(روزنامه صبح نو ـ 1396/05/11 ـ شماره 287 ـ صفحه 13)
یکی از قیلوقالهای هفته گذشته مربوط به نامه سرگشاده آقای صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، به رئیس جمهور درباره موضوع علوم انسانی اسلامی بود. زیباکلام در این نامه از رئیس جمهور خواستار جلوگیری از آنچه او »حرکت ضد علمی و صرفاً سیاسی» میخواند، شده است. او در این نامه بر پایه مجموعهای از مفروضات،
علوم انسانی اسلامی را »سراب» مینامد که از ابتدای انقلاب عدهای به دنبال آن بودهاند.
او تعطیل کردن دانشگاهها در ابتدای انقلاب را مثال میزند و میگوید: »چند سالی با تعطیلی دانشگاهها به نام »انقلاب فرهنگی» به دنبال این ناکجا برآمدند و بعد از آن هم منظماً در پی تحقق این خواسته هستند.» جالب اینجاست که خود زیباکلام در سال 59 در مقالهای، در مقابل لایحه استقلال دانشگاهها، خواستار تعطیلی دانشگاهها شده بود!
مفروضات فکری که زیباکلام در نامهاش بر آنها تأکید کرده، همان حرفهای بارها گفته و شنیده شده است. گزارههایی مثل: »علم بماهو علم نمیتواند اسلامی باشد یا بشود »، »پدیدهای به نام »علوم انسانی غربی» نداریم و آنچه هست نگاه اندیشمندان، متفکران و صاحبنظران مختلف پیرامون انسان، جامعه، مناسبات اجتماعی، تاریخ، فلسفه، اخلاق، هنر، مذهب، ماورالطبیعه و... هست »،»علوم انسانی نباید در چنبره ایدئولوژی گرفتار شود» و...
او با این مفروضات نتیجهگیری میکند که طرفداران علوم انسانی اسلامی به دنبال »شستشوی مغزی دانشجویان علوم انسانی» هستند و میخواهند اهداف و مقاصد سیاسی و »حکومتی» را دنبال کنند و دغدغه علمی ندارند. او مشخصاً در نامهاش به عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی در سی و چند سال گذشته اشاره و نتیجه کار آن را »سترون» و »درمانده» توصیف میکند.
این نامه واکنشهایی را در پی داشته است. اولین جواب را آقای فرزاد جهانبین، دبیر شورای سیاستگذاری کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی داد. جهانبین در جوابیهاش ضمن پذیرش برخی نقدها به عملکرد شورای تحول در علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی و اینکه خود او نیز از منتقدان است، اساس حرف زیباکلام را نمیپذیرد؛ زیرا آن را »جریان و فرایند طبیعی تحول بنیادین در علوم انسانی» میداند که با دستور و برخورد متوقف نمیشود. او میگوید: »ماندگاری هر موضوعی نه به رانت و تنفس مصنوعی بلکه به قدرت و وزانت علمی بستگی دارد. اگر خود شما هم دقیق و عمیق با مدعیات علوم انسانی اسلامی آشنا شوید، چه بسا به اهمیت آن پی ببرید و آن را پذیرا شوید» و سپس یک جلد از کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی تألیف حجتالاسلام دکتر شریفی را به زیباکلام هدیه میکند و ادامه میدهد: »حیات و بالندگی در نقد و تضارب آراست و نه حذف. از شما دعوت به نقد و ارزیابی و گفت و گوی علمی زیبنده است و نه دعوت به برخورد حذفی.»
یکی دیگر از واکنشها از آقای محمد محمدرضایی، استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول علوم انسانی انجام شد. او در جوابیهاش وارد نقد بنیانهای نظری گفتههای زیباکلام میشود. او در جواب به این ادعا که علوم انسانی رایج و متداول ایدئولوژیک نیست؛ به بنیانهای معرفتشناختی و ایدئولوژیک آن اشاره میکند و میگوید: »شما نیک میدانید که علوم انسانی رایج، براساس مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی خاصی بنا شدهاند که همه آنها نگاه فلسفی و ایدئولوژیک به علم است. دانشمندی که جهان هستی را محدود به عالم ماده دانسته، یعنی آگاهانه یا ناآگاهانه ماتریالیسم را برگزیده است و از میان منابع متعدد شناخت (یعنی حس و عقل و تجربههای عرفانی و آموزههای وحیانی) تنها به حس و تجربه اعتقاد دارد (در حوزه معرفت اعتقاد دارد که تنها معرفت آدمی از تجربه حاصل و به تجربه ختم میشود) و نیز براساس ارزش و اخلاق خاصی (نوعاً سکولار و سودگرایانه) به انسان مینگرد، طبعاً تفسیر و دیدگاه او از انسان و جهان، متفاوت از دانشمندی است که به چنین مبانی اعتقاد ندارد.»
او نظریههایی را که در تضاد آشکار با مبانی دینی هستند، مثال میزند. نظریههایی مثل دیدگاه فروید و دورکیم در خصوص خدا و نسبتش با انسان. او سپس از زیباکلام میپرسد که آیا این نظریهها علمی هستند و نظریههای مخالف این نظریهها ضدعلم؟!
محمدرضایی حوزه مطالعاتی خود زیباکلام، یعنی علوم سیاسی را یادآور میشود و میپرسد که آیا نظریههای مدافع حق وتو در سیاست بینالملل علمی هستند یا ایدئولوژیک، محمدرضایی میگوید: »اسلامی کردن علوم انسانی به معنای، ارتقاء و عمق و وسعت بخشیدن به افق دید عالمان در حوزه منابع شناخت و در نگاه به هستی و انسان است، یعنی مولد و ناقد بودن نه تقلید صرف و کورکورانه از نظریات نادرست غربی. در یک کلمه به تعبیر حضرت امام خمینی (قدس سره) ما میخواهیم (در حوزه علوم انسانی) شما آقا باشید نه نوکر.»
او به این گزاره زیباکلام خدشه وارد میکند: »علم بماهوعلم نمیتواند اسلامی یا مسیحی یا یهودی باشد» و اضافه میکند: »بنابراین عقل [در تفکر شیعی] زیر مجموعه دین است نه مانند تفکر شایع مسیحیت خارج از دین و بعضاً ضد دین. بنابراین اگر در حوزهای از دانش علم بماهوعلم حاصل شود، زیر مجموعه علوم اسلامی و مورد تأیید اسلام است نه خارج از اسلام؛ اما شما نیک میدانید که با نگاه مادی گرایانه و پوزیتیویستی و صرفاً تجربه گرایانه به احوالات انسانی و روابط آنها، علم بماهوعلم حاصل نمیشود.»
بخش دیگر نامه محمدرضایی با گذر از مباحث معرفتی به مباحث دانشگاهی میپردازد. او »اسلامی شدن علوم انسانی» را خواست اکثریت اساتید قلمداد و حتی به خواست مردمی که سبک زندگی اسلامی را برگزیدهاند، اشاره میکند و از زیباکلام میخواهد که به این خواست احترام بگذارد. او اظهار میکند: »[باید]در دانشگاهها نظریات نادرست دانشمندان غربی علوم انسانی تحت عنوان علم بماهوعلم به ذهن جوانان تحمیل نشود (هر چند که مطالعه آنها توصیه میشود) بلکه در کنار آنها، نظریات صحیح اسلامی نیز موردتوجه قرار گیرند و این است اسلامی کردن علوم انسانی.»
http://sobhe-no.ir/newspaper/287/13/11047
ش.د9602001