تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۸۷۷۳
گفتار منتشر نشده آيت‌الله محمدرضا مهدوي‌كني در تبيين خصال نظري و عملي آيت‌الله سيدمحمود طالقاني
مقدمه: آنچه پيش‌روي داريد،گفتار منتشر نشده‌اي است كه عالم مجاهد مرحوم آيت‌الله حاج شيخ محمدرضا مهدوي‌كني در آستانه سالروز ارتحال آيت‌الله سيدمحمود طالقاني درسال 1361 و در تبيين خصال نظري و عملي آن بزرگوار ايراد نموده‌اند. اهميت اين گفتار درآن است كه طالقاني از منظر يكي از دوستان نزديك و مبارزان ديرين انقلاب توصيف مي‌شود، توصيفي كه به خصال كلان و شكل دهنده به شخصيت آن بزرگوار نظر دارد. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان انقلاب و علاقه‌مندان را مفيد آيد.
پایگاه بصیرت / محمدرضا کائینی

(روزنامه جوان - 1396/06/20 - شماره 5185 - صفحه 10)

قال الله تعالي في محكم كتابه:من المومنين رجال صدقو ماعاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه فمنهم من ينتظر ومابدلو تبديلا.

ايام مقارن است با ايام‌الله، . . . مقارن است با يوم‌الله هفدهم شهريور و همچنين سالگرد مرحوم آيت‌الله مدني و نيز سومين سالگرد رحلت علامه‌ مجاهد مرحوم آيت‌الله طالقاني. ما در اين ايام در برابر حوادثي قرار گرفته‌ايم كه به تناسب هر يك از اين حوادث و روزها، مي‌توان صحبت كرد. من به اندازه‌اي كه وقت اجازه دهد به تناسب اين موضوعات، با شما برادران و خواهران مسلمان صحبت مي‌كنم، باشد كه براي جامعه‌مسلمين به خصوص مسلمانان ايران مفيد باشد، ان شاء‌الله.

آيه‌اي كه در ابتداي سخن قرائت كردم، آيه‌اي است كه رهبر عاليقدر انقلاب، مرجع بزرگ تقليد شيعيان جهان، حضرت آيت‌الله‌العظمي امام خميني، به مناسبت رحلت حضرت آيت‌الله طالقاني ايراد فرمودند و در آن بيانيه‌اي كه امام به مناسبت درگذشت مرحوم آيت‌الله طالقاني صادر كردند، سخن را با اين آيه آغاز كردند. ترجمه‌ آيه‌ كريمه اين است:«درميان مسلمانان و بندگان خدا، شخصيت‌هايي هستند كه آنچه را كه با خدا عهد بسته‌اند، صادقانه به آن عمل كرده‌اند.» معاهده‌اي كه با خدا داشتند، اين معاهده را صادقانه در مقام عمل انجام دادند و اثبات كردند وفادار به اين عهدند:«صدقوا ما عاهدوا الله عليه.»

در ميان اين رجال، عده‌اي سهم‌شان را از معاهده و زندگي خود برداشتند و به پيشگاه الهي شتافتند و عده‌اي هم در انتظار وعده‌ الهي هستند ولي در هر حال چه آنها كه رفتند و چه آنها كه باقي مانده‌اند، عهدي را كه با خدا بسته‌اند نقض نكرده و هيچ تغييري در معاهده‌ خود ايجاد نكردند:«و ما بدلوا تبديلا» عهدي كه با خدا بستند به‌طور كامل روي اساس آن عهد، استوار ايستاده‌اند و هيچ‌گونه انحرافي يا توقفي در اين معاهده در آنها ديده نمي‌شود. اين ترجمه‌ آيه‌ كريمه است. امام از اين آيه الهام گرفتند و درباره‌ مرحوم آيت‌الله طالقاني جملاتي را ادا كردند و نوشتند كه كمتر درباره‌ شهدا و مجاهدين ما بيان كردند. تعبير امام درباره‌ مرحوم طالقاني اين بود كه او از رجال بزرگ ديني و از شخصيت‌هايي بود كه عمر خود را در راه پيشرفت اسلام صرف كرد. البته اين كلماتي كه من عرض مي‌كنم عين عبارات امام نيست، مضامين كلمات ايشان است.

طالقاني در قامت آرامبخش جامعه

امام ابتدا فرمودند ايشان از «رجال» بودند. اين كلمه‌ رجال، در مقابل نساء نيست كه يعني مرد است نه زن؛ رجال اينجا يعني آنها كه مردانگي دارند، پايمرد و استوارند؛ رجال جمع رجل و رجل از ماده‌ رِِِجل و رِجل به پا گفته مي‌شود و رجل به كسي گفته مي‌شود كه پايمردي داشته باشد والا ممكن است كسي از نظر جنسي، جنس مرد داشته باشد ولي مردانگي نباشد و نامرد باشد،اما رجل كسي است كه مردانگي داشته باشد و به اين اعتبار چه زن‌ها و چه مردهايي كه در راه خدا استوارند، اينها مشمول آيه هستند. يعني اينها جزء رجالي هستند كه خدا به «مردانگي» از آنها تعريف كرده است. اين رجوليت در مقام مبارزه با دشمن و هواهاي نفساني، استقامت و پايمردي و عقب‌نشيني نكردن و به راه ادامه دادن است. سپس امام فرمودند: مرحوم طالقاني از شخصيت‌هايي است كه در تمام عمرش از جواني تا دم مرگ، تلاش مي‌كرد و از زنداني به زندان و از تبعيدي به تبعيدگاه ديگر، در تلاش براي تحقيق و تحقق آرمان‌هاي اسلامي بود. آرمان‌هايي كه از سن جواني به دنبال آنها بود.

به چه كسي «شخصيت» اطلاق مي‌شود؟ به افرادي شخصيت اطلاق مي‌شود كه وقتي از ما گرفته مي‌شوند، جاي آنها خالي است و انسان احساس مي‌كند كه يك موجود شريفي را از دست داده و جاي او پر نشده است. خيلي از افراد هستند كه در دنيا مقام دارند، پست‌هاي حساس را چه در حكومت‌هاي اسلامي و چه در حكومت‌هاي غيراسلامي تصدي كرده‌اند، ولي اينها شخصيت نيستند. اينها مرداني هستند كه تا پستي را دارند به عنوان آن پست، مقامي بر آنها اطلاق مي‌شود ولي بلافاصله وقتي جاي خود را به ديگري دادند، هيچ تغييري در اوضاع حاصل نشده و هيچ كمبودي هم احساس نمي‌شود، بلكه گاهي مي‌بينيد افراد بهتري به جاي آنها آمده‌اند،اما «شخصيت» به كسي گفته مي‌شود كه وقتي از دست رفت، مردم چراغ به دست مي‌گيرند و به دنبال فردي مي‌گردند كه جاي او را پر كند و كمتر مي‌يابند.

بزرگي و عظمت مردان بزرگ به همين است كه در تكرار تاريخ، عده‌ كمي داراي چنين صفاتي هستند كه مي‌شود به آنها گفت:«رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» و مي‌توان به آنها «شخصيت» اطلاق كرد. آن هم اين اطلاق از طرف فردي چون امام مي‌شود كه هيچ‌گونه تملق و مجامله در كلام ايشان ديده نشده و نمي‌شود. ملاحظه كنيد اين كلامي را كه امام فرموده، افراد عادي مملكت ممكن است درباره‌ افراد ديگر چنين كلماتي را بگويند، چون ممكن است آنها در كلمات‌شان گاهي مجامله داشته باشند، گاهي روح محافظه‌كاري در آنها ديده شود يا ملاحظه‌كاري كنند، ولي امامي كه ما مدت‌هاست مي‌شناسيم- از آن وقتي كه در قم در سن جواني در محضر استاد تحصيل مي‌كرديم- تا به حال نديديم امام حتي تعارف بي‌جا كنند.

. . بنابراين وقتي امام درباره‌ مرحوم طالقاني مي‌فرمايد او از شخصيت‌هايي كم‌نظير بود- تعبير امام اينطور است؛كم‌نظير- اين تعبير نشانگر اين است كه ما براي مرحوم طالقاني كمتر مي‌توانيم جانشين پيدا كنيم. فرمودند: او براي ما يك برادر بود و براي اسلام، يك مجاهد؛ و با روح آرام و بزرگي كه داشت در نوسانات و تلاطم‌هاي انقلاب مي‌توانست موجب آرامش براي جامعه ما باشد. باز اين كلامي است كه امام در اولين سالگرد وفات مرحوم طالقاني بيان كردند. اين جملات نشانگر صفات و خصائل عالي و اوليايي در مرحوم طالقاني است و ما هم كه از جواني از نزديك با آن مرحوم آشنا بوديم، مي‌ديديم كه واقعاً اين صفات در مرحوم طالقاني تحقق داشت.

طالقاني آورنده تفسير در ميان جوانان

شما جوان‌ها در آن زمان نبوديد. موقعي كه حتي تفسير قرآن گفتن مرسوم نبود و حتي گاهي- اين را ناگزيرم با صراحت عرض كنم- در حوزه‌هاي علميه هم بعضي‌ها تفسير گفتن را به عنوان روضه‌خواني تلقي مي‌كردند! مي‌گفتند اينها روضه‌خوان هستند كه تفسير مي‌خوانند. درس را فقط فقه و اصول مي‌دانستند و پاره‌اي هم فلسفه. خدا رحمت كند استاد بزرگوار ما و فيلسوف بزرگ و عالم و عارف رباني، علامه طباطبايي راكه فن تفسير و درس تفسير را در حوزه‌ علميه قم رايج كردند.

يادم است مرحوم طباطبايي در يكي از روزهاي درس مي‌فرمودند: يكي از منابع فقهي ما كتاب قرآن است، آيا ممكن است كه يكي از منابع استدلال ما در معارف اسلامي و فقه ما و سياست و اقتصاد ما و بالاخره در زندگي ما قرآن باشد و ما 30 سال در حوزه‌ علميه قم بمانيم و قرآن را نخوانيم و تفسير نكنيم؟ بلكه حداقل بايد اين را به عنوان يك درس جنبي قرار دهيم. مرحوم طالقاني درس تفسير را به ميان جوان‌ها و در ميان دانشجويان، تحصيلكرده‌ها و روشنفكرها آوردند. شايد بتوانم به طور قاطع بگويم كه مرحوم طالقاني در ميان روحانيون ما، تعداد كمي از روحانيون كه در آن دوره‌ شروع حركت انقلاب بودند، يكي از آن افرادي بود كه در مسجد را به روي جوانان تحصيلكرده و دانشجو باز كرد و همچنين راه دانشگاه را به روي مسلمان‌ها و روحانيون گشود. امروز براي ما كه در سنگر دانشگاه نماز جمعه مي‌خوانيم، اين كار خيلي ساده است ولي مي‌دانيد كه يك روزي نماز خواندن و نمازخانه داشتن عيب و عار بود و من خوب يادم است كه جوان‌هاي دانشجوي مسلمان ما اگر مي‌خواستند در دانشگاه نماز بخوانند، مخفيانه نماز مي‌خواندند كه مبادا مورد تمسخر قرار گيرند و آنها را مرتجع و امل به حساب بياورند!

آن روز را به ياد بياوريد كه مرحوم طالقاني جوان‌ها و تحصيلكرده‌ها را به سوي اسلام دعوت كرد و به آنها شخصيت داد و گفت شما اولياء هستيد:«و انتم الاعلون ان كنتم مومنين.» و اين حركت ديني، مذهبي و فرهنگي در دانشگاه به جايي رسيد كه حكومت وقت مجبور شد ولو براي تظاهر، در اين دانشگاه مسجد بسازد. همان‌ها كه ابتدا نمازخانه هم به دانشجو نمي‌دادند و مي‌گفتند جا نداريم، مجبور شدند همين مسجد را در دانشگاه تهران بسازند. گرچه آنها براي تظاهر ساختند ولي نشانگر اين بود كه جو دانشگاه اقتضا دارد كه در آن مسجد باشد و تقاضا زياد شده و ديگر امروز نماز خواندن در دانشگاه عار نيست، امروز مسجد داشتن در دانشگاه عار و ننگ نيست و من اين كار بزرگ را مرهون مرحوم طالقاني و ياران طالقاني مي‌دانم كه الحق بايد انصاف داد در آن زمان نسبت به دين و ارتباط ميان مسجد و دانشگاه، دانشگاه و مسجد و روحاني و دانشگاه، زحمات فراواني كشيدند. بايد زحمات آنها را در آن زمان و ادامه و تداوم آن حركت را ناديده نگرفت كه اين بي‌انصافي است. بيخود نبود كه امام در مورد مرحوم طالقاني چنين بيانيه‌اي را صادر كردند و حتي خود امام در مدرسه‌ فيضيه در سوگ مرحوم آيت‌الله طالقاني منبر رفتند و اينها همه نشانه‌هاي عظمت مرحوم طالقاني است. مرحوم طالقاني از سال 1332- البته قبل از آن سال و حتي در دوران پهلوي اول هم ايشان زندان و مبارزه دارد،اما مبارزات اصلي ايشان از سال 1332 شروع شد- زندان‌ها، محكوميت‌ها و تبعيدها از شهري به شهر ديگر دارد آن‌چنان كه امام فرمودند: ابوذر وار.

طالقاني در زندان، مقاوم و استوار

من دو خاطره‌ ديگر درباره مرحوم طالقاني از مشاهداتم در زندان عرض كنم. در سال 1354 - كه من در شهرستان بوكان تبعيد بودم- از آنجا ما را دست‌بسته به كميته‌ مشترك شهرباني سابق كه كميته مشترك بود، آوردند. در آن ايام ما خبر نداشتيم كه در رابطه با پرونده‌اي كه مرتبط مي‌شود با مرحوم آيت‌الله طالقاني دستگير شده‌ايم. بعد از 17- 16 روز يكي از هم‌سلولي‌هاي من گفت وقتي رفتيم عكس بگيريم، ديديم عكاس از يك آقايي كه روي سرش چيزي انداخته‌اند تا نبيند، پرسيد آقا اسم شما چيست؟ گفت من محمود طالقاني‌ام. از آنجا فهميديم كه آيت‌الله طالقاني پيرمرد بيمار و مجاهد را با اين وضع فجيع، براي عكس‌برداري به زندان آورده‌اند. چشم‌هايش را مي‌بندند كه آنجا عكسي از اين عالم بزرگوار بگيرند و آن همين عكسي است كه از ايشان منتشر شده است.

از آنجا ما فهميديم كه ايشان هم به زندان افتاده‌اند ولي ايشان را تا دو ماه و نيم ديگر در زندان اوين ملاقات نكرديم. در آن ايام كه ما هم در زندان اوين جمع شديم، مرحوم آيت‌الله رباني شيرازي بود، برادر عزيزمان حجت‌الاسلام جناب‌ آقاي هاشمي رفسنجاني بودند، برادر ديگرمان حضرت حجت‌الاسلام جناب آقاي انواري و مرحوم لاهوتي، بنده، حضرت آيت‌الله منتظري و يكي دو نفر ديگر از آقايان، در آن جمع بوديم. من الحق بايد بگويم در جمع ما- منهاي خودم، درباره خودم صحبت نمي‌كنم- همه استقامت داشتند، همه پابرجا بودند و همه شكنجه ديده بودند، از جمله حضرت آيت‌الله منتظري شش ماه در آن ايام در سلول انفرادي بودند. شش ماه در سلول انفرادي خيلي سخت است، پنج روز هم در سلول تاريك انفرادي بدون ملاقات سخت است.

ايشان مي‌فرمودند قرآن هم به ما نمي‌دادند؛ نه قرآن، نه روزنامه، نه راديو، هيچ‌چيز!. . . به هر حال همه شكنجه ديده بودند، برادرمان جناب آقاي هاشمي شكنجه ديده بودند، آقاي انواري كه 13 سال زندان كشيده بودند و مرحوم لاهوتي زياد شكنجه ديده بودند كه خدايش بيامرزد و نيز ساير برادران را از جمله مرحوم رباني و ديگران همه‌ اينها بودند ولي اين جمله را مي‌خواهم عرض كنم، كسي كه مقابل مأموران با شخصيت تمام اظهار وجود مي‌كرد و صريحاً آنها را مي‌كوبيد، مرحوم طالقاني بود. اين حالت در ايشان بيشتر از ديگران بود و اين از امتيازات آن مرحوم بود و واقعا مأموران را تحت تأثير قرار مي‌داد. هميشه وقتي ايشان با مأموران برخورد مي‌كرد، آنها را نصيحت و گاهي با آنها تندي مي‌كرد. ساواك براي اينكه ايشان را بكوبد، صبيه‌ ايشان را به زندان انداختند و به حبس ابد محكوم كردند تا ايشان به سازش تن دهد و قدري سكوت كند، ولي هيچ يك از اين مسائل در اين مرد بزرگ اثر نكرد.

در دادگاه‌ها رسم است زماني كه قضات وارد مي‌شوند و وقتي كه كيفرخواست را مي‌خوانند، متهم قضات را تكريم كند و در مقابل آنها احتراماً بايستد، چه در آن زندان در سال 1342 كه بعد از 15 خرداد به 10 سال حبس در عشرت‌آباد محكوم شدند- كه من در محاكمات ايشان شركت مي‌كردم- و چه در اين زنداني كه ما با هم بوديم، ايشان هيچ‌گونه احترامي براي آن بيدادگاه و عوامل رژيم قائل نبودند و در مقابل آن قضات ظالم، احترام نمي‌گذاشتند و زماني كه قضات وارد مي‌شدند، ايشان هيچ تعظيم و تكريمي نمي‌كردند و موقع كيفرخواست هم اصلاً گوش نمي‌دادند و مي‌گفتند من اين دادگاه‌ها را به رسميت نمي‌شناسم.

طالقاني در روزهاي سخت اداره انقلاب

اينها نمونه‌هايي است كه نشانه‌ شخصيت اين عالم بزرگ است. ايشان وقتي در آبان ماه سال 1357 در اثر حركت انقلابي مردم و رهبري امام از زندان آزاد شدند، مي‌نويسند: من وقتي بيرون آمدم، اول فكر مي‌كردم يكي دو ماهي برويم بيمارستاني يا يك جايي استراحت كنيم تا از ناراحتي‌هاي جسمي زندان قدري رهايي پيدا كنيم. ولي نوشته‌اند: وقتي من از زندان بيرون آمدم و روحيه‌ انقلابي ملت ايران را ديدم و آن آرماني را كه سال‌ها براي آن مبارزه مي‌كردم به چشم خودم ديدم، همه‌ خستگي‌هايم تمام شد و نشاطي گرفتم و گفتم ديگر امروز استراحت حرام است. اين بود كه امام در سوگ مرحوم طالقاني و در سالگرد‌شان آن‌طور فرمودند كه چرا ملت ايران و علاقه‌مندان به روحانيت و دين، بيلي را- كه با آن براي مرحوم طالقاني قبر كندند يا خاك روي بدن ايشان ريختند- مي‌بوسيدند و از يكديگر سبقت مي‌گرفتند كه آن بيل را بگيرند و ببوسند، چرا؟ بيل كه چوب است و آهن؟خود امام اينجا توجيه مي‌كنند همانطوري كه مردم مي‌آيند در حرم حضرت معصومه (س) ضريح را، در را، طلا را و آهن را مي‌بوسند. مردم كه علاقه به آهن و طلا ندارند. به مجنون گفتند تو چرا ديوار خانه ليلي را مي‌بوسي؟ ديوار كه از سنگ و گل است. گفت:

امر علي الديار ديار سلمي

اقبل ذالجدار ذالجدارا

و ما حب الديار شغفن قلبي

ولكن حب من سكن الديارا

يعني اگر من اين ديوار را مي‌بوسم، در واقع ديوار را نمي‌بوسم،بلكه او را كه در اين خانه است، به او اظهار علاقه مي‌كنم. وقتي مردم ضريح امام را مي‌بوسند، يعني دست امام را مي‌بوسند و اين مفهوم بوسيدن مردم است. وقتي هم مردم مي‌آيند بيلي را كه به وسيله‌ آن روي بدن مرحوم طالقاني خاك ريخته شده، مي‌بوسند مي‌خواهند بگويند ما به آقاي طالقاني علاقه داريم. حالا براي چه؟ آيا طالقاني يك سياستمدار و يك رئيس‌جمهور مانند رئيس‌جمهورهاي بزرگ دنيا بود؟ خير، امام فرمودند شعار مردم اين بود كه نايب پيامبر ما از ما گرفته شده است. ملت ايران كه آن روز اين همه خروش داشت و از دانشگاه تهران تشييع جنازه كرد و تمام ملت ايران نه در تهران كه همه‌جا تشييع جنازه كردند و نه فقط در ايران بلكه در ساير كشورهاي اسلامي، همه براي مرحوم طالقاني اظهار تأثر كردند، اينها همه به خاطر چه بود؟ به خاطر شخصيت روحاني ، انقلابي و مذهبي طالقاني بود. والا بودند بسياري انقلابيون غيرمذهبي كه هيچ كس براي آنها نه اشكي ريخت و نه اشكي خواهد ريخت. آنچه را كه مردم براي آن اشك مي‌ريزند، فقدان يك رجل الهي است. خدايش رحمت كند و در جوار رحمت واسعه خويش جاي دهد.

http://www.Javann.ir/871241

ش.د9602466