نفوذ در نقشه راه اقتصاد
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
حکیم قاآنی میگوید «تا نشان سمّ اسبت گم کنند- ترکمانا نعل را وارونه
زن». شعار شفافیت، بودجه عملیاتی، رونق تولید و اشتغال، و حمایت از بخش
خصوصی و اقتصاد ملی، با تناقضات عجیب همراه شده و برخی کارشناسان حامی دولت
را نیز به هشدار واداشته است. بیم آن میرود که آمیزهای از سوءمدیریت،
فقدان کارنامه، بیبرنامگی و نفوذزدگی درباره نقشه راه اقتصادی، به
خسارتهای بزرگ منتهی شود. توقع آن است که مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام،
شورای نگهبان، قوه قضائیه، رسانههای مستقل و محافل دانشگاهی و حوزوی به
مسئولیتهای نظارتی برزمین مانده اهتمام کنند.
1- شعار شفافیت با نقیضهای فراوان در دولت محرمانهها همراه است. هنوز
رئیسدولت توضیح نداده که چرا با فشار برادرش، مدیر متخلف بانک ملی با وجود
پرونده سنگین تخلفات، به مدیریت بانک رفاه کارگران گماشته شد و حقوق و
پاداش 734 میلیون تومانی میگرفت؟ یا آن یکی مدیر برکنار شده بانک ملت با
حقوق 30 میلیونی که تصادفا همشهری حضرات بود؟ یا قصه فساد 11 هزار میلیاردی
موتلفان دولت در صندوق ذخیره فرهنگیان از کجا آب خورد؟ همین روزها سخن از
سختگیری بر مردم در لایحه بودجه 97، حذف یارانه 30 میلیون نفر و نیمی از
یارانه نان و افزایش نرخ حاملهای انرژی میرود اما همچنان نورچشمیهای
دولت با دستودلبازی روبهرو هستند. رئیس دیوان محاسبات آبانماه گفت
«محرمانه اعلام کردن بدهیهای دولت از گرفتاریهای ماست. هیچ جای دنیا
بدهیهای دولت محرمانه نیست». او پریروز گفت «87 درصد بودجه امسال هزینهای
و فقط 13درصد آن عمرانی است. بودجه شرکتها۱۶۰ درصد افزایش یافته و این به
معنای بیانضباطی اقتصادی است».
2- بودجه سال آینده عملیاتی (بر مبنای کارکرد دستگاهها و صرفهجویی) است
یا تکرار برنامه به بنبست رسیده تعدیل اقتصادی؟ روزنامه هفت صبح از نشریات
حامی دولت دیروز تیتر زد «پیامهای پنهان در لایحه بودجه 97 و تاثیرش بر
زندگی ما؛ طبقه متوسط کمربندها را محکم ببندد». آنچه از این تیتر حذف شده،
تکلیف طبقات ضعیف است. دولت درباره وعدهها پشتهماندازی میکند و مدام به
آینده حوالت میدهد. هزینههای جاری (نه عمرانی) دولت ظرف 4 سال، بیش از
3برابر شده و رشد 340درصدی داشته است. با وجود کاهش شدید خدمات عمرانی،
بدهیهای دولت از 200 هزار میلیارد به 700 هزار میلیارد تومان رسیده است.
دولت به اندازه پنج دولت قبل از خود هزینه جاری داشت اما دریغ از کوچکترین
گشایش برای مردم و فعالان اقتصادی.
3- برخی اظهارنظرها قابل تامل است، از جمله؛ «محسن جلالپور رئیس پیشین
اتاق بازرگانی و حامی برجام در گفت وگو با خبرگزاری صدا وسیما: برخلاف
وعدهها، بخش خصوصی پس از برجام ضعیفتر شده است. عطای برجام را به لقایش
بخشیدیم؛ برگردیم به همان قبل از برجام تا لااقل بخش خصوصی امکان نفس کشیدن
داشته باشد./ آل اسحاق وزیر اسبق بازرگانی و حامی برجام: طی2 سال گذشته
رتبه کسبوکار کشور 6 پله سقوط کرده است./ سلاح ورزی معاون اتاق بازرگانی:
دولت اعتقادی به بخش خصوصی ندارد. بعد از4 سال نتوانستهایم با رئیسجمهور
دیدار کنیم./ وزیر صنعت: صادرات از سوی برخی وزرا جدی گرفته نمیشود. اگر
عزم ملی برای صادرات وجود داشت، افرادی که برای مراسم روز ملی صادرات دعوت
شده بودند، حضور مییافتند./ روزنامه دولتی شهروند: ادعای رونق واقعیت
ندارد؛ بازار مسکن در رکود عمیق به سر میبرد./ روزنامه اعتماد: دولت 4 سال
به بخش مسکن بیتوجهی کرد./ روزنامه بهار: 4 سال فرصت دولت از دست رفت؛
حمله به دولت قبل که نشد کار»!
4- برخی مدیران میخواهند این خلأ کارنامه را با ترتیب دادن سفرهای نمایشی و
بعضا خسارتآمیز مقامات غربی پر کنند؛ از عزت و اقتدار و امنیت ملی به
حریف یارانه میدهند و هزینه میکنند تا در ظاهر چنین به نظر بیاید که کار
میگردد. 4 سال است مردم کنجکاوانه مینگرند تا ببینند بالاخره از سفر توام
با گستاخی وزیرخارجه فرانسه یا انگلیس، سودی عاید کشور میشود یا فقط قرار
است از عزت ملی هزینه کنیم؟! آقای اسحاق جهانگیری قبل از عقد قرارداد با
توتال گفت «باید 200 میلیارد دلار در بخش نفت و گاز سرمایهگذاری شود و
هنوز کل قرارداد توتال 5 میلیارد دلار است.» پس از وی وزیر نفت گفت:
«خیلیها میگویند با سرمایهگذاری خارجی موافقیم و لکن... این صحبتهای
اینها ما را کشته. اگر مخالفید صریحا بگویید مخالفیم و حق نداری قرارداد
ببندی». آیا واقعا مسئله این است؟ کسانی مدام کره جنوبی و ژاپن را به رخ
میکشند که وقتی ما پیکان داشتیم آنها اول راه توسعه بودند اما با غرب
بستند و به تجارت جهانی پیوستند و رشد کردند.
5- آلمان و ژاپن و کره و هند برای بازسازی اقتصاد خود تا مدتها درِ واردات
را به ویژه آنجا که مشابه داخلی داشت تجملاتی بود و ارز و سرمایه و
فرصتاشتغال را نابود میکرد، بستند. بلکه بسیاری از کشورها همچنان پنجره
واردات را با سختگیری و به شکل کاملا محدود باز میکنند. دو سه سال پیش
بود که خبرنگار نشریه اسپانیایی پس از سفر به تهران با تعجب نوشت «چه کسی
میگوید ایران تحریم است؟ من اثری از تحریم ندیدم. مگر میشود کشوری تحریم و
دچار محدودیت منابع باشد اما جزو رکوردداران واردات لوکس مثل پورشه و
لوازم آرایشی و انواع گوشیها و ساعتهای گران قیمت در منطقه خاورمیانه
قرار گیرد؟!».
6- رهبر انقلاب 18 آبان 1385 گفتند «ماهاتیر محمد نخستوزیر سابق مالزی- که
بسیار هم آدم پرکار و دقیق و جدی و پایبندی بود- به تهران آمد، به دیدن من
هم آمد؛ همان اوقات بود که تحولات گوناگونی در آسیای شرقی اتفاق افتاده
بود؛ در مالزی، اندونزی و تایلند، و زلزله اقتصادی به وجود آمده بود. همین
سرمایهدار صهیونیست[جورج سوروس] و بعد سرمایهدارهای دیگر، با بازیهای
بانکی وپولی توانستند چند تا کشور را به ورشکستگی بکشانند. در آن وقت
ماهاتیر محمد به من گفت: من فقط همین قدر به شما بگویم که ما یک شبه گدا
شدیم! البته وقتی کشوری وابستگی اقتصادی پیدا کرد و خواست نسخههای اقتصادی
بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را عمل بکند، همین طور هم خواهد شد».
7- کشورهایی که از قعر فقر پیشرفت کردهاند، سیاست حمایت از تولید ملی را
با اهتمام دنبال کردهاند. در اینجا یک فریب بزرگ وجود دارد. به ما
میگویند به سرمایهداری و سیاست جهانی لیبرال بپیوندید تا رستگار شوید!
پروفسور «هاجون چَنگ» شهروند کره جنوبی که از سال 1990 در دانشکده اقتصاد
دانشگاه کمبریج تدریس میکند، برنده جایزه گونار میردال در سال 2003 است.
او درکتاب «نیکوکاران نابکار» درباره تجربه توسعه اقتصادی کره مینویسد
«صادرات کره جنوبی در دهه 1950 تنگستن و ماهی بود و شرکت سامسونگ ماهی و
سبزیجات و میوه صادر میکرد... در دهه 1970 ، برنامه ایجاد صنایع سنگین در
دستور کار قرار گرفت. در مدارس به ما میآموختند که وظیفه میهنی ما حکم
میکند کسانی را که سیگار خارجی میکشند، گزارش کنیم. ضرورت داشت ارز
صادرات برای واردات ماشینآلات به کار گرفته شود؛ ارز بهراستی خون و عرق
جبین سربازان صنعتی ما بود که در کارخانهها دستاندرکار جنگ صنعتی بودند.»
8 - وی ادامه میدهد «کسانی که با خریدهای بیهوده مانند سیگار قاچاق، ارز
را هدر میدادند، خائن به شمار میرفتند. پدر دوستی که به خانهاش رفته
بودیم و سیگار میکشید، به عنوان فرد غیرمیهن پرست و بیاخلاق - اگر نه
تبهکار- آماج حملات زهرآگین قرار میگرفت. هزینه کردن ارز در موارد غیرضرور
ممنوع بود و شدیدا ممانعت میشد، حتی خرید خودروهای کوچک و نوشیدنی و
شیرینی. این کار از طریق اعمال ممنوعیتهای وارداتی، تعرفه و عوارض سنگین
گمرکی برای کالاهای تجملی صورت میگرفت. سفرهای خارجی جز با مجوزدولت برای
معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد... حالا کُره صادرکننده خودرو و گوشیهای
شیک در دنیاست. برخی میگویند این ناشی از پیروی از فرامین اقتصاد
نئولیبرال است. برنامه نئولیبرال غرب و مثلث نامقدس (صندوق پول، بانک جهانی
و سازمان تجارت جهانی) نفوذ در کشورهاست. این تشکیلات میخواهد باور کنیم
کره در اثر پیروی از سیاستهای آنها توسعه پیدا کرد. واقعیت، مغایر این
ادعاست.
...کره دههها برخلاف منطق تجارت آزاد جهانی، از حمایتهای تعرفهای
ویارانهای برای تقویت بخش خصوصی استفاده کرد تا صنایع بتوانند در برابر
رقابت بینالمللی دوام بیاورند. دولت روی ارز کمیاب کنترل مطلق اعمال کرد و
تخلف ازآن میتوانست مجازات مرگ درپی داشته باشد... کشورهای ثروتمند در
اعمال تبعیض علیه سرمایهگذاری خارجی، از سیاستهای یارانهای و حمایتی
استفاده کردهاند اما امروز با سخت گیری، همان سیاستها را در کشورهای
درحال توسعه لعن ونفرین میکنند. ژاپن زمانی خودروی بنجل تولید میکرد و با
شکست روبرو شد. بسیاری گفتند این شرکت باید به همان تولید ماشینهای ساده
نساجی و ابریشم برگردد و بعد 25 سال ناتوانی، تولید خودرو را رها کند. اما
دیگران گفتند هیچ کشوری بدون ایجاد صنایع مهم به جایی نرسیده است. حالا
همان تویوتا نه تنها از ورشکستگی درآمده بلکه برند لکسوس در دنیا تولید
میکند... سرمایهگذاری خارجی به مثابه معامله با شیطان، بیش از آنکه
مزایایی با خود بیاورد، با خطرات همراه است و میتواند توسعه را با مشکل
مواجه کند. شعار جهان بیمرز، گزافه گویی است و شرکتهای فراملیتی همچنان
بنگاههای ملی ماندهاند.»
9- آیا با واردات هویج از آمریکا و لوازم آرایش از فرانسه و کترینگ غذای
راهآهن از اتریش و تزئینات اتوبان تهران شمال از ایتالیا و... میشود
منابع ارزی را ساماندهی واز تولید واشتغال حمایت کرد؟ شبکه تلویزیونی
فرانس24 اخیرا در گزارشی اعلام کرد «به دنبال توافق هستهای و سفر
رئیسجمهور ایران به پاریس، شرکتهای فرانسوی تولیدکننده لوازم آرایشی برای
صادرات به ایران خیز برداشتهاند. شرکتگرین دوپستل یکی از این شرکتهاست
که بازار ایران را بسیار پر سود میداند و میگوید ایران هفتمین بازار بزرگ
لوازم آرایشی محسوب میشود»! روزنامه مانیلا استاندارد نیز آذر 95 از
سخنان سفیر ایران در فیلیپین گزارش داد که گفته بود «ایران یک بازار بالقوه
وسیع برای محصولات فیلیپینی و یکی از اصلیترین مقاصد لوازم آرایشی در
حوزه خلیجفارس است. لوازم آرایشی میتواند شروع مناسبی برای صادرکنندگان
فیلیپینی برای ورود به بازار ایران باشد»! این بازار رقمی بالغ بر2 میلیارد
دلار را شامل میشود.
10- آیا اینکه دختر فلان وزیر یا برادر فلان مدیر، درگیر قاچاق یا واردات
انبوه مصرفی شوند، جایی برای تولید ملی نمیگذارد؟ دلالی اجنبی و
کارچاقکنی چطور؟ پشت هر زدوبند یا قرارداد خیانتآمیز در سده گذشته، رد
پای چند دلال رشوه بگیر و نفوذی مانند ملکم خان و سپه سالار و تقیزاده و
وثوقالدوله و حسین علا دیده میشود. از همین قبیل، رشوههای هنگفت کرسنت و
استات اویل و توتال به برخی مقامات نفتی و خسارتهای هنگفت پدید آمده است.
باید قاطعانه با شبکه نفوذ و دلالی برای اقتصاد و سیاست غرب در ایران
برخورد کرد.
11- آقای حسین راغفر کارشناس اقتصادی حامی دولت اخیرا گفته است «به حدی از
گزارش اقتصادی آقای روحانی عصبانی شدم که تلویزیون را خاموش کردم. شیوه
بیان و گزارش او حکایت از این دارد که هر روز با واقعیتهای زندگی مردم
فاصله بیشتری میگیرد. بخش خصوصی در 4ساله دولت بهشدت تضعیف شد. دولت دارد
مردم را ناامید میکند... درباره ایجاد اشتغال، کسانی که مشغول به کار
میشوند باید بیمه تامیناجتماعی شوند اما تعداد افرادی که سال گذشته برای
بیمه ثبتنام کردهاند 5 درصد کاهش داشته است. چگونه میتوان ادعا کرد سالی
600 هزار شغل ایجاد شده؟ نه آمار این مسائل را نشان میدهد و نه زندگی
مردم.»
12- آقای فرشاد مومنی دیگر کارشناس حامی دولت اسفند 95 به روزنامه اطلاعات
گفت «آمار رشد اقتصادی اعلامی از سوی دولت، نه معتبر است و نه با کیفیت...
آنچه مسئله آیندهفروشی را در دولت خطرناکتر میکند، این است که گوشه چشمی
هم به بدهی خارجی دارند. بدهی خارجی بسیار خطرناک و پرهزینه خواهد بود.
کشور ما تجربههای خطرناک و تلخی در قرن 19 و20 داشته است. دولت در سال 96
مجوز ایجاد 50 میلیارد دلار بدهی را مطالبه کرده؛ ما در معرض چشمانداز
بسیار نگرانکنندهای هستیم».
رویای ترامپ برای آمریکا
امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:
بعد از چند دهه تلاش آمریکا برای عهده داری رهبری جهانی ، این کشور خواسته و ناخواسته در مسیر حرکت به سمت انزوا قرار گرفته است . نمونه های متعددی از این رویکرد نیز وجود دارد . از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ ، رئیس جمهوری کنونی آمریکا ، این کشور از پیمان اقلیمی پاریس ، مشارکت ترانس - پاسیفیک و سازمان یونسکو خارج شده است . همچنین رئیس جمهوری آمریکا در اقدامی جنجالی ، شهر تقسیم شده و اشغالی قدس را به عنوان پایتخت اسرائیل اعلام کرد و خبر داد که سفارت آمریکا از تل آویو به قدس منتقل می شود . وی همچنین تهدید کرده است که توافق هسته ای با ایران موسوم به برجام را کنار خواهد گذاشت ، مکزیک و کانادا را به تجدید نظر در پیمان نفتا وادار خواهد ساخت و در توافقات دوجانبه و چند جانبه تجاری با دیگر کشورها تغییراتی ایجاد خواهد کرد . ترامپ تمامی این اقدامات را نیز با شعار " اول آمریکا " انجام داده است .
واکنش جهانی به این اقدامات و رفتارها نیز قابل توجه بوده است . به عنوان مثال ، کشورهای جهان اعلام کرده اند با وجود خروج آمریکا از پیمان اقلیمی پاریس ، به مسیر خود در جهت تلاش برای کاهش گازهای گلخانه ای ادامه خواهند داد . در مورد مشارکت ترانس - پاسیفیک نیز خروج آمریکا به فروپاشی این بلوک تجاری منجر نخواهد شد . در هر دو مورد چین اعلام کرده است که آمادگی دارد نقش آمریکا در هدایت و مدیریت این پیمان های بین المللی و منطقه ای را بر عهده بگیرد . کناره گیری آمریکا از یونسکو ، مهم ترین و موثر ترین سازمان علمی و فرهنگی جهان نیز جز ابراز تاسف دیگران ، نتیجه دیگری نداشته است .
البته تصمیم ترامپ در به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل واکنش های تندتری را به همراه آورد . در جلسه اضطراری که در شورای امنیت سازمان ملل متحد در نیویورک برگزار شد ، تمامی 14 عضو دایم و غیر دایم این شورا ، تلاش آمریکا برای تغییر موقعیت شهر اشغال شده قدس را محکوم کردند . پنج عضو اروپایی شورای امنیت شامل بریتانیا ، فرانسه ، آلمان ، سوئد و ایتالیا نیز در اقدامی کم سابقه بیانیه ای را علیه آمریکا صادر کردند . همزمان اتحادیه عرب ، تشکلی که برخی از اعضای آن نیز عربستان ، مصر ، اردن ، بحرین و امارات عربی متحده از نزدیک ترین متحدان واشنگتن به شمار می آیند ، یک صدا و با شدیدترین لحن ممکن ، تصمیم انتقال سفارت آمریکا به قدس را محکوم کردند . آنان همچنین از شورای امنیت سازمان ملل خواستند علیه تصمیم ترامپ اقدام عملی انجام دهد .
این حجم از انتقادات تند و سریع در خصوص موضوع قدس به نوعی شورش علیه یکجانبه گرایی آمریکایی قلمداد می شود . هم اکنون این نگرانی وجود دارد که ترامپ به نمایندگی از جریان ملی گرای منفعت طلب در آمریکا ، دیگر قواعد و سنت های بین المللی را نیز زیر پاگذارد و جهان را بیش از آن چه اکنون به آن دچار است ، گرفتار بی ثباتی ، ناامنی و جنگ کند. به ویژه این که اکنون تنش در منطقه شبه جزیره کره شمالی به دلیل سخنان تحریک آمیز ترامپ به شدت ملتهب است و یک اشتباه محاسباتی می تواند شعله های جنگ اتمی را در این منطقه به راه اندازد و میلیون ها انسان را به کام مرگ بکشاند .
البته جدا از نارضایتی عمومی در جهان که به انزوای سیاسی آمریکای ترامپ انجامیده است ، نیروهای سیاسی - اجتماعی در داخل آمریکا نیز این کشور را به سمت انزوا سوق می دهند . این نیروها معتقدند ایفای نقش رهبری نظام بین الملل در دهه های گذشته ، توان ملی آمریکا را کاهش داده و سبب شده است تا این کشور از درون با مشکلات عدیده اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مواجه شود . جریان های ملی گرا و ضد جهانی شدن در آمریکا در تلاش هستند با سبک کردن بار سیاست خارجی و خروج از یکسری پیمان ها و توافقات دست و پا گیر همچون پیمان اقلیمی پاریس یا پیمان نفتا ، زمینه را برای به حداکثر رساندن منافع ملی آمریکا مهیا کنند . در این زمینه، دونالد ترامپ اعلام کرده است که وی رئیس جمهوری آمریکاست و نه رئیس جمهوری جهان و اقدامات رئیس جمهوری آمریکا نباید ضرورتا مورد رضایت دیگران واقع شود . از این رو ، ترامپ ابایی ندارد که اقدامات وی با خشم جهانی مواجه شود . برای این گروه تنها ماندن از ضعیف ماندن بهتر است ؛ البته مشروط بر این که این تنهایی ، به گفته ترامپ " آمریکا را دوباره شکوهمند سازد . " در حالی که سیر تحولات چند سال اخیر نشان می دهد به موازات حرکت آمریکا به سمت تنها شدن ، از نقش ، نفوذ و قدرت این کشور نیز کاسته شده است .
تا دو دهه قبل ، آمریکا از توان انگاره سازی در نظام بین الملل برخوردار بود . به عبارت دیگر هر رفتار و تصمیم آمریکایی ها از سوی تعدادی از کشورها به عنوان الگو قلمداد می شد و واشنگتن حرف نهایی را بر زبان جاری می کرد . به عنوان مثال، زمانی که دولت وقت آمریکا در اوایل دهه گذشته خروج این کشور از پیمان آب و هوایی کیوتو را اعلام کرد ، این توافق بین المللی از بین رفت . یا زمانی که آمریکا به عراق لشکر کشی کرد ، در نهایت متحدان ناراضی واشنگتن همچون آلمان و فرانسه نیز به ائتلاف ضد صدام پیوستند . اما در دهه دوم قرن جاری ، جهان به اندازه گذشته دنباله روی آمریکا نیست . اروپا اعلام کرده است تصمیم ترامپ در مورد قدس را نمی پذیرد و در صورت خروج احتمالی آمریکا از برجام ، راه جداگانه ای را در پیش خواهد گرفت . این رویکرد نشان می دهد که جهان از این پس منتظر نمی ماند تا ببیند ساکن کاخ سفید چه تصمیمی می گیرد و از آن تبعیت کند . جهان کنونی به مراتب بیش از آن چه آمریکایی ها تصور می کنند ، چند قطبی و چند وجهی شده است که در آن ، گرچه آمریکا قدرت برتر نظامی و تا حدودی قدرت برتر اقتصادی به شمار می آید ، اما دیگر قدرت رهبری کننده جهان نخواهد بود .
مکرون بدهکار است نه طلبکار!
محمد علومی در وطن امروز نوشت:
امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در مصاحبه اخیر خود با شبکه «فرانس
24» بار دیگر خواستار «تکمیل برجام» با مذاکره بر سر توان موشکی جمهوری
اسلامی ایران شده است. وی در عین حال اظهار کرده است مذاکره بر سر توان
موشکی ایران، نباید خللی به متن توافق هستهای وارد کند! همچنین رئیسجمهور
فرانسه در قسمتی دیگر از سخنان خود که اتفاقا کمتر مورد توجه رسانههای
بینالمللی قرار گرفته است، از تعهد عربستان سعودی مبنی بر عدم حمایت از
گروههای تروریستی خبر داده است! به گفته رئیسجمهور فرانسه، محمد بن
سلمان، ولیعهد سعودی به او وعده داده است در زمینه قطع کمک مالی به
تروریستها اقدام کند! مکرون این موضوع را در پاسخ به سوالی درباره چرایی
حمایتهای پاریس از ریاض (حمایتهای تسلیحاتی و...) بیان کرده است. درباره
اظهارات اخیر مکرون نکاتی وجود دارد که نمیتوان بسادگی از کنار آنها گذشت.
نخست اینکه در دیدار شهریورماه امسال (سپتامبر سال 2017) میان روسای جمهور
آمریکا و فرانسه در نیویورک و در حاشیه برگزاری نشست مجمع عمومی سازمان ملل
متحد، میان مکرون و ترامپ تقسیم کاری وقیحانه علیه جمهوری اسلامی ایران
شکل گرفت. بر این اساس، مکرون متعهد شد در مواجهه با برنامه موشکی جمهوری
اسلامی ایران، نقش «پلیس بد» را ایفا کرده و به اصلیترین بانی اعمال فشار
بر تهران جهت برگزاری مذاکرات موشکی تبدیل شود. بنابراین توطئههای مشترک
فرانسه و آمریکا علیه ایران، پس از جلسه مشترک مکرون و ترامپ در نیویورک
رنگوبوی تازهای به خود گرفت.
این روند تا امروز ادامه دارد. بر اساس آنچه منابع آگاه خبر میدهند، مکرون
به ترامپ تعهد داده است موانع حقوقی موجود درباره احتمال تداخل برجام با
فعالیتهای موشکی ایران را از بین ببرد! با این حال اظهارات مکرون نشان
میدهد او خود نیز نتوانسته است مرزبندی مشخصی میان برجام و توان موشکی
ایران داشته باشد. رئیسجمهور فرانسه از یکسو بر غیر قابل تغییر بودن توافق
هستهای تاکید میکند و از سوی دیگر، توافق برجام بدون مهار موشکی ایران
را توافقی بیفایده قلمداد میکند! مکرون از یکسو بخوبی میداند نمیتواند
موضوع اعمال محدودیتهای موشکی علیه ایران را در قالب یک «الحاقیه» به
برجام ضمیمه کند، زیرا در آن صورت، سخن وی مبنی بر «تغییرناپذیری برجام»
نقض میشود. از سوی دیگر، رئیسجمهور ناتوان فرانسه، مانند ایالات متحده
آمریکا نسبت به مخالفت کامل نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر انقلاب نسبت
به هرگونه مذاکره بر سر توان دفاعی و موشکی کشورمان آگاه است. در چنین
شرایطی مذاکره موشکی با ایران را در قالب یک «گفتوگوی جدا از برجام»
نمیتوان برگزار کرد! بنابراین مکرون در عین اینکه میداند چه میخواهد،
نتوانسته و نخواهد توانست مکانیسم و روشی معقول برای رسیدن به هدف خود پیدا
کند.
نکته دوم به اظهارات رئیسجمهور فرانسه درباره ریاض و رویکرد تروریستی
رژیم سعودی بازمیگردد. ماه مارس امسال، فرانسوا اولاند، رئیسجمهور سابق
فرانسه مجوز فروش تسلیحات به عربستان سعودی را به ارزش 455 میلیون یورو
صادر کرد. امانوئل مکرون نیز پس از حضور در کاخ الیزه این روند را ادامه
داد تا فروش سلاح به عربستان از سوی فرانسویها روندی تصاعدی پیدا کند. با
افشای جنایات آلسعود در قبال ملت یمن و افزایش شدید مخالفت افکار عمومی
فرانسه و اروپا با حمایتهای تسلیحاتی غرب از ریاض، مکرون از تعهد محمد
بنسلمان به خود برای عدم حمایت از گروههای تروریستی پرده برداشته است! به
عبارت بهتر، مکرون عملا اذعان کرده در جریان حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم
ریاض از گروههای تروریستی در منطقه بوده است. بدون شک این اعتراف مکرون،
فراتر از اینکه یک گاف سیاسی بزرگ محسوب میشود، دارای آثار و تبعاتی حقوقی
است. اظهارات اخیر مکرون، خود برای اثبات حمایت غیرمستقیم فرانسویها از
تروریسم در منطقه غرب آسیا کافی است. بر این اساس، فرانسه با علم به اینکه
ریاض از گروههای تروریستی در منطقه حمایت میکند، به صادرات سلاح به رژیم
سعودی ادامه داده است.
نکته سوم به رویکرد دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان در قبال فرانسه و
رئیسجمهور جوان این کشور بازمیگردد. متاسفانه دستگاه دیپلماسی کشورمان
همچنان نسبت به مکرون و کاخ الیزه در قالب یک «واسطه» میان تهران و
واشنگتن مینگرد. این در حالی است که پاریس نقش مکمل ایالات متحده آمریکا
را در تقابل موشکی، هستهای و منطقهای با ایران ایفا میکند. سوال اصلی
اینجاست: چرا دستگاه دیپلماسی کشورمان از ملاقات ماه سپتامبر مکرون و ترامپ
در نیویورک بسادگی گذشته و پس از آن نیز همچنان رویکرد ایجابی خود را نسبت
به دولت فرانسه حفظ کرده است؟ هماکنون کار به جایی رسیده است که
تحلیلگران فرانسوی از سفر مکرون به ایران، به عنوان سفری مهم برای اتمام
حجت با کشورمان یاد میکنند! آیا زمان آن نرسیده است که دستگاه دیپلماسی
کشورمان این معادله را تغییر دهد؟ آیا انداختن فرش قرمز برای سیاستمداری که
خواستار تحریم موشکی ایران و تحدید منطقهای کشورمان است صحیح است؟
رئیسجمهور جوان فرانسه که به واسطه گافهای سیاسی خود به بازماندهای ناشی
برای ژنرال دوگل تبدیل شده است، نسبت به سفر سال آینده میلادی ( 2018 )
خود به ایران به عنوان فرصتی برای «تهدید مستقیم» کشورمان و اثبات وفاداری
خود به ترامپ مینگرد. در چنین شرایطی جمهوری اسلامی ایران نیز باید از این
سفر به عنوان فرصتی برای بازخواست شدید و مواخذه جدی رئیسجمهور فرانسه
بابت بازی در زمین کاخ سفید استفاده کند. هماکنون فرصت اندکی جهت تغییر
این معادله و برخورد مقتدرانه (با تکیه بر منافع ملی) در قبال دولت
فرانسه باقی مانده است. با این حال همچنان نشانهای دال بر اصلاح این
رویکرد در میان مقامات دستگاه سیاست خارجی کشورمان وجود ندارد.
انتقال سفارت امریکا چرا؟
محمدرضا نقدی در روزنامه جوان نوشت:
این روزها در پی تصمیم رژیم امریکا مبنی بر انتقال سفارت خود در فلسطین اشغالی به بیتالمقدس، تحلیلگران برابر روال خود دست به قلم شدهاند یا با حضور در مصاحبه با رسانهها در مورد ابعاد این مسئله اظهارنظر میکنند. بخش زیادی از این تحلیلها و اظهارنظرها مربوط است به چرایی این تصمیم امریکا و پاسخ به این سؤال که چرا در این مقطع زمانی امریکا چنین تصمیمی را گرفت. با نهایت احترام به همه تحلیلگرانی که در پاسخ به این سؤال دلایلی را مطرح میکنند میتوان با قاطعیت گفت که هر کس در تحلیل خود برای این اقدام دلایل منطقی و قابل درک نه فقط در جهت منافع امریکا ولو در راستای منافع رژیم صهیونیستی بیاورد دچار خطا شده است چرا که این تصمیم فاقد هر فایدهای برای آنهاست.
واقعیت این است که مدتهاست رژیم امریکا دچار سردرگمی و آشفتگی در تصمیمگیریهای کلان شده است و مرتباً برخلاف منطق منفعتطلبانه و علیه اهداف سلطهجویانه خود تصمیم میگیرد. این موضوع هرچند در ماههای اخیر شدت یافته لکن فقط هم مربوط به شخص ترامپ نمیشود بلکه مربوط به کل حاکمیت ایالات متحده است. در دولت قبلی امریکا یک روز ضربالاجل برای حمله به سوریه معلوم کردند، در فاصله کوتاهی پس از اتمام ضربالاجل انصراف خود را اعلام کردند، یک روز برای مردم ایران شعر حافظ خواندند و تمجید کردند، هنوز این موضوع از تیتر خبرها بیرون نرفته، دادن داروهای بیماریهای صعبالعلاج به ایران را تحریم کردند در دولت جدید هم همین روال ادامه دارد. رئیسجمهور جدیدشان هم روزی از مردم ایران تمجید میکند و مدعی میشود که حامی مردم ایران است و میخواهد مردم را از دست حکومت ایران نجات دهد یک ماه بعد در سازمان ملل رسماً اعلام میکند که مردم ایران یک ملت تروریست هستند.
یک روز در مقابل دیدگان تمامی سران کشورهای جهان در سازمان ملل کره شمالی را به محو از روی کره زمین تهدید میکند و سه هفته بعد در جمع بزرگی از سران کشورهای جهان میگوید آرزو دارم با رئیسجمهور کره شمالی بنشینیم شربتی بخوریم و گپ بزنیم و دوست باشیم و... این روزها موضعگیریهای فراوان متناقص از این دست از سوی امریکاکم نیست. شاید کسی تصور کند این تناقضها همان سیاست چماق و هویج است حال آنکه اینطور نیست. در اعمال سیاست چماق و هویج تشویق به همکاری با اعلام خطرات و تنبیهات ناشی از عدم همکاری همزمان یکجا مطرح میشود و به طرف مقابل فرصت داده میشود تا از میان دو راه یکی را انتخاب کند نه اینکه زمانی خطر را منتفی اعلام و حرف دوستی را وسط بکشد و بعد از مدتی برعکس عمل کند. یا عدهای ممکن است ریشه این خطاها و تناقضات را در شخصیت ترامپ جستوجو کنند که این هم غلط است.
اولاً این تناقضات از دوره قبل وجود داشته، ثانیاً هیچگاه یک قدرت جهانی با ساختارهای پیچیده تصمیمگیری و تصمیمسازی اختیار خودش را به دست یک نفر نمیدهد و خصوصاً ترامپ که نقاط ضعف بزرگی چون شاکیان متعدد تجاوز جنسی یا پرونده خطرناکی مثل ارتباط با روسیه در دوره انتخابات را دارد و برای جبران این گافهای بزرگ مجبور است برابر خواست سرویسهای اطلاعاتی و شبکه تصمیمگیری رژیم امریکا عمل کند. پس دلیل این درهمریختگی سیاستهای ایالات متحده چیست؟
پاسخ این سؤال را باید در بررسی سنن الهی یافت. آنجا که قرآن(آیه 16 سوره اسراء) میفرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا ان نُهْلِک قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»
«و چون زمان آن فرا رسد که دیاری را نابود کنیم، بر نعمت توانگران و مرفّهان آن می افزاییم و آنان با سرمستی بندگی خدا را رها می کنند و در آن دیار به فسق و فجور میپردازند، در نتیجه آن سخن (وعده عذاب ) درباره آنان تحقق می یابد و آنجا را به کلّی نابود می کنیم.» یا آنجا که امیرالمومنین(ع) در فرمان به مالک اشتر میفرماید: «وَمَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَکانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّی یَنْزِعَ أَوْ یَتُوبَ.»(نامه53)
«هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز دشمن او میشود. و خدا با هر که دشمنی کند، منطق را از او میگیرد و خدا همواره با او در جنگ خواهد بود تا از این کار باز ایستد و توبه کند یا شکست بخورد.»
وقتی کسی آشکارا به بندگان خدا ظلم میکند و ظلم را از حد میگذراند. خدا با او وارد جنگ میشود. امیرالمومنین میفرماید:« من خاصمه الله ادنی» کسی که خدا با او به جنگ و دشمنی برخیزد دلیل و منطق را از او میگیرد. بنابراین جستوجوی دلیل و منطق برای تصمیمات و رفتارهای رژیم امریکا در چنین شرایطی نابجاست. این یک شرایط استثنایی نیست. این سرنوشت همه طاغوتها در پایان عمر ننگین آنهاست. همانطور که در مورد فرعون و نمرود نقل شده است و همانطور که خودمان در سال آخر رژیم شاه شاهد بودیم.
سال 57 را که به خاطر دارید. شاه ملعون دولت آشتی ملی تشکیل داد و هنوز امضای آشتی ملی خشک نشده بود 17 شهریور با برقراری حکومت نظامی چه کشتاری به راه انداخت. هنوز چندی نگذشته بود انبوهی از زندانیان مبارز را که هرکدام میتوانستند جمع زیادی از مردم را به مبارزه بکشند آزاد کرد، چند هفته بعد دستگیریهای گستردهای از افرادی که خیلی خیلی از آن زندانیان سیاسی کماثرتر بودند انجام داد و جمعیتی چند برابر آزاد شدهها را زندانی کرد، ماه بعد در مصاحبه تاریخی خود ادعا کرد که صدای انقلاب ملت ایران را شنیده و به انقلاب مردم احترام میگذارد و نخست وزیر و رئیس ساواک را زندانی کرد ولی هنوز طنین صدای این عذرخواهی و وعده نرمش با مردم در رسانهها استمرار داشت که مردم شاهد کشتارهای عجیب و غریب، این بار زیر گرفتن مردم و خودروها با تانک در خیابانها بودند. تصمیمات و رفتارهای امروز امریکا کاملاً از همان قاعده پیروی میکند و دلیل و منطقی برخاسته از یک کانون تفکر را ندارد بلکه بیشتر از روی اضطرار و دستپاچگی است همانطور که امیرالمومنین میفرماید: «من خاصمه الله ادحض حجته.»
چه کسی است که نداند حاکم کردن یک بچه به سرنوشت عربستان و وادار کردن او به قرارداد 480 میلیارد دلاری تسلیحاتی در شرایط وخیم اقتصادی عربستان چه تبعاتی برای بزرگترین متحد امریکا در منطقه دارد؟ چه کسی است که نفهمد دستگیری و سرکیسه کردن شیوخی که همه هویت آل سعود هستند چه عواقبی برای سرنوشت این رژیم دارد؟ چه کسی است که نداند و بازی بچگانه بازداشت سعد حریری چگونه جبهه مقاومت را متحد و آل سعود را بی آبرو و منزوی میکند.
هر دیپلمات مبتدی هم میفهمد که نحوه برخورد امریکا با برجام چه فرصت تاریخی را برای تثبیت نفوذیهای امریکا در ایران سوزاند و چه بلایی بر سر خط سازش آورد یا بازی استقلال کردستان عراق چه ضربهای به حضور امریکا در عراق زد. ساده لوح ترین سیاستمدار هم میتوانست حدس بزند با تصمیم امریکا مبنی بر انتقال سفارت خود به بیت المقدس چه غوغایی علیه امریکا به راه خواهند افتاد. تصمیمی که از سید حسن نصراله و اسماعیل هنیه در خط مقدم مبارزه با صهیونیسم تا سران صهیونیستی اروپا و سازمان ملل را به موضع واحد علیه امریکا رساند و هزینههای زیادی را که برای فراموشی فلسطینی و دشمن نمایاندن ایران و حزبالله برای کشورهای اسلامی شده بود، یک شبه بر باد داد.
اندیشکدههای امریکایی با کمک رسانههای تراز اول جهان و حکام مرتجع منطقه حداقل 10 سال بهطور مستمر کار کردند تا مسئله فلسطین را به فراموشی ببرند و آن را از صدر کارهای امت اسلامی خارج کند ولی این تصمیم امریکا تمام این زحمات را یکباره بر باد داد. بنابراین تحلیلگران برای اینکه به خطا نیفتند منبعد بهتر است برای تصمیمات و اقدامات امریکا دنبال دلیل و منطق نگردند. این ترامپ نیست که عقلش را از دست داده این کلیت رژیم امریکاست که خون کودکان فلسطینی و یمنی دامنش را گرفته است و او را به زیر کشیده است.
منبعد شما هر روز شاهد این رفتارهای غیرمنطقی خواهید بود. رفتارها و تصمیماتی که به هر طرف بچرخد یک نتیجه بیشتر ندارد و آن سقوط بیشتر امریکا و نزدیکتر شدن به فرو پاشی کامل امریکا و اسرائیل و تحقق این سنت الهی است که قرآن میفرماید:
وَ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ وَ أُمْلی لَهُمْ آن کیدی مَتینٌ (سوره اعراف) یعنی کسانی که نشانههای ما را تکذیب میکنند یواش یواش از جایی که به فکرشان هم نمیرسد آنها را پایین میکشیم به آنها مهلت میدهم چرا که نقشه ام حساب شده است (182 و 183 اعراف)
این واقعیت برای افراد خردمند یک پیام دارد. هیچ گفتوگو و معاهدهای با این مرکز تصمیمگیری آشفته به نتیجه نخواهد رسید و ارتباط با این طاغوت رو به زوال جز ذلت و خواری و نکبت دستاوردی نخواهد داشت و مذاکره و امتیاز به کشورهای اروپایی که رهبری چنین رژیم به هم ریخته و در حال فروپاشی را پذیرفتهاند به همان اندازه و غیرخردمندانه است که مذاکره و امتیازدهی به بختیار بعد از فرار شاه خائن.
مستضعفان بدون شک پیروز این میدان هستند و البته این پیروزی آنطور که مولای ما در عید مولود فرمودند یک شرط دارد و آن هم استمرار مقاومت و ایستادگی در مقابل طاغوت است.
جبهه استکبار روز به روز ضعیفتر و به نابودی کامل نزدیکتر و جبهه مستضعفین و مردم آزادیخواه جهان روز به روز مستحکم تر و فشردهتر خواهد شد. خدا منطق و قدرت برنامهریزی عالمانه را از مستکبران گرفته، به زودی جانشان را هم خواهد گرفت. الیسالصبح بقریب.
هدفمندی یارانهها روی ریل اصلی
میثم موسایی در روزنامه ایران نوشت:
صبح روز یکشنبه هفته جاری لایحه بودجه سال 1397 بهعنوان مهمترین سند مالی
دولت تقدیم مجلس شد که در مقایسه با بودجههای سنواتی گذشته تغییرات
محسوسی دارد. یکی از این تغییرات مثبت نگاه جدید دولت به قانون هدفمندی
یارانه هاست. درحالی که طی هفت سالی که از اجرای این قانون میگذرد، یارانه
نقدی بهصورت مساوی بین تمام ایرانیان توزیع میشد، در لایحه پیشنهادی
دولت شاهد تغییر اساسی در نحوه توزیع و هزینه کرد یارانهها هستیم.
درحالی که هدف اولیه قانون هدفمندی یارانهها، «هدفمند کردن» میلیاردها
تومان یارانه مستقیم و غیرمستقیمی بود که دولت میپردازد، ولی با تقسیم
عواید حاصل از افزایش قیمت حاملهای انرژی به صورت مساوی میان تمام اقشار
جامعه شامل پردرآمدها و نیازمندان این هدف مغفول ماند و حتی در ادامه با
کسری به وجود آمده بهدلیل افزایش تعداد یارانه بگیران دولت مجبور به
برداشت از محل بودجههای عمرانی و استقراض از بانک مرکزی شد. بدین ترتیب
روش ناصحیح اجرای این قانون به یکی از معضلات اصلی دولت تبدیل شد.
درلایحه بودجه سال آینده، دولت با کاهش حدود 19 هزار میلیارد تومانی اعتبار
یارانه نقدی قصد دارد تا با حذف پردرآمدها و اقشار متوسط یارانه نقدی را
به دست افراد مستحق و نیازمند برساند. بدین ترتیب به جای اینکه ماهانه مبلغ
45 هزار و 500 تومان میان حدود 75 میلیون نفر توزیع شود، با حذف حدود نیمی
از یارانه بگیران، سهم بیشتری به تحت پوششان نهادهای حمایتی از جمله کمیته
امداد و بهزیستی اختصاص مییابد.
پرداخت یارانههای نقدی و غیر نقدی به اقشار آسیب پذیر کشور یک امر مهم
است، چراکه این افراد به کمکهای نقدی دولت نیازمند هستند؛ با وجود آنکه
رقم پرداخت یارانههای نقدی چندان قابل ملاحظه نیست، اما در سطح زندگی
بسیاری از دهکهای پایین جامعه اثر مثبت گذاشته است و دولت میتواند بخشی
از مبالغ حاصل از کاهش بودجه یارانه نقدی و غیرنقدی خانوارها را به افزایش
سهم این اقشار اختصاص دهد.
البته با وجود اینکه کاهش بودجه یارانه نقدی و غیرنقدی یکسان برای خانوارها
اقدام مثبتی در لایحه بودجه سال 97 به شمار میرود اما ایده آل نیست، ایده
آل این است که هزینه کم شده یارانههای نقدی بهسمت توسعه و تکمیل
زیرساختهای بهداشت و درمان و تأمین اجتماعی هدایت شود که یکی از وظایف
دولت در کنار کاهش بودجه یارانهها تلقی میشود.
بودجهریزی بر مبنای عملکرد یکی دیگر از اقدامات مثبت دولت در لایحه بودجه
سال آینده است. این موضوع یکی از محاسن لایحه بودجه سال 97 است اما با
برخوردهای نرم تحقق این هدف آرمانی ممکن نخواهد بود، چراکه دستگاههای
ناکارآمد زیادی در کشور وجود دارد و امکان آنکه بتوانند با آمار نادرست
بودجه را به خود اختصاص دهند زیاد است. از سوی دیگر در بودجهریزی بر مبنای
عملکرد تنها لحاظ مباحث کمی کفایت نمیکند و در این بخش کیفیت نیز بسیار
مهم است و امیدوارم که نمایندگان مجلس در تصویب بودجه به آن توجه کنند.
درپایان باید گفت با وجود تمام نکات مثبت گنجانده شده در لایحه بودجه 97
برای جلوگیری از رکود در فضای اقتصادی باید تا حد ممکن هزینههای زاید حذف و
به سمت سرمایهگذاری در اقتصاد حرکت کرد. در کنار قانون بودجه نیاز تشویق
سرمایهگذاران خارجی به سرمایهگذاری در ایران نیز وجود دارد که امیدواریم
سال آینده در این زمینه دولت موفق باشد.
پوپولیسم بازمیگردد؟
ناصر فکوهی در شرق نوشت:
هفتههاست گروهی از مسئولان پیشین که بیلان مصیبتباری از حضور هشتساله خود در قوه مجریه برای کشور بر جای گذاشتند، شروع به اجرای برنامههایی نمایشی کردهاند که هریک از مسئولان دیگر، مطبوعات و رسانهها و حتی طرفداران خود آنها تلاش میکنند عقلانیتی را که وجود ندارد، به صورت منفی یا مثبت در آن بجویند تا بتوانند آن را درک کنند. در رفتارهای این گروه که از رئیس دولت پوپولیستِ پیشین و معاونانش که اغلب تحت تعقیب قضائی هستند، نوعی نبود عقلانیت و لودگی و مسخرگی مشاهده میشود. شکل بروز آن، گاه بهدستگرفتن زنبیل پلاستیکی قرمزرنگ اقشار فقیر قدیم برای حمل مدارک خود به دادگاه و گاه به سخرهگرفتن یک رسم قدیمی و قابل احترام یعنی بستنشستن در مکانی مقدس بوده است؛ اما آیا میتوان این نبود عقلانیت را معادل ناآگاهی از گرایشهای سودجویانه یا تمایل به گریز از پاسخدهی و شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت خطاهای گذشته دانست؟ مسلما چنین نیست و درست برعکس، این دراماتیزهکردن به معنای نمایشیکردن، به مضحکهگرفتنها و سخنرانیهای جنجالی، به قصد دقیق همین منظور اخیر انجام میشود؛ اما بحث ما در این یادداشت به موضوع این گروه مربوط نمیشود. فراهمشدن زمینه حضور احمدینژاد در قدرت، موضوعی بود که تاوان بزرگی نیز بابت آن پرداخت شد. مسئله ما این نیست؛ زیرا در همان زمان به این موضوع در یادداشتها و مقالات متعدد پرداختیم که همگی در دسترس و قابل مراجعه و ارزیابی هستند و یک خط از آنها نیز نیاز به تغییر ندارد.
مسئله یادداشت ما در اینجا هشدار نسبت به آن است که وقوع خطایی به نام احمدینژاد در تجربه ایران پس از انقلاب به معنای ضمانتیافتن ما از تکرار پوپولیسمهایی از نوع خود او یا از انواع دیگر پوپولیسم که به همان اندازه میتوانند زیانبار باشند، نیست. برای این منظور چند مثال در جهان کنونی و تاریخ معاصر خواهم آورد که در آنها قصد مقایسه شخصیتها یا موقعیتها نیست؛ بلکه منظور آن است که هیچ کشوری با هیچ موقعیتی نمیتواند خود را برای همیشه و در هر شرایطی از خطر پوپولیسم مصون بداند و برای اینکه استدلال خود را روشن کنیم، ابتدا از خود پوپولیسم و معنای آن شروع میکنیم. پوپولیسم در سادهترین معنای آن یعنی یک گفتمان و عملکرد سیاسی که به جای تدوین یک برنامه سیاسی مدیریتی مناسب، هدف خود را ارائه راهکارهایی ساده و به نظر کاملا کاربردپذیر برای مسائلی پیچیده قرار میدهد تا مردم را به سوی خود جذب کند. برای آنکه هر نوع از پوپولیسمی بتواند موفق شود، ابتدا باید ساختارهای پیچیده واقعیت را نفی کرده و اصولا «پیچیدگی واقعیت» را یک «توطئه» بنامد. همه مشکلات را به مسائلی کوچک و به سهولت حلشدنی تعریف کند که برای آنها راهحلهایی ساده و سریع وجود دارد؛ اما باز هم «توطئه»ای اجازه انجام این راهحلها را نمیدهد. پوپولیسم، نیاز به عقلهایی فروکاسته به ذهنیتهای سادهاندیش یا کنشگرانی اجتماعی دارد که از سر استیصال حاضر باشند این سادهاندیشی را حتی به خود تحمیل کنند.
اینکه با هر زحمتی شده، خود را گول بزنند تا جای ناامیدی مطلقی که وجودشان
را گرفته و زندگی را برایشان ناممکن کرده است، بهنوعی امید واهی بدهند.
به عبارت دیگر برای پوپولیسم باید مخاطبانی داشت که یا واقعا راهحلهای
مضحکی را که برای حل مسائل و مشکلات پیشنهاد میشود، واقعی و نه واهی
بدانند یا با وجود داشتن شعور، حاضر شوند این واهینبودن را بپذیرند. پس از
این مرحله، دوران خطرناکی آغاز میشود که همه چشم امید به «تصادف» و
گردهمآمدن «شانسها» میبندند که شاید واقعا راهحلهای مطرحشده با وجود
همه پیشبینیها و همه عقلانیتها به جایی برسند. به عبارت دیگر همه حاضرند
چشم بر عقل خود ببندند و همه شانسها را به امید واهی بدهند. نتیجه نیز
همیشه یکی و همیشه روشن است: افسردگی، سرخوردگی، زیان شدید و نیاز به
شروعکردن کار از جایی بسیار پیشتر از نقطه شروع. تاریخ سیاسی جهان آکنده
از این پوپولیسمهای گوناگون است؛ سادهلوحی و پوپولیسم استعماری که این
تصور را گسترش میداد که میتوان به سرزمینهای دیگر رفت، آنها را غارت
کرد، مردمانش را کشت و بعد به خانه بازگشت و همه چیز را به فراموشی سپرد و
هرگز تصورش را هم نمیکرد که روزی بلاهایی را که در سرزمینهای دور بر سر
مردمان آورده میشود، در کوچه و خیابانهای پاریس و لندن بر سر خودشان
بیاید. سادهلوحی و پوپولیسم که به این توهم دامن میزد و میزند که
میتواند نابرابری را به موتور یک مصرف مهارنشدنی تبدیل کند و پیوسته آن را
افزایش دهد و با این کار برای ابد توسعهای بیپایان را تضمین کند؛
بیآنکه خشونت اختلافات طبقاتی در ثروت و قدرت، چنین جهان دیوانهای را به
نابودی سوق دهد. سادهلوحی و پوپولیسم توتالیتاریستی (مارکسیستی و فاشیستی)
که این توهم را گسترش میدادند که راهحل مشکلات بزرگ انسانی، پیشگرفتن
یک الگوی پیشساخته «انسان» (پرولتری یا فاشیستی) و بازتولید همه آدمها
براساسآن (البته بر ساختار یک دروغ بزرگ که خود نیز میدانستند) است.
سادهلوحی و پوپولیسمهای آمریکای لاتینی در تمام قرن بیستم و حتی ابتدای
قرن بیستویکم بر پایه کاریزمای یک فرد قدرتمند ضدپارلمانتاریست و ضدسیاست
حرفهای که نتایج فاجعهبارش را از دیکتاتوری ژنرالها تا پوپولیسم چپ مدل
کوبایی امروز در کشورهای مختلف این قاره میبینیم و سرانجام پوپولیسم مخرب و
همان اندازه سطحینگرانه نولیبرالی که فاجعه و مصیبت و کابوسی به نام
ترامپ را به وجود آورد و بر سر آمریکا و جهان خراب کرد. این مدلها لزوما
به هم مربوط نیستند و از ساختارهای گاه بسیار متفاوتی تبعیت میکنند؛ اما
منطق درونیشان یکی است. این امر متأسفانه نشاندهنده قدرتی است که
ساختارهای خیال نسبت به ساختارهای منطق در خود دارند و این به معنای آن
نیست که خیال را باید کنار گذاشت؛ اما به این معناست که اگر نتوانیم خیال
را در زندگی خویش بهگونهای که شایسته آن است، رشد دهیم، بیشک در دامی
خواهیم افتاد که پیش پایمان میگسترد. پوپولیسم خطری نبوده و نیست که از سر
جامعه ما گذشته باشد؛ جوامعی با صدها سال پیشینه دموکراسی، امروز گرفتار
پوپولیسم هستند. جوامعی با سنتهای دیرینه عقلانیت و فلسفه دچار پوپولیسم
شدهاند و تنها و تنها یک راه برای مقابله با پوپولیسم و بازگشت آن وجود
دارد و آن جدیگرفتن مقابله دائم با احتمال این بازگشت با افزودن پیوسته به
امکانات و قابلیتهایی که امکان اندیشیدن و مبادله فرهنگها و تجارب را
بهویژه در حوزه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هرچه بیشتر کند. تاریخ و شناخت
آن در قالبهای تحلیلی و نه در قالبهای کلیشهای و تقویمی (کاری که همیشه
ما کردهایم) امری ضروری برای همه ما به شمار میرود. درسهایی که تاریخ هر
پهنهای برای خود و برای دیگر پهنههای فرهنگی دارد، بیشمار است؛ اما
برای آموختن و آموزاندن این درسها نیاز به رسانهها، مطبوعات، شبکهها و
انجمنهای آزاد مستقل و باورمند به آزادی، برابری، صداقت و اخلاق است.
هزینه اختلافها در جهان اسلام
جلال خوشچهره در روزنامه ابتکار نوشت:
حالا بهتر میتوان درک کرد؛ طالبان، القاعده، داعش و جبههالنصره،
درگیریهای قومی و مذهبی و ... چه اندازه در انفعال افکار عمومی مردم
خاورمیانه در دفاع از ارزشهای دینی خود موثر بودهاند.
اعلام بهرسمیت شناختن «بیتالمقدس» بهعنوان پایتخت رژیم اسرائیل از سوی
«دونالدترامپ» رئیسجمهوری ایالات متحده، بیش از هرچیز با اطمینان خاطر از
این مهم بود که دولتهای عربی که در واقع باید جلودار اعتراضها علیه این
اقدام باشند، کمترین واکنش لازم را خواهند داشت. مردم منطقه نیز که از
کارنامه سیاه گروههای تکفیری به جان آمدهاند، اکنون آرامش را بر هرگونه
ناآرامی احتمالی خارج از کنترل ترجیح میدهند. بهعبارت دیگر، واشنگتن با
این پیشبینی که احتمال شکلگیری انتفاضه دیگر در فلسطین و کشورهای
خاورمیانه بسیار کمتر از دهههای گذشته است، خطر اعلام پایتختی بیتالمقدس
را برای اسرائیل اعلام کرد. اگرچه اعتراضهای گسترده در سرزمینهای اشغالی،
بیروت، جاکارتا و دیگر نقاط جهان اسلام تا حدود زیادی گمان آمریکاییان را
دچار تردید کرده است، اما واقعیت این است که این واکنشهای اعتراضی به
اندازه زلزلهای نیست که جنگ 1973 اعراب و اسرائیل و نیز توافق صلح 1979
انورالسادات و مناخیم بگین درپی داشت. جالب اینکه واکنش اعتراضی اتحادیه
اروپا به اقدام ترامپ بیش از اتحادیه عرب و یا دولتهای مسلمان بوده است.
انفعال دولتهای عربی به معنای تن دادن به وضعی است که رئیسان ایالات متحده
آمریکا از دهه 80 میلادی تا 2016 جرات انجام آن را نداشتند. دلیل اصلی هم
نه فقط دولتهای عربی، بلکه مردم مسلمان منطقه و بالتبع جهان اسلام بود.
اصولاً صلح «کمپدیوید» از آنرو فراگیر نشد که مردم منطقه مخالف آن بودند.
کما اینکه مذاکرات «اسلو» در دهه پایانی قرن گذشته میلادی نتوانست برای
بحران خاورمیانه و رابطه اعراب و اسرائیل نتیجه معلوم در پی داشته باشد. در
آن هنگام جهان اسلام با یک بحران مشخص روبرو بود؛ اشغالگری رژیم اسرائیل.
بهعبارت دیگر، همراهی مردم جهان اسلام و همسویی ـ حتی محافظهکارانه ـ
دولتهای مسلمان با خواست آنان، ناشی از دو عامل بود؛ نخست مظلومیت مردم
تحت اشغال فلسطین و مهمتر از آن، انگیزه دینی مسلمانان در اعتراض به اشغال
«قدس شریف» به عنوان متغیر همپوشاننده در حمایت از رهایی فلسطین.
گرفتاری در دام توطئهاندیشی نیست اگر گفته شود؛ گروههای تکفیری،
رقابتهای کشدار و بیحاصل جریانهای فلسطینی، بروز درگیریهای فرقهای و
کم تدبیری دولتهای مسلمان، بهویژه در منطقه، تاثیر فرساینده بر پیکر
دشمنی مشترک مسلمانان علیه اشغالگری رژیم اسرائیل بهجا گذاشته است.
بیشترین نتیجه جنگهای خاورمیانه تاکنون امنیت و عادی شدن اوضاع برای
اسرائیل است. آسودگی خیال دونالدترامپ از اقدام علیه ارزشهای دینی و سیاسی
مسلمانان و گستاخی روز افزون تلآویو، محصول پراکندگی جهان اسلام است.
تدبیر گوهری است که جهان اسلام و بهویژه مردم و دولتهای منطقه برای پایان
دادن به وضع جاری محتاج آنند. گستاخی دونالد ترامپ علیه قدس شریف، هزینه
اختلافها در جهان اسلام است.
از ایران دفاع کنید
در سرمقاله "صبح نو" امده است:
سوریه سرزمینی اسطورهای است و وعدههای آخر الزمان همگی ربطی به «شام» دارد. نزاع گستردهای که در هفت سال اخیر در این منطقه صورت گرفته، کاملاً سویهای مذهبی - سیاسی داشته و حالا بعد از صرف هزینههای انسانی و مالی گسترده، شاهد شکست پروژه «دولت اسلامی» داعشی هستیم.این اتفاق بی شک ماحصل تدابیر، اقدامات و استقامت ایران بوده است و بسیاری از تحلیلگران معتقدند که هم ما سهم اصلی در پیروزی داشتهایم و هم قدرتهای درگیر دیگر، بخشی کمتر.
حالا وقت خوشه چینی و تحقق آرزوها و آرمانهایی است که برای آن خونهای بسیار داده شده. رکن اصلی و عینی در این میان «دولت» جمهوری اسلامی است؛ دولتی که اکنون حدود یک سال است که در دمشق سفیری ندارد و مقامات ارشد آن رفت و آمدهای محدودی به سوریه داشتهاند. شرکای منطقهای، در این یارگیری لحظه آخر از ما اندکی پیش افتادهاند؛ چه در تبریک گویی رسمی و دولتی، چه در دیدارها و تماسهای دوجانبه روسای جمهور و وزرای خارجه، چه در محوریت یافتن در توافقهای بین المللی برای ترسیم آینده سوریه.رخوت و رکودی که در اقتصاد شاهد آن هستیم، گویا به دیگر ساحات سیاست ورزی نیز نفوذ کرده و سیاست خارجی معطوف به برجام، نتوانسته خود را با شرایط منطقهای جدید تطبیق دهد.
فرصتها خیلی زود به اتمام میرسد؛ ای کاش افق بالاتری در برابر چشمان مقامات رسمی دولتی گشوده شود و بهتر از دستاوردهای گران سنگ انقلاب اسلامی دفاع کنند.