تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۰  ، 
شناسه خبر : ۲۹۷۸۳۸
در ميزگرد تخصصي با حضور كارشناسان مورد بررسي قرار گرفت
مقدمه: کودتای نافرجامی در جمهوری ترکیه در روز 15 جولای رخ داد و به‌رغم بروز درگیری و کشمکش، درنهایت اردوغان پیروز از این میدان خارج شد. از آن روز تاکنون هنوز هم ترکیه درگیر این کودتا و مسائل آن است و شاید به‌زودی این ماجرا پایان نیابد. در همین راستا در پی آن برآمدیم تا میزگردی با محوریت موضوع ترکیه برگزار کنیم و این واقعه را جدی‌تر مورد کالبدشکافی قرار دهیم. دکتر ابوالحسن خلج منفرد که سابقه 2 دوره چهارساله رایزنی فرهنگی ایران در ترکیه را دارد و هم‌اکنون مدیرکل بین‌الملل سازمان فرهنگ و ارتباطات است و همچنین دکتر صادق ملکی، استاد دانشگاه و تحلیلگر ارشد مسائل منطقه ما را در این نشست تخصصی همراهی کردند.

(ويژه‌نامه چهره روزنامه صبح نو ـ 1395/05/20 ـ شماره 60 ـ صفحه 2)

* ضمن عرض خیر مقدم خدمت شما بزرگواران و اساتید گرامی به‌عنوان سؤال نخست می‌خواهیم این مسأله را اینطور باز کنیم که فضای ترکیه قبل از کودتا چگونه بود؟ چه اتفاقاتی افتاد که که ما به یکباره شنیدیم در این کشور کودتا رخ داده است؟

** ملکی: قبل از پرداختن به ریشه‌های کودتا ابتدائاً باید یک مقدمه را خدمت شما عرض کنم. ترکیه از یک گذر و پیچ تاریخی در حال عبور کردن است، که این گذر تاریخی در حال آماده کردن شرایط امروز ترکیه برای فرداست. نظامی‌هایی که امروز در ترکیه کودتا کرده‌اند، صاحبان ترکیه و صاحبان اندیشه‌ای هستند که در سال‌های قبل بر این کشور سیطره داشتند. بحث در این کشور فقط منحصر به سکولاریسم و لاییسم نیست بلکه دارای ابعاد گوناگون است. دیروز ترکیه چه بود؟

وقتی از ترکیه صحبت می‌کنیم باید بگوییم که ترکیه وارث امپراطوری عثمانی است. حالا جمهوریت را چه کسی تأسیس می‌کند؟ عناصری که در تاریخ عثمانی خودشان پاشا و به قولی ژنرال بودند، می‌آیند و جمهوری ترکیه را تأسیس می‌کنند. چه کسی ترکیه را تأسیس می‌کند؟ آتاتورک به‌عنوان یک عنصر نظامی. تا سال 1937 عناصر نظامی هدایت‌کننده هستند یعنی ساختار جدید ترکیه ساختاری است که توسط نظامیان پی‌ریزی می‌شود. این مقدمه را برای این می‌گویم که ما بفهمیم که وقتی می‌خواهیم ترکیه را تحلیل کنیم؛ درک بهتری از این کشور داشته باشیم. لذا وقتی که می‌خواهند برای خودشان در قانون اساسی جایگاه تعریف کنند می‌گویند در ترکیه نظامی‌ها وارث جمهوریت و محافظان جمهوریت هستند. در رأس هرم قدرت برای خودشان تعریف ایجاد می‌کنند و نقششان نظارت بر سیاسیون است. این تا 1937 ادامه دارد بعد از 1937 هم که «عصمت اینونو» می‌آید تا 1946 روند همین است و نظامی‌ها در رأس هرم قدرت هستند. در 1946 فضای بسته ترکیه به‌سوی دنیای جدید و دنیای پس از جنگ جهانی دوم گشوده می‌شود. تا آن تاریخ شعار ترکیه و شعار آتاتورک، صلح در جهان و صلح در داخل است. سیاست خارجی ترکیه هم مبتنی بر انزواگرایی است اما پس از آن در 1946 و به‌طور مشخص 1949 با فشاری که آمریکایی‌ها می‌آورند، ترکیه وارد دوران چندحزبی می‌شود.

در اوایل دهه 50 میلادی ترکیه با حزب دموکرات وارد دوران چندحزبی می‌شود و حزب دموکرات پیروز می‌شود. ده سال اقتدار سیاسی را از آن خودش دارد و به‌نوعی تقسیم قدرت بین جریان سیاسی و عنصر نظامی در ترکیه رخ می‌دهد. با همه این احوال، باز بازیگران اصلی ترکیه نظامی‌ها هستند زیرا وقتی‌که حکومت دموکرات‌ها به رهبری عدنان مندرس در سیاست خارجی تمایل به روس‌ها پیدا می‌کند، در سیاست داخلی اذان را از زبان ترکی تبدیل می‌کند به عربی و یک حرکت‌هایی را انجام می‌دهد که چندان با نگاه آمریکایی‌ها و ارتشی‌ها همخوانی ندارند، کودتای 1960 رخ می‌دهد.

در کوتای 1960 عدنان مندرسی که با حمایت آمریکایی‌ها روی کار آمده بود _ این حمایت‌ها که اشاره می‌شود هیچ کدام جنبه عامدانه ندارد و نه نظامی‌ها عامل آمریکا هستند و نه مندرس عامل آمریکاست. این حمایت‌های آمریکا به‌عنوان بازیگر پس از جنگ جهانی دوم در قالب طرح مارشال قابل تحلیل است _ بعد از کودتا دستگیر شده و اعدام می‌شود و آمریکایی‌ها سکوت می‌کنند. بعد هم‌حزب عدالت به رهبری «دمیرل» به‌اصطلاح وارد صحنه سیاسی می‌شود.

در 1971 یک کودتایی دوباره انجام می‌شود که در این کودتا هم «دمیرل» از صحنه سیاسی برکنار می‌شود. این روندها ادامه دارد تا کودتای 1980، در این سال نظامی‌ها صاحبان ترکیه و در جایگاه برتر هرم قدرت هستند. 1982 وقتی حزب مام میهن وارد کرسی انتخابات می‌شود، فضای سیاسی کمی باز می‌شود. «تورگوت اوزال» از بانک جهانی می‌آید و مام میهن را تشکیل می‌دهد و پس از آن در فضای باز سیاسی در ترکیه تغییرات فروپاشی بلوک شرق رخ می‌دهد و با توجه به تحولات فروپاشی ضرورت بازتعریف کشورهایی که با آمریکا دارای روابط ویژه هستند، مطرح می‌شود و ترکیه در سیاست داخلی و خارجی‌اش با تغییرات اساسی روبه‌رو می‌شود.

ترکیه اوزال با ترکیه دمیرل و با ترکیه اربکان متفاوت است. اوزال وقتی روی کار می‌آید 2 کار در صحنه سیاسی ترکیه می‌خواهد بکند؛ یک تحول و تغییر سیاسی و یک تغییر و تحول در حوزه اقتصاد. در حوزه اقتصادی موفق می‌شود ترکیه را با یک جهش اقتصادی مواجه کند ولی در دهه 90 در حوزه سیاسی ناکام می‌ماند. مثلاً در حوزه سیاسی می‌گوید ما باید کردها را به رسمیت بشناسیم و این خط قرمزی است که نظامیان آن را نمی‌پذیرند و به تعبیری به خاطر این تغییر سیاسی قادر به پیگیری این تحول مسمومش می‌کنند. یعنی می‌گویند مرگ اوزال مرگ طبیعی نبوده است و مرگ بر اساس مسمویت بوده است. بعد هم که حزب رفاه روی کار می‌آید و بعد از 2 سال کودتایی در ترکیه رخ می‌دهد که ما تحت عنوان «کودتای پست‌مدرن» می‌شناسیم. 28 ژانویه 97، این کودتا دیگر از نوع کودتای دهه 80 و 70 و 60 نیست. علامت اینکه این کودتا از نوع این کودتا نیست نشانگر این است که موقعیت نظامیان به‌عنوان عنصری که دستشان نسبت به هر چیزی باز باشد، نسبت به گذشته ضعیف شده است. کودتا می‌کنند بعد از این کودتا نظامی‌ها دوباره عرصه سیاسی ترکیه را باز می‌کنند و یک انتخاباتی برگزار می‌شود اما سیستم ساختاری ترکیه آن بازسازی و بازتعریفی که از زمان اوزال شروع شده را ادامه می‌دهد؛ یعنی ما بازتعریف ترکیه را در حکومت اجویت هم شاهد هستیم.

* فرمودید که آمریکایی‌ها بازیگر هستند این وسط سعی نمی‌کنند بازیگردانی کنند. این مهره را برنمی‌دارند تا آن مهره را بگذارند. حالا جریاناتی که به آمریکا اعتماد داشتند بیشتر ضربه خوردند یا آنهایی که سعی می‌کردند در برابر آمریکا بایستند؟

** ملکی: آمریکا بازیگر بزرگی است نه در ترکیه بلکه در سطح جهان. در ترکیه هم تمام احزاب سیاسی و تمام عناصر قدرت، به‌نوعی با آمریکا رابطه دارند و این روابطشان همراه با بیم و امید است. یعنی این نیست که اطمینان کنند بعد هم پاداش آن اطمینان را بگیرند. گفتیم که عدنان مندرس را آمریکایی‌ها کمک می‌کنند و در اعدامش هم سکوت می‌کنند. آمریکا با تمام عناصر ترکیه در ارتباط است و سیاست چندوجهی را تعقیب می‌کند. عناصری که می‌توانند در حکومت باشند خیلی مواقع مشتاق رابطه با آمریکا هستند. به هر حال بعد از 1997، کودتای پست‌مدرن نشان می‌دهد که موقعیت ارتش ترکیه تضعیف شده و دوران پایان جنگ سرد که من اشاره کردم. درواقع این روند سی سال طول می‌کشد و کودتای نافرجام 15 جولای حاصل یک روند است که من اشاره کردم.

نباید کودتای 15 جولای را انفرادی نگاه کنیم. روند حضور نظامی‌ها باز در سال‌های 2007 و در ایام حضور عدالت و توسعه خودش را نشان می‌دهد. نظامی‌ها در یک اخطار اینترنتی وقتی عبدالله گل ریاست‌جمهوری‌اش مطرح می‌شود با او مخالفت می‌کنند و یک اخطار اینترنتی می‌دهد، عبدالله گل کاندیدش را برمی‌دارد ولی ترکیه به‌سوی انتخابات زودرس می‌رود و حزب عدالت و توسعه اکثریت لازم را برای انتخاب گل به دست می‌گیرد و عبدالله گل رییس جمهور می‌شود. همین 2007 -2008 مواجه می‌شود با پرونده «ارگنی کن» یا «بادیوس» که نظامی‌ها قرار بود در سال 2003 بر علیه حزب عدالت و توسعه کودتایی را به اجرا بگذارند. این 2طرح با همکاری جریان گولن با اردوغان لو می‌رود و حاصلش این می‌شود که از 2008 تا 2012 تسویه شدیدی از ارتشی‌ها صورت می‌گیرد که این لو رفتن و این تحول بدون اطلاع و هماهنگی آمریکایی‌ها هم امکان ندارد.

قرار است ساختار ترکیه در این بازتعریفی، از یک ساختار سخت‌افزاری به ساختار نرم‌افزاری تغییر کند. این روند دارد در ترکیه شکل می‌گیرد تا می‌آییم می‌رسیم به کودتای 15 جولای. از 2013 به بعد اختلافاتی بین جریان گولن متحد اردوغان با وی در موضوعاتی مثل کشتی مرمره آبی و در موضوعاتی مثل افشای ارتش وزرای دولت اردوغان و افشای سوءاستفاده‌هایی که نزدیکان اردوغان از قدرت می‌کنند، رخ می‌دهد و همه این عوامل باعث می‌شود که جریان گولن و جریان اردوغان رو در روی هم قرار بگیرند و جریان گولن که تا آن روز جریان خدمت نامیده می‌شد، در مقابل اردوغان قرار می‌گیرد و به یک دولت موازی که سعی دارد دولت اردوغان را سرنگون کند تبدیل می‌شود و اتفاقی که می‌افتد این است که ما در 15 جولای با یک کودتا مواجه می‌شویم که از منظر من یک کودتا است ولی از نگاه تحلیلی من این یک کودتایی است که ظرفیت‌های لازم را برای کودتا بودن ندارد. چون در یک روند بازتعریفی تضعیف شده قرار است اصلاً ارتش از صحنه معادلات خارج شود و اگر قرار است در معادلات ترکیه برای تنظیم قدرت در صحنه سیاسی عنصری وارد شود این عنصر ارتش نیست؛ بلکه عناصر اقتصادی سیاسی هستند. کودتا رخ می‌دهد و حضور مردم مهم‌ترین عامل شکست کودتا می‌شود.

خلج منفرد: آقای دکتر ملکی یک روندی از تحولات سیاسی در ترکیه از دوران در حقیقت جمهوریت تا به امروز را فرمودند و تعقیب کردند تا اینکه نهایتاً به کودتای 15 جولای رسیدند من می‌خواهم از منظر جامعه‌شناسی سیاسی به موضوع ترکیه و آنچه که در ترکیه می‌گذرد نگاهی بکنم. یک کتابی را یک آقای یونانی در دانشگاه آنکارا چاپ کرده است که تز دکترایش است به نام «جمهوری دومی‌ها».

در این کتاب ایشان حزب عدالت و توسعه و آقای اردوغان و حکومت ایشان را جمهوریت دومی‌ها می‌نامند. قصه هم از این قرار است که ایشان مدعی است وقتی که جمهوری نخست در ترکیه شکل گرفت یعنی با سقوط عثمانی‌ها جمهوری نخست شکل گرفت؛ در همان مجلس نخست، 2 گروه پیدا شدند گروه نخست آتاتورک و طرفدارانش بودند و گروه دوم گروه دومی‌ها بودند که از همان موقع اینها مخالف آتاتورک و جریان آتاتورک بودند. بعد در آنجا حکایت‌هایی را از همان مجلس نخست و مخالفت‌های گروه دوم در حوزه اقتصاد و دین و سیاست با آتاتورک بیان می‌کنند و بعد می‌گویند که آتاتورک و پیروانش تلاش کردند که این دومی‌ها را از چرخه قدرت کنار بزنند و اینها هم در مقابل تلاش کردند در تمام این مدت جمهوریت هراز‌‌ چند گاهی نفسی بکشند و خودشان را به حوزه قدرت نزدیک کنند و بعد این آقا نتیجه می‌گیرد این دومی‌ها در سال 2002 به قدرت رسیدند. یعنی جریان آقای اردوغان و تیمش همان وارثان جریان دومی‌ها در دوره جمهوریت هستند. یکی از رهبران این دومی‌ها همین بدیع‌الزمان نورسی بوده که این در مجلس نخست حضور داشته است. در یکی از جلسات مجلس بین این و آتاتورک سر یک موضوعی بحث می‌شود. جلسه که تمام می‌شود نقل شده است بدیع‌الزمان می‌رود در اتاقش می‌نشیند و آتاتورک دنبالش می‌آید و می‌گوید « اگر کوتاه نیایی؛ 2 تا چشمت را از حدقه درمی‌آورم.» یعنی چنین جنگ جدی بین 2 گروه وجود داشته است.

به نظر من جامعه ترکیه از ابتدای دوران جمهوریت با شکاف‌های جدی اجتماعی مواجه شده است. یکی از مهم‌ترین شکاف‌هایش حوزه فکری است یعنی از همان موقع جریانی درست شد که طرفدار مدرنیته بود. اینها به مدرنیته اعتماد داشتند یعنی تمام مشکلات ترکیه و سقوط عثمانی را ناشی از سنت‌گرایی و دین می‌دانستند، دینی که در امپراطوری عثمانی بود، جریان آتاتورک گفتند ما باید جامعه را از بالا مدرن کنیم تا بیاییم پایین. اینها یک جریان قدرتمند مدرنیته حاکمیتی شدند که به قول جناب آقای ملکی هم ارتش را در دست گرفتند و هم اقتصاد را در دست گرفتند. در اقتصاد هم اعتقاد به اقتصاد دولتی داشتند. در تمام این مدت هم شریان‌های اقتصادی را در دست گرفتند و شدند یک نسل و یک جریان سیاسی اجتماعی که در مقابلش جریان مدرنیته دیگری بود که آنها اعتقاد داشتند جامعه را باید از پایه‌های اجتماعی مدرن کرد و از پایه‌های اجتماعی جامعه را آماده کرد برای اینکه بین سنت و مدرنیته دوستی برقرار شود. آن هم جریانی بود که در تمام این مدت هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ سیاسی حضور داشتند و برخی از اوقات اوج می‌گرفتند؛ مثلاً حزب دموکرات آقای عدنان مندرس.

یک شکاف دیگر که در جامعه ترکیه وجود دارد شکاف قومی است. شکافی که بین جریان ترکی و جریان کردی وجود داشته معروف است. از ابتدای جمهوریت یک مدتی را عرض کنم اردوغان در جنگ، استقلال کردها را همراه خودش کرد. بعد اختلاف ایجاد شد از همان موقع سرکوب کردها ادامه پیدا کرد. این هم یکی از شکاف‌هایی است که از ابتدای جمهوریت وجود داشته و قطعاً تعیین‌کننده بوده است.

در مسائل سیاسی و اجتماعی شکاف بعدی که در ترکیه وجود داشته از ابتدای جمهوریت شکاف بین علوی‌ها و سنی‌ها و شکاف مذهبی است که این هم از ابتدای جمهوریت شکل‌گرفته و تقریباً در بسیاری از فرآیندهای سیاسی مخصوصاً در دهه 80 و 90 به بعد تعیین‌کننده بوده است. در فرآیندهای سیاسی و کشمکش‌های سیاسی در ترکیه نهایتاً شکاف اقتصادی جدی در جامعه ترکیه وجود داشته که این هم عرض کردم جریان حاکم بعد از جمهوریت وقتی که همان آتاتورک و طرفدارانش حکومت را در دست گرفتند تلاش کردند تمام شریان‌های اقتصادی را از طریق اعمال قدرت سیاسی و یک اقتصاد دولتی متمرکز در دست بگیرند. در مقابل آنها آن دومی‌ها، آنهایی که در طبقات پایین‌تر بودند برای خودشان یک جریان اقتصادی راه انداختند که در دهه‌های هفتاد و هشتاد بنگاه‌های اقتصادی کوچک شکل گرفت و در دهه نود رشد پیدا کرد و این 2 تا هم 2 جریان اقتصادی قدرتمند بود. البته اولی‌اش ابتدا قدرتمند بود و دومی‌اش هم در دهه 99 و 2000 قدرت گرفتند که اتفاقاً جریان فتح‌الله گولن در این زمینه هم تأثیر داشت.

در سال 2000 آقایی به نام جنید السور مقاله‌ای با عنوان «در ترکیه چه می‌گذرد» را نوشته است که مطالب جالبی را اشاره کرده است. او در آنجا هم به همین مطلب اشاره می‌کند و می‌گوید در ترکیه 2 طبقه بارز وجود دارد که بین اینها رقابت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فکری وجود دارد و تا موقعی که تعادلی بین این 2 برقرار نشود جامعه تعادل پیدا نمی‌کند. به نظر من برای فهم داخلی ما باید این شکاف‌های اجتماعی درون ترکیه را در نظر داشته باشیم و جریان‌های ترکیه را با این شکاف‌ها مورد مطالعه قرار دهیم.

در سیاست خارجی هم آقای دکتر اشاره کردند که جریان نخست یک جریان انزواطلبانه درونی را در پیش‌گرفته است. این شعار معروف صلح در وطن صلح در جهان، شعار معروف آتاتورک یعنی بیشتر در درون خودشان البته با قرار گرفتن در ناتو بعد از جریان قدرت خلق برای خودشان یک جریان سیاسی درون‌گرا را گرفته بودند در درون اینها جریان دومی‌ها یک سیاست خارجی برون‌گرا را مدعی هستند. اینها مدعی آرمان‌های عثمانی هستند و قطعاً دنبال ایفای نقش قدرتمند در خارج از مرزهای ترکیه هستند. دومی‌ها می‌گویند ما باید با همسایه‌ها مشکلمان را حل کنیم تا بتوانیم فعال‌تر در منطقه حضور پیدا کنیم. حل مشکل به معنای این نبود که کار نداشته باشیم؛ حل مشکل این بود که می‌خواستند مشکلشان را با عراق و ایران حل کنند و خودشان را مسلط بر منطقه کنند. حضور اقتصادی‌شان و حضور فکری‌شان در منطقه را مستحکم کنند. «عمق استراتژیک» یعنی آن کتابی که آقای داوود اوغلو نوشته به معنای انفعالی نبود بلکه کاملاً سیاست فعال بود منتها با این معنا شکل‌گرفته بود که ما یک سیاست صفر مشکل ایجاد می‌کنیم برای اینکه حضور فرهنگی حضور اقتصادی‌مان را در منطقه توسعه دهیم. در مرحله دیگری این صفر مشکل و حرکت نرم تبدیل می‌شود به استفاده از قدرت سخت؛ یعنی حضور نظامی. این جریان در سیاست خارجی‌اش برون‌گراست و درون‌گرا نیست.

به هرحال بین این 2 جریان این جدال ادامه داشت تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی رخ داد و در 1978 با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جریان دومی در ترکیه قدرت معنوی گرفت؛ یعنی کسانی که دنبال آرمان‌های ترکی و دنبال آرمان‌های اسلامی عثمانی بودند روحیه گرفتند. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال‌های 1978 و 1980 و قدرت گرفتن اینها باعث شد که کودتای 1980 رخ دهد. همزمان باز هم می‌دانید در آن سال‌ها شکاف قومی هم به‌شدت گسترش پیدا کرده بود جدال بین کردها و ترک‌ها خیلی شدت پیدا کرده بود. در آن سال‌ها جدال مذهبی به شکل دیگری رخ داده بود و در آن سال‌ها جریان غربی‌گری در جریان چپ بروز و ظهور پیدا کرده بود.

تمام علوی‌ها و رهبران علوی در جریان چپ قرار گرفته بودند و آنها در مقابل جریان راست که حاکم و ملی‌گراهای ترک بودند قرار داشتند. وقتی‌که آن شکاف‌ها در آن مقطع شدید شد و در اثر شکاف مذهبی شکاف قومی شکاف اقتصادی و حتی شکاف فکری، کودتا صورت گرفت. ارتشی‌ها وقتی قدرت گرفتند اصلاحات سیاسی و اصلاحات مذهبی ایجاد کردند و مذهب را تحت کنترل خودشان قرار دادند. خیلی جالب است در سال‌های 1980 سازمان دیانت گسترش پیدا کرد و همین فتح‌الله گولن به‌عنوان جریان مذهبی و جریان دینی بی‌خطر آمریکایی در همان سال‌ها آرام رشد کرد. با فشار غربی‌ها تو رگت اوزال آمد و آرام هم اقتصاد را باز کرد.

درواقع برای اینکه فشارهای اجتماعی را کم کند هم اقتصاد را باز کرد هم به لحاظ سیاسی فضا را باز کرد و هم به لحاظ دینی فضا را باز کردند. نهایتاً منجر به این شد که اصلاحات گسترده‌ای صورت گرفت و بستر رشد اسلام‌گرایی در ترکیه منجر به این شد که در سال 1995 اربکان به قدرت رسید. وقتی اربکان به قدرت رسید دوباره جریان کمالیزم و ارتشی‌ها تاب نیاوردند و با کودتای پست‌مدرن 1997 او را از قدرت کنار زدند ولی دیگر بازی تمام شد. به این معنا که جریان دومی‌ها هم به لحاظ اقتصادی قدرتمند شده بودند و هم به لحاظ فکری و دینی قدرتمند شده بودند و دیگر نمی‌شد کنارشان زد. نهایتاً اتفاقی که افتاد این بود که اینها در همان سال‌های 1999 و 2000 که جامعه به‌شدت متشنج بود و هیچ دولت مستحکمی وجود نداشت و همه دولت‌ها دولت ائتلافی داشتند، نظام لائیک نتوانست قدرت را متمرکز کند و تحت کنترل دربیاورد در این فاصله اتفاقی که افتاد این بود که یک‌حزبی سر برآورد به نام حزب آک پارتی(عدالت و توسعه) آقای اردوغان. این حزب متوجه شد که جامعه ترکیه متشتت است و نظام لائیک هم حاضر نیست به‌راحتی قدرت را کنار بگذارد.

عدالت و توسعه به‌عنوان یک حزب فراگیر در جامعه ظاهر شد. حزب فراگیر ویژگی‌اش این است که سعی می‌کند از ایدئولوژی فاصله بگیرد و تمام گره‌های اجتماعی و سیاسی جامعه را تحت پوشش خودش دربیاورد. با سیاست‌هایی که اعلام می‌کند و هدف اصلی‌اش کسب بیشتر رأی است. آک پارتی آمد با سیاست گشایش دموکراتیک و به قول خودش با کردها کنار آمد و تا حد زیادی به کردها امتیاز داد. یک سیاست اقتصادی باز نئولیبرالی بسیار گسترده‌ای را در پیش گرفت و کاملاً سیاست اقتصادی را باز کرد. لذا جریان سرمایه را در ترکیه همراه خودش کرد. حتی جریان سرمایه‌ای که لائیک بودند احساس کردند که در این فضا بیشتر می‌توانند رشد کنند و سرمایه‌شان را بیشتر کنند، جریان سرمایه را همراه خودش کرد. سعی کرد علوی‌ها را با خودش همراه کند. جریان اسلام‌گرای آمریکایی فتح‌الله گولن را هم همراه خودش کرد و از تمام قدرت‌های اینها استفاده کرد که آقای ملکی اشاره کردند (افشاگری کودتای ارتشی‌ها)

* یعنی معتقدید که حزب گولن نفوذ قابل توجهی در ارتش و ارکان حکومت داشت؟

** در تمام ارکان نظام لائیک نفوذ داشت لذا به اردوغان کمک کرد. اردوغان هم از اینها استفاده کرد البته آن موقع اردوغان و تیم اردوغان هم به اینها میدان داده بود مثلاً تمام این مدارس فتح‌الله گولن تحت حمایت اردوغان و دولتش بود و اردوغان می‌رفت در این المپیادهای زبان ترکی شرکت می‌کرد و خودش و هم‌قطارانش در تمام شهرهای ترکیه سخنرانی می‌کردند. میدان جولان فتح‌الله گولن و جریانش سال‌های 2007 و 2008بود. نفوذ اطلاعاتی جریان گولن هم در قوه قضاییه؛ هم در پلیس و هم در ارتش معروف بود. جریان گولن جریانی بود که هم در پایه رشد کرد و از طریق آموزش به اینجاها ورود پیدا کرده بود.

حالا می‌خواهم این را بگویم جریان آقای اردوغان و گولن همراه بودند. برای اینکه نظام لائیک را و کمالیست‌ها را هر چه بیشتر از میدان قدرت دور کنند تا اینکه جناب اردوغان آرام‌آرام سوار بر خر مراد شد. یعنی از سال 2008 به بعد هم مخالفینش را بین کمالیست‌ها کنار زد و هم قدرت اقتصادی را در دست گرفت. آن‌وقت بود که قدرت اطلاعاتی را در دست گرفت و قدرت قضایی را هم همچنین. حتی با اصلاحاتی که ایجاد کرد، کم‌وبیش خیلی از رسانه‌ها را در دست گرفت. وقتی به این نقطه رسید به‌طور طبیعی یک جدال قدرتی بین این اسلام آمریکایی که نمایندگی‌اش آقای فتح‌الله گولن و جریانش بود و این اسلام انقلابی که در هر حال میراث اردوغان بود، شکل گرفت. آرام‌آرام اردوغان کسانی را سر کار آورد که مخالفین جدی سیاست‌های گولن بودند.

در یک مقطعی با یکی از این مشاورین اردوغان جلسه‌ای داشتم. گفتم مشکل این دو (اردوغان و فتح‌الله گولن) چیست؟ گفت فتح‌الله گولن دنبال این است که در ترکیه نقش ولی‌فقیه را در دست بگیرد به همین صراحت فتح‌الله گولن اعتقاد دارد که اردوغان باید نخست‌وزیر و رییس‌جمهورش باشد ولی غافل از اینکه اردوغان خودش را خلیفه می‌داند و اصلاً زیر بار این ولی‌فقیه نمی‌رود، ولی‌فقیه برای سیستم شیعه است و در نظام سنی کسی که حاکم است خودش را خلیفه می‌داند، ولی‌فقیه را برنمی‌تابد. این جدال قدرت به‌طور جدی بین اینها شکل گرفت و اتفاقاً اردوغان از همه زودتر فهمید و خوب هم فهمید.

به هرحال اردوغان در سیاست خارجی‌اش چهره اصلی خودش را نشان داد و تمام مخالفینش از سال 2011 با روش‌های دموکراتیک- همان روشی که خود اردوغان با آن روی کار آمده بود و شعارش را می‌داد و مورد قبول دنیای غرب بود- هر بار تلاش کردند تا در انتخابات او را زمین بزنند ولی نتوانستند. در انتخابات ریاست‌جمهوری بنده آنجا حضور داشتم و همه می‌گفتند که فتح‌الله گولن تأکید کرده است که به اردوغان رأی ندهید ولی مردم رأی دادند. حداکثر پیروزی آنها این بود که در انتخابات 2015 اردوغان را از اکثریت انداختند ولی با بازی که اردوغان بین انتخابات کرد دوباره حائز اکثریت آراء شد و وقتی‌که این‌گونه شد، دیدند چاره‌ای ندارند مگر اینکه دست‌به‌دست هم بدهند و در یک کودتای نظامی اردوغان را به زمین بزنند. به نظر من در این کودتا نظامی‌ها حضور فعال داشتند. از نیروی دریایی هشت نفرشان در این کودتا شرکت داشتند که همه‌شان منصوبین دوره اردوغان بودند و این خیلی عجیب است.

نظامی‌ها و جریان گولن همگی دست‌به‌دست هم دادند و واقعاً هم یک کودتای حساب ‌شده بود؛ منتهی به نظر من در کودتاهای قبلی ارتش تا این حد خشونت به کار نمی‌برد. چند تا تانک به خیابان می‌آمد و به‌محض تصرف تلویزیون کودتا به پایان می‌رسید. کودتا در ترکیه واقعاً آسان صورت می‌گرفت ولی این بار ماجرا بسیار پیچیده شد و کودتا سنگین و جدی بود. پرواز هواپیما و بمباران هوایی شاهدی بر این قضیه بود. اما اینها حساب نکردند که اردوغان مردم را وارد میدان می‌کند و همین هم شد و کودتا به پایان رسید. وگرنه کودتا جدی بود و قطعاً می‌خواستند اردوغان را زمین بزنند و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد و کودتای بزرگی هم بود و آمریکایی‌ها و همه کسانی که از اردوغان احساس خطر می‌کردند در این کودتا شرکت داشتند.

آقای اردوغان گرایش‌های اسلام‌گرایانه قوی داشت و خیلی از طرفداران و نسل اربکان را سرکار آورد و جوانان متدین و انقلابی را به مسوولیت‌های گوناگون گمارد و شاید کسانی که قدری مصلحت‌طلب بودند از داخل قدرت دور کرد. در عرصه سیاست خارجی هم یک سیاست فعال در تمام منطقه به کار گرفت و محورش هم توسعه‌طلبی و مخالفت با اسراییل و طرفداری از اخوان بود. همه اینها سیاست‌هایی بود که نه آمریکا می‌پسندید و نه سعودی‌ها، لذا بستر مخالفت را ایجاد کردند.

* آقای دکتر ملکی نظر شما درباره تحلیل آقای دکتر خلج منفرد چیست؟

** ملکی: من اختلاف اساسی با نگاه آقای منفرد که نه، با نگاهی که ایشان درواقع نمایندگی آن را می‌کنند دارم. ما نگاه ایرانی‌مان به ترکیه مبتنی بر آرزوهاست. نگاهمان به حزب عدالت و توسعه و اردوغان از روز ظهور این مجموعه تا به امروز مبتنی بر نگاه ایده‌آلیستی ا‌ست. وقتی اردوغان و هم‌قطارانش روی کارآمدند در داخل مطرح شد که اینها برایند و نتیجه فرایند انقلاب اسلامی ایران و اردوغان، فرزند انقلاب اسلامی ایران است.

بخش‌هایی از این صحبت‌ها حاصل جلسات درونی است که من الان دارم ظاهرش می‌کنم. وقتی اردوغان در اجلاس داووس نمایشی را اجرا می‌کند، کل کشور به وجد می‌آید. جریان‌هایی در ایران شامل چپ و راست اعتقاد داشتند که حزب عدالت و توسعه اسلام‌گراست و می‌تواند روابط راهبردی با ایران داشته باشد. برخی نمایش داووس را باور کردند و به این اعتقاد رسیدند که اردوغان با اسراییل دچار چالش راهبردی شده است. این جریان با ارسال پیام و با شهروند افتخاری کردن آقای اردوغان در تهران و با امضای قرآن برای اردوغان مسبب این شدند که دست اردوغان و نام اردوغان در غزه بالا برود و پرچم و نام امام (رحمه‌الله‌علیه) در غزه پایین بیاید. این جریان وقتی اردوغان روابطش را با اسراییل‌ترمیم و اصلاح کرد دچار چالش تحلیل شد. چه شد که اردوغان این کار را کرد. اردوغان هم آنجا بر اساس منافعش عمل کرد و هم در ترسیم روابطش بر این اساس عمل کرد.

اصلاً روی کار آمدن اردوغان حاصل شکست اسلام سیاسی اربکان است. اسلام سیاسی اربکان قبل از کودتای پست‌مدرن اردوغان و تیم‌اش درک کردند که با چالش با نظام بین‌الملل نمی‌توانند در سند قدرت بمانند لذا در تعامل خودخواسته اما بالاجبار به تنظیم روابطشان با غرب پرداختند. اردوغان قبل از تشکیل حزب عدالت و توسعه یک سفر به آمریکا داشت. در آیپک سخنرانی کرد و بعد با شورای روابط خارجی آمریکا دیدار کرد و یک ملاقات هم با کنعان اوِرون رهبر کودتای 1980 در مارماریس داشت بعد هم‌حزب را تشکیل داد و این حزب با حمایت داخلی و خارجی قدرت را در 2002 در دست گرفت. چه دلیلی دارد که در دوران اقتدار حزب عدالت و توسعه سرمایه جهانی مرکز سرمایه‌گذارش را استانبول قرار داده است؟ این جز این است که یک تعامل مثبت بده و بستانی مبتنی بر عقلانیت بین حاکمیت فعلی ترکیه و نظام بین‌الملل ایجادشده است؟ ما این نقطه‌ها را درک نکردیم.

اردوغان نوکر و عامل آمریکا نیست، بلکه به این عقلانیت رسیده که باید با نظام بین‌المللی که در مسندش آمریکا نشسته است کار بکند تا حیات سیاسی داشته باشد و ترکیه نوین را پی‌ریزی کند. حاصل این عقلانیت این شده است که اردوغان از 2012 تا امروز درآمد سرانه ترکیه را از 2500 دلار به 13 هزار دلار رسانیده است. حاصل این عقلانیت آن شده است که تورم دورقمی را یک‌رقمی کرده است. موقعیت نظامیان را تضعیف کرده و موقعیت سیاسیون (به‌طور مشخص عدالت و توسعه‌ای‌ها) را در معادلات سیاسی ترکیه تقویت کرده است.

ما تفاهم چالش‌هایی را با چالش‌های راهبردی درک نکردیم. اردوغان نمایش داووس را اجرا می‌کند و سرمایه عرب را جذب می‌کند و قهرمان اعراب می‌شود. برداشت‌های سیاسی و اقتصادی از داووس را انجام می‌دهد و تحولات سیاسی و اقتصادی را صورت می‌دهد. بعد از مسأله سوریه شرایطی را ترتیب می‌دهد که ترکیه مجبور به ترسیم روابطش با اسراییل می‌شود. آن اندیشه‌ای که در ایران نگاهش به اردوغان نگاه آرزومندانه بوده است امروز هم در تحلیل کودتا دچار مشکل شده است و امروز هم می‌گویند گولن آمریکایی است ولی اردوغان آمریکایی نیست. امروز هم می‌گویند نظامی‌های ترکیه آمریکایی‌اند ولی اردوغان آمریکایی نیست و به سمت روسیه چرخش پیدا کرده است تحولات منتهی به جریانات کودتای 15 جولای چرخش راهبردی میان روابط ترکیه با غرب و به‌طور مشخص با آمریکا ایجاد نخواهد کرد. ترکیه مدارش از غرب به‌طرف روسیه نخواهد چرخید. لذا در صحبت‌های اولم گفتم آمریکا بازیگر بزرگ صحنه تحولات ترکیه است که با همه عناصر بازی می‌کند هم گولن، هم اردوغان هم نظامی‌ها و بر اساس شرایط، ترکیه‌ای‌ها را بالا و پایین می‌کند. روابط 2 جانبه ایران و ترکیه هم چه این کودتا موفق می‌شد چه نمی‌شد، در جنبه‌های راهبردی دچار تغییر نخواهد شد اگر نظامی‌ها هم بودند در شیوه‌هایشان تغییر ایجاد خواهد شد والا ما در عراق و سوریه با ترکیه دچار اختلاف جدی راهبردی هستیم که اینها با یک کودتا بالا و پایین نخواهد شد.

خلج منفرد: ما اگر بخواهیم نسبت ترکیه را با آمریکا بسنجیم باید بگوییم که قطعاً آمریکایی‌ها ترکیه را برای خودشان می‌خواهند و دنبال منافع خودشانند و همینطور اگر آمریکایی‌ها یک ایران قدرتمند را در منطقه نمی‌پسندند لذا یک ترکیه قدرتمند را هم نمی‌پسندند. اتفاقاً به نظر من آمریکایی‌ها و غربی‌ها با توجه به سابقه تاریخی که از ترکیه دارند نگرششان از یک ترکیه قدرتمند شاید از یک ایران قدرتمند بیشتر باشد؛ چون ایران به غرب دورتر است. لذا تردیدی نیست که آمریکایی‌ها یک دولت قدرتمند در منطقه را نمی‌پسندند اما برای خودشان از همه عناصرشان در ترکیه استفاده می‌کنند. از این طرف هم در ترکیه؛ بازیگران از همه عناصر قدرتمند استفاده می‌کنند تا قدرت ترکیه را مستحکم کنند. من اعتقاد دارم آقای اردوغان در دوره فراگیری حزب عدالت و توسعه تمام تلاش خود را کرد با یک انسجام ملی حرکت کند و یک سیاست فعال در منطقه را دنبال کند و یک قدرت مستحکم درونی را ایجاد کند. آنچه در یک دقیقه در اجلاس داووس اتفاق افتاد قطعاً در این راستا بود یعنی آقای اردوغان می‌دانست که در کشورهای منطقه مخالفت با اسراییل یک ارزش بسیار بالایی است و همه کشورهای منطقه را همراه خودش می‌کند لذا آن سیاست را محکم در پیش گرفت. در سیاست داخی هم تمام جریانات را در خودش جمع کرد تا یک دولت قدرتمند ایجاد کند. در یک مقطعی ترکیه به این اقتدار نزدیک شد. من خدمت شما عرض می‌کنم که آمریکایی‌ها از آنچه در ترکیه اتفاق می‌افتد راضی نبودند یعنی یک دولت قدرتمند مرکزی که مسأله کردها را حل کرده باشد و در سوریه و مصر نفوذ داشته باشد و وضع اقتصادی خوبی هم داشته باشد آمریکایی‌ها نمی‌پسندند.

من یک تعبیری پنج سال پیش نوشتم و آن اینکه پای دولت ترکیه به سوریه را آمریکایی‌ها باز کردند و درواقع آمریکایی‌ها آنها را گول زدند. به اینها چراغ سبز نشان دادند که می‌توانید نفوذتان را گسترش دهید و ترک‌ها تصور کردند با سقوط بشار اسد بازیگر اصلی در سوریه می‌شوند و با همین خیال جلو رفتند. لذا ترکیه وارد آن بازی شد و در باتلاق سوریه گیر افتاد.

به هر حال اگر کودتا پیروز می‌شد، همان چیزی که آمریکایی‌ها می‌خواستند اتفاق می‌افتاد؛ یک دولت متزلزل و نه‌چندان قدرتمند و در چنگ آمریکا؛ در صورتی که اردوغان داشت یک دولت قدرتمندی را در ترکیه شکل می‌داد که هر جا لازم بود با روسیه و ایران شاخ‌ به ‌شاخ می‌شد و هر کاری در منطقه مستقلاً انجام می‌داد.

* و تضعیف دولت طبیعتاً سبب می‌شد که آمریکایی‌ها در ترکیه بازیگردانی جدی‌تری کنند.

** خلج منفرد: قطعاً همین‌طور است یعنی کودتا در جهت این بود که یک دولت متزلزل و متشنج در ترکیه شکل بگیرد و چون به‌طور سنتی آمریکایی‌ها برخلاف روس‌ها در ترکیه نفوذ دارند می‌دانستند که اگر کودتایی صورت بگیرد جنگ آمریکایی‌هاست.

حالا این نکته را هم بگویم که اردوغان در منطقه چرا نسبت به اسراییل گرایش پیدا کرد به این دلیل بود که او کلاً آدم عمل‌گرایی است و از قدیم هم معروف به این خصلت بوده است. اردوغان وقتی دید در منطقه سیاست‌هایش با بحران روبه‌رو شده و در داخل هم بهم ریخته و در یک مرحله هم شکست‌خورده، سیاستش را عوض کرد. او در دوره نخست سیاستش، لازم می‌دید با اسراییل شاخ ‌به ‌شاخ شود برای اینکه منافع منطقه‌اش را تأمین کند، همین اردوغان دید که با روسیه و اسراییل باید چرخش روابط ایجاد کند تا مشکلاتش را حل کند. اردوغان آدم سیاستمداری است همین‌طور هم با ما عمل می‌کرد.

* شما این فرضیه‌ای که کودتا کار خود اردوغان بوده است را قبول دارید؟

** خلج منفرد: به هیچ وجه قبول ندارم. من اعتقاد دارم اردوغان با چرخشی که در سیاست خارجی ایجاد کرد دنبال این بود که آرام آرام آب‌های از جوی رفته را بازگرداند. اردوغان با بحران‌های جدی داخلی و منطقه‌ای مواجه است و در این تردیدی نیست. آقای ملکی اشاره کردند الان بحرانی که اردوغان با کردها دارد بی‌سابقه بوده و در طول دهه‌های گذشته بحرانی که با علوی‌ها دارد بی‌سابقه و بسیار جدی بوده است. شکافی که با علوی‌ها ایجاد کرده به خاطر ورود اردوغان در موضوع سوریه و تبلیغ اینکه ما داریم با یک نظام علوی می‌جنگیم رخ داده است. من به‌شخصه یک گزارشی دارم که دولت اردوغان تهیه کرده و در آن تصریح کرده است نارضایتی علوی‌ها از دولت در مهروموم‌های قبل اینقدر عمیق نبوده است. هم‌اکنون علوی‌ها ناراضی هستند، کردها ناراضی هستند، اقتصاد بهم ریخته است و.... بنابراین اردوغان به‌طور طبیعی چرخش در سیاست ایجاد می‌کرد، اما در این مرحله که اردوغان در موضع ضعف قرار گرفته بود جریانات مخالف اردوغان فرصت را مناسب دیدند که ضربه آخر را به اردوغان بزنند و با یک نظام متزلزل و ضعیف در ترکیه آمریکایی کامل سر کار بیاید و لذا به نظر من این کودتا کودتای آمریکایی بود.

* چرا به ثمر ننشست؟

** خلج منفرد: به دلیل اینکه اردوغان دقیقاً از الگوی انقلاب اسلامی استفاده کرد و مردم را به صحنه آورد. اردوغان خود فهمید که بهترین راه مقابله با این کودتا مردمند.

این را آقای ملکی نگفتند به نظر من این کودتا کودتای بسیار جدی بود. نسبت به کودتاهای قبلی کودتای حساب‌شده‌ای بود. در بسیاری از شهرها هواپیماها از پایگاه‌های هوایی بلند شدند و تانک‌ها وارد خیابان‌ها شدند اردوغان با یک پیام که مردم بریزید مقابل این جریان ایستاد. من این را قبلاً هم گفتم که اگر شبی که تلویزیون را از کودتاچیان گرفتند می‌آمدند اطلاعیه می‌دادند که آی مردم! ما یک دیکتاتور را در ترکیه ساقط کردیم بریزید در خیابان آن موقع معلوم می‌شد چقدر مردم طرفدار کودتا در خیابان می‌ریزند. درواقع ارتش نظامی‌ها با پنجاه درصد مخالف اردوغان همراه می‌شدند و حداقل این بود که به این راحتی از بین نمی‌رفتند. باید بپذیریم که اردوغان 50 درصد طرفدار دارد و به‌طورقطع 50 درصد از مردم ترکیه اسلام‌گرا هستند و اردوغان را حاکم اسلامی و خلیفه خودشان می‌دانند. بدون تعارف هم به او رأی می‌دهند و رأی دادند با شعار الله‌اکبر و هنوز هم با شعار الله‌اکبر در خیابان‌ها هستند.

خطاب من به آقای دکتر ملکی عزیز است که اردوغان منافع ملی خودش را می‌خواهد؛ چه در رابطه با آمریکا چه در رابطه با ما. اردوغان دنبال یک دولت مقتدر آرمان‌گراست و در این تردیدی ندارد. البته اسلام‌گرایی را به سبک خودش یعنی استفاده از ابزار اسلام و استفاده از احساسات اسلامی برای اینکه اقتدار داشته باشد به کار گرفته است و این کار را رییس سازمان دیانت، جمله‌ای مطرح کرد که بسیار زیبا بود. او گفت در حالی که در کودتاهای گذشته کودتاچیان صدای الله‌اکبر را خفه می‌کردند در این کودتا رییس سازمان دیانت دستور داد در تمام مساجد با صدای الله‌اکبر مردم را به خیابان‌ها بکشانند. در ترکیه هم مساجد به‌طور متمرکز هدایت می‌شود. در این کودتا صدای الله‌اکبر کودتاچیان را خاموش کرد و واقعاً هم راست می‌گوید و اردوغان از این ابزار اسلامی استفاده می‌کند. اسلام‌گرایی همین است. اسلام‌گرایی این نیست که بخواهد حکومت اسلامی به سبک ولایت‌فقیه بسازد. اینجا اسلام‌گرایی به سبک ترکی مدنظر است و قطعاً اردوغان اسلام‌گرا است؛ البته اسلام‌گرای عمل‌گرا. یک زمانی تشخیص می‌دهد باید با اسراییل رابطه داشته باشد و در منطقه حاکم شود یک زمانی تحت فشار قرار می‌گیرد و چرخش به روسیه پیدا می‌کند. اتفاقاً همین باعث نگرانی آمریکایی‌ها می‌شود.

ملکی: اختلاف ‌نظرم با ایشان حاصل درک راهبردی از ترکیه است که مبنای متفاوتی دارد. من در جریان داووس به‌عنوان صادق ملکی گفتم آقا جریان سخنرانی اردوغان یک جریان نمایشی است. گفتم اردوغان حرکتش نمایشی و تاکتیکی است. جریان فلسطین برای ما یک جریان استراتژیک و راهبردی است. من ماندم و صادق ملکی؛ نه وزارتخانه‌ای که با آن بودم و نه فضای رسانه‌ای با من همراهی کرد. گذشت تا واقعه سوریه اتفاق افتاد تا به حرف من رسیدند که ترکیه در بسیاری از مسائل راهبردی نه‌تنها همراه ماست؛ بلکه چالشی جدی با ما دارد. این را مقدمه گفتم اما اختلافی که دارم برخلاف آقای منفرد اعتقاد دارم آمریکایی‌ها در ترکیه به دنبال یک دولت قدرتمند هستند اما دولت قدرتمندی که حاصل مهندسی شده خودشان باشد. ترکیه قرار است در 2023 جزء ده قدرت نخست اقتصادی دنیا شود و در دموکراسی نمونه و الگو برای کشورهای منطقه بگردد. مهم‌ترین معمار خارجی برای رسیدن ترکیه به این مرحله غرب و در رأس آن آمریکاست.

پس ترکیه با این اقتصادی که دارد نمی‌تواند قدرتمند نباشد. الان اقتصاد هفدهم جهان است؛ منتها این نقشی که برای ترکیه تعریف شده در چارچوب منافع غرب و ترکیه باید هم‌پوشانی داشته باشد. الان ژاپن و آلمان 2 قدرت شکست خورده از آمریکا در جنگ جهانی دوم هستند. آلمان قدرتمند نیست؟ ژاپن قدرتمند نیست؟ اما این 2 کشور از نظر نظامی قابلیت آمریکایی‌ها را ندارند هرچند که در حال حاضر تکنولوژی به شکلی تعریف شده که اگر بستر باز شود اینها می‌توانند قابلیت‌های امروزشان را در بخش نظامی به بالاترین سطح در یک دوره کوتاه‌مدت برسانند. یک زمانی از ترکیه صحبت می‌کنیم که آمریکایی‌ها دنبال ترکیه قدرتمند بودند که همان شعاری که گفتم در جهان صلح، در داخل صلح، یک ترکیه منزوی، اما ترکیه‌ای که مرزها و اقتصادش را به‌سوی دنیا باز کرده این ترکیه‌ای که از زمان اوزال شروع کرده و در دوران حزب عدالت و توسعه روابطش را با خارج به اوج رسانده، هشتاد درصد اقتصادش مبتنی بر روابط خارجی است. صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی که برای ما معنا و مفهوم راهبردی دارد ماهیتاً در ترکیه به دنبال چه هستند؟ روابط ویژه و خاص با ترکیه و ارتقای امروز ترکیه.

فارغ از کارآمدی مدیران ترکیه نزدیک به پنجاه میلیارد دلار سرمایه داغ یا پول داغ در ترکیه وجود دارد که قابلیت خروج آنی دارد. اگر در ترکیه آمریکایی‌ها بخواهند اردوغان را سرنگون کنند از قلبش می‌زنند که اقتصاد است. با یک بحران اقتصادی با کشیدن این سرمایه داغ از اقتصاد ترکیه. در باز تعریف ترکیه پس از جنگ سرد با همکاری عوامل داخلی و عوامل خارجی، ترکیه دارد بازتعریف می‌شود. از یک قدرت سخت‌افزاری به‌عنوان جبهه جنوبی ناتو به ارتش قدرتمند ناتو دارد تبدیل می‌شود به دهمین اقتصاد برتر دنیا در 2023، این اقتصاد در حال حاضر اقتصاد ششم اروپا است و اقتصاد 17 دنیا که همه حاصل این رابطه ویژه با آمریکا ست لذا من اعتقاد دارم کودتا، کودتای واقعی و آمریکایی. در این تردیدی نکنید که هیچ حاکمیت سیاسی، قدرت و حاکمیت خودش را وارد ریسک کودتا نمی‌کند اما در این اختلاف نظر دارم که آقای منفرد می‌گویند کودتا آمریکایی است چون می‌خواست آمریکایی‌ها را روی کار بیاورد.

خلج منفرد: نگفتم آمریکایی‌ها؛ گفتم نظامیان مخالف اردوغان را روی کار بیاورد.

ملکی: خب مخالفین اردوغان چه کسانی بودند؟ نظامی‌هایی که از سمت آمریکا حمایت می‌شدند. الان اگر کودتا موفق بود دولت مستقر در ترکیه ارتشی‌ها بودند. ضمن اینکه من به این اعتقاد ندارم آمریکا از کودتا اطلاع نداشت. چراکه اطلاع داشت برای اینکه از پایگاه ناتو هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند بپرد بدون اینکه آمریکا اطلاع داشته باشد

* چرا امریکا ممانعت نکرد؟

** ملکی: آمریکا یک سفارتی در ترکیه دارد که نزدیک 2 هزار پرسنل دارد و همه دیپلمات نیستند. بخشی نیروهای امنیتی هستند. مگر می‌شود در ترکیه کودتایی قرار باشد اتفاق بیفتد و آنها اطلاع نداشته باشند. اما اطلاع داشتن و اینکه‌طرف کسی بودن 2 موضوع است. آن اطلاع و این کودتا برای بازتنظیم روابط ترکیه و اصلاح اردوغان بوده است. ماحصل این کودتا این است که کمک می‌کند به اردوغان برای اینکه نهاد نظامی که آمریکایی‌ها در سه دهه گذشته تلاش کردند موقعیتش را تضعیف کند از صحنه قدرت بروند کنار و ماحصل آن این شود که اردوغانی ظهور کند و ترکیه‌ای ظهور کند که این ترکیه قدرتمند در آن نظامی‌ها حضور ندارند. یک اقتصاد و یک الگوی دموکراسی در ترکیه رشد کند که همراهی بیشتری با نظام جهانی داشته باشد. شکاف‌های اجتماعی و شکاف‌های قومی هم ‌بستگی به عملکرد اردوغان دارد. این شکاف‌های قومی مذهبی در بلندمدت یا در کوتاه‌مدت در دستور کار اردوغان قرار می‌گیرد.

اردوغان در کوتاه‌مدت الان 2 راه دارد اگر به‌سوی تمامیت‌خواهی و حذف مخالفان ترکیه برود اقدامی که در حال حاضر نشان می‌دهد یک نظام اقتدارگرای مبتنی بر 50 درصد آرا تشکیل می‌دهد و جامعه را 2 قطبی می‌کند و شکاف قومی_ مذهبی را تبدیل به شکاف اجتماعی می‌کند. اما اردوغان اگر به‌سوی نهادینه کردن سازوکارهای دموکراسی رود شرایط متفاوت می‌شود. هر 2 اقدام را اردوغان انجام خواهد داد؛ اقدام به سازش و مذاکره با کردها و فضاسازی برای علوی‌ها که هم در اردوغان اقتدارگرا رخ خواهد داد و هم در اردوغانی که اعتقاد به دموکراسی دارد.

به هر حال پایان اردوغان برای آمریکا زمانی است که بیایید بگوید اسراییل باید نابود شود و بگوید ما از ناتو باید خارج شویم. این را هم باید بگویم که اگر هم‌اکنون اردوغان شعارهای تندی علیه گولن می‌دهد فقط و فقط به خاطر این است که گولن از عرصه کنار برود و آمریکا او را به‌عنوان نفر نخست ترکیه بشناسد.

الان در مذاکرات 2 شب قبل خبرنگار از اردوغان پرسید آقا شما روابطتان با روسیه و آمریکا و ایران تغییر می‌کند یا نه؟ ایران جواب نداد و روسیه گفت در چهارچوب روابطی که داشتیم و ادامه داد که شما تصور نکنید که در روابط راهبردی ما چرخش اساسی ایجاد خواهد شد. خودش هم این پاسخ را می‌دهد لذا تصور کنید در تنظیم روابط ترکیه یا در تنظیم روابط ترکیه با آمریکا مسائل گوناگونی مطرح است. مثلاً یکی از مهم‌ترین موضوعات آمریکا در خاورمیانه امنیت انرژی در اسراییل است. یکی از مهم‌ترین مسائل ترکیه در رابطه با خاورمیانه، حفظ توازن قوا بین ایران، ترکیه، مصر است یکی از مهم‌ترین ملاحظات آمریکا در خاورمیانه و ترکیه اولویت ثبات استراتژیک بر آزادی و دموکراسی است همه ملاحظات را شما در نظر بگیرید بعد می‌توانید کودتا را بهتر درک و بازخوانی کنید و بهتر تحلیل کنید نتیجه اینکه کودتا چرخش راهبردی در روابط ترکیه با آمریکا ایجاد نخواهد کرد این کودتا کودتای واقعی بوده است در این کودتا مهم‌ترین عامل شکست کودتا حضور مردم بوده است. این حضور مردم فقط منحصر به خوابیدن زیر تانک‌ها نبوده. مردم ترکیه برخلاف مردم ديگر اين بار ده ميليارد دلار را تبديل به لير كردند يعني به اقتصاد تركيه كمك كردند و باز يكي از مهم‌ترين جلوه‌هاي اين كودتا بلوغ سياسي مردم تركيه و احزاب تركيه بوده است.

* ممنون مي‌شوم اگر جمع‌بندي نهايي را بفرماييد.

** خلج‌ منفرد: من هنوز روي اين عرضم كه آمريكايي‌ها از كودتا خبر داشتند و جلوگيري نكردند، تأكيد مي‌كنم. اين به معناي اين است كه آمريكايي‌ها از شكل‌گيري كودتا در تركيه منافعي داشتند و خوشحال مي‌شدند كه در تركيه صورت بگيرد، كودتا منفعت آمريكايي بود. اردوغان هم در عمل‌گرايي طبيعتاً همين طور كه در ابتداي حكومتش شعار پيوستن به اتحاديه اروپا را به عنوان مهم‌ترين شعارش قرار داد و اتفاقاً از طريق همين شعار پيوستن به اتحاديه اروپا به خيلي از اهدافش در داخل و خارج دست يافت و مخالفين را كنار زد؛ اين گونه نيست كه يك‌شبه بخواهد از اتحادش با غرب و آمريكا فاصله بگيرد. در اين ترديدي نيست و اصلاً نمي‌تواند و اين اقتدار را ندارد كه از ناتو خارج شود. منتها با تحكيم اقتدار دروني خودش از اين كودتا نهايت استفاده را مي‌كند كه آقاي اردوغان پايه‌هاي قدرت خودش را در داخل مستحكم‌تر كند و اتفاقاً در درازمدت با مستحكم كردن پايه‌هاي اقتدار داخلي كه مي‌تواند اقتدار خودش را با رقيب حفظ كند. در اين ترديدي نيست كه اردوغان دنبال يك قدرت متمركز اقتدارگراي فعال در نظام بين‌الملل و در منطقه هست و از كودتا هم در اين راستا استفاده مي‌كند.

ملكي: من نكته آخر را بگويم تحليل‌هاي ايراني از كودتا، حاصل عينك ايراني است. يعني ما با نگاه ايراني مي‌خواهيم تركيه را تحليل كنيم و با اين نگاه به تحليل درستي نخواهيم رسيد چون اين نگاه درگير احساسات است. درگير نگاه صفر و صدي است. بايستي به تركيه نگاه خاكستري داشته باشيم. ما چه از اردوغان خوشمان بيايد چه بدمان، بايد بپذيريم اردوغان واقعيتي است كه 52 درصد مردم اين كشور را نمايندگي مي‌كند لذا بايستي ما اگر به تركيه نگاه مي‌كنيم؛ نگاهمان مبتني بر واقعيت و تحليلمان، بر درك راهبردي از معادلاتي باشد كه هم روابط خارجي و هم روابط داخلي تركيه را تنظيم مي‌كند و هم نظام جهاني منافعش را براساس آن تنظيم مي‌كند.

http://sobhe-no.ir/newspaper/60-1/2/1359

ش.د9503038