تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۳۰۸۰۸۵
سیاست‌زدگی یا سیاست‌زدایی ‌شدن جامعه و بسترهای آن در گفت‌وگوی «آسمان آبی» با حسین راغفر
مقدمه: سیاست‌زدگی یا سیاست‌زدایی جامعه از مباحث مهمی است که در حوزه سیاست بسیار مورد بحث قرار می‌گیرد. برخی کارشناسان، سیاست‌زدگی را نوعی عمل و مشارکت سیاسی می‌دانند که شکل سالم و هنجارمند نداشته و بیمارگونه است، چراکه در یک جامعه سیاست‌زده، همه افراد جامعه در امور سیاسی صاحب‌نظر هستند و همه پدیده‌ها و تفاسیر و حتی تعاملات روزانه رنگ سیاسی به خود می‌گیرند. در مقابل، در یک جامعه سیاست‌زدایی شده، مرزهای مسائل سیاسی در سایر مسائل اجتماعی ادغام شده و افراد علاقه‌ای به مسائل سیاسی از خود نشان نمی‌دهند. در این میان برخی از صاحب‌نظران هم معتقدند یک جامعه در یک لحظه و حتی در یک نقطه از خود، می‌تواند هم در اوج رادیکالیسم باشد و هم در اوج انفعال و به‌سادگی از یکی به دیگری گذر کند. برای بررسی این‌که در حال حاضر جامعه ما با کدام یک از این پدیده‌ها روبه‌روست با حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:
پایگاه بصیرت / معصومه احمدپور/ خبرنگار

(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/09/23 ـ شماره 133 ـ صفحه 9)

* به نظر شما در حال حاضر کدام یک از پدیده‌های سیاست‌زدایی یا سیاست‌زدگی در جامعه ایران رخ داده است؟

** سیاست‌زدایی را می‌توان نوعی سیاست‌زدگی تعبیر کرد. جامعه ایران در حال حاضر سیاست‌زدایی شده است و این امر، ناظر بر ناتوانی دولت‌ها در تامین نیازهای صنفی نسل جوان است. دولت‌ها نمی‌توانند برای جوانان فرصت‌های شغلی ایجاد کنند، بنابراین یک جمعیت به‌‌ویژه طبقه متوسط و برخوردارتر، از فرط بیکاری در شبکه‌های اجتماعی به پرسه‌زدن می‌پردازند و این پرسه‌زنی موجب می‌شود این افراد با فرهنگ عمومی و ارزش‌های جامعه خود بیگانه شده و از آن فاصله بگیرند. در این میان دولت‌ها فرصت را غنیمت می‌شمارند و ناتوانی‌های خود را با دلمشغولی‌های نسل جوان به مسائل غیرواقعی که با زندگی روزمره آن‌ها کمترین ارتباط را دارد، می‌پوشانند و درنهایت جامعه و عموم مردم و نسل‌های آینده از این وضعیت متضرر می‌شوند. بنابراین سیاست‌زدایی به این معناست که افراد به جای این‌که به مسائل واقعی زندگی‌شان و حوزه‌های مختلفی که ارتباط تنگاتنگی با سیاست دارند مثل حوزه اقتصادی بپردازند، به حوزه‌های به اصطلاح غیرسیاسی وارد می‌شوند چراکه از حوزه سیاسی رانده شده‌اند؛ البته این فرایند نیز خود یک فرایند سیاسی محسوب می‌شود. یعنی راندن جوان‌ها بر اثر ناتوانی دولت‌ها در ایجاد فرصت‌های شغلی یا پاسخگویی به نیازهای صنفی آن‌ها، به عرصه‌های غیرسیاسی تا سرگرم شوند و از مسائل مهم جامعه که اغلب سیاسی هستند فاصله بگیرند. مثال روشن این سیاست‌زدایی وجود ده‌ها ساعت برنامه ورزشی در رسانه‌های عمومی است. به این معنی که مردم به جای این‌که ورزش کنند به تماشای ورزش می‌نشینند، یعنی ورزش یکی از مهم‌ترین دلمشغولی‌های افراد می‌شود و این‌که بارسلونا برنده می‌شود یا منچستر یونایتد قرمز است یا آبی، موضوعات اصلی زندگی یک جمعیت قابل‌توجه از نسل جوان جامعه ما می‌شود. در حالی که مسائل اصلی زندگی آن‌ها بدون پاسخ مانده و این یکی از ترفندهای غیرسیاسی کردن جامعه است، منتها خود این رفتار یک اقدام سیاسی است.

* ریشه‌های این سیاست‌زدایی را در کجا می‌توان دنبال کرد؟

** ریشه‌های آن را می‌توان در ناتوانی دولت‌ها در انجام وظایف‌شان و فساد گسترده اداری و اقتصادی دانست که در کشور وجود دارد، یعنی انحراف افکار عمومی از این مسائل اصلی به مسائلی غیرجدی و بی‌اهمیت که نتیجه یک کنش سیاسی هدفمند است.

* به نظر شما تداوم این پدیده چه تبعاتی را برای جامعه به‌دنبال خواهد داشت؟

** قطعا این سیاست‌زدایی آسیب‌های گسترده‌ای را برای جامعه در پی خواهد داشت. ممکن است بتوان نیازهای صنفی نسل جوان را برای مدتی به تاخیر انداخت و به آن‌ها پاسخ نداد یا آن‌ها را به مسائل و فعالیت‌های فرعی و عمدتا غیرسیاسی مشغول کرد، اما آثار و تبعات آن، همین شرایطی است که در جامعه دیده می‌شود. یک جمعیتی که هیچ نوع احساس مشترک با جامعه و ارزش‌های جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و هیچ نوع درک مشترکی از مسائل اصلی جامعه خود ندارد. این روند، جامعه را در مقابل انواع تهاجم‌ها بسیار آسیب‌پذیر می‌کند. از جمله این تهاجم‌ها، تهاجم فرهنگی است که جامعه‌شناسان نیز به آن اشاره می‌کنند. در حالی که در یک گوشه از کشور مردم دچار مشکلات بسیار جدی هستند اصلا زمینه طرح این مسئله برای نسل جوان جامعه وجود ندارد یا حداقل این موضوع برای بخشی از نسل جوان ما به‌عنوان یک دغدغه و مسئله مهم مطرح نیست. اگر جامعه‌ای به این مرحله برسد امکان هرگونه تهاجم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی در آن به سهولت به وجود می‌آید.

* به اعتقاد شما جامعه و نهاد سیاسی از پدیده سیاست‌زدایی استقبال بیشتری می‌کند یا سیاست‌زدگی؟

** در همه دنیا، همه حکومت‌ها از یک چیز می‌ترسند و آن مردم جامعه خودشان است. بنابراین کنترل جامعه هدف اصلی نظام قدرت است، منتها در جوامع مختلف اشکال متفاوتی به خود می‌گیرد. گاهی سیاسی شدن به شرط این‌که در جهت هدف‌های ساختار قدرت باشد مطلوب است، گاهی سیاست‌زدایی از جامعه و انحراف افکار عمومی از مسائل اصلی جامعه به مسائل فرعی زندگی، یک فرایند موفق برای کنترل جامعه است. بستگی به این دارد که در چه شرایطی کدام یک از این دو اثرگذار است یا مخاطبان قدرت چه گروه‌هایی هستند. بنابراین از هر دوی این‌ها در شرایط مختلف می‌توان استفاده کرد؛ البته امکان این‌که ترکیبی از این دو برای جامعه‌ای اتفاق بیفتد همواره وجود دارد همان‌طور که اکنون در جامعه خود شاهد آن هستیم. به طور مثال در حالی که می‌خواهیم نیروهای خاصی را در جامعه کنترل و تلاش کنیم آن‌ها را سیاسی کنیم -البته به آن معنایی که در ذهن ما است- از آن طرف جریانی وجود دارد که نگرانی‌شان این است که وقتی یک سلبریتی فوت می‌کند تبدیل به پدیده می‌شود. این اتفاق گرچه بسیار ناراحت‌کننده است، اما باید توجه داشت مسائل جدی‌تری نیز در جامعه وجود دارد که باید به آن‌ها پرداخت، اما عملا کمتر به آن‌ها توجه می‌شود. به طور مثال باید دید چرا آمار خودکشی در کشور رو به افزایش است؟ چرا باید جوانان زیادی در کشور به سرطان مبتلا شوند؟ عوامل بروز سرطان چیست؟ چرا کسی این موضوع را بررسی نمی‌کند؟ چرا یک برخورد جدی برای کنترل آلودگی‌های صوتی، امواج الکترونیکی یا آلودگی‌های جوی صورت نمی‌گیرد؟ مسئولیت این‌ها که خود نشانه‌هایی از شکست دولت‌ها و ناتوانی‌های آن‌هاست با کیست و چه کسی باید پاسخگوی این سوالات سیاسی باشد؟ بنابراین سوق دادن افکار عمومی به یک‌سری مسائل فرعی، نگران‌کننده و باعث تأسف است.

* نقش دولت را در حل این معضلات چگونه ارزیابی می‌کنید؟

** به اعتقاد من اشتغال‌زایی و فراهم آوردن فرصت‌های یک زندگی شایسته برای افراد جامعه وظیفه دولت‌هاست و این مسئولیتی است که از سوی قانون اساسی به دولت‌ها واگذار شده است. منتها دولت‌ها در کشور ما صرف نظر از دولت نهم و دهم که پرونده مشخص و تأسف‌انگیزی دارد، هیچ چشم‌اندازی از وجود یک برنامه عملی برای جامعه‌ای که بزرگ‌ترین سرمایه آن نسل جوان در سن کار است، نداشته و ندارند. سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان ناتوان از برنامه‌ریزی برای استفاده از این ظرفیت‌ها هستند و همگی چشم به درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز و ذخایر طبیعی دارند، در حالی که سرمایه اصلی کشور همین جوان‌ها هستند. در این شرایط تنها یک دولت برنامه‌ریز و متکی به ظرفیت‌های مردمی می‌تواند برای این مشکلات راه‌حل پیدا کند، دولتی که چشم به درآمدهای نفتی نداشته باشد. دولت‌هایی که چشم به درآمدهای بادآورده نفت و گاز دارند هیچگاه نمی‌توانند مشکلی را حل کنند، جز این‌که به جیب‌های خود نگاه کرده و مشکلات موجود را عمیق‌تر کنند.

https://asemandaily.ir/post/9577

ش.د9604054