(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/08/13 ـ شماره 4455 ـ صفحه 8)
** در مهرماه 1358 کلا فضای کشور ضد آمریکایی بود و این فضا به دلایل متعدد از جمله تهدیدات آمریکا، ملاقات مرحوم بازرگان نخست وزیر دولت موقت با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، ورود شاه به آمریکا و آغاز تحرکات عراق علیه ایران خیلی اوج گرفت و همه مسائل حکایت از این میکرد که آمریکا برنامه خاصی را در مقیاس گسترده ضد جمهوری اسلامیدر حال اجرا دارد.
* بیشتر درباره برنامه ضد ایرانی آمریکا توضیح میدهید؟
** آمریکا تبلیغات ضدایرانی را در مقیاس وسیع در دنیا شروع کرده بود. مقامات متعدد آمریکایی به منطقه رفت و آمد داشتند، بعضا خبرهایی درباره ملاقات آمریکاییها با صدام میرسید. مجموعه این مسائل ما را به این نتیجه میرساند که گویا قرار است اتفاقات مهمیدر منطقه بیفتد. به خصوص نقطهای که کمتر مورد توجه قرار گرفت، بحث تشکیل نیروی ضربتی بود که آمریکاییها تحت عنوان «واکنش سریع» تشکیل دادند و آن نیرو را به خلیج فارس فرستادند. وقتی همه این مسائل را کنار هم بگذاریم، جمع بندی آن میشود که قرار است آمریکاییها علیه ایران کارهایی بکنند. در حوزه داخلی بخشی از نیروهای انقلاب از عملکرد دولت به شدت ناراضی و عصبانی بودند. حضرت امام هم علاقمند بودند که دولت موقت تا پایان ساختارسازی نظام بماند یعنی انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود و دولت جدید براساس قانون اساسی استقرار پیدا کند، بعد دولت موقت کار را تحویل دهد و برود چون ایشان نمیخواستند عزل کردن و برکنار رفتن مسوولان کشور به عنوان قدرت نمایی تلقی شود.
نیروهای انقلاب در مقابل رویکرد دولت موقت انتظار داشتند کاری انجام شود اما شورای انقلاب اساسا هیچ انگیزه ای برای این کار نداشت. جریان دیگری هم که رسما نمیتوانست وارد شود؛ نیروهای انقلابی از جمله سپاه پاسداران، کمیته انقلاب، دادگاههای انقلاب و حزب جمهوری اسلامیهم مطیع نظر امام بودند. حضرت امام هم تمایلی به برکناری دولت موقت نشان نمیدادند، حتی اگر قلبا هم اعتقاد داشتند، به زبان نمیآوردند به خاطر آنکه شاید تبعاتش را در نظر میگرفتند. در هر حال یک مجموعه ای از نیروهای انقلاب جمع شدند با آقای موسوی خوئینیها و به این نتیجه رسیدند که مستقلا دست به تصرف سفارت آمریکا بزنند. اگر این اقدام مورد تائید امام قرار گرفت، میمانند، اگر مورد تائید قرار نگرفت، سفارت را تحویل میدهند و بیرون میآیند. شورای فرماندهی سپاه روز پنجم آبان در بیمارستان قلب به عیادت آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه رفت. شخصی آمد و یک صحبت خصوصی با آقای لاهوتی کرد و ما متوجه نشدیم که چه صحبتی شد. آقای لاهوتی به ما گفت « شما از اتاق خارج شوید چرا که آقای موسویخوئینیها میخواهد نکته مهمیرا خصوصی بگوید و بعد از رفتن ایشان شما بیایید».
از داخل اتاق به راهرو بیمارستان آمدیم. آقای موسوی خوئینیها یک ربع ماند و بیرون آمد. من تا قبل از این دیدار اصلا آقای موسویخوئینیها را ندیده بودم و تنها نام ایشان را شنیده بودم. بعد از ورود مجدد ما آقای لاهوتی برنامه آقای موسویخوئینیها را برای تسخیر سفارت داد و از ما خواست که با آنها همکاری کنیم.
حقیقتا باید بگویم که ما اصلا فکر هم نمیکردیم که چنین حرکتی بدون هماهنگی و اجازه حضرت امام قرار است انجام پذیرد، چرا که آقای لاهوتی به عنوان نماینده امام خیلی صریح و قاطع همکاری ما را جهت تسخیر سفارت خواستار شدند و ما همگی احساس کردیم که این دستور امام و حتی شورای انقلاب هم در جریان است. به هر حال جلسه شورای فرماندهان سپاه تشکیل شد و در آنجا آقای محسن رضایی که مسوولیت اطلاعات سپاه را برعهده داشت به عنوان رابط سپاه با دانشجویان انتخاب و ظاهرا بیشتر با آقای میردامادی مرتبط شد. به هر حال کار جلو رفت و سپاه به عنوان پشتیبان این کار قرار گرفت تا نیروی حفاظت و اقلام مورد نیاز دانشجویان را تأمین کند.
* سازماندهی اجرای کار هم برعهده سپاه بود؟
** واقعیت قضیه طراحی به عهده خود آن آقایان بود. سپاه فقط کمک در تامین وسایل مورد نیاز داشت.
* یعنی در شناسایی محوطه داخل سفارت سپاه نقشی نداشت؟
** خیر، حتی خود آنها هم چنین شناساییای نکرده بودند.
آقای نعیمیپور گفت «دانشجویان برای شناسایی محوطه سفارت بالای ساختمان اسکاچ برایت رفتند یا سوار اتوبوسهای دوطبقه ای شدند که در آن مسیر تردد داشتند.
محوطه غیر از داخل ساختمان است. آنچه مهم است مسئله داخل ساختمانهاست. یعنی کسی نمیدانست چه طور وارد ساختمانها شوند یا وضعیت اتاقها و سیستم ارتباطی سفارت چگونه است.
* حفاظت از سفارت با سپاه نبود؟
** به محض اینکه سفارت تصرف شد، سپاه به حفاظت از سفارت پرداخت تا دیگران سوءاستفاده نکنند و به داخل سفارت نریزند یا اتفاقات سویی نیفتد. این موضوع از نظر تاریخی خیلی مهم است که یک چنین کار بسیار حساس و مهمیبدون شلیک یک گلوله و بدون اینکه خونی از دماغ کسی بیاید، انجام شد. آن روزی که این اتفاق افتاد من به عنوان فرمانده سپاه در دفتر کارم بودم و لحظه به لحظه با تلفن کم و بیش در جریان ماجرا قرار میگرفتم. من هر لحظه احتمال میدادم، بگویند تیراندازی شروع شد، تعداد مجروحان و کشته شدگان این تعداد است و درخواست آمبولانس و اعزام به بیمارستان کنند. واقعا این انتطار را داشتم که خیلی هم عادی بود. بعد از حدود یک ساعت از شروع تا پایان، وقتی که گفتند دانشجویان همه ساختمانها را گرفتند و کارکنان سفارت را جمع کردند، واقعا آرام گرفتم و خیلی خدا را شکر کردم. بلافاصله از نخست وزیری با من تماس گرفتند.
* چه کسی؟
** آقای مصطفی چمران که آن زمان معاون نخست وزیر بود، با من تماس گرفت و خیلی تند و تیز و اهانت آمیز ناراحتی آقای بازرگان را انتقال داد و گله از اینکه «چرا این کار را کردید؟ مملکت را دارید بهم میزنید. شما فکر نمیکنید چه میشود؟» من به او گفتم «شما شهربانی و ارتش را در اختیار دارید. دستور دهید که داخل سفارت بروند و دانشجویان را بیرون بریزند». به من گفت «تو که میدانی آنها این کار را نمیکنند». گفتم «تو میگویی آنها این کار را نمیکنند آنوقت من به پاسدارها بگویم که بیرون بیایند؟». گفت «اصلا خودت این کار را کردی و ما میدانیم». خلاصه برخورد خیلی تندی کرد. با عصبانیت تلفن ما قطع و تمام شد. آقای صدر حاج سیدجوادی وزیر دادگستری بلافاصله با آقای لاهوتی تماس گرفت. آقای لاهوتی تلویحا گفت «این کار را ما کردیم، شما کاری به این موضوع نداشته باشید و به شما ربطی ندارد. برای شما مشکلی پیش نمیآید و از این صحبتها». در واقع قریب به این مضمون که مسئله حل میشود و شما خیلی ناراحت نباشید. ولی آقای سیدجوادی گفت «خیر، حتما سفارت آمریکا باید از تصرف کنندگان تخلیه شود» و آقای لاهوتی نیز گفت «باشد، قضیه را حل میکنم».
* آقای چمران عملا به شما گفت « همکار و همدست دانشجویان هستید».
** بله به صراحت گفت که ما که میدانیم «شما هم در این کار بودید و هستید».
* آقای نعیمیپور از دانشجویان پیرو خط امام در مصاحبه ای که با او داشتیم گفت «آقای چمران تا آخرین روز حیاتش هم معتقد بود روسها این کار را کردند».
** البته نهضت آزادیها به طور معمول همه مسائل دنیا را بین آمریکا و شوروی تقسیم میکردند.
* مگر شهید چمران نهضت آزادی بود؟
** بله، شهید چمران عضو نهضت آزادی بود.
* آیا از شهید چمران نیز سندی در سفارت آمریکا پیدا شد؟
** من هیچگونه سندی یا نامیاز شهید چمران در اسناد سفارت آمریکا ندیدم.
* پاسخ شما به کسانی که میگویند تسخیر سفارت متأثر از مواضع شوروی بود،چیست؟
** خیر، ربطی به این موضوع نداشت، البته اگرچه بعضی از ضدانقلاب نیز میگویند «آقای موسوی خوئینیها تحصیلکرده دانشکده پاتریس لومومبای شوروی بود و برای اینکه قضیه را جا بیندازند میگویند «آیت الله خامنه ای هم تحصیلکرده دانشگاه پاتریس لومومبای شوروی بود، بر همین استدلال هم کتاب «رفیق آیت الله» را مینویسند. حتی میگفتند «آمریکاییها بدشان نمیآمد در ایران یک انقلاب بشود».
* به نظر شما نهضت آزادی تا چه حد به انقلاب اعتقاد داشت؟
** نهضت آزادیها به قانون اساسی رژیم پهلوی اعتقاد داشتند، البته آقای بازرگان آبان 57 به پاریس رفت تا امام را قانع کند، رضایت دهد شاه سلطنت کند اما قانون اساسی رژیم شاه اجرا شود در غیر این صورت شوروی ایران را میگیرد و چنین و چنان میشود. آقای بازرگان در آنجا به امام اصرار میکند «مردم خسته شدند و دیگر نمیتوانند شهید بدهند». امام میگویند «خیر مردم خسته نشدند و من از مردم خبر دارم». نقل داستان صحبتهای امام با بازرگان به تواتر رسیده است. این تفکر آنها را نشان میدهد. اصلا توجیه ملاقاتشان با برژینسکی چه بود؟ میگویند «خطر شوروی احساس میشد و برای اینکه مثل افغانستان، ایران را اشغال نکند، ما میخواستیم با آمریکاییها کار کنیم».
* میگویند دیدار برژینسکی و بازرگان در الجزایر این موضوع را تداعی کرد که دولت آقای بازرگان درصدد همکاری با آمریکا برای بازگرداندن شاه به کشور و سرنگونی نظام جمهوری اسلامیاست. آیا این طور بود؟
** ابدا، امریکا شاه را به ایران برنمیگرداند. اصلا کارتر به طور جدی نمیخواست شاه برای معالجه به آمریکا برود. کسینجر و راکفلر مُصر بودند و او را مجبور به پذیرش این موضوع کردند.
* اما دلیل اصلی برای تسخیر سفارت نگرانی از تکرار کودتا در ایران بود
** بله این درست است ولی کودتا نه با شاه که پرونده اش بسته شده بود بلکه با بختیار. در ابتدای صحبت گفتم تمام قرائن نشان میداد قرار است اتفاق بزرگی بیفتد. منتها نه اینکه شاه را بیاورند بلکه صحبت سر این بود که بختیار را بیاورند و جمهوری اسلامیبه جمهوری ایرانی تبدیل شود. بر همین اساس بعدا کودتای نقاب یا نوژه را طراحی کردند. ما در تحقیقی که راجع به کودتای نوژه کردیم، دیدیم که تقریبا از اردیبهشت 58 کودتا کلید خورد و در تیرماه 59 لو رفت.
* اما دانشجویان پیرو خط امام میگویند ما از تکرار کودتای 28 مرداد 32 نگران بودیم چنین شبیهسازی یعنی اینکه آمریکا درصدد بازگردادن شاه بود.
** خیر، مسئله شاه تمام شده بود. شاه واقعا در حال مردن بود و آمریکاییها هم میفهمیدند. 6 ماه بعد از تسخیر سفارت نیز شاه مُرد. البته بحث کودتا جدی بود ولی هدف کودتا استقرار جمهوری بود نه سلطنت. مانند شیلی که سالوادور را ساقط کردند و پینوشه را آوردند، حکومت پینوشه سلطنت نبود.
* بعد از تسخیر سفارت آمریکا مذاکره ای با امام نداشتید؟
** واقعیت قضیه این است که ما نه به عنوان سپاه و نه به عنوان فرد هیچکدام هیچ صحبتی با امام نکردیم. کسانی هم که طراحی تصرف سفارت را داشتند علیالظاهر در حد یک تلفن و تماس با امام صحبت کردند و گفتند «ما این کار را کردیم و دولت هم چنین نظری دارد، شما چه میفرمایید؟»
* یعنی آقای لاهوتی هم نزد امام نرفت؟
** خیر. ساعت یک و نیم بعداز ظهر روز چهاردهم آبان آقای یزدی به عنوان وزیر خارجه با امام تماس میگیرد و خیلی جدی تبعات منفی تسخیر سفارت را بازگو میکند، مصراً میخواهد، امام دستور دهند، سفارت تخلیه شود و وضعیت به حالت قبل برگردد. حدود 10 دقیقه مانده به ساعت 2 بعد از ظهر این مکالمه تلفنی با خداحافظی تمام میشود. راس ساعت 2 که اخبار شروع میشود، اولین جمله امام این است که «یک عدهای از شیاطین میگویند سفارت را تخلیه کنیم. خیر، نباید تخلیه شود». در واقع امام تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان را تائید کرد. بعدها در ضمن صحبتهای شان گفتند «مگر نمیبینید مردم چقدر از این حرکت حمایت کردند و چه شوری در مردم ایجاد شد و گویا انقلاب دومیشده است». لذا دولت موقت ساعت 8 شب همان روز اعلام استعفا میکند.
* نیروهای سپاه به داخل سفارت هم وارد شدند؟
** نه، ما پاسداران را در اطراف سفارت برای جلوگیری از ورود افراد گذاشتیم تا احیانا کسی از دیوارهای سفارت بالا نرود و حمله نکند چون مطرح میشود احتمالا توده ایها یا سازمان مجاهدین خلق بخواهند این کار را انجام دهند تا به نوعی بگویند آنها هم در این قضیه شریک بودند. این موضوع در هفته اول خیلی پررنگ بود و وقتی نتوانستند این کار را بکنند به سفارت انگلیس حمله کردند.
* سازمان مجاهدین خلق؟
** بله، به سفارت انگلیس حمله کردند که البته در آنجا بلافاصله جلویشان گرفته شد.
* وارد سفارت هم شدند؟
** نه، نگذاشتند وارد شوند.
* سپاه نگذاشت یا شهربانی؟
** نیروهای شهربانی بودند چون بعد از تصرف سفارت آمریکا این احتمال داده میشد که به سفارتخانههای دیگر حمله شود لذا نیروهای زیادی آنجا چیده شد. فلذا آنها حمله کردند ولی نتوانستند کاری کنند. البته امام هم پیامیدادند و گفتند «عدهای با شرارت به سفارتخانهها حمله میکنند» در واقع اقدامات روزهای بعد تسخیر سفارت آمریکا را محکوم کردند و دستور دادند «نگذارید این کار را کنند».
* دانشجویان ظاهرا برای دو روز تسخیر سفارت آمریکا برنامهریزی داشتند و برای شام و ناهار هم نان و خرما برده بودند اما وقتی برنامه تغییر کرد، نگهداری داخل سفارت همچنان با دانشجویان بود؟
** بله، برنامه ریزی اولیه تصرف 24 ساعت تا 48 ساعت سفارت بود تا اطلاعیههایی که آماده کرده اند به عنوان مواضع ملت و دفاع از انقلاب بخوانند و در رسانههای دنیا منعکس شود، بعد سفارت را تحویل دهند و بروند اما بعد حوادث پیشبینی نشده یکی یکی اتفاق افتاد. دولت موقت استعفا داد. عکسالعمل عجیب و غریب و کاملا غیرمعمولی از آمریکاییها شاهد بودیم. از طرفی مردم شدیدا استقبال کردند. تمام اینها باعث شد که این قضیه ادامه پیدا کند. حالا تا یک هفته و یک ماه ولی صحبتی از 444 روز نبود. صحبت از این بود که آمریکاییها سفیری میفرستند و مذاکراتی انجام میدهند و مسئله به توافقی میانجامد. ولی دیدیم که نه آمریکاییها به حرفشان عمل میکنند، نه حرف منطقی را میپذیرند و نه حقوق ملت ایران را به رسمیت میشناسند. حتی حاضر نشدند از ملت ایران به خاطر کودتای 28 مرداد یک عذرخواهی کنند.
* یعنی عذرخواهی آمریکاییها به خاطر کودتای 28 مرداد شرط تحویل سفارت به آنها بود؟
** ما میگفتیم «این عذرخواهی را انجام دهید و انقلاب را به رسمیت بشناسید و قول دهید دیگر علیه ما کار نکنید» اما آمریکاییها رفتند در کنگره علیه ما قطعنامه صادر و در دنیا ضد ایران تبلیغات کردند. ما مدارک بدست آوردیم که آمریکاییها با تجزیه طلبان در کردستان و خوزستان ارتباطات داشتند. ما میگفتیم «شما تعهد دهید که علیه ما کاری نمیکنید» اما چنین قولی نمیدادند.
* در طول 444 روز تسخیر سفارت، سپاه بیرون سفارت مراقبت میکرد که کسی وارد نشود. آیا خودتان اصلا در این دوره زمانی بعد از تسخیر وارد سفارت شدید؟
** دو بار با فاصلههای 10، 15 روزه وارد سفارت شدم اما در جریان اطلاعیه دادنها و مذاکرات نبودم.
* میگویند منافقین تصمیم به نفوذ در سفارت داشتند تا دو نفر از گروگانها را اعدام کند.
** بعید نیست. ما در حفاظت از سفارت خیلی کوشیدیم و چندین اقدام مشکوک را خنثی کردیم. حتی حزب توده خیلی اصرار داشت که ساماندهی اسناد را در اختیار بگیرد یا از اسناد کپی کند اما اجازه به آنها داده نشد یا مجاهدین خلق(منافقین) میخواستند به عنوان این که موافق این حرکت و طرفدار آن هستند وارد سفارت شوند و خیلی اصرار کردند ولی کسی راهشان نداد.
* در محافظت از این اسناد دقت شد؟
** خیر، انصافا هم نمیتوانم بگویم یا اینکه بگویم آیا واقعا تمام اسناد بدون سانسور منتشر شد؟ انصافا نمیدانم. در سال 58، فقط خدا میداند ما چقدر کار داشتیم. آبان 58 در 5 جبهه تجزیهطلبی گُنبد، کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان مشغول نبرد بودیم. کردستان و آذربایجان دو جریان کاملا متفاوت اما هر دو خطرناک بودند. یکی با آیتالله شریعتمداری مرجع تقلید، خوزستان به صدام و بلوچستان به شوروی وصل بود.
* بعضیها گفتند افشای تلویزیونی اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا اشتباه بود چون سوءاستفادههایی از این قضیه شد. نظر شما چیست؟
** حالا در بحث سوءاستفاده از اسناد دو مورد مشکوک دارد. آقای موسوی خوئینیها به برخی افراد اصرار کرد و گفت «در این اسناد بگردید، ببینید چیزی علیه بهشتی پیدا میکنید؟» دوم زمانی که بحث صلاحیت بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، اسناد مربوط به بنیصدر افشا نشد.
* اما در طرح عدم کفایتش اسناد مربوط به بنیصدر را تحویل مجلس شورای اسلامیدادند.
** سئوال همین جاست چرا در زمان انتخابات ریاست جمهوری اسناد مربوط به بنیصدر را ندادند.
* یعنی اگر همان موضوع پول گرفتن بنیصدر از مامور سیا را افشا میکردند، برای انتخابات ریاست جمهوری تائید صلاحیت نمیشد؟
** فکر میکنید ملت ایران میپذیرفت؟ یک سند کافی بود که او با آمریکاییها تماس گرفته و قرار است که ماهی فلان قدر دریافت کند. آیا ملت ایران به او رای میدادند؟ در مجموع این دو تا مسئله خیلی مهم است و تقریبا هم این دو را تاحالا نتوانستند جواب دهند که چرا دنبال سند برای شهید بهشتی بودید و دوم چرا سند مربوط به بنیصدر را مخفی کردند؟
* گفته میشود که تسخیر سفارت آمریکا بر روی شروع جنگ تاثیر داشت. یعنی صدام مشاهده کرد با این اتفاق آمریکا دیگر از ایران پشتیبانی نمیکند چون مستشاران آمریکایی ارتش ایران را آموزش داده بودند بنابراین وقتی نباشند ارتش ایران فلج میشود. نظر شما چیست؟
** تصرف سفارت آمریکا قطعا در اشکال مختلف اقدامات دولت آمریکا اعم از گسترش تبلیغات، تهدیدهای نظامی، برنامهریزی کودتا، بسیج امکانات منطقه علیه ما نقش داشت و شکی در این نیست. خود انقلاب هم همین اثر را داشت. تصرف سفارت آمریکا قطعا این قضیه را تشدید کرد زیرا که آمریکا در این قضیه بسیار تحقیر شد و ابهت آمریکا در دنیا شکست. این خیلی موضوع مهمیاست و آمریکا هیچ وقت از یاد نمیبرد، حتی تا صد سال دیگر نه از انقلاب اسلامیدفاع خواهد کرد و نه با انقلاب اسلامیکنار خواهد آمد.
* پس تسخیر سفارت آمریکا در شروع جنگ تحمیلی موثر بود؟
** صد درصد. دو نکته از طرف صدام و کارتر برایتان بگویم؛ در شهریورماه 58، آقای یزدی به عنوان وزیرخارجه برای شرکت در اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد به کوبا سفر و در حاشیه اجلاس با صدام گفتوگو میکند. آقای یزدی در این دیدار به صدام میگوید «ما علاقمندیم مشکلات فی ما بین را حل کنیم، با شما کاری نداریم و به هر حال انقلاب علیه شما نیست»، صدام هم برای حل اختلافات اظهار آمادگی میکند و همچنین ابراز خوشحالی از اینکه در ایران چنین اتفاقی افتاده است. جلسه تمام میشود، آجودان صدام به او میگوید «جلسه خوبی بود و فکر میکنم که بتوانیم مسائلمان را با ایرانیها حل کنیم». صدام خیلی تند و تمسخرآمیز میگوید «تو هنوز از سیاست چیزی سرت نمیشود. من بلایی سر ایرانیان میآورم که فارسی حرف زدن را از یاد ببرند». همین آجودان صدام در سال 63 از عراق فرار کرد و به سوریه پناهنده شد. او در گزارشاتی که به دولت سوریه میدهد جریان این ملاقات را فاش میکند. شخص آقای حافظ اسد به آقای ولایتی و همراهانش عین این ماجرا را سال 64 گزارش میکند که آجودان صدام در آن تاریخ چه گفت و چه شنید. یعنی میخواهم بگویم که طرح حمله صدام به ایران زودتر از تصرف سفارت آمریکا بود ولی تصرف سفارت اجرای آن را تسریع کرد. یکی دیگر از دلایل انتخاب زمان آغاز جنگ برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در 15 آبان 59 بود. کارتر این برنامه را آغاز کرد تا ظرف یکی، دو هفته جمهوری اسلامیساقط شود و از این اتفاق به عنوان برگ برنده در انتخابات استفاده کند. فلذا صدام در 27 شهریور 59 در حضور خبرنگاران خارجی و داخلی مقیم عراق معاهده الجزایر را پاره کرد. یکی از خبرنگاران به صدام میگوید «جواب ایران را با کاری که کردید، چه طور میدهید؟» صدام میگوید «یک هفته دیگر به تهران بیایید تا جوابتان را بگیرید». بنابراین آغاز جنگ تحمیلی کار سازماندهی شده، تدارک دیده شده و هماهنگ شده بود. بویژه بعد از شکست آمریکاییها در صحرای طبس و کودتای نوژه. در مجموع تصرف سفارت آمریکا نه تنها در قضیه جنگ، حتی تا صحبتهای امروز ترامپ نقش دارد. یکی از مسائل ترامپ هنوز همین است یعنی روزی نیست که علیه ایران حرفی نزند. البته او دارد ما را بزرگ میکند.
* به نظر شما یکسری دانشجوی 18 تا 23 ساله میتوانستند تصمیم بگیرند یک عملیات اعتراضی به این بزرگی را در سطح 300، 400 نفر ساماندهی کنند و به اجرا برسانند؟
** بله، باز تکرار میکنم که بخش اطلاعات سپاه اصلا در این زمینه نقش نداشت ولی بعد از حل موضوع گروگانها، تعدادی از همان دانشجویان را به سپاه آوردیم. این نکته را هم بگویم که از ابتدا تا آخر قضیه را صرفنظر از عرف سیاسی، که شاید حرف من را درست ندانند اما عنایت خدا میدانم که این کار به این بزرگی آن طور انجام گرفت والا قرائن نشان میدهد که امکان عملیاتی شدنش به این شکل نبود ولی اتفاق افتاد.
* به نظر شما دانشجویان پیرو خط امام که دست به تسخیر سفارت آمریکا زدند قهرمان ملی بودند ؟
** نکته ای که خیلی مهم است اینکه اتفاقات را باید در زمان خودش تجزیه و تحلیل کنید. باید به آبان 58 رفت و شرایط را آن موقع را دید. آیا در آن شرایط چنین اقدامییک اقدام ملی بود؟
* به نظر شما بود؟
** بله، صددرصد.
* پس قهرمان ملی بودند.
** به نوعی قهرمان یا سرباز ملی یا نیروی انقلاب یا هر اسم دیگری که بگذاریم. اما نکته اینجاست که ما در تاریخ کم نداشتیم و الان هم نداریم و بعد از این هم خواهیم داشت که آدمها عوض میشوند.
بله چون الان عدهای از همان دانشجویان پیرو خط امام از تسخیر سفارت آمریکا پشیمان شدند. بله، خیلی زیاد. ما قبل از انقلاب داشتیم، بعد از انقلاب هم داشتیم و بعد از این هم خواهیم داشت همانطور که در تاریخ اسلام داشتیم و در تاریخ همه دنیا هم بوده است. مگر بنی اسرائیل نبود که گوساله پرست شد؟ مگر طلحه و زیبرهای سیفالاسلام نبودند اما بعد آنطور مقابل امیرالمومنین ایستادند. مگر شمر و ابن سعد چه کسانی بودند؟ شمر روز عاشورا میگوید «برویم کار حسین را زودتر تمام کنیم به نماز اول وقت مان برسیم».
* پس طبیعی است که عدهای دانشجویان پیرو خط امام امروز از تسخیر سفارت آمریکا پشیمان شده باشند؟
** خیر، افرادخیلی بزرگتر از اینها هم پشیمان شدند. من آدم سراغ دارم پروندهای دوهزار صفحه ای در ساواک داشت؛ مبارز بود، تبعید شد، زندان رفت ولی الان به خاطر اینکه پست نگرفت، تبدیل به ضدانقلاب شده است. اشتباه است که خیال کنیم اگر کسی یک روز کاری کرد، دیگر تا آخر همان است.
* برخی دانشجویان پیرو خط امام بعد از 38 سال الان حدود 60 سال سن دارند، ناراحت هستند و میگویند «آن موقع از ما به عنوان قهرمان ملی نام میبردند و مورد احترام مردم بودیم». اما الان اگر صفحه اینستاگرام خود را در سالروز تسخیر سفارت باز کنیم، خیلیها به ویژه جوانان کامنتهای توهین آمیز برای ما میگذارند. چرا اینطوری شده است؟
** درهمه حوادث دنیا نظرات تغییر میکند و تعجبی ندارد. مگر در مورد خود انقلاب چنین اتفاقی نیفتاد؟ الان خیلی از آدمها هستند که میگویند بیخودی انقلاب کردیم. یعنی نقد عملکرد که جای خودش ولی در مورد وقوع انقلاب، افرادی هستند که صریحا عنوان میکنند «ما اگر انقلاب نکرده بودیم، الان کشوری پیشرفته و آرام بودیم و مشکلی نداشتیم و داشتیم زندگی مان را میکردیم. ضمن آنکه امروز 23 هزار مگابایت برق هسته ای داشتیم در حالیکه الان هزارمگابایت هم برق هسته ای نداریم». این قضیه به صورت خیلی جدی در بین برخی دانشجویان و روشنفکران مطرح است. خوب است آدم حداقل یک مثقال صداقت، دین و ایمان داشته باشد و بیخودی به مردم تهمت نزند. آخر این آقایان آمدند و یکباره به آن طرف افتادند.
نکته اینجاست که تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام در جبههها به شهادت رسیدند، تعدادی هم جدا شدند و به زندگی عادیشان برگشتند. عدهای هم جذب جناح چپ و راست سیاسی شدند. آنها که در جناح چپ سیاسی قرار گرفتند مخصوصا کسانی که هسته اصلی تسخیر سفارت بودند، روزنامه سلام را راه انداختند روزنامه توقیف شد. به مجلس ششم رفتند اما چهار سال بعد برای انتخابات مجلس هفتم رد صلاحیت شدند. حزب مشارکت را در جریان اصلاحات راه انداختند که منحل شد. در واقع میتوان گفت دانشجویان پیرو خط امام بعد از تسخیر لانه جاسوسی همین رویکرد اعتراضی خود را حفظ کردند، همیشه معترض و همیشه ناراضی بودند. چرا بعدها در حوزه سیاسی عاقبت به
* خیر نشدند؟
** اینها یک نوع اشتباهات تحلیلی است که باید دقیق شکافته شود. انسان از منهای بینهایت تا بعلاوه بی نهایت در نوسان است. دائم میتواند برود و برگردد.
http://www.mardomsalari.net/4455/page/8/25613
ش.د9604077