(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/09/18 ـ شماره 128 ـ صفحه 7)
* برداشت روحانیت به مثابه یک نهاد از دموکراتیکبودن، دموکراسی یا مردمسالاری چیست و آن را چگونه با الگوهای دینی ارزیابی میکند؟
** روحانیون به اعتباری دو دسته هستند: 1- آنهایی که همراه با زمان پیش میروند و بهعبارتی عالم به زمان خودشان هستند؛ البته در روایات ما هم هست که امام صادق(ع) میفرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» یعنی اگر کسی عالم به زمان خودش باشد، اشتباه به سراغ او نمیآید. ما عالمانی داشتیم که زمانشناس بودند و شرایط دوران خودشان و حتی زمانهای بعد را درک میکردند. 2- روحانیتی که افکار و اندیشههایش با افکار و اندیشههایی که در چند قرن گذشته بوده، تفاوت چندانی نمیکند؛ بهعبارتی آشنا به زمانشان نیستند. ما در مشروطه همین دو گونه شخصیت در روحانیت را داشتیم؛ مرحوم آخوند خراسانی از مشروطه دفاع و بهجد از حرکت مردم ایران حمایت میکردند و مرحوم نائینی که شاگرد ایشان هستند کتاب «تنبیهالامه» را نوشتند که در آن تقویم دیدگاهها راجعبه مردمسالاری مطرح شده است. در آنجا بحث شورا را بهطور جدی مطرح میکنند و معتقدند امور را باید به دست مردم سپرد و مردم باید تصمیمگیرنده باشند؛ البته در همان زمان مرحوم سیدمحمدکاظم یزدی یا مرحوم شیخ فضلالله نوری را داریم که بهشدت علیه مشروطه بودند و نوگرایی مشروطه را مخالف افکار و اندیشههای دینی میدانستند. این موضوع در دوره انقلاب هم وجود داشت و با این دو جریان مواجه بودیم. یک جریان با حرکات حضرت امام(ره) بهشدت مخالفت میکردند و یک جریان مدافع و معتقد به این بودند که مردم باید نقش تعیینکننده در سرنوشت خودشان داشته باشند. از ابتدای انقلاب هم محور اصلی دیدگاه امام(ره) رأی و نظر مردم بود. حتی آن زمانیکه بعضیها با مماشات وارد این جریان شده بودند شعار حکومت اسلامی سر میدادند، امام (ره) با صراحت فرمودند: «جمهوری اسلامی» و در اینجا جمهوری یعنی رأی و دیدگاه مردم و به این موضوع هم باور داشتند.
در انتخاباتهایی که از همان اول برگزار شد، رأی مردم مبنای حرکتهای امام(ره) بود؛ از رفراندوم جمهوری اسلامی که آری یا نه بود، گرفته تا بعدش که رفراندوم قانون اساسی و انتخابات مجلس و ریاستجمهوری و مباحث بعدی بود. حتی ما در زمان حضرت امام (ره) کسانی را داشتیم که میگفتند باید تصمیمات را به عدهای از علما سپرد و مردم نمیتوانند نظر بدهند. حتی در جایی گفتند ما باید 500 نفر از علما را بیاوریم و آنها راجعبه امور تصمیم بگیرند، بهخاطر اینکه مردم نمیتوانند مصالح و مفاسد خودشان را تشخیص بدهند. امام (ره) بهشدت با این نظر برخورد کردند و فرمودند: «این حرف بهمراتب از حرفی که در دوره شاه گفته میشد که روحانیت در سیاست دخالت نکند، بدتر است. بهخاطر اینکه آن دوره فقط میخواستند علما را کنار بزنند و این دوره اینها میخواهند مردم را کنار بزنند.» همچنین اشخاصی مانند آیتالله مصباحیزدی با امام(ره) مخالفت میکردند که از نظر جایگاه علمی و حوزوی اصلا با حضرت امام (ره) قابل قیاس نبودند و نیستند؛ بنابراین در سده اخیر، نظرات و رویکردها در حوزه بسیار متفاوت است و ما نمیتوانیم از یک روحانیت واحد در قبال این مسئله صحبت کنیم. هرچند دیدگاه مراجع بزرگ و روحانیون عالیمرتبه معمولا نزدیک به نظر مشروطهخواهان و حضرت امام (ره) بوده است؛ گرچه در این فراز و فرودها افراد دیگری هم وجود داشتند.
* روحانیت بهمثابه یک نهاد دارای ویژگیهایی است. این ویژگیها تا چه اندازه به دموکراسی میل دارد؟
** در این مورد هم نمیتوانیم حکم کلی صادر کنیم و بگوییم در اندیشههایی که هر جریانی در حوزه ترویج میکند چه جریانی غلبه دارد و کلیت حوزه به چه جهتی میرود. در جریانهای تاریخی بهطور کلی، یکسری زمینهها وجود دارد که موجب میشود افکار و اندیشههایی شکل بگیرد و این در همه جریانهای اجتماعی وجود دارد و منحصر به روحانیت یا یک دوره خاص نیست؛ مثلا نوع برخوردهایی که در دوره صفویه بهوجود میآید موجب میشود اساسا دیدگاه خیلی تندی در روحانیت علیه خودکامگی برخی روحانیون در آن دوره، بهوجود آید. نمونه این رویکرد را میتوانیم در آثار فقیه بزرگوار خاتم الاصولیین و المجتهدین شیخ انصاری بینیم. در عالیترین کتاب فقهی ما یعنی «مکاسب»، علیه تلقیای که در دوره قبل از خودشان مبنی بر یک حالت خودکامگی وجود دارد، موضع میگیرند. این جریانها را نمیتوان به دور از تاریخ قضایا در نظر گرفت. گاهی شرایطی بهوجود آمده که علما و دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که مثلا مشروطه نباید شکل بگیرد. یک جریان هم با تأکید بر آزادی فکری در حوزهها وجود دارند که معتقدند حوزویان بهگونهای تربیت شدهاند که آزاد بیندیشند و دگم نباشند. گاهی این آزادی فکر و اندیشه به همراهی با دموکراسی منتج میشده و گاهی هم به سمت مقابل حرکت میکرده است.
* از حرفهای شما بر میآید که شما بهنوعی سرشت مدنی برای نهاد روحانیت قائل هستید؟
** یکی از ویژگیهایی که روحانیت داشته و شهید مطهری هم در کتاب «مرجعیت و روحانیت» به آن اشاره میکنند، این است که روحانیت شیعه برخلاف روحانیت اهل تسنن همواره با مردم ارتباط داشته و به نحوی از حکومتها مستقل بوده است. این امر موجب شده روحانیت در طول تاریخ با مردم باشد و سعی کند دیدگاه و نظرات مردم را نسبت به حاکمیت با آزادی بیان کند. در همه دورهها شاهد بودهایم که روحانیت مدافع مردم بوده است. پیامبر(ص) هم میفرمایند عالمی که به سلطان نزدیک میشود به او اعتماد نکنید زیرا او به دنیا نزدیک شده و ممکن است بهخاطر مطامع دنیایی، حقایق را به مردم نگوید و دین را درست برای مردم تبیین نکند. در روایتمان بهصورت فراوان به این موضوع اشاره شده است. در نتیجه روحانیت شیعه، استقلالی از خودش داشته و این موضوع موجب شده است که حرف مردم را به حاکمان منتقل کرده و مدافع حقوق مردم باشند. حال در دورههایی، خلاف این رویکرد را داشته، اما حرف بنده راجعبه برآیند عملکرد روحانیت شیعه است.
* بهعنوان سوال آخر، توفیق جریان دموکراسیخواهی در ایران بدون حضور و مشارکت روحانیت در عرصه قدرت امکانپذیر هست یا خیر؟
** روحانیت نفوذی بر بخشهای مختلف جامعه دارد و چنانچه این بخش را از حرکت دموکراسیخواهی جدا کنند، مسلما به نتیجه نخواهند رسید. در جریان دموکراسیخواهی باید روحانیت را در نظر گرفت و نباید نقش اساسی آن را در این زمینه نادیده انگاشت؛ مثلا ما پیش از انقلاب روشنفکرانی داشتیم که دموکراسیخواه و مخالف حکومت شاه بودند، اما چقدر توانستند توده جامعه را به حرکت در بیاورند و این جریان شکل عمومی پیدا کند؟ مرحوم دکتر شریعتی وقتی از دنیا رفتند در ایران مراسمهایی برگزار شد، اما موجب بهراه افتادن جریان انقلابی و تحول اساسی نشد، گرچه خیلیها معتقد بودند که دکتر شریعتی بهدست رژیم به شهادت رسیده است، اما وقتی حاجآقا مصطفی خمینی از دنیا میروند با اینکه امام (ره) هم نگفتند ایشان شهید شدند، اما جریان توفندهای را در ایران موجب شد و جریان انقلاب را در ایران بهوجود آورد. این همان نقش اساسی است که روحانیت در میان مردم دارد و ما این نقش را نباید در حرکتهای اجتماعی نادیده بگیریم و تصور کنیم جریانهایی منهای روحانیت میتوانند نتیجه بگیرند. در جریانهای اصلاحی، روحانیت میتواند نقش جدی و مفیدی داشته باشد.
https://asemandaily.ir/post/9038
ش.د9604052