(روزنامه ايران ـ 1395/11/07 ـ شماره 6418 ـ صفحه 21)
شریعتی بخوبی شناخته نشده است
دکتر احسان شریعتی، فرزند ارشد دکتر علی شریعتی، کوشید تا فارغ از نسبتش با علی شریعتی، با رویکردی فلسفی به بررسی آرای او بپردازد. وی نخست به طرح این پرسش پرداخت که «آیا در مواجهه با شریعتی با یک دستگاه فکری مواجه هستیم؟» و در مقام پاسخ گفت: شریعتی یک متفکر است و نه یک فیلسوف. متفکر کسی است که میتواند در حوزههای مختلف غیر از فلسفه، اندیشهورزی کند و به شکل بنیادین راجع به انسان و هستی بیندیشد. احسان شریعتی بر این باور است هر کسی که راجع به انسان و هستی بیندیشد، به موضوع فلسفه پرداخته است ولو اینکه از نظر فنی استاد یا پژوهشگر فلسفه نباشد.
او سپس به این پرسش پرداخت که «در چه بخشی از تفکر شریعتی به هستیشناسی برمیخوریم؟» و در این راستا، به درسهای اسلامشناسی دکتر علی شریعتی در محل حسینیه ارشاد اشاره کرد و آن را «طرح هندسی مکتب شریعتی» خواند و معتقد است که علی شریعتی در اینجا میکوشد تا هیأتی ایدئولوژیک ارائه کند و در مقدمه اسلامشناسی، از یک هستیشناسی توحیدی، سخن میگوید و «توحید» را بهعنوان جهانبینی مطرح میکند.
به زعم او، اصولاً در عصر جدید است که جهان به یک «تصویر» بدل میشود و جهانبینیها ساخته و پایه ایدئولوژیهای جدید میشوند. بنابراین، وقتی که متفکران نواندیش مسلمان مثل اقبال لاهوری و شریعتی از جهانبینی سخن میگویند، به همین معنی مدرنِ کلمه، یعنی «تصویری که در عصر جدید از جهان ارائه میشود» اشاره دارند.
احسان شریعتی معتقد است که بعد از رنسانس، نگاه بسته به جهان، باز میشود و جهانبینیها ساخته میشوند که پایه ایدئولوژیهای جدید هستند و اهل رنسانس در عالم اسلام، یعنی، سیدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و شریعتی که در سنت اقبال، میاندیشد، در این فضا قرار میگیرند. به زعم او، اقبال لاهوری، سیدجمال اسدآبادی و شریعتی در جهانبینی خود، تصویری مدرن از جامعه ارائه میکنند و آن «جهانبینی توحیدی» است که با آنچه که در کلام، فقه و عرفان ما از قدیم وجود داشته، تفاوت دارد.
احسان شریعتی در ادامه کوشید تا تصویری از روششناسی پدر ارائه کند. به زعم او، شریعتی، با بهرهگیری «روش واسازی» طرح خود را پیش میگیرد. «واسازی» از روشهایی است که در پدیدارشناسی به کار میرود و او آن را در مقدمه اسلامشناسی بهعنوان روش پیشنهادی فلسفی خود، در پیش میگیرد و میکوشد تا از آیات با روشی پدیدارشناسانه، تقریر جدیدی ارائه کند.
به باور او، علی شریعتی «روش واسازی» را در زمینه الهیات سلبی و الهیات رهاییبخشی به کار میگیرد. روش سلبی او در یزدانشناسی به این معناست که تمام بنیادهایی که نماد خدا انگاشته میشوند، کنار گذاشته شوند و بیش از آنکه بگوییم خدا چه هست بر «خدا چه نیست» تمرکز کنیم و در زمینه رهاییبخشی، بر رهایی انسان از طبیعت با «علم»، رهایی انسان از تاریخ و جامعه با «انقلاب» و رهایی انسان از قیود روانشناختی با «عرفان و اخلاق» تأکید دارد. فرزند دکتر شریعتی در پایان تأکید کرد که علی شریعتی بهعنوان یک متفکر پویا از آنجا که بهطور دائم ایده تولید میکرد، همیشه با نقد همراه بوده است و از اینکه هنوز هم شریعتی میتواند در جامعه ما بحث بیافریند، ابراز رضایت کرد و معتقد است که شریعتی هنوز بخوبی شناخته نشده است.
خطای هرمنوتیکی در فهم شریعتی
دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی، به موضوع «شریعتی و آینده تفکر ما» پرداخت و بر ضرورت داشتن «رویکردی هرمنوتیکی» به آثار شریعتی تأکید گذاشت. او معتقد است که روزگار ما با روزگار شریعتی تفاوت بنیادی دارد؛ شریعتی در آخرین دهههای دوران مدرنیته متقدم زندگی میکرد؛ این در حالی است که ما امروز به دومین شکاف تمدنی خود ورود کردهایم. از این رو، به زعم او، در دنیای کنونی، ما در فهم شریعتی با یک «خطای هرمنوتیکی» مواجهیم و نمیتوانیم نسبت به متن شریعتی گشوده باشیم. در این راستا، عبدالکریمی متفکرانی همچون داریوش شایگان، سیدجواد طباطبایی و دکتر عبدالکریم سروش که شریعتی را مورد نقد قرار میدهند، در فهم شریعتی دچار خطای هرمنوتیکی دانست.
وی نقد خود را متوجه هر دو طیف ناقدان شریعتی و طرفداران او دانست و تأکید کرد که هر دو طیف در خوانش شریعتی «نگاه به گذشته» دارند و حتی طرفداران شریعتی نیز نتوانستند شریعتی را در حد و اندازه درخور او بفهمند و معرفی کنند؛ و از آنجا که خوانششان از شریعتی را صرفاً به تکرار آرای او در گذشته تقلیل دادهاند، نتوانستند زبان جدیدی از او ارائه کنند. به این اعتبار ما نیز وظیفه دانشجویی خود را بدرستی انجام ندادهایم.
با توجه به اینکه، عنوان سخنرانی عبدالکریمی، «شریعتی و آینده تفکر ما» بود او ارتباط شریعتی با «آینده ما ایرانیان» و «آینده تفکر جهانی» را چنین تبیین کرد: «شریعتی برخلاف سنتگرایان، با عقل مدرن، منفعلانه برخورد نمیکند و در عین حال، آنچنان شیفته غرب هم نشد که ما را به آن دعوت کند. به تعبیری، شریعتی برخلاف سنتگرایان اجتنابناپذیری مدرنیته را درک کرد و در عین حال، خواهان برقراری دیالوگ با عقلانیت جدید بود.» عبدالکریمی معتقد است آنچه شریعتی را از دیگر متفکران متمایز میکند، جایی است که او میایستد و آنجا مرز بین «نوگرایی» و «سنتگرایی» است.
سخنرانی عبدالکریمی در حالی به پایان رسید که واکنش حضار و بویژه دکتر عباس منوچهری را برانگیخت و تأکید کرد که نباید به منتقدان شریعتی خرده گرفت و اگر ما خواهان آزادی بیان هستیم، باید اجازه دهیم هر کس آزادانه آرای خود را طرح کند.
هبوط را چگونه بفهمیم؟
دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی، کوشید تا از زاویه «انسانشناسی دینی» به جهانبینی شریعتی بپردازد. محدثی مسأله اصلی شریعتی را رسیدن به «معنای حیات» عنوان کرد و معتقد است که شریعتی در رویکرد انسانشناسی خود، نه متافیزیکی عمل میکند و نه پیشینی. وی در این راستا به دو نوع طفرهروی از پرسشهای بنیادی از سوی متفکران اشاره کرد و آنها را در دو دسته راهحلهای ایجابی و سلبی قرار داد. به زعم او، آنان که «راهحلهای سلبی» ارائه میکنند میکوشند تا نسبت به این پرسشها بیاعتنا باشند و شریعتی از این بیاعتنایی با عنوان «روزمرگی» یاد میکند.
محدثی، در ادامه بر «راهحلهای ایجابی» متمرکز شد و افرادی که در این طیف قرار میگیرند را به دو دسته تقسیم کرد؛ نخست، نهیلیستها که خود را در مواجهه با این پرسشها قرار میدهند اما در نهایت نتیجه میگیرند که حیات این جهانی معنایی ندارد و دوم، افرادی که نه تنها خود را در مواجهه با این پرسشها قرار میدهند بلکه معتقدند که میتوان برای زندگی، معنایی قائل شد و آن را جستوجو کرد و شریعتی را در این دسته ارزیابی کرد. به زعم او، شریعتی در «هبوط» هم روزمرگی و هم نهیلیستها را مورد نقد قرار میدهد و معتقد است که باید انسانها را از خواب بیدار کرد.
او سپس به این پرسش پرداخت که «باید «هبوط» را چگونه فهمید؟» و معتقد است شریعتی در فهم خود از هبوط، ماورا را پیشفرض نگرفته است و در برابر زیست ذوقورزانه، تجربه تکاندهنده کویر و در برابر نهیلیست، تجربه پسینی هبوط را قرار میدهد. به زعم او، کویر حالتی است که در آن، انسان با جایی که زندگی میکند، بیگانه میشود و هر کدام از ما میتوانیم این تجربه را داشته باشیم و وقتی که تجربه کردیم تازه میتوانیم هبوط کنیم. به عبارتی، در تفکر شریعتی، انسانشناسی وارونه میشود و تجربه هبوط بعد از کویر است و به این اعتبار بهتر این خواهد بود که کتاب او را از «هبوط در کویر» به «هبوط پس از کویر» تعبیر کنیم.
شریعتی باب تفکر را در جامعه باز کرد
دکتر محمدامین قانعیراد هم در سخنان خود گفت: «شریعتی ذخیره معرفتی ایرانی و اسلامی از یک طرف و قسمتی از زمینه تفکر مدرن غرب را که با آن آشنایی داشت جمع کرد که به یک سنتزی برسد. جرأت این را داشت که سنتزسازی بکند. مهمترین سنتزش هم سنتز اگزیستانسیالیسم، سوسیالیسم و اسلام است؛ سه گانهای که او مطرح میکند. شریعتی کسی است که قدرت فکر کردن را داشت و حتی اگر خطا کرده باشد دارای اهمیت است. تفکر یک جرأت و ریسک است. چیزی نیست که راحت شما را به نتیجه برساند. افت و خیز دارد. با این افت و خیز، جلو میرویم. امروز در بهترین حالت، بهترین روشنفکران ما روشنفکران مقلد هستند. شریعتی میخواست تقلید را بشکند. هم تقلید از سنت و هم تقلید از مدرنیته. میخواست یک الگوی فکری را ابداع کند. او در زمانه خود فکر کرده و خطاهای فکری هم داشته که باید طور خاصی با آن برخورد کرد. این استاد دانشگاه ادامه داد: مسأله این است که ما به شریعتی فکر میکنیم. هرکس به شیوهای فکر میکند. من با شریعتی فکر میکنم اما هربار کتابش را باز میکنم، نقدهایی به آن دارم. اما این نقد درونمان است. بعضیها شریعتی را به صورت انتزاعی نقد میکنند.»
قانعیراد گفت: «اندیشمندان آستانه مدرنیته چنین وضعیتی دارند که در عین حال که مدافع وضعیتی هستند، به دلایل مختلف از جمله پیچیدگی زمان و پیچیدگی سرنوشت تفکر، اندیشههایشان به پیامدهایی میانجامد که خیلی مطلوب نیست. در مورد هگل هم میتوان این حرف را زد اما مگر میشود بگوییم هگل را نخوانیم؟ شریعتی مثل هگل و روسو و دیگران اندیشه ورزی کرده و خطا هم کرده اما امروز باید جزو تاریخ رسمی اندیشه در جامعه تلقی شود. کسی که بدون خواندن شریعتی حتی بخواهد طرح گفتمان توسعه را در این جامعه جلو ببرد، خطا کرده است. بخشی از روشنفکران ما از گفتمان انقلاب به گفتمان توسعه منتقل شدهاند ولی اینکه انقلابی بودن، یک مفهوم بد شده باشد، واقعیت ندارد.
وی افزود: اینکه بگوییم پایان انقلاب است و گفتمان انقلاب از بین رفت، درست نیست. امروز باید شریعتی را وارد طرح فکری خود کنیم حتی اگر به توسعه بیندیشیم نه اینکه فکر کنیم باید از گفتمان انقلابگذار کرد. باید بین شریعتی و تفکر ارتباطی برقرار کنیم و بعد نقد درونمان از شریعتی بکنیم. باید جامعه شناسی سیاسی اندیشه شریعتی را مطرح کنیم. نباید گمان کنیم که شریعتی از آسمان آمد پایین و فکر کرد و این شد نتیجه افکارش و حالا باید نقدش کنیم. قانعی راد ادامه داد: شاید اندیشه شریعتی را در پرتو همان کنش مطلوب زندگی بشود تبیین و در مورد آن گفتوگو کرد. شریعتی متفکر غارنشین و منزوی نبود. کسی بود که در بستر اجتماعی خودش فکر میکرد. کاملاً با این بستر ارتباط داشت و داشت یک کنش سیاسی معرفتی ایجاد میکرد. از نظر سیاسی میتوان این مسأله را تبارشناسی کرد که ببینیم اندیشه شریعتی به کجا برمیگردد. یک تبارشناسی هست که خود شریعتی میکند و اقبال لاهوری و سید جمالالدین اسدآبادی را مطرح میکند. من جامعه شناس اما وقتی میخواهم اندیشه او را تبارشناسی بکنم، ممکن است به بحث دیگری برسم. شریعتی کارهایی را میخواست با این مفاهیم انجام دهد و این مفاهیم با هدف گفتن چیزهای دیگری شکل گرفته بود که در صورت ظاهر هم شاید بیان نمیشد. اگر چنین نگاهی داشته باشیم، شریعتی را در زمانه خودش میفهمیم.»
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6418/21/168737/0
ش.د9503591