌ها و انجمن‌هاي صنفي دانشجويي خارج كشور، تدريجا عرصه تبادل‌نظر، بحث و بررسي پيرامون مسايل جامعه ايراني، علل شكست و ناكامي جنبش ملي فرآيند توسعه و علل عقب‌ماندگي جامعه در ايران و روش‌هاي غلبه بر آن شد.

در اين زمان اوج‌گيري فرآيند بازسازي كشورهاي سرمايه‌داري پس از جنگ بخصوص در كشورهايي چون آلمان و آمريكا بازار گسترده‌اي را براي اين نيروي كار فراهم آورد. به اين طريق امكان فراهم شد تا جواناني بر خاسته از لايه‌هاي زيرين طبقه متوسط جامعه ايران به اميد كار و تحصيل توامان راهي آن ديار گردند. اين تغيير ساختار طبقاتي دانشجويان ايراني در كشورهاي صنعتي بستري را فراهم نمود تا مهاجران سياسي به آن بهتر، انجمن‌هاي صنفي دانشجويي در كشورهاي صنعتي را عرصه روشنفكري خويش نمايند و جامعه دانشجويي ايراني خارج از كشور را به عرصه بحث‌ها و فعاليت‌هاي سياسي بكشانند.

به اين ترتيب انجمن‌هاي صنفي دانشجويي ايراني در بسياري از كشورهاي جهان كه بعضا بي ارتباط با سفارتخانه‌هاي ايران نيز نبودند تدريجا نوعي از فعاليت‌هاي سياسي را در دستور كار خويش قرار دادند.

در اين زمان حزب توده ايران با حضور سنتي و نسبتا گسترده در اروپا اعتقادي به شكستن مرزهاي فعاليت‌ صنفي و سياسي در انجمن‌هاي دانشجويي نداشت. در واقع حزب توده ايران شكل‌گيري سازمان‌هاي دانشجويي فراتر از فعاليت‌هاي صنفي را به نوعي رقابت با احزاب سياسي مي‌انگاشت. اما نيروي سوم و هواداران جامعه سوسياليست‌ها به رهبري خليل ملكي و نيز اعضا و هواداران سابق خداپرستان سوياليست‌ در پيش گرفتن آينده‌اي از فعاليت سياسي و صنفي توسط سازمان‌هاي و نهادهاي دانشجويي را وظيفه گرفتن آينده‌اي از فعاليت سياسي و صنفي توسط سازمان‌ها و نهادهاي دانشجويي را وظيفه و منطبق با ماهيت دانشجويان مي‌دانستند. به اين ترتيب نيروي سومي‌ها دانشجويان را به فعاليت‌هاي سياسي و در پيش گرفتن مبارزات سياسي با رژيم حاكم تشويق مي‌كردند و در انجمن‌هاي دانشجويي نقدهاي اجتماعي، فرهنگي و بحث‌هاي سياسي در رابطه با مسايل ايران را مطرح مي‌نمودند.

به اين ترتيب با افزايش فشار اختناق در سال‌هاي پس از كودتا در ايران تدريجا نهادهاي دانشجويي خارج كشور عرصه رقابتهاي بقاياي جريان‌هاي عمده سياسي حزب توده و جامعه سوسياليستي شد. با گسترش مباحثات سياسي وشكل‌گيري تدريجي نسلي از دانشجويان مبارز، انديشه وحدت دانشجويي شكل ‌گرفت و تشكل‌هاي سراسري در فرانسه، آمريكا، انگليس و آلمان پديدار شد.

در اروپا با همت و حمايت هواداران جامعه و سوسياليست‌ها «كنفدراسيون دانشجويان و محصلين ايراني در اروپا» در فروردين ماه 1393 در نشست نمايندگاني از دانشجويان كشورهاي فرانسه، آلمان و انگليس در هايدبرگ آلمان پايه‌گذاري شد.

در همين سال‌ها به همت برخي فعالان ملي در آمريكا همچون محمد خشب بنيان‌گذار خداپرستان سوسياليست، علي‌محمد فاطمي خواهر‌زاده مرحوم دكتر فاطمي، و نيز صادق قطب‌زاده سازمان دانشجويان در آمريكا از بهم پيوستن انجمن‌هاي دانشجويي ايرانيان در آن كشور گرفت.

در داخل كشور نيز دانشجويان و دانشگاهيان عليرغم سلطه پليسي و خفقان رژيم ديكتاتوري از حدود سال‌هاي 36.1335، دوباره تحركاتي را در راستاي مبارزه با ديكتاتوري حكم و احياي جنبش ملي آغاز كردند. اولين بارقه جان گرفتن دوباره جنبش دانشجويي در ايران نظارت گسترده در سال 1335 به حمايت از مبارزات ضد استعماري ملت مصر براي ملي آن كانال سوئز بود كه عباس شيباني دانشجوي دانشكده پزشكي دانشگاه تهران مبتكر آن بود. هواداران دكتر محمد مصدق پيشواي دربند نهضت ملي در اين سال‌ها مجددا فعال شدند و كميته دانشجويي جبهه ملي در اواخر دهه 30 به همت دانشجوياني چون حبيب‌الله پيمان، هاشم صباغيان، حسين پارسا، كشاورز و ذوالنور و نيز عباس شيباني، سازمان دانشجويان دانشگاه تهران را بنيان نهادند.

با اوج‌يابي مبارزات رهايي‌بخش در آفريقا و آسيا اوج‌گيري جنگ سرد بين بلوك سوسياليست و سرمايه‌داري وتشديد تضادهاي داخلي كشور و نيز هيئت حاكمه شرايط مساعدي براي اوج‌گيري مجدد جنبش دانشگاهيان در ايران فراهم شد. توسعه درگيري‌هاي بين دانشجويان دانشگاه‌ها و رژيم‌ها ديكتاتوري كه دامنه آن به سرعت به مدارس و دبيرستان‌ها نيز كشيده شده و تدريجا بخش‌هايي از جامعه كارگري و نيروهاي ملي بازار را نيز فرا گرفت. شوري ديگر در راستاي حمايت جنبش مردمي داخل كشور در دانشجويان ايران اقصي نقاط جهان پديد آورد كه حامل آن شكل‌گيري مبارزات افشاگرانه دانشجويان خارج كشور و راديكاليزه شدن بيشتر آن بود.

توجه بيشتر به ايفاي نقش در مبارزات رهايي‌بخش و ضد ديكتاتوري مردم ايران، جنبش دانشجويي خارج كشور را به سوي همگرايي بيشتر كشاند. در آغاز سال 1962 در شهر پاريس با هماهنگي كنفدراسيون دانشجويان ايراني در اروپا، سازمان دانشجويان ايراني در آمريكا نيز سازمان دانشجويان دانشكده تهران كنگره‌اي برپا شد. حاصل اين كنگره شكل‌گرفتن سازمان واحد دانشجويي ايران بود كه نام خود را «كنفدراسيون جهاني دانشجويان و محصلين ايراني (اتحاديه ملي) ‌Confederation of Iranian Students National Uonion) نهاد. سازمان دانشجويان دانشگده تهران هر چند موفق به اعزام نماينده به كنگره نشد. ولي طي بيانيه‌اي مصوبات آن را مورد تاييد قرار داد. اين تشكيلات نوخاسته‌ كه به سرعت در ابعادي جهاني توسعه يافت از آن پس در داخل كشور به اختصار «كنفدراسيون» و در جهان با نام اختصاري (NU) CIS شناخته مي‌شد.

در دو كنگره بعدي سازمان دانشجويان دانشگاه تهران نيز امكان يافت تا نمايندگان خود را به كنگره اعزام نمايد. اما پس ازشدت يافتن مجدد اختناق ايران و سركوب قيام خرداد 42 و تلاشي جبهه ملي ارتباط تشكيلاتي دانشجويان داخل وخارج كشور قطع گرديد.

بنيان‌گذاران كنفدارسيون بر اين باور بودند كه بين فعاليت صنفي سازمان‌هاي دانشجويي در كشورهاي غني و كشورهاي تحت ستم تفاوت بنيادين وجود دارد زيرا جنبش‌هاي دانشجويي‌ اين كشورها عملا بخشي از جنبش ملي كشورهاي تحت سلطه عليه استعمار جهاني و ارتجاع داخلي به شمار مي‌آيند. با اين تحليل سمت‌گيري سياسي كنفدراسيون روز به روز توسعه بيشتر يافت و فعاليت‌هاي صنفي رابه حاشيه راند.

از اين طريق كنفدراسيون مثابه سازمان واحد دانشجويي ايرانيان در روندي سريع توسعه يافت و با شناخت دورنماي سياسي ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي رفتار و علكرد خويش را در گستره‌اي جهاني بسط داد. كنفدراسيون با طراحي تشكيلات و ساختاري دمكراتيك مي‌كوشيد تا به مثابه جبهه واحد ضد ديكتاتوري دانشجويان ايراني به هر مرام و مسلك و آرمان و با هر وابستگي سياسي و تشكيلاتي را در دورن خود متحد كند و در مقابله با نظام استبدادي سلطه استعماري و در جهت حمايت از مبارزات مردمي و بخصوص زندانيان سياسي در ايران آنان به ميدان بكشاند.

شرط عضويت در كنفدراسيون تنها داشتن كارت دانشجويي بود در جلسات منظم هفتگي كليه واحدها بيشترين وقت جلسات صرف مباحثات و مناقشات سياسي و تحليل مبارزات مردمي برنامه‌ها و آرمان‌ها و تضارب انديشه‌ها مي‌شد. هر چند حسب مقررات كنفدراسيون تبليغات حزبي در تشكيلات مجاز شمرده نمي‌شد، اما اعضا حق داشتند تا هر نوع عقيده و نظري را در رابطه با مباحث مطروحه به عنوان عقايد شخصي خويش و بدون ذكر نام تشكيلات واضع آن نظريه‌ مطرح و از آن دفاع نمايند.

به اين ترتيب در عمل، كنفدراسيون و واحدهاي تشكيل‌دهنده آن به نوعي پارلمان و تريبون آزاد تمامي نيروهاي اپوزيسيون ايراني با هر مرام و مسلك بود. جريان‌هاي مختلف سياسي با بهره‌گيري از امكانات فعاليت علني در قالب انجمن‌هاي تشكيل‌دهنده كنفدراسيون فرصت مي‌يافتند. تا به تبليغ و توسعه ديدگاه‌هاي خويش در ميان دانشجويان ايراني بپردازند. در رقابتي كه در نتيجه حضور گسترده نيروهاي مختلف اپوزيسيون در بدنه كنفدراسيون بروز مي‌كرد فرصت آن فراهم مي‌شد تا دانش سياسي دانشجويان توسعه يابد و گروه‌هاي مختلف به همراه خيل گسترده دانشجويان مستقل در جبهه‌اي مبارزه‌اي علني افشاگرانه رادر سطح جهان سازمان دهند. بر اين اساس ساختار سازماني كنفدراسيون به ناگريز ساختاري دمكراتيك و از پايين به بالا بود.

اعضاي هر انجمن كه در شهرهاي دانشگاهي ايجاد مي‌گرديد. سه تن دبيران انجمن‌ را انتخاب مي‌كردند. از بهم پيوستن انجمن‌هاي هر كشور فدراسيون آن كشور شكل مي‌گرفت و هيئت دبيران سه نفره هر فدراسيون در كنگره ساليانه آن فدراسيون كه با حضور نمايندگان انجمن‌هاي دانشجويي عضو تشكيل مي‌گرديد. انتخاب مي‌شدند.

نمايندگان فدراسيون‌ها شوراي عالي كنفدراسيون جهاني را تشكيل مي‌دادند كه عاليترين مرجع حل اختلاف و ارگان نظارتي كنفدراسيون جهاني را تشكيل مي‌داد. كه عاليترين مرجع حل اختلاف و ارگان نظارتي كنفدراسيون جهاني را تشكيل مي‌داد. اما بالاترين مرجع تصميم‌گيري و سياست‌گذاري كنفدراسيون كنگره ساليانه كنفدراسيون جهاني بود كه با حضور نمايندگان مستقيم انجمن‌هاي عضو تشكيل مي‌گرديد.

كنگره مستقيما اعضاي 5 نفره هيئت دبيران كنفدراسيون را انتخاب مي‌كرد و سياست‌هاي كنفدراسيون و عملكرد هيئت دبيران گذشته را بررسي و براي سال آتي برنامه‌ريزي مي‌نمود. اعضاي 5 نفره دبيران براي امور مالي و تشكيلات دفاعي فرهنگي و انتشارات امور بين‌الملل انتخاب مي‌گرديدند.

براي حفظ حقوق اقليت كه ضامن ماندگاري كنفدراسيون بود. معمولا انتخابات براساس ليست‌هاي پيشنهادي صورت مي‌گرفت و توجه مي‌شد كه هر ليست در برگيرنده تركيبي متناسب از نيروهاي فعال در كنفدراسيون باشد. واحدهاي كنفدراسيون در تمام نقاط جهان در يك آزادنه به بحث پيرامون مسايل مختلف مطروحه توسط رهبري مي‌پرداختند و جمع‌بندي خود را (اعم از ديدگاه‌هاي اكثريت و اقليت) به مركزيت ارايه مي‌كردند. شركت در جلسات عادي و هفتگي انجمن‌هاي حتي نيازمند عضويت و يا ارايه مي‌كردند.

شركت در جلسات عادي و هفتگي انجمن‌ها حتي نيازمند عضويت و يا ارايه كارت دانشجويي نبود. هر ايراني مجاز بود تا در جلسات هفتگي شركت كرده و به آزادي در مباحث مطروحه شركت كند و نظرات و عقايد خويش را باز گويد. در واقع تنها فرق آنها با اعضاي رسمي در حق راي دادن بود. اين ضابطه هر چند امكان حضور برخي عوامل مشكوك و وابسته و مزدور را در داخل انجمن‌ها ميسر مي‌نمود. اما ضامن فراگيري كنفدراسيون جذب عناصر جديد، بسط و توسعه فرهنگ سياسي بين ايرانيان، حداكثر استفاده از تمامي امكانات موجود براي مقابله‌اي جهاني با رژيم شاه بود.

علاوه بر كنگره ساليانه كنفرانس‌هاي فرهنگي و نيز اردوهاي ورزشي و تفريحي نيز توسط كنفدراسيون جهاني برگزار مي‌گرديد كه در حاشيه آن امكان تبادل‌نظر گسترده نيروهاي بدنه سازمان و توسعه و تحكيم روابط آنها را فراهم مي‌نمود.

از اين طريق و با اين ساختار دمكراتيك بقا كنفدراسيون عليرغم تنوع آرمان‌ها و ديدگاه‌هاي عناصر تشكيل دهند آن تضمين مي‌شد و به قدرت عمل آن در بعدي جهاني مي‌افزود. چنين بود كه زماني ديدگاه غالب بر كنفدراسيون متاثر از آرمان‌هاي جبهه ملي خاورميانه و زماني متاثر از سازمان‌هاي مائونيستي و با منشعبين حزب توده بود. با اين وجود در تمامي اين دوران يك دم از سياست تهاجمي كنفدراسيون به مانند جبهه واحد ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي ايرائيان كاسته نشد و ساختار دمكراتيك آن فضاي تلاش آزاد جناح‌هاي رقيب براي به كرسي نشاندن ديدگاه‌هاي خود از طريق امتناع جمعي شد. كنفدراسيون بود و ماند تا وقتي كه چنين بود و فعالان آن خود را بر اين مباني دمكراتيك پاي‌بند مي‌ديدند.

اين گونه بود كه كنفدراسيون طي حدود 15 سال فعاليت پرثمر خود عليرغم تنوع شديد عقايد مرام و مسلك اعضا و هوادارانش فعال‌ترين و منسجم‌ترين بخش اپوزيسيون خارج كشور از تشكيل مي‌داد. چنين بود كه عليرغم گسترش اختناق در ايران، دستگيري و بازداشت اعضا و يا هوادارني كه به كشور باز مي‌گشتند. اعمال انواع تضييقات از عدم تمديد گذرنامه قطع ارز تحليلي پرونده‌سازي در كشورهاي ديگر، و حتي اعلام رسمي غير قانوني بودن كنفدراسيون نه تنها فعاليت‌هاي روبه توسعه و افشاگرانه آن محدود نشد، بلكه متقابلا بر دامنه فعاليت و راديكاليزه شدن آن افزوده باشد.

كنفدراسيون جهاني در مدت كوتاهي پس از تولدش موفق شد تا انجمن‌هاي دانشجويي ايرانيان از تكويو تا هند. از آنكارا تا استكهلم. از پراگ تا بركلي و بالتيمور را متشكل نمايد. و به عنوان يكي از قدرتمندترين، خوشنام‌ترين و فعال‌ترين سازمان‌هاي دانشجويي جهان مطرح گردد.

حمايت از زندانيان سياسي و تلاش براي رهايي آنها صرف‌نظر از مرام و مسلك ايشان، تلاش براي جلب توجه محافل بشر دوست، مترقي و دمكراتيك جهان نسبت به نقض حقوق بشر در ايران، افشاي همه‌جانبه ماهيت نظام شاه و بسيج افكار عمومي جهانيان عليه آن، انعكاس گسترده مبارزات حق‌طلبانه مردم ايران و سياست‌هاي سركوب رژيم و نقش انحصارات غربي در تداوم آن محورهاي اصلي فعاليت كنفدراسيون در عرصه جهاني را تشكيل مي‌داد. ايجاد ارتباط با ساير سازمان‌هاي دانشجويي مترقي جهان بخصوص سازمان‌هاي داشنجويي كشورهاي تحت سلطه، حمايت از جنبش‌هاي دمكراتيك و رهايي‌بخش جهان از ديگر فعاليت‌هاي اصلي و اساسي كنفدراسيون در عرصه جهاني بود كه ايجاد همبستگي محافل شرقي و دمكرات جهان با آرمان‌هاي آزاديخواهانه و رهايي‌بخش مبارزات مردم ايران را در پي داشت.

قدرت عملياتي كنفدراسيون در حدي بود كه با ايجاد هيجاني عمومي در اطريش بهسال 1964 در هنگام سفر رسمي شاه به اطريش وي را مجبور به نيمه‌كاره گذاشتن بازديد خود و لغو سفر وي به آلمان و سويس كرد.

در ژوئن سال 1346 در سفر رسمي شاه به آلمان كنفدراسيون موفق شد تا با بسيج افكار عمومي آلمان مطبوعات و رسانه‌هاي جمعي و محافل دمكرات آلمان را به مقابله با اين سفر و اعتراض به ارتباط نزديك دولت آلمان با رژيم شاه بكشاند. اعتراضات و تظاهرات مردمي بر عليه شاه در جريان اين سفر در حدي بود كه شهردار برلين مجبور شد از حضور چنين ميهماني در آن شهر ابراز ندامت نمايد. تظاهرات دانشجويي برلين حدي گسترده بود كه عمل شاه رانيز به همراه پليس آلمان به مقابله كشاند و در نتيجه دانشجوي آلماني جواني بنام بنه اوهنه زورگ Bene ohnessorg كشته شد و به دنبال آن شورشي سراسري دانشگاه‌هاي آلمان را فرا گرفت. شاه مجبور به ترك آلمان شد و اين واقعه يكي از اصلي‌ترين رويدادهاي تاريخ جنبش دانشجويي آلمان به شمار مي‌آيد كه در تاريخ آن كشور موجد و مبناي تغييرات بسياري در رابطه مقابل دانشجويان و حاكميت آلمان به شمار مي‌آيد.

بسيج افكار عمومي توسط كنفدراسيون در بسياري موارد دست شاه و عمال وي را در اعمال فشار و به مخالفان بازداشت شدگان و زندانيان سياسي مي‌بست و باعث تعديل احكام دادگاه‌هاي نظامي مي‌شد. تبليغات و افشاگري‌هاي كنفدراسيون تا به جايي رسيد كه سازمان عفو بين‌الملل در گزارش ساليانه 75، 1974 (1353 خورشيدي) خود ايران را داراي يكي از سركوبگرترين دولت‌هاي جهان دانست و دبير كل آن اعلام كرد «در نقض حقوق بشر كارنامه هيچ كشوري تيره‌تر از ايران نيست.»

اما توفيق روزافزون كنفدراسيون و گستردگي آن كم‌كم طمع سازمان سياسي براي بلعيدن آن را وسعت بخشيد. تضادهاي ايدئولوژيك بين شوروي و چين نيز از طريق بدل‌هاي هواداران آنها در كنفدراسيون شرايط بقاي وحدت را به مخاطره مي‌افكند. تضاد هواداران نظريه سه جهان چين باهواداران سوسياليزم روسي به حدي رسيد كه گذاردن نام حكمت‌جو دانشجويي كه در تهران در زير شكنجه جان سپرد در نشريات كنفدراسيون به عنوان يكي از شهداي جنبش‌ دانشجويي بخشي از بدنه تشكيلات را به واكنش خصمانه و طغيان بر عليه مركزيت كنفدراسيون كشاند. معترضين دفاع از يك توده‌اي را با دفاع از عناصر «سيا» و عمال آمريكا يكي مي‌انگاشتند.

از سوي ديگر رشد جنبش چريكي در كشور، كنفدراسيون را به اردوي موافقان و مخالفان جنبش چريكي تقسيم كرد. تلاش‌هاي جنبش چريكي داخل كشور به اعمال سلطه بر اركان كنفدراسيون در جو هيجاني كه جنبش چريكي در ميان دانشجويان جوانتر ايجاد كرده بود. بر تنازعات داخل كنفدراسيون افزود.

تغيير ساختار و توازن جديدي در عرصه كنفدراسيون در راه بود. نيروهايي كه در بنيان‌گذاري و شكل‌گيري كنفدراسيون نقش تعيين‌كننده‌اي داشتند و بطور سنتي نيروهاي غالب كنفدراسيون را تشكيل مي‌دادند. تحمل توازن جديد نيروها را نداشتند ودر مقابل خيزش نيروهاي جديد بسوي قدرت در داخل كنفدراسيون چنان مقابله‌اي را سازمان دادند كه تا تلاشي كنفدراسيون پيش رفت.

در واقع يكي از اصلي‌ترين علل عدم انعطاف تشكيلات براي هضم تضادهاي نوانگيخته را بايد در سلطه نيروهاي قديمي كنفدراسيون بر اين تشكيلات جستجو نمود. نيروهايي كه عليرغم سپري شد ساليان دراز از فارغ‌التحصيلي هنوز در اركان آن فعال بودند. ساليان دراز زندگي در خارج ايران و درگيري در مباحثات ايدئولوژيك جهاني جزميت خلل‌ناپذيريد ايدئولوژيك را ذهنشان چيره كرده بود. جنبش را در آستانه تحول و كسب پيروزي مي‌ديدند و ديگر بردباري و انعطاف بيشتر در مقابل نيروهاي جديد را حياتي نمي‌دانستند بخصوص آن كه سياست‌هاي جمهوري خلق چين و اتحاد شوروي در نزديكي به رژيم ايران، نسل جوانتر را به شدت به مباني تفكر هواداران آنها بدبين مي‌كرد و امكان جذب نيروهاي جديد از جنبش دانشجويي را براي گروه‌هاي قديمي سخت‌تر و مشكل‌تر مي‌نمود.

علت ديگر تلاشي كنفدراسيون را بايد در فشارهاي نيروهاي چريكي و هواداران آنها براي قبضه كردن كامل كنفدراسيون و ناديده گرفتن نيروهاي سنتي درون آن جستجو نمود. با توفيق نسبي رژيم ديكتاتوري در سركوب جنبش چريكي در فاصله زماني سال‌هاي 54. 53 و خروج الزامي برخي از نيروهاي چريكي از كشور بر دامنه فشار آنها بر كنفدراسيون افزوده شد در واقع آن چنان كه از محتواي پيام‌هاي سازمان‌هاي چريكي به دو كنگره پانزدهم و شانزدهم قابل استنباط است. آنها خواهان آن بودند تا كنفدراسيون تمام فعاليت خود را در چارچوب حمايت گسترده و انحصاري از جنبش چريكي خلاصه نمايد. جبهه ملي خاورميانه كه در اين زمان كاملا ايدئولوژي ماركسيستي را با تبييني خاص و كاسترويستي پذيرفته بود موتلف نيروهاي چريكي در داخل كنفدراسيون بود و با نيرو گرفتن از ائتلاف جديد در صدد خارج كردن دو رقيب ديرينه خود «تونان» و «سازمان انقلابي» از ارگان‌هاي تصميم‌گير كنفدراسيون بر آمد. اينان ابتدا در خواست موضع‌گيري رسمي كنفدراسيون در مقابل سياست‌هاي جمهوري چين و ضد خلقي اعلام كردن آنها را مطرح نمودند. سپس بر ضرورت گنجاندن صريح خواست سرنگوني رژيم شاهنشاهي و برپايي جامعه سوسياليستي در منشور كفندراسيون پاي فشردند. گروهي ديگر در هنگامه درگيري‌هاي ايدئولوژيك داخل سازمان مجاهدين خلق، درخواست حمايت رسمي كنفدراسيون از جناح ماركسيست سازمان را مطرح كردند.

اين چنين بود كه انحصار‌طلبي‌ها به تدريج در سازمان رشد كرد و همزيستي عقايد گوناگون زير چتريك سازمان واحد دموكراتيك را ناممكن ساخت. در واقع رشد جنبش مردمي، صف‌بندي‌هاي جديدي را مي‌طلبيد كه ساختار قديمي و سنتي كنفدراسيون قادر به تامين آن نبود.

طليعه مشكل در كنگره پانزدهم در ژانويه سال 1974 رخ نمود. در اين كنگره به علت عدم توافق روي ليست و استنكاف هواداران توفان در سازمان انقلابي (كه بعد احزاب رنجبران نام گرفت) از پذيرش درج نامشان در ليست‌هاي پيشنهادي هواداران از جبهه ملي خاورميانه و سازمان نوخاسته انقلابيون كمونيست‌ ايران كه به معناي عدم پذيرش توازن جديد نيروها در عرصه كنفدراسيون بود. كنگره امكان انتخاب هيئت دبيران را نيافت و اداره امور به هيتي موقت كه تماما از هواداران قديمي جبهه ملي تشكيل شده بود سپرده شد. هواداران توفان و سازمان انقلابي (رنجبران) در واحدهايي كه اكثريت داشتند. عملا سر به نافرماني برداشتند روند تضعيف همگرايي بين جناح‌هاي مختلف كنفدراسيون ايجاد ارتباط خصمانه بين آنها را در پي داشت. تداوم اين روند و رشد تضادها و تخاصمات كنگره شانزدهم در آغاز سال 1975 (زمستان 53) را نيز از انتخاب هيئت دبيران باز داشت.

پس از كنگره شانزدهم عملا سازمان واحد دانشجويي به چندين پاره تقسيم شد هر چند اوج‌گيري مبارزات طي سال‌هاي 56 و 57 وحدت عمل بين پاره‌هاي مختلف كنفدراسيون را موجب گرديد و تلاش‌هاي دوباره‌اي را براي وحدت نوين تشكيلاتي جنبش دانشجويي موجب شد. اما حركت پرشتاب انقلاب نيروهاي كنفدراسيون را به داخل كشور كشاند و امكان شكل‌گيري مجدد جنبش واحد دانشجويي فراهم نيامد.

ش.د820380ف