(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1395/12/09 ـ شماره 10821 ـ صفحه 9)
خلاصه بررسی چنین است:
«کشورهای عربی و مرزهایش براساس توازن قوای پس از جنگ دوم جهانی شکل گرفت و این کشورها در درون خود درگیریهای طائفهای، قبیلهای و نژادی و مذهبی دارند. از آنجا که شکلگیری این کشورها طبق اصول ثابت و شناخته شدهای نبوده، تجزیه و بازساخت آنها براساس جدید و مبدل ساختن آنها به کشورکها بر مبنای طائفهای و نژادی، کاری بس آسان است: بدین ترتیب اسرائیل به کشوری یهودی تبدیل میشود که با همه کشورکهای تازه تاسیس یافته براساس مذهبی و نژادی و دینی میتواند هماهنگی ایجاد کند و این همان پیروزی حقیقی برای اسرائیل جهت بقا میباشد زیرا بقای اسرائیل تنها با قدرت نظامی هیچ گاه تضمین نخواهد شد.
این برنامه در کنار نقشه اسرائیلی جای دارد که این اسرائیل بزرگ از دید صهیونیستها شامل کشورها و مناطق زیر است:
فلسطین، شرق اردن، شرق نیل و شبه جزیره سینا و بخشهایی از سوریه و جزیره العرب (عربستان سعودی) و غرب فرات در عراق.
بخشی از بحران غیرخلاق در جهان عرب پس از بهار عربی در موارد زیر خلاصه میشود:
- مبدل ساختن کشورهای «سایکس پیکو» به کشورهای شکست خورده و شبه شکست خورده
- تضعیف اردن از طریق قرار دادنش میان پتک اقتصاد و سندان سیاست.
بنگوریون هرگز به تعیین مرز برای کشورش رضایت نداد و اسرائیل را بدون قانون اساسی باقی گذاشت. تاریخ نگار اسرائیلی «تام سگیف» در این باره چنین میگوید:
«موضوع توسعه بخشی اسرائیل تنها به عنوان یک آرزوی تازه شکل یافته نزد دولتمردان اسرائیل که به تازگی مطرح شده باشد، نیست. بلکه تعدادی از ژنرالهای عالی رتبه اسرائیلی آگاهانه این موضوع را در موضع بحث و بررسی قرار دادند و کار را به جایی رساندند که روشن سازند اسرائیل پس از اشغال کرانه باختری چه اقدامی باید انجام دهد. به عبارت دیگر اسرائیل کرانه باختری را رسماً به خود منضم کند و یا در آن کشوری فلسطینی تحت سیطره که به عنوان منطقه جدا کننده عمل کند، به وجود آورند!!
این موضوع به صورتی کاملاً محرمانه مورد بحث و بررسی قرار میگرفت و به همین دلیل در میان افکار عمومی اسرائیل پژواک نداشت. «سگیف» در ادامه میگوید: «ایده اسرائیل بزرگ در ذهن دانش آموزان جای داده میشد و مراکز آموزشی و تربیتی وابسته به ارتش اسرائیل در سال 1959(1338ش) در این زمینه جزوهها و بروشورهای زیادی در مدارس توزیع کردند. در برخی از این جزوهها از اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات و در دیگر جزوهها از نقشه اسرائیل که غزه و کرانه باختری و سینا در آن جای داشتند، سخن گفته شده بود».
انتخاب پرچم یهودی نیز تعبیری از «اسرائیل بزرگ» است یعنی دو خط که همان فرات و نیل باشد و ستاره داوود در مرکز آن دو خط جای گرفته است. ضمناً مرزهای اسرائیل نیز در نقشهها تعیین نشده زیرا مرزهای آینده را ارتش، دیپلماتها و دستگاههای اطلاعاتی و حماقت و مزدوری برخی همسایگان تعیین خواهند کرد.
در هفته اول نخست وزیری «لوی اشکول» در سال 1963(1342ش)، او از ستاد فرماندهی ارتش خواست که برنامههایی برای تعدیل مرزهای اسرائیل در سوریه برای منضم کردن جولان، غرب نیل، سینا و جنوب لبنان تا لیطانی برنامه ریزی کند. همه درخواستهای «لوی اشکول» پیش از پایان سال 1963 آماده شد و ژنرال حیم هرتزوگ چهار سال پیش از اشغال کرانه باختری به عنوان فرمانده نظامی در آن منطقه منصوب شد!
او طی 4 سال دقیقترین جزئیات و ساختار سازمانی، اداری و چگونگی حکمرانی در کرانه باختری را ترسیم کرده و روی کاغذ آورد. از این رو تشکیل اسرائیل بزرگ همچنان پابرجاست و اردن در صدر اولویتهای این برنامه استعماری جای دارد.
امروزه حزب حاکم لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو به تفکرات و عقاید «ولادیمیر ژابوتینسکی» نقب زده است. «ژابوتینسکی» پس از موافقت جنبش صهیونیستی بر جداسازی شرق اردن از این جنبش جدا شد و جنبش جدید روزیونیستی Revisionist را شکل داد و با «بنگوریون» برخوردی سیاسی و حتی نظامی داشت. بن گوریون او را بزرگترین فاشیست و «نازی» توصیف کرد.
شعار اصلی حزب ژابوتینسکی یا لیکود امروز این بود: «اردن از نظر ما دو کرانه دارد (فلسطین) و (شرق اردن). آیا این ایده، مرده است»؟
برخی صهیونیستها توافق «وادی عربه» برای ترسیم مرزها با اردن را فقط نوشتهای روی کاغذ میدانند که هر زمان لازم باشد میتوانند آنرا پاره کرد. همه قطعنامههای صادره از سوی سازمان ملل متحد جز قطعنامه تاسیس اسرائیل، برای آن کشور ورق پارههایی بیش نیستند.
«آریل شارون» استاد بزرگ بنیامین نتانیاهو پیش از توافق «وادی عربه» در 1982/8/30 چنین گفت: «اردن همان کشور فلسطینی است چون 60 درصد ساکنانش فلسطینی هستند».
شارون پس از امضای توافق وادی عربه و هنگام مبارزه انتخاباتی در سال 2001(80ش) به روزنامه «فاکس» آلمان چنین گفت: «شرق اردن نیز بخشی از خاک اسرائیل است».
پس از برگزاری نشست اخیر نتانیاهو با دونالد ترامپ و خروج پیروزمندانه وی از آن نشست، رهبر حزب «خانه یهودی» که وزیر آموزش و پرورش اسرائیل نیز هست چنین گفت: «امروز پرچم فلسطین پائین کشیده شد و با پرچم اسرائیل تعویض شد. فلسطینیها دو کشور دارند اولی در غزه و دومی در اردن است و کشور سومی برای آنها وجود ندارد».
ترامپ ایده تشکیل دوکشور را کاملاً لغو کرده و به تشکیل ائتلاف آمریکایی، صهیونیستی (سنی) بشارت داد. خداوند و فرستادهاش و اهل سنت و شیعیان و عروبیت و اسلام از این فاجعه به دور و بری هستند.
با نگاهی به نقشه اسرائیل بزرگ، ترسیم شده در سال 1982(1361ش) روشن میشود که آن نقشه همان ائتلاف صهیونیستهای آمریکایی، یهودیان و عربهاست. بنیامین نتانیاهو در کاخ سفید آشکارا اعلام کرد که کشورهای «سنی» عرب، هم پیمانان جدید اسرائیل هستند و ما هیچ صدا و یا بیانیه محکوم کنندهای از کشورهای یاد شده نشنیدیم و ندیدیم.
تطابق نقشه اسرائیل بزرگ با ائتلاف جدید پیشنهادی از یک سو و فشار اقتصادی و سیاسی بر اردن از سوی کشورهای دوست و پیش از آن از سوی دشمنان، هیچگاه نمیتوانند بدون برنامه ریزی قبلی باشند.
اردن از طریق بسته شدن مرزهایش با عراق که شریک بزرگ اقتصادی محسوب میشود و همچنین بسته شدن مرزهای شمال (سوریه) که گذرگاهش به سوی لبنان و جهان است و به دنبال آن قطره چکانی کردن کمکها به این کشور که آنها میخواهند میان مردم شکاف عمیق به وجود آید و اقتصاد اردن بر لبه پرتگاه قرار گیرد و اردن برای انجام برنامههای از پیش تنظیم شده، مهیا شود.
نفرین قبول اشغال مقدسات اسلامی و سرزمینی که خداوند اطراف آنرا مبارک توصیف کرده، دامن همه کسانی که در این برنامه سهیم بوده و یا آنرا به رسمیت شناختند، خواهد گرفت.
کسانی که همکاری کرده و یا در اشغال سومین حرم شریف و سرزمینی که خداوند اطراف آن را مبارک دانسته بیشترین سهم را داشته اند، نفرین خدا در سرش و ملتها و تاریخ را به یاد خواهند آورد و بیشک به نفرین آخرین حاکم مسلمان آندلس، دچار خواهند شد. مادر وی در حالی که فرزندش در حالتی گریان به آخرین حدود پادشاهیاش مینگریست به او چنین گفت: «همچون زنان بر سلطنتی که نتوانستی چون مردان ازآن محافظت کنی، گریه کن.»
امضا کنندگان، اولین قربانیان هستند زیرا برای امپراطوریها، دوستی وجود ندارد زیرا زمانی که هم پیمانان عرب امپراطوری انگلستان در جنگ اول جهانی علیه کشور عثمانی میجنگیدند، امپراطوری بزرگ انگلستان مخفیانه برای نظامهائی که پس از جنگ باید به وجود آیند، برنامه ریزی میکرد (سایکس پیکو).
هم پیمانان امروز امپراطوری جدید، از هم پیمانان دیروز کم شانستر هستند زیرا هم پیمانان جدیدو عرب امپراطوی فعلی باید نقشهای را پیاده کنند که نهایتش تشکیل اسرائیل بزرگ است.
حکام نه دوستانی دارند و نه اینکه میتوانند دوستی برقرار کنند. مارکوس در تبعید مرد و برای شاه ایران در جستجوی جایی بودندکه او را به خاک بسپارند. ژنرال سوهارتو چه شد؟ مانوئل نوریگا که به عنوان خبرچین CIA به ریاست جمهوری پاناما رسید در نهایت به زندانی شماره 41586 در یکی از زندانهای فدرال در ایالت فلوریدا، تبدیل شد.
ما این سرنوشت را برای هیچ مسلمان و عربی آرزو نمیکنیم.
نظام پس از غرب
سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در 2018/2017 گفت جهان باید از سلطه نظام غربی خارج شود و به نظامی که آنرا «نظام پس از غرب» نامید روی آورد.
هر انسان عاقلی تا به حال به این نتیجه رسیده که غرب در قرنهای گذشته با راه اندازی بردهداری و تجارت بردگان تا استعمارگری و اخیراً با ایده جهانی شدن، ثروت ملتها را غارت کرده و علیه کسانی که برای منافعشان مانع تراشی میکنند، سختترین جنگها را به راه میاندازند، درحال فروپاشی است. منتها در این میان دو پرسش مهم مطرح میشود:
1) آیا خروج از نظام غربی امکان پذیر است؟
2) آیا خروج از این نظام، ضروری است؟
روسیه در روزگار «یلتسین» شبه مستعمره آمریکا بود و ثروتهای این کشور که طی هفتاد سال اندوخته شده بود به غارت رفت و دهها میلیارد که بیشتر آنها یهودی بودند با میلیاردرهای نظام مالی جهانی که آنها نیز یهودی بودند، نیمی از اقتصاد روسیه را در اختیار گرفتند و کار به جایی رسید که دولت حتی قادر نبود حقوق ارتشیان و بازنشستگان را هم پرداخت کند.
روسیه نجات خود را رها شدن از نظام غربی تشخیص داد و کشورهای «بریکس» نیز همین راه را طی کردند زیرا متوجه شدند که غرب برای غارت ثروت ملتها از بیان مقدسترین شعارها نیز ابایی ندارد و مخالفان خود را با بدترین شکل ممکن «ترور» میکند. چین هم امروزه از نظام غربی جدا شده است و نهادهای جایگزین بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را ایجاد کرده است. این گونه فعالیتها تاثیر بسیار عمیقی بر ایالات متحده آمریکا گذارده است چون آمریکا این گونه جنبشها را با سلطه کامل خود بر جهان، در تناقض میبیند.
لبنان با متحد شدن اهل سنت، تشیع، مسیحیها و دروزیها از نظام غرب خارج شد و آن قدر قدرت یافت که حتی به سگ نگهبان آمریکائیها (اسرائیل) هم بیاعتنایی میکند.
رئیس جمهور لبنان در 2018/2017 در ابراز دشمنی نسبت به اسرائیل، سخنانی گفت که کشورهای بزرگتر از لبنان هم جرات بیان چنین گفتههایی را ندارند. او گفت: «زمانی که اسرائیل بیپروا علیه کشور ما هرگونه سیاست کینه توزانه را به اجرا میگذاشت، سپری شده است و امروزه هرگونه دست درازی اسرائیل به حاکمیت لبنان و به خطر انداختن لبنانیها با واکنش مناسب روبرو خواهد شد».
به وجود آمدن چنین همبستگی در اردن میتواند طرح «وطن جایگزین» را با شکست مواجه سازد.
شهروندان اردن نیز باید هوشمندانه عمل کنند و بدانند که تجربه بهار عربی نشان داده که ممکن است راس حکومت تغییر کند ولی نظام سلطه گر غرب اجازه تغییرات بیشتر را نخواهد داد.
کسانی که در راس حکومت هستند نیز باید بدانند که آنها گوسفندان قربانی، بیش نیستند و اگر باور ندارند از حسنی مبارک و سوهارتو سوال کنند.
ملت اردن در شرق رود اردن تا غرب آن و از شمال تا جنوبش هرگز نباید وحدت ملی را خدشهدار سازد زیرا نجات، در وحدت با یکدیگر است تا بتوانند طرح «وطن جایگزین» را با شکست مواجه کنند.
امیدواریم که هیچ یک از شهروندان و حکومتهای عرب، مصداق این آیه قرآن نباشد:
«لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمون بها، اولئک کالانعام بل هم اضل، اولئک هم الغافلون».
دلهایی دارند ولی با آن چیزی درک نمیکنند. چشم دارند ولی با آن بینا نیستند. گوش دارند ولی با آن نمیشنوند. آنان همچون چهارپایان هستند بلکه گمراهتر از آنان، اینان همان غفلت کنندگان هستند».
منبع: رای الیوم
http://jomhourieslami.net/?newsid=126397
ش.د9504247