تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۳  ، 
شناسه خبر : ۲۹۷۷۹۵
پایگاه بصیرت / ناصر جدید
(روزنامه آرمان - 1395/08/24 - شماره 3184 - صفحه 9)

در هیچ جای دنیا رئیس جمهور همه کاره نیست. قوای دیگر از او سهم خواهی می‌کنند وگرنه مانع تراشی می‌کنند و به‌نام قانون و قضا، کنترل اش می‌کنند و دست و پایش را می‌بندند. اما درباره ترامپ وضعیت این گونه نیست. او رهبرانقلابِ صاحبان صنایع مالی آمریکا شده است نه رئیس جمهور! او جریان‌سازشده است. مجلس سنا، کنگره آمریکا، کاخ سفید و دادگاه عالی را یک شبه در اختیار گرفته است، حادثه‌ای که از سال ۱۹۲۸ برای اولین باراتفاق افتاده است. تاکنون هیچ کس در آمریکا این همه قدرت نداشته است. این یک انقلاب است. انقلاب از بالا. انقلاب با چراغ‌های خاموش. اما ماهیت این انقلاب وجریان چیست؟ همان‌گونه که صاحبان صنایع در گذشته، در اثر بلوغ سیاسی به وسیله انقلاب، خود را از یوغ ملاکان و فئودال‌ها رهانیدند، اکنون نیز صاحبان صنایع مالی به بلوغ سیاسی رسیده‌اند وخود را از یوغ صاحبان صنایع می‌رهانند.

عوض گله ندارد. صاحبان صنایع، راه و جاده و پل و شاهراه و دولت ملی و امنیت جاده‌ای می‌خواستند. اما صاحبان صنایع مالی، نیاز به دولت‌های الکترونیک و ارتباطات الکترونیکی و شاهراه اطلاعاتی و امنیت سایبری دارند. صاحبان صنایع مالی می‌خواهند پول‌ها هرچه سریعتر‌گردش کنند.«پرداخت الکترونیکی در دنیای امروز جایگاه ویژه‌ای پیداکرده است و ۱۲ شرکت فناورانه بزرگ دنیا تراکنش‌هایی با رقم‌های چند میلیارد دلاری را در یک ساعت انجام می‌دهند. طبق برآوردهای انجام شده تا سال ۲۰۲۰ میلادی یعنی کمتر از ۴ سال دیگر، از محل تولید و عرضه خدمات و فناوری‌های پرداخت الکترونیکی ۳۰۹ میلیارد درآمد در جهان ایجاد می‌شود. ظرف همین مدت هم حدود ۹/۱ تریلیون دلار صرفه‌جویی در هزینه‌ها از محل استفاده از فناوری‌های پرداخت الکترونیکی حاصل خواهدشد.» ترامپیسم نماینده این جریان الکترونیکی است.

او مامور انتقال قدرت از صنایع کارخانه‌ای به صنایع مالی در سراسر جهان و وصل تمام ATM‌ها و پوزهای فروشگاهی جهان به واشینگتن است تا به این وسیله قدرت از دست رفته آمریکا را دوباره احیا کند. شک وشوک اربابان رسانه‌ای و بلاتکلیفی رهبران سیاسیِ ورژن قدیمی، در اثر عدم درک این انتقالِ قدرت است. صاحبان صنایع مالی در اثر درک ضعیف رهبران حاکم آمریکا در تنگنا قرار داشتند و هیچ امیدی هم به رهبران حاکم نبود. به قول اشلی اسمیت« ...کشورها در سرتاسر جهان شروع به اعمال محدودیت‌هایی بر جریان آزاد سرمایه کردند، چیزی که ایالات متحده قطعا با آن مخالف است. این حرکت روبه‌جلو موجب ابراز نگرانی مجله اکونومیست در مقاله اصلی اخیرش«جهان با دروازه‌های بسته» شد،«سیاست‌پردازان در این مورد که با چه کسی تجارت کنند، چه میزان دسترسی را به سرمایه‌گذاران و بانک‌های خارجی واگذار کنند و کدام شکل از سرمایه را پذیرا باشند، گزینشی‌تر دست به عمل زده‌اند. آنها دیوارهای نفوذ‌ناپذیر بنا نکرده‌اند اما مشغول برپاکردن دروازه‌ها هستند.»

در نتیجه گردش سرمایه جهانی از ۱۱ تریلیون دلار در سال ۲۰۰۷ به یک‌‌سوم در سال ۲۰۱۲ کاهش پیدا کرده است.». چه کسی تاوان این خسارت‌ها را می‌دهد! دروازه‌ها همچنان برپا می‌شوند و نگهبانانی از جنس مارکسیست و تروریست برآنان گماشته می‌شوند تا جایی که اقتصاد را به رکود کشیده‌اند! و اما بخشی دگر از اهداف ترامپیسم در سطح جهانی، خصوصی‌سازی حداکثری در بستر سایبری، تسریع در مبادلات پولی، باز کردن اجباری دروازه کشورها به روی صاحبان صنایع مالی بین‌المللی و کنار زدن نگهبانان مارکسیست و تروریست درحد لازم، حذف کمک‌های مالی بین‌المللی در حد امکان، دریافت هزینه از هر نوع تراکنش جهانی وخلاصه دریافت هزینه از کشورهای متقاضی کمک‌های نظامی و غیرنظامی است.

به همین دلیل است که ترامپ می‌گوید:«آمریکا دیگر استطاعت دفاع از کشورهای اروپایی - و البته آسیایی- را ندارد و اگر آنها مخارج این کار را تامین نکنند، نیروهای آمریکایی را از این کشورها خارج خواهد کرد». کوچک‌سازی دولت در حد یک پیشخوان، حذف تمام‌عیار هر نوع خدمات رایگان و نیمه رایگان، خصوصی‌سازی عاجل باقیمانده نهادها و مراکز دولتی، افزایش سن بازنشستگی، حذف کامل خدمات بهداشتی و آموزشی رایگان در تمام سطوح، دریافت هزینه از مردم بابت هر نوع خدمات دولتی، بقیه ماجراست. اگر تاچریسم امنیت شغلی و یارانه‌ها را از مردم جهان گرفت، ترامپیسم قرار است هرنوع امنیت سنتی و یارانه‌های بین‌المللی را از کشورهای جهان بگیرد.

اگر تاچر می‌گفت:«به نظر من برای دوره طولانی، بسیاری از مردم عادت کرده‌اند چنین فکر کنند که گویا دولت مسئول حل مشکلات آنهاست. اگر کسی مشکل مالی دارد، به این فکر می‌کند که از دولت وام بلاعوض بگیرد. اگر کسی مشکل مسکن دارد، فکر می‌کند که دولت باید به او خانه بدهد. آن‌ها مشکل خود را روی دوش جامعه می‌اندازند و این جامعه واقعا کیست؟ یک چنین چیزی تحت عنوان جامعه، وجود خارجی ندارد. آنچه که وجود دارد، تک‌تک افراد، زن یا مرد و خانواده‌ها هستند و هیچ حکومتی نمی‌تواند کاری بکند مگر از طریق همین مردم؛ و مردم نیز در درجه اول برای حل مشکلات باید به خود و دیگران متکی باشند. این وظیفه ماست که امور خودمان را حل و فصل کنیم و به دیگران هم کمک کنیم. زندگی یک مشغله دوطرفه است، ولی متاسفانه مردم به‌شدت به مساله حقوق خود عادت کرده‌اند، بدون آن که به تعهدات و مسئولیت‌های خود بیندیشند».

ترامپیسم هم همین حرف‌ها را در حد بین‌المللی می‌زند. سالیانی است که دولت‌ها و بانک‌های جهان ورشکسته‌اند حتی دولت آمریکا، ولی طبق یک پیمان نانوشته، باهم تعامل متقابل دارند. طبق همین پیمان، دولت‌های محور نباید با هم درگیر شوند. گرچه این پیمان پنهان نمی‌تواند ابدی باشد و خلاصه روزی درگیری روی می‌دهد ولی تا همین حد را هم بخشی از دولتمردان جهان درک نکرده‌اند. این است که رهبران دموکرات آمریکا، روسیه را تحت فشار قرار می‌دادند و سزایش را هم دیدند. ولی پوتین هم زیاد خوشحال نباشد.

اولا ترامپ یک پدیده آمریکایی است و آشکارا هم گفته است: اول آمریکا. دوما این مرد آن قدر شعور سیاسی دارد که تخم مارکسیست وتروریست را به یکباره از روی زمین برنچیند، بلکه از هرکدام به مقدار لازم در جایی که بخواهد، تزریق کند تا انتقال قدرت را تسهیل کند. ترامپ، مردی که به تمام سنت‌های آمریکا از جمله، به هم پیمانی با انگلیس وفادار است با شعار «ساخت دوباره آمریکای بزرگ» ظهوری خارق‌العاده‌ای کرده است و نه تنها لشگر تحلیلگران آمریکایی، بلکه تمام دنیا را دچارشوک سیاسی نموده است! ولی به نظر می‌رسد ترامپیسم نمی‌تواند این بار را به سرمنزل مقصود برساند. توفانی از تحولات در راه است.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/169417

ش.د9503002