تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۷  ، 
شناسه خبر : ۳۰۰۳۴۸
پایگاه بصیرت / سعدالله زارعی

(روزنامه كيهان ـ 1395/08/11 ـ شماره 21478 ـ صفحه 2)

اجماع نسبی داخلی لبنان بر سر انتخاب «میشل عون» به عنوان رئیس‌جمهور که روز گذشته با 83 رأی پارلمان صورت گرفت، علامت مهمی از تغییر معادلات در لبنان است. انتخاب روز گذشته عون نشان داد که جریان مقاومت به رهبری سیدحسن نصرالله اگرچه با جدیت از ورود به مناقشه‌های داخلی معطوف به قدرت پرهیز کرده، ولی تأثیرگذارترین جریان در حل بزرگترین پرونده سیاسی لبنان است و این درحالی است که بزرگترین پروژه تاریخ معاصر لبنان محو حزب‌الله از صحنه سیاسی- اجتماعی و نظامی- امنیتی لبنان و منطقه بوده و برای تحقق آن قدرت‌های مهم بین‌المللی و منطقه‌ای به هم پیوسته بودند.

همانطور که دو روز قبل «اسرائیل هیوم» هم اذعان کرد، آنچه اهمیت دارد، انتخاب رئیس‌جمهور و یا نخست‌وزیر در لبنان نیست مهم این است که این انتخاب نشان داد طی سال‌هایی که حزب‌الله در سوریه درگیر جنگی بزرگ و پیچیده بود و از این جهت که وارد معادله‌ای منطقه‌ای شده بود، به شدت زیر ضربات گروه‌های داخلی لبنان هم قرار داشت، درست در حین درگیری در سوریه و تشدید این درگیری به منظور آزادسازی حلب، صحنه داخلی و مهم‌ترین پرونده آن- انتخاب رئیس‌جمهور- را با عزت و اقتدار مدیریت می‌کند.

وقتی حزب‌الله لبنان وارد پرونده پیچیده و حساس سوریه شد، تقریباً هیچکس انتظار نداشت حزب‌الله از آنچه «مهلکه سخت» خوانده می‌شد، جان به سلامت بیرون آورد. واقعیت هم این بود که در سال 2012 که حزب‌الله بخشی از نیروهای خود را به سوریه برد تا از لبنانی‌تبارهای داخل سوریه در منطقه «قلمون» دفاع کند، گمان موافقان و مخالفان حزب‌الله لبنان این بود که نصرالله ریسک بزرگ و بدون محاسبه‌ای انجام داده است. فشار بر حزب‌الله در سال‌های 2012 تا 2014 به‌گونه‌ای بود که شهدای حزب‌الله بدون تشییع عمومی در قطعه شهدای جنگ سوریه در بیروت جنوبی به خاک سپرده می‌شدند. در این دوران حزب‌الله در چند محور در استان‌های دمشق، حمص و حلب و قنیطره درگیر شد و در پاره‌ای از عملیات‌های سرنوشت‌ساز مثل «القصیر» و «زبدانی» شهدای زیادی نثار کرد تا توانست کمر جبهه النصره را بشکند. در این مقطع تجزیه و تحلیل صهیونیست‌ها این بود که کاری که جنگ 33 روزه نکرد، بحران سوریه خواهد کرد و حزب‌الله را از معادله امنیتی و سیاسی لبنان حذف می‌کند.

موقعیت کاندیدای حزب‌الله لبنان در بدست آوردن اجماع داخلی و اکثریت آرای 127 نفره پارلمان لبنان ثابت کرد، پذیرش نقش منطقه‌ای و دادن هزینه در بحران منطقه‌ای نه تنها موقعیت حزب‌الله در داخل لبنان را تضعیف نکرده بلکه به تقویت آن نیز منجر شده است.

خوانندگان محترم این سطور می‌دانند که جامعه لبنان چند قومی و ساختار قدرت در این کشور، «موزائیکی» است. بر اساس یک گزارش نیمه‌رسمی بین 32 تا 35 درصد جمعیت نزدیک به چهار میلیونی لبنان به شیعیان اختصاص دارد. مسیحی‌ها بین 25 تا 28 درصد، سنی‌ها بین 22 تا 25 درصد و دروزها با حدود هفت درصد در مراتب بعدی قرار دارند. شیعیان در میان این اقوام، موقعیت متمرکزتری داشتند و اتصال سرزمینی آنان به مناطق جنوبی، موقعیت ویژه‌ای را به آنان در مناقشات اسلامی- اسرائیلی و عربی- اسرائیلی داد. اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1981 یک فرصت مهم برای شیعیان بود درحالی که رژیم صهیونیستی آن را یک تهدید مهم علیه هم‌پیمان طبیعی ایران در لبنان تلقی می‌کرد. شیعیان در این زمان خود را برای یک رویارویی پرشدت و هدفمند آماده کردند، بر این اساس سازمان انقلابی حزب‌الله شکل گرفت.

در این فرصت، شیعیان نه تنها سابقه شرکت در «ارتش جنوب»- که رژیم صهیونیستی با استفاده از اتباع لبنان و به منظور مقابله با فلسطینی‌ها شکل داده بود-را محو کردند بلکه موفق به وارد کردن تلفات بسیار به متجاوزین اسرائیلی شده و در نهایت آنان را وادار به فرار از لبنان - پس از 16 سال تحمل تلفات - کردند. بعدها حزب‌الله در جنگ پرشدت 33 روزه برتری تاکتیکی و سازمانی خود نسبت به اسرائیل را به اثبات رساند و موقعیت خود را به عنوان «قدرت موثر لبنان» تثبیت کرد از سال 2006 رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کرد تا با تحریک غیرشیعیان لبنانی، حزب‌الله را در داخل لبنان درگیر کند تا از یک سو وجهه آن به عنوان مدافع لبنان مخدوش گردد و پشتوانه داخلی آن و نیز پشتوانه اسلامی - عربی آن از بین برود و از سوی دیگر توانمندی نظامی آن در برابر رژیم صهیونیستی دچار سایش گردد. این روند در جلوه‌های مختلف دنبال شد اما حزب‌الله با درایت از ورود در سایش‌های داخلی اجتناب کرد هر چند در این راه متحمل هزینه‌های زیادی هم شد اما در نهایت اقتدار حزب‌الله حفظ شد به گونه‌ای که در این اثنا ارتش در حل غائله‌های امنیتی داخلی- نظیر غائله نهرالبارد به میدان‌داری گروه تروریستی فتح‌الاسلام - متوسل به حزب‌الله گردید.

این وضعیت استمرار پیدا کرد تا اینکه بحران سوریه فرا رسید و سیدحسن نصرالله و بطور کلی شیعیان لبنان بر سر دو راهی قرار گرفتند. پیچیدگی شرایط انتخاب به وضع بشار اسد و سطح توانمندی حزب‌الله باز‌می‌گشت. اگر چشم‌انداز این بود که با کمک لبنان نظام بشار اسد در سوریه حفظ می‌شود، انتخاب شرکت در جنگ سوریه دشوار نبود چرا که از یک سو در نقش اساسی سوریه نسبت به حفظ جریان مقاومت تردیدی نبود و نیز از سوی دیگر تردیدی در این نبود که نتیجه مداخله حزب‌الله در سوریه پیروزی خواهد بود. اما در آن زمان مهمترین سؤال این بود که اساسا آیا احتمالی بر بقاء نظام سوریه تحت رهبری اسد وجود دارد یا نه و پاسخ این سؤال عمدتا منفی بود. مشکل مهم دیگر این بود که در همین زمان حزب‌الله در معرض یک چالش پر‌‌شدت داخلی بود و عزیمت فرماندهان و بخش عمده‌ای از نیروهای حزب‌الله به سوریه، شرایط ویژه‌ای را به مخالفان لبنانی حزب‌الله می‌داد تا بقایای حزب‌الله را در لبنان از میان بردارند و وضع امنیتی لبنان را به تسخیر خود درآورند و درصورتی که چنین اتفاقی روی می‌داد، امکان تزریق نیروی جدید از لبنان به یگان‌های رزمی حزب‌الله در سوریه وجود نداشت و این به معنای پذیرش توامان شکست در سوریه و لبنان از سوی حزب‌الله بود و طبعا در این میان حزب‌الله باید میان دو مرگ با احتمال بسیار بالا و یک زندگی با احتمال بسیار پایین دست به انتخاب می‌زد.

در آن زمان استراتژیست‌های نظامی رژیم صهیونیستی احتمال ورود حزب‌الله به جنگ سوریه را ضعیف ارزیابی کردند و پس از آنکه حزب‌الله در جنگ سوریه وارد شد، همین تحلیل‌گران از پایان حزب‌الله خبر ‌دادند اما آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که با حضور جدی حزب‌الله در سوریه- افراط‌گراهای به ظاهر مذهبی در دو شهر عمده سنی‌نشین یعنی طرابلس و صیدا به میدان آمدند و محیطی پر از تهدید در لبنان شکل گرفت و لبنانی‌هایی که تا اینجا بحران سوریه را موضوعی فرامرزی ارزیابی می‌کردند با تحرک تکفیری‌ها در لبنان، نگاه لبنانی‌ها نسبت به بحران سوریه دگرگون شد و شماتت از حزب‌الله و متهم کردن آن به مزدوری بشار اسد جای خود را به تحسین حزب‌الله داد و این موضوع مخالفان حزب‌الله را درگیر شرایط پیچیده‌ای کرد. جریان المستقبل به رهبری سعد حریری ناگزیر شد در مقابل تکفیری‌ها موضع بگیرد این موضوع از یک سو او را ناخواسته از رژیم حامی افراط‌گرای عربستان دور کرد و از سوی دیگر او را در بحث امنیت داخلی لبنان در کنار حزب الله قرار داد. اثر دیگر این وضعیت بروز شکاف جدی در بخش مسیحی جامعه لبنان و شکاف میان آنان و بقیه جریان 14 مارس بود. جامعه مسیحی لبنان با آغاز درگیری‌های سوریه و سرایت تدریجی آن به استانهای طرابلس و صیدا، مسیحی‌ها از یک سو با مسیحی‌های سوریه که بطور نسبتا یکپارچه در موضع دفاع از حکومت بشار اسد بودند، حس همنوایی داشتند و از سوی دیگر خود و میراث تمدنی خویش را در معرض تهاجم تکفیری‌ها دیدند و این جامعه مسیحی را که تحت تاثیر دوگانه 14 و 8 مارس به دو دسته تقسیم شده بودند را به درک مشترکی از دوستان و مخالفان خود رساند و آنان را به سمت حزب‌الله سوق داد.

موافقت یک سال پیش سمیر جعجع که رئیس بدنام‌ترین جریان مسیحی لبنان است با ریاست‌جمهوری میشل عون و اعلام جدایی امین جمیل رهبر گروه کتائب از حزب ‌المستقبل به رهبری سعد حریری نشانه‌هایی از همگرایی جامعه مسیحی با حزب‌الله بود. بنابراین تحولات لبنان که قرار بود حزب‌الله را از سریر اقتدار به زیر کشد به قله اقتدار رساند و جالب این است که تحول روز گذشته لبنان و رئیس‌جمهوری کاندیدای حزب‌الله برای رژیم صهیونیستی آنقدر خطرناک ارزیابی شد که روزنامه یدیعوت آحارانوت زمانی که ریاست‌جمهوری عون قطعی شد از تصویب پروژه‌ای 30 کیلومتری توسط کابینه نتانیاهو شامل موانع مهندسی شده، سنگر‌های پشتیبانی با بلندی چند متر، بلوک‌های سیمانی، برج‌های مراقبت و نیز تقویت حصارهای فعلی در مرز لبنان که طی دهه 1990 ساخته شدند، خبر داد.

http://kayhan.ir/fa/news/89240

ش.د9504176