(روزنامه شرق ـ 1395/12/08 ـ شماره 2813 ـ صفحه 9)
** ببینید واژهای به نام نظم بینالملل وجود دارد که بر نظام جهانی حاکم است و از ١٨١٥در کنگره وین نظریه توازن قوا از سوی کاسترگا در قالب concert European مطرح شد و در آن خواستار این بود كه کشورهای اروپایی تحت لوای یک کنسرت واحد میتوانند قدرت خود را در برابر سایر بازیگران و کشورهای جهانی حفظ کنند و به یگانه قدرت جهان تبدیل شوند که تا سال ١٩١٤ این نظم ناشی از این نظریه بر اروپا حاکم بود اما از سال ١٩١٤ تا ١٩١٨ به فاصله چهار سال جنگ جهانی اول رخ داد، بنابراین برای جلوگیری از جنگهای بعدی، نظم تکثر قدرت بینالملل در قالب تأسیس جامعه ملل شکل گرفت اما این تکثر قدرت هم نتوانست امنیت جهانی را بیشتر از ٢١ سال حفظ کند و به دلیل قرارندادن حق وتو نتوانست مانع از وقوع جنگ جهانی دوم شود.
اما بعد از پایان این جنگ، سازمان ملل شکل گرفت و کشورها نظم جدید موازنه قوای دوقطبی را در این دوران از ١٩٤٥ تا ١٩٦٢ که به نظم دوقطبی غیرمنعطف معروف است تجربه کردند و از ١٩٦٢ تا ١٩٩١ و سقوط شوروی نظم دوقطبی منعطف شکل گرفت. بعد از پایان کار شوروی، ایالات متحده نظم یکجانبهگرایی دستوری را در جهان پیاده کرد که تا سال ٢٠٠١ به فاصله ١٠ سال این نظم، نظم کلی جهانی بود.
اما بعد از حادثه ١١ سپتامبر نظم یکجانبهگرایی ارشادی شکل گرفت و به واسطه خشم ایالات متحده از این حادثه، خود را مرشد جهانی معرفی کرد که تاکنون هم این نظم امنیتی بر روابط بینالملل کمابیش حاکم است. در این نزدیک به ٧٠ سال از شکلگیری سازمان ملل مسئله مهم این سازمان حرکت به سوی جهانیشدن بود تا تعاریف خود را از همه مسائل مانند تروریسم، حقوق بشر و البته امنیت که موضوع گفتوگوی ماست، به تعریف یکدستی تبدیل کند. برهمیناساس با بازتعریف آنها سعی در واحدکردن این تعاریف داشت و یکی از سازمانهایی که میتواند به این مسئله کمک کند، همین کنفرانس مونیخ است که هر سال در چند روز به بررسی تحولات و چالشهای امنیتی جهان میپردازد. اما باید گفت این امنیت در دو بستر مطرح میشود؛ اول سختافزاری که ناظر بر گذشته و مقولات لجستیکی و نظامی است و دوم، نرمافزاری که ناظر بر آینده و ابعاد پیچیدهتر امنیت است. حال باید پرسید چرا این مسئله شکل گرفته؟ به این دلیل که اروپا زمانی خود را قدرت اول جهان میدانست ولی اکنون ایالات متحده این جایگاه را از آنان گرفته و برای همنوایی با واشنگتن، ذیل شکلگیری اتحادیه اروپا به این اقدامات دست میزند؛ اما درباره مسئله دوم هم، من مثل شما معتقدم این کنفرانس اثر چندانی بر امنیت جهانی ندارد اما از آنطرف هم معتقدم میتواند با شناخت بسترهای مناسب، به رفع چالشهای امنیتی کمک کند.
* به خود کنفرانس میرسیم. این کنفرانس در سه روز و با حضور ٣٠ نفر از سران کشورها، وزیر خارجه و دفاع بیش از ٨٠ کشور جهان، دبیر کل سازمان ملل، مدیر کل آژانس بینالملل انرژی اتمی، رؤسای پارلمان و شورای اروپا، دبیر کل ناتو، نمایندههای سازمان همکاری اسلامی، سازمان شانگهای، اینترپل، اتحادیه عرب و... شکل گرفت؛ اما ویژگی بارز این کنفرانس و رنگ غالب آن، تردید، نگرانی و ترس از اندیشههای دولت ایالات متحده و ترامپ در شرایط کنونی و آتی اتحادیه اروپا و بهویژه ناتو بود. شما این رنگ ترس و نگرانی پنجاهوسومین کنفرانس مونیخ را چگونه ارزیابی میکنید؟
** بله، رنگ نگرانی و ترس اروپا و ناتو در این دوره از کنفرانس به قول شما رنگ غالبی بود. اما ببینید ناتو در مقابل ورشو شکل گرفت با نابودی ورشو دیگر نیازی هم به ناتو نبود اما آمریکا و اروپا برای ادامه اعمال قدرت خود در شورای امنیت، آن را تاکنون حفظ کردهاند. اما با ورود ترامپ مسئله عوض شد؛ چراکه او، نه یک سیاستمدار، بلکه یک تاجر است و چیزی از سیاست نمیداند. بنابراین با جنجالآفرینی و غوغاسالاری شروع به انتقاد از ناتو کرد و درادامه هم ناتو را به خروج آمریکا از آن تهدید کرد. با این کار، نه یک هدف سیاسی، بلکه یک هدف اقتصادی داشت و آن هم این بود که کشورهای عضو سهم بیشتری در قبال عضویت ناتو بپردازند.
* در راستای سایه سنگین دولت جدید آمریکا و ترامپ، سخنران افتتاحیه، ولفگانگ ایشینگر، در سخنان کنفرانس امسال گفت این کنفرانس در حداکثر ابهام به سر میبرد، چراکه ترامپ به جای کاستن از ابهامات، به بازار تردیدها و پرسشها رونق داده؛ درهمینراستا وزیر دفاع آلمان بهعنوان اولین مقام سخنران، در بیاناتی به افزایش سهم عضویت آلمان در ناتو اشاره کرد ولی از آنطرف هم با سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در اتحادیه اروپا مخالفت کرد. بعد از آن هم جیمز متیس، وزیر دفاع آمریکا، هم خواستار افزایش سهم کشورها در ناتو شد، اما سناتور جان مكکین جمهوریخواه که از منتقدان تند ترامپ هم است، در جملاتی خواستار همراهی کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا شد. ژنرال چهار ستاره جیمز استاوریس، فرمانده سابق نیروهای ناتو، در اروپا در سخنان خود خواستار وفقدادن و انعطاف همه کشورها با شرایط جدید یعنی دولت تازه سر کارآمده ترامپ بود، اما این جملات و اظهارنظرها اکثر کشورها را برای تمکین ترامپ و دولت جدید در قبال ناتو و اتحادیه اروپا قانع نکرد. شما اولا دلیل آن را در چه میدانید؟ و ثانیا برایند روز اول را چگونه ارزیابی میکنید؟
** این مسئله به دلیل این است که با رویکارآمدن ترامپ توفان عظیمی شکل گرفت، چراکه او در شعارهایش بیشتر بهدنبال ایجاد شغل و ثبات اقتصادی در داخل آمریکاست و برهمیناساس هم محور سخنانش روی موضوع و مبحث ناسیونالیستی آمریکایی و دیگری عدالت بود و با جملاتی نظیر «امروز قدرت در دست ملت است»، خود را جزء ملت آمریکا معرفی کرد یا اینکه آمریکاییها باید، آمریکایی بپوشند، باید آمریکایی بخورند و آمریکایی زندگی کنند. او امروز در سیاستهایش تمایل به انگلیسی دارد که از اتحادیه اروپا جدا شد یا مارین لوپن در فرانسه. سفر ترزا می، نخستوزیر بریتانیا، نشانه بارز این تمایل ترامپ است، چراکه او به دنبال رابطه با فردفرد کشورهای اروپایی است، نه خود اتحادیه اروپا. این بدان معناست که ترامپ اعتقادی به فلسفه وجودی این اتحادیه ندارد و کسی نیست که خواستار ارتباط با آن باشد و این مسئله میتواند دو حالت داشته باشد؛ یا هنوز ترامپ در فضای انتخابات به سر میبرد و در صد روز آینده قدرت در آمریکا به ترامپ میفهماند باید تغییرات اساسی را در برنامههایش داشته باشد. حالت دوم این است که او با همین شیوه از پیمانها، سازمانها و نهادها خود را جدا میکند؛ بنابراین آلمان و فرانسه با چشم شک و تردید در این نشست به او نگاه کردهاند. ترامپ با زیرساختهای سیاسی جهان آشنا نیست. او یک برجساز است و با نگاه اقتصادی به روابط امنیتی در نظام بینالملل نگاه میکند و اروپاییها هم این مسئله را بهخوبی درک کردهاند. اما من معتقدم درنهایت ترامپ مجبور به پایبندی به همه تعهدات میشود اما با این اقدامات سعی در بالاتربردن سهم عضویت کشورهای ناتو دارد. روز اول نشست امسال متأثر از این سؤال بود؛ آیا ناتو باقی میماند؟ چراکه اگر باقی بماند یعنی اتحادیه اروپا هم باقی خواهد ماند.
* اما روز دوم جدای از سخنان معاوناول ترامپ مایک پنس، درباره پایبندی دولت جدید ایالات متحده به ناتو، آنگلا مرکل در سخنانی خواستار رابطه بیشتر روسیه با اتحادیه اروپا بود و از عدم ارتباط لازم روسیه با این اتحادیه بعد از جنگ سرد سخن گفت. درادامه هم سرگئی لاوروف در سخنانش اذعان کرد بشریت در نقطه پیچیده تاریخی قرار دارد و نظم جهانی بعد از جنگ سرد جوابگوی موقعیتها و شرایط کنونی امنیت جهانی نیست و این نظم باید تغییر یابد اما دلیل اهمیت جنگ سرد و نظم بعد از آن، در این روز چیست؟ و درکل ارزیابی شما از روز دوم چه بود؟
** ببینید مرکل و لاوروف با این سخنان به حیرت مدعوین نشست افزودند. به دیگر سخن، برلین و مسکو با این کار خود را جزء منتقدان نظم امنیتی بعد از جنگ سرد معرفی کردند. یعنی نظم یکجانبه ارشادی بعد از ٢٠٠١ و این سخنان تلاشی برای برهمزدن این نظم است تا به سهم بیشتری در نظم جدید از بههمریختن نظم کنونی دست یابند؛ بهویژه روسیه که در بحث اوکراین و الحاق شرق کریمه به خود دچار تحریمهای شدیدی از سوی اروپا و آمریکا شده و به دنبال تعریف جدید امنیت در سطح جهانی است و شاید به برنامهای نظیر امنیت در بلوکهای کوچک بهعنوان طرح جایگزین نگاهی داشته باشد. برایند من از روز دوم وجود غالب انتقادات بر شرایط امنیتی کنونی جهان بود، حال، روز دوم تمرکزش را بر امنیت اروپا و نظم امنیتی بعد از جنگ سرد گذاشت.
* روز سوم، روز خاورمیانه بود. استفان دیمیستورا در سخنانش اعلام کرد نشست صلح سوری – سوری هفته آینده در ژنو برگزار میشود و همچنین در این روز از طرح ترامپ برای ایجاد منطقه امن شمال سوریه هم پردهبرداری شد اما در کنار آن روز سوم، شاید بهنوعی روز ایران هم بود. بعد از سخنرانی ظریف، عادل الجبیر و چاووشاوغلو وزیران خارجه عربستان و ترکیه و لیبرمن وزیر دفاع اسرائیل حملات تند خود را نسبت به ایران شروع کرده و تهران را متهم به ایجاد ناامنی در منطقه خاورمیانه و جهان کردند و لیبرمن هم با حمله تند به برجام آن را باعث بالابردن توان ایران در انجام فعالیتهای تروریستی دانست. شما دلیل حملات تند تروییکای آنکارا–ریاض-تلآویو را در این کنفرانس ناشی از چه عواملی میبینید؟ و درکل برایند روز سوم را چگونه دیدید؟
** بحث خاورمیانه را باید در دو حوزه دید؛ اول، جبهه مقاومت و دیگری جبهه سازش. در این دور از نشست بر جبهه مقاومت فشارهای زیادی وارد و سبب شد تا جبهه سازش تحت لوای ترکیه، عربستان و اسرائیل حملات شدیدی به ایران داشته باشند. من روز سوم را شکست مثلثی که شما عنوان کردید میدانم، چراکه این سه بازیگر از همان ابتدا به دنبال نابودی جبهه مقاومت و برکناری بشار اسد بودند، اما شرایط کنونی بعد از شش سال دیگر نشانی از تحقق اهداف آنان ندارد. بیایید دلایل عصبانیت این سه بازیگر را تکبهتک بررسی کنیم؛ اول ترکیه، این کشور بعد از ٢٠١١ و بهار عربی مانند آونگ ساعت خود را به اطراف میکشاند و همواره در این شش سال دچار تحیر سیاسی و سردرگمی بهواسطه مشخصنبودن استراتژیاش بوده و چون امروز ایران را رقیب بزرگ خود و دلیل اصلی بربادرفتن آرزوهایش میداند، در این نشست خارج از عرف دیپلماتیک تمام ناکامیهایش را با اتهامزنی به تهران تسکین داد. البته باید گفت اینگونه رفتارها هیچگاه صحیح نبوده و نیست، چراکه رابطه تهران-آنکارا رابطه نزدیکی است و در شب کودتای ١٥ جولای ٢٠١٦ از همان ساعات ابتدایی، تهران آن را محکوم کرد و به حمایت از اردوغان پرداخت. آیا این جواب عمل مثبت و سازنده تهران بود؟ اما چرا آنکارا چنین رفتار متناقضی دارد؟ فقطوفقط بحث سوریه است که به نفع ایران دارد سامان مییابد؛ عربستان هم به خاطر اینکه ایران میتواند کانون همبستگی سیاسی و همگرایی سایر کشورها با ریاض شود همواره تهران را محکوم میکند.
از سوی دیگر، عربستان در دوران انتخابات برای پیروزی کلینتون پولهای زیادی خرج کرد، حال با پیروزی ترامپ سعی در دلجویی و راضی نگهداشتن او و جبران را دارند. بنابراین رفتارهای سابق خود را که همواره درباره ایران پی گرفتهاند و تازگی هم ندارد در این نشست تکرار کردند؛ اسرائیل هم که همیشه به رنگ سابق تهران را دشمن درجهیک خود میداند و این سه بازیگر با حمله به ایران سعی در ایجاد سیگنال و پالس سیاسی برای معرفی خود در همگامی با سیاستهای ترامپ داشتهاند. این مسئله حاوی دو نکته است؛ اول، امنیت اسرائیل؛ دوم، بحث نفت و انرژی خاورمیانه برای ایالات متحده. اما این رفتارهای سه صحنهگردان روز سوم نشست مونیخ علاوه بر جلب توجه ترامپ و آمریکا، نوعی تلاش برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بهعنوان سردمدار ناامنی و تروریسم بود، تا تهران را مشکل اصلی امنیت جهانی اعلام کنند. اما درادامه باید نکتهای را عرض کنم؛ ایران به دلیل قدرت خود در منطقه همواره سعی در کاهش تنش و مهار تروریسم داشته و درهمینراستا مستشاران نظامی خود را به سوریه و عراق و لبنان فرستاده است. اما چیزی که به نظرم نقطهضعف عملکرد ماست، این است که مثلا زمانی آمریکا در منطقه و کشوری امنیت را برقرار کند، شرکتهای خود را برای سود بیشترش به آن کشورها میبرد. ما در دهه ٩٠ میلادی، حافظ مردم مسلمان بوسنی در مقابل صربها بودیم، اما امروز این شرکتهای آمریکایی هستند که جولان اقتصادی را در این کشور به دست گرفتند. پس ما در این مبحث که میتواند شقهای از امنیت نرمافزاری باشد، ناکارآمد و ضعیف عمل کردیم.
* دراینراستا، جمله ترامپ را که گفته بود: «من ساختار نظامی را تغییر نمیدهم اما ساختار امنیتی را متحول خواهم کرد» چگونه تحلیل میشود؟
** ببینید ترامپ رئیسجمهور با ترامپ دوره انتخابات تفاوت دارد. بدیهی است برای کسب رأی به شوی سیاسی و شعارهای عجیب دست زند. چنانکه گفتم تبلیغات او حول آمریکاییبودن و آمریکاییماندن میگشت و همواره بیان میکرد حاضر نیست سرمایههای ایالات متحده را در خاورمیانه با لشکرکشی به عراق، سوریه و افغانستان خرج کند، بلکه این سرمایهها باید در داخل صرف شود و در موازاتش فقط با گماردن مستشاران نظامی و تحرک و تحریک سایر بازیگران منطقه و حتی فرامنطقه دست به اعمال قدرت بزند و امنیت جدید را متناسب با ساختار خود ایجاد کند. من معتقدم این برنامه ترامپ برایش چالشزا خواهد بود.
* در این دور از کنفرانس به روال سابق دبیر کل سازمان ملل، مدیر کل آژانس بینالملل انرژی اتمی، رؤسای پارلمان و شورای اروپا، دبیر کل ناتو، نمایندههای سازمان همکاری اسلامی، سازمان شانگهای، اینترپل، اتحادیه عرب و...، حضور داشتند. نقش و تأثیر حضور این بازیگران بینالمللی در نشست امنیتی مونیخ را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این حضور میتواند بر شرایط کنونی امنیت در نظام بینالملل تأثیرگذار باشد؟
** بازیگران کنونی دیگری هم در امنیت امروز وجود دارند که نقشی فرادولتی و فراکشوری دارند و حضور خود را به صورت «آقايصلح» معرفی میکنند و در هر مذاکره و نشستی مانند همین نشست امنیتی مونیخ این پارادایم را که ساحت نرمافزاری امنیت در نظام بینالمللی است، را به ظهور میرسانند و معتقدند همه باید برای حصول این نوع از امنیت با هم همکاری کنند چون تکثر و تنوع بازیگران در حال افزایش و خروج از حالت دولتهاست. شما به قضیه سوریه و آقای دیمیستورا اشاره کردید، سوریه اکنون ماکت یک جنگ جهانی است و آقای دیمیستورا، برای حل بحران وارد شده و موارد مانند این میتواند تأثیرگذارتر از سایرین عمل کند. همانطور که گفتم امروز تأثیر و جولان امنیت نرمافزاری به معنی بهمحاقرفتن امنیت سختافزاری است، چراکه لشکرکشی هواپیما، بمب و موشک و...، امروز جای خود را به رسانهها و روزنامهها و فضای مجازی و تأثیرگذاری بر افکار عمومی و پیشبردن اهداف خود از این طریق داده است.
* این جمله بر بروشور کنفرانس پنجاهویکم که نوشته بود «نظم امنیتی امروز در نظام بینالملل در حال فروپاشی است و نگهبانانش برای حفظ آن بیمیلند» را باید چگونه دید؟ آیا این جمله به معنای زیرسؤالبردن خود کنفرانس است، یا طعنهای سیاسی؟ آیا نظم کنونی در حال فروپاشی است؟ اگر چنین است نظم جایگزینش چیست؟
** این جمله بیشتر از آنکه نشان از زیرسؤالبردن نشست باشد، بیشتر نشان از نارضایتی و خشم نشست از عدم اجرای معاهدات، پیمانهای صلح، قراردادها و... است که سبب شده نظم امنیت کنونی به چالشی اساسی و حالتی از بنبست برسد. اما از آنسو هم نشانی است از اینکه جهانیشدن و ابزارهای آن خود را بر مسئله امنیت قالب و غالب کرده است. بهگونهای که امروز مردم جهان در آن راستا تصمیمگیری میکنند و این بدان معنی است که امنیت یک مقوله تکبعدی سیاسی - نظامی بهسان ١٠ سال پیش نیست و لحظهبهلحظه بر تعداد بازیگران و ابعاد آن افزوده میشود. شاید درگذشته نظامیگری امنیت کشورها را مختل میکرد، اما امروز پدیده مهاجرت، بحث محیط زیست، خونهای آلوده و... میتواند امنیت را به خطر اندازد و تمام این نکات ضرورت تشکیل این نشست را مشخص میکند. پس آن جمله توجه به تغییر ساحت و مفهوم امنیت است.
* اما سؤال آخر؛ آینده امنیت در نظام بینالملل را چگونه میبینید؟ و آیا کشوری مانند آمریکا یا هر کشور دیگری، میتواند بهتنهایی داعیهدار ثبات و امنیت جهانی باشد یا اینکه باید تمام کشورها، حال ذیل کنفرانس امنیتی مونیخ یا هر نشست دیگری، به سوی همکاری و تعاون برای حصول هرچه بهتر امنیت جهانی پیش روند؟
** امنیتهای آینده دیگر به صورت سلسلهمراتبی با دستور یک کشور تأمین نمیشود. بازهم تکرار میکنم امنیت امروز ابعاد جدید و بازیگران بیشتری پیدا کرده است. من به امنیتهای دستهجمعی منطقهای معتقدم که امروز میتواند بیشتر کارساز باشد؛ برای مثال خاورمیانه میتواند با همکاری آنکارا-ریاض- تهران امنیت خود را به شرط کاهش وابستگی کشورها به بازیگرانی مانند آمریکا تأمین کند. دراینراستا ابتدا باید به تفاهم مشترک در قالب تعریف واحد از تروریسم، امنیت و همکاری برسند و بعد هم باید این باور ایجاد شود که هیچ کشوری در امور سایر کشورها نباید دخالت کند و اینگونه یک امنیت دستهجمعی منطقهای آن هم در متشنجترین منطقه جهان حاصل میشود. مجموع این امنیتها، لایهلایه میتواند ثبات جهانی را در پی داشته باشد و آینده امنیت هم به دلیل کوچکترشدن جهان، افزایش آگاهی عمومی، توجه به افکار عمومی، افزایش سطح همکاریها ذیل همین نشست امنیتی مونیخ میتواند آینده روشنی باشد. داعش اکنون در عراق در حال نابودی و در سوریه هم بهشدت کمتوان و کمفروغ شده است. این موارد نشان از آینده است و باورم این است امنیت نرمافزاری و هوشمند جای امنیت سختافزاری و نظامی را خواهد گرفت.
http://www.sharghdaily.ir/News/115987
ش.د9504186