تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۹  ، 
کد خبر : ۳۰۸۷۷۸
پيامدهاي تفسيرِ بازرگان از دين كه نهضت آزادي را به محاق برد

ماترياليسمِ توحيدي يا التقاط مركب؟!

مقدمه: نهضت آزادي به عنوان جرياني كه پيشينه‌اش به جبهه ملي و انشقاقات آن بازمي‌گردد به عنوان روشنفكران معترض به استبداد رژيم حاكم، با جريان اسلامي انقلاب همراه شد. نهضت آزادي در ابتداي انقلاب اسلامي توانست به واسطه سوابق مديريتي و اجرايي و آشنايي اعضاي آن با سياست‌ورزي، به حكم امام مسئوليت تشكيل دولت موقت را بپذيرد اما به رغم تصور، دولت موقت هرگز نتوانست دولت گذار مطلوب انقلاب اسلامي باشد. هرچند وجود اطرافيان ناسالم و نفوذي همچون قطب‌زاده، سنجابي و... به عنوان معتمدين نهضت آزادي، در فاصله افتادن ميان اين جريان و انقلاب بي‌تأثير نبود، اما اين انشقاق را نمي‌توان مانند داستان بني‌صدر، نتيجه خيانت بازرگان به عنوان رئيس دولت دانست، بلكه ماجرا اين بود كه منش و روش فكري جريان نهضت آزادي ذاتاً با ايدئولوژي حكومت اسلامي امام(ره) تناسبي نداشت و اين عدم تناسب خيلي زود خود را نشان داد. پيشتر به برخي رئوس انديشه نهضت آزادي و بازرگان به عنوان رهبر اين جريان در ابتداي انقلاب پرداخته شد و اكنون در اين يادداشت تبعات تفكر نهضت آزادي بررسي مي‌شود.

(روزنامه جوان - 1396/06/15 - شماره 5182 - صفحه 10)

جمود در روشِ فكري

گرچه بازرگان در اظهارات خود يكي از منتقدان تعصب و جمود فكري است اما جالب است كه خود در دام علم‌گرايي افراطي كه مظهر همين جمود فكري است، گرفتار شده است. وي در خصوص نوع نگاه مسلمين به مسئله علم، منتقد است كه چرا آنان شيوه استدلال يوناني و اروپايي را در حد اصول دين بالا مي‌برند و از اين منظر به استدلال‌زدگي انتقاد مي‌كند: «حربه ملل متمدن علم بود. قهراً مدافعين يهوديت يا مسيحيت و اسلام نيز بايد تير علم در كمان خود بگذارند. ايراد در اين نيست كه مسلمانان براي درك اصول دين خود و اثبات حقانيت آن متوسل به علوم زمان شده‌اند. ايراد در اين است كه چرا متوجه امكان خطاها و نواقص علم نبوده‌اند و آن را جزء دين كرده‌اند (آنها با اين كار) سدي مقابل جريان طبيعي و پيشرفت دين ايجاد كردند.»

اين مسئله در حالي است بازرگان بارها در آثار خود اصول علمي را مايه تفسير التقاطي از دين كرده است. اصلاً نقدِ بازرگان به استفاده از فلسفه و براهين در اثبات دين، در حالي است كه خود او به زيرساختي سست‌تر يعني علمِ تجربي در اثبات دين پا گذاشته است: «براي بيان مسائل دين و توضيح احكام آن، محسوسات عالم و قوانين واقعي را كه در طبيعت حاكم است و بايد از راه صحيح درك شود كنار زده و متوسل به تعبيرهاي عجيب و غريب يا علوم خرافاتي مي‌شوند و همانند بت‌پرستان شمايل خدا را تصوير مي‌كنند.» جالب است او براي اثبات اين مسئله كه علمِ تجربي روش بهتري براي اثبات خدا، نسبت به ساير روش‌هاي منطق و استدلالي است، اروپاييان و دانشمندانشان را كه شمار بسياري از آنان صراحتاً به كفر اذعان كرده‌اند، «موحدان عملي» مي‌خواند: «پيشرفت علوم نه تنها عالم طبيعت‌شناس را به جايي آورده است كه عملاً موحد است، بلكه صفات ثبوتيه خدا را خيلي بهتر از فقها و مدرسين درك مي‌كند... ماحصل آن كه چون مصنوع را كامل‌تر و دقيق‌تر از ما شناخته‌اند حتماً بهتر از ما مي‌توانند صانع را پرستش كنند و به او نزديك‌تر باشند».

افراط در خوشبيني به غرب

همان‌طور كه گفته شد، جريان نهضت آزادي، اعتماد بيش از اندازه‌اي به علم‌گرايي تجربي داشتند و آثار آن را از هر روش ديگري براي «سعادت» دنيوي و اخروي مؤثرتر مي‌ديدند. جالب است كه بازرگان در نگاه خود به تاريخ پيشرفت غرب، نه تنها سير انحطاطي آن را منكر نمي‌شود بلكه معتقد است غرب با كنار گذاشتن فردگرايي و احياي نگاه اجتماعي(!) تا رسيدن به مرز تكامل تنها يك گام فاصله دارد: «حس نفع‌پرستي بشر را به آنجا رسانده كه دو عبادت از عبادت‌هاي سه‌گانه يعني آنچه راجع به نفس و آنچه راجع به خلق است را حتي از توقع شرع، شديدتر انجام مي‌دهد. به اين ترتيب مي‌توانيم بگوييم در اين مرحله، بشر با پاي خود دو سوم راه را طي كرده است. گام اول را زماني برداشت كه از حدود مطلق‌العناني حيوانيت پايين‌تر آمده و توجه به نفس خود كرد.

در اين مرحله اسير شكم و شهوت شد و هدفي به جز خواب و خوراك و تنعم‌هاي جسماني نداشت و هرگونه تجاوز به ديگران را مجاز برمي‌شمرد. بعد كه ديد منافع او كمابيش با منافع اطرافيان مرتبط است صاحب ويژگي‌هاي اخلاقي شد و كم‌كم از بندگي نفس به خدمت به جمع پا نهاد. در حال حاضر يك فرد «متمدن» واقعي، فردي اجتماعي است كه منافع خصوصي را محو كرده و به وظايف اجتماعي اولويت داده است و شايد به زودي فردي بين‌المللي و جهاني شود؛ اما هنوز گام آخر را طي نكرده كه عبادت نسبت به خالق است».

تحريف در مباني شناختي اسلام

يكي ديگر از تبعات نگاه خاص و تفلسف نهضت آزادي پيرو تأكيدات علم‌گرايانه، توجيه و تفسيرهاي شبه‌علمي از حقيقت هستي است كه گاه مسير شناخت ديني را به ناكجاآباد سوق مي‌دهد. نگاه مهندس بازرگان به عنوان ليدر فكري نهضت آزادي، مملو از اين اشتباهات شناختي است. او حل همه مسائل علوم انساني و اسلامي را توسط نگاه رياضي و مهندسي ممكن مي‌داند. او كه در رشته مكانيك تلمذ كرده است، در جهان‌بيني خود، مي‌كوشد اساس هستي و نيز مفاهيم ديني چون معاد و قيامت را برمبناي نگاه ترموديناميكي تحليل و توجيه كند. از ديد او، ترموديناميك، پنجره‌اي جديد پيش روي بشر براي شناخت هستي و اسرار دين است. تلاش‌هاي بازرگان در تفسير هستي، عمدتاً توسط مفاهيم ترموديناميكي چون «اصل بقا و انحطاط ماده و انرژي» يا «آنتروپي» توضيح داده مي‌شود. از نظر بازرگان، قيامت، «خارج از زمين و آسمان و ماده نيست، بلكه پرده ديگري از تبديل و تحولات عالم طبيعت است».

او به كم‌توجهي نسبت به «ايمان به غيب» كه كليدواژه مهمي براي قدم نهادن در مسير دين است، قابل اثبات بودن قيامت توسط واكنش‌هاي مادي و فرمول‌هاي ديناميكي را مهم‌تر جلوه مي‌دهد و معتقد است انساني كه از طريق علوم طبيعي به قيامت باور پيدا كرده است، از انسان‌هاي قديمي (كه مؤمنانه قيامت را باور كرده‌اند) پيشرفته‌ترند: «وضع بشر نسبت به قيامت در مرحله رفع موانع قبلي وجود دارد و مي‌توان گفت به قياس هزار سال، بلكه صدسال پيش خيلي جلو رفته‌ايم... به حساب آوردن آخرت و درنظر گرفتن جزاي عمل در قيامت محتاج درجه زيادي از پيشرفت و رشد است كه مؤمنان بيشتر از قديمي‌ها مي‌توانند داشته باشند.»

او حتي بارها عبارت «خرافي بودن» را براي مباحثي از دين به كار مي‌برد كه توسط علم تجربي قابل استحصال و توجيه نيست. به عنوان مثال در كتاب «مطهرات در اسلام» با جمع‌آوري برخي احكام طهارت (و تغافل نسبت به برخي ديگر) اساساً موضوع طهارت و نجاست را در اسلام مسئله‌اي فراتر از سلامت و پاكيزگي جسم نمي‌داند: «مسئله نجاسات و مطهرات در اسلام صرفاً مسئله‌اي مادي و معلول به علت‌هاي حياتي و جسماني است.» جالب است حتي در ورود به وادي تفسير آيات قرآن، آيه تطهير كه در شأن اهل بيت نازل شده است را به معناي «تنفر از كثافات و عشق به پاكيزگي» تأويل مي‌كند.

انسان‌شناسي ناقص، ثمره تفكر بازرگان

وقتي در آثار رهبر جريان نهضت آزادي مي‌نگريم، متوجه مي‌شويم كه نگرش او به هستي، در نگاه به ابعاد وجودي «انسان» نيز تأثير گذاشته است. يكي از نمودهاي اين مسئله، توجيه مسئله تكامل و تلاش بي‌حد براي تطبيق آن با دين است. توضيح و تفسير مراحل خلقت با نظريه تكامل و تطبيق آن با نظريات داروين، نشان مي‌دهد نگاهِ علم‌گرايانه تجربي، حتي در تعريف موجوديت انسان نيز تأثير گذاشته است. خلقت انسان به عنوان موجود تكامل‌يافته و مستفيض از روح خدا (نه به عنوان موجودي كه حاصل تكامل حيوانات ديگر است) مسئله‌اي است كه بازرگان در آن تشكيك مي‌كند. حتي از اين مسئله نيز فراتر رفته و در دعواي ماديون و روحيون در پذيرش وجود حقيقتي به نام روح، جدل مي‌كند.

جدلي كه تا امروز و در عصر متمدن(!) پيروزي تئوري‌هاي ماديون را دربر داشته است: «...به اين ترتيب روحيون در جنگ با ماديون از حدود فيزيولوژي به سنگر پسيكولوژي عقب‌نشيني كردند... سنگري كه مي‌دانيم آن هم مدتي است از سمت ماديون هدف تيرهاي شديد انتقاد و تجربيات تزلزل‌آور قرار گرفته است... علوم كلاسيك انكار روح مي‌كند يا لااقل بايد بگوييم اثبات و اقرار به آن نمي‌كند. اصلاً سراغي از روح نمي‌دهد. چه به معناي عاميانه و ماده حيات و چه به معناي فلسفي آن و چه در مفهوم قرآني كه اهم آن مبدأ وحي است. دانش امروزي در جهان فقط دو چيز يا عنصر را مي‌شناسد: ماده و انرژي. و اين دو را هم در آخرين مرحله تجزيه و تحليل، يك چيز مي‌داند. هر دو عنصر به الكترون و پروتون و بارهاي الكتريكي يا در واقع به حركت و نيرو منتهي مي‌شوند».

با انكار مسئله روح، آدمي صرفاً به مجموعه نظام‌مند و پيچيده از فعل و انفعالات شيميايي تبديل مي‌شود كه همانند يك جسم فيزيكي به كنشگري مي‌پردازد. او مي‌نويسد: «براي صفات ظاهري و باطني كه مجموع آنها شخصيت فرد را تشكيل مي‌دهد، ابداً جنبه روحاني خارق‌العاده‌اي قائل نمي‌شويم، بلكه منشأ و ريشه را صرفاً در سلول‌ها و تركيب مادي بدن موجود مي‌شناسيم. همان‌طور كه مشخصات فولاد مربوط به تركيبات ذرات جسم و تشكيل دانه‌هاي آن است، كليه صفات يك موجود زنده نيز منعكس در اعضا و نسوج در مواد متشكله اوست و لازم نيست به سمت عقل جرم لطيف غيرمحسوسي برويم كه از اين مواد جدا بوده و روح يا شخصيت حياتي فرد را مشخص كند».

مطهري و مبارزه با انحرافات فكري بازرگان

همانگونه كه اشاره شد، گرچه فضاي ژورناليستي مي‌كوشد اختلاف جريان نهضت آزادي را با جريان انقلابي، صرفاً در واكنش‌هاي سياسي و مسائلي نظير نحوه مواجهه با قدرت و عبور از بحران‌هاي سياسي جلوه دهد، و از اين باب جمهوري اسلامي را متهم به بدرفتاري با بازرگان و جريان نهضت آزادي كند اما بررسي تاريخي نشان مي‌دهد نهضت آزادي ميراث‌دار پرچم تفكرات بازرگان است كه در بسياري از اعتقادات با اصول و چارچوب فقهي و كلامي شيعي در تعارض است. اگر امام خميني(ره) مي‌گويد از ابتدا با انتخاب بازرگان مخالف بودم، نه صرفاً به دليل شيوه كنش‌ورزي سياسي وي، كه به دليل انحرافات فكري است كه امام خميني(ره) در تفكر اين جريان شناسايي كرده بود. انحرافاتي كه متفكر برجسته انقلاب اسلامي، شهيد آيت‌الله مطهري(ره) نيز مكرراً به آن اشاره كرده بود. كافي است نمونه‌هايي از برخورد و مواجهه استاد شهيد را با تفكرات بازرگان مرور كنيم تا ريشه اين انحراف را بهتر دريابيم.

«چگونه از راه طبيعت‌شناسي مي‌توانيم به معرفتِ مسائل نايل شويم؟ البته ما هم معتقديم علم جديد به توحيد و خداشناسي كمك كرده است، اما خدمتي كه علم به توحيد كرد از راه «نظام غايي» بود و نه «نظام فاعلي» كه مؤلف دانشمند كتاب «راه طي شده» به آن استناد كرده است.»

او نگاه امثال بازرگان را با عبارت «اسلام‌سرايي» توصيف مي‌كند كه از توحيد، صرفاً عبارات و كلماتي برساخته‌اند كه خدا را حداكثر در آيينه طبيعت مي‌بيند: «نقص بزرگي كه در اين اسلام‌سرایي‌ها هست اين است كه از طرفي به توحيد به عنوان يك اصل علمي و عقلي و فلسفي و استدلالي مستقل از دين و هم طبيعت معترف نيستند و صريحاً انكار مي‌كنند، خدا را حداكثر در آيينه طبيعت مي‌بينند كه اندكي از چهره الوهيت را نشان مي‌دهد.»

و در نهايت قاطعانه نگاه‌هاي تجربي و ماترياليستي به مسئله توحيد را مردود مي‌داند: «امكان ندارد كه بتوانيم توحيد را به عنوان يك پايه جهان‌بيني معرفي كنيم بي‌آن‌كه توحيد اسلام را به عنوان يك اصل عميق فلسفي كه بتوان از آن جهان را شناخت، بشناسيم».

كتاب معاد شهيد مطهري عمدتاً در پاسخ به شبهاتي است كه بازرگان در خصوص معاد مطرح كرده است. در اين كتاب شهيد مطهري به اثبات «روح» و رد نظريات بازرگان درباره انسان كه زيربناي انديشه ديني و تجربي اوست پرداخته و آيات و روايات بسياري را مورد تجزيه و تحليل و تفسير قرار مي‌دهد. نهايت اينكه طرز نگاه بازرگان به غلبه نگاه «ماترياليستي» ختم مي‌شد كه تركيب آن با آيات و روايات، ملغمه‌اي تناقض‌آلود شكل مي‌داد كه در توجيه آن ذيل تفكر انقلاب اسلامي غيرممكن بود. شايد فراتر از مسائلي چون تفاوت نگاه در «حكومت‌داري»، «اقتصاد»، «شيوه ارتباط با امريكا»، اين جنس از انحرافات فكري كه مي‌توان آن را نوعي التقاط مركب دانست، پيش از همه جريان‌هاي سياسي، مسير نهضت آزادي را از جريان انقلاب، جدا كرد.

http://www.Javann.ir/870682

ش.د9602461

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات