تاریخ انتشار : ۰۷ آبان ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۱  ، 
کد خبر : ۳۰۵۷۳۲

از التقاط تا الحاد

پایگاه بصیرت / احسان كياني/ دانشجوي دكتراي مطالعات منطقه دانشگاه جامع امام حسين(ع)

(روزنامه جوان ـ 1395/08/02 ـ شماره 4939 ـ صفحه 10)

بررسي مباني فكري تغيير ايدئولوژي مجاهدين خلق

اين روزها فيلم سينمايي «سيانور» ساخته جديد بهروز شعيبي بر پرده سينماها در حال اكران است. اين فيلم به برهه‌اي از تاريخ معاصر كشورمان مي‌پردازد كه كمتر در عرصه هنر(سينما، كتاب يا موسيقي) بروز يافته است. داستان يك انحراف عقيدتي در سازماني كه ماية اميد بسياري از مبارزان مسلمان بود. داستان تحول در مباني فكري گروهي كه افتخارشان رهروي راه حسين(ع) بود. داستان تلخ التقاطي كه به الحاد انجاميد. داستان عالمان مبارزي كه بر ظاهر حُكم كردند و سرانجام، حمايت‌هاي بي‌شائبه‌شان از آن سازمان، داغ حسرت بر دلشان نهاد و انگشت حيرت بر دهانشان. داستان دوستاني كه دشمن شدند. داستان يك برادركشي. شايد امروز قضاوت كردن درباره سرشت و سرنوشت منافقين آسان باشد، چراكه پس از سال‌هاي خونين دهه 60 خورشيدي، پرده‌ها كنار رفت و چهره واقعي آنان بر ديگران حتي حاميان پيشينشان نمايان شد و اكنون كه سال‌هاست از آن زمان مي‌گذرد، حتي برخي اعضاي سازمان نيز از چنبره فرقه‌گرايي انحصارطلبانه سازمان گريختند تا بيش از اين در گرداب تباهي گرفتار نباشند. اما معما چون حل شود، آسان شود! اين قضاوت در سال‌هاي دهه 40 خورشيدي، بسيار بعيد و دور از ذهن بود. مؤسسان سازمان چندان مقيد بودند كه حاميانشان حتي لحظه‌اي به ذهنشان خطور نمي‌كرد، بقاياي اين گروه به يك ماشين ترور بدل شود كه دوست و دشمن را از دم تيغ بگذراند و اعضاي سازمان چنان ابزاري شوند كه به فرموده، قدم بردارند و برايشان فرقي نمي‌كند آن را كه از حيات ساقط مي‌كنند، موافق بوده يا مخالف، ايراني يا عراقي، فارس يا كرد، سرباز يا سردار. تغيير ايدئولوژي، فقط يك تطور فكري نبود؛ يك انحراف اخلاقي بود. زيرا نشان داد سازمان به جايي رسيده كه اگر تشخيص بدهد، حتي اقدام به تصفيه دروني اعضايش خواهد كرد. اين پژوهشي كوتاه است كه نشان مي‌دهد ريشه‌هاي اين تغيير در مباني فكري سازمان مبني بر علم‌گرايي مهندس بازرگان به مثابه استاد و الگوي جوانان مؤسس سازمان نهفته است. امروز كه منافقين با برپايي نشست در پاريس، ديدار با محمود عباس و سپس انتشار همزمان يك فايل صوتي مقطوع جهت تشكيك در برخورد نظام با اين سازمان، درصدد احياي خويش هستند، تماشاي فيلم «سيانور» مي‌تواند گوشه‌اي از جناياتي را نشان دهد كه در آن زمان، تفاوتي با جنايات امروز داعش نداشته است.

شاگرداني كه استاد شدند

نهضت آزادي ايران در سال 1340 در تهران تأسيس شد. مهندس مهدي بازرگان، دكتر يدالله سحابي و آيت‌الله سيدمحمود طالقاني مهم‌ترين مؤسسان آن بودند. از آن‌جا كه مهندس بازرگان و دكتر سحابي از اساتيد مشهور و محبوب دانشگاه تهران بوده و طي دهه‌هاي 20 و 30 خورشيدي، ارتباط وثيقي با دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران برقرار كرده بودند، مهم‌ترين پايگاه اجتماعي نهضت آزادي را اعضاي انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان تشكيل دادند. از ميان اين جوانان پُرشور مي‌توان به ابراهيم يزدي، مصطفي چمران، محمد توسلي، محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن و عبدالرضا نيك‌بين اشاره داشت. هرچند برخي اعضاي انجمن مانند ابوالحسن بني‌صدر كه گرايش بيشتري به جبهه ملي داشتند، به عضويت نهضت درنيامدند ولي در عمده جلسات انجمن اسلامي دانشگاه تهران، مباحث نظري و سياسي نهضت آزادي مطرح مي‌شد و درباره آنها گفت‌وگو صورت مي‌گرفت. تأسيس نهضت آزادي از ثمرات فضاي نسبتاً باز سياسي در حكومت اميني بود. ولي همچنان كه حكومت اميني، مستعجل بود، اين فضاي آزاد نيز ديري نپاييد و با عزل اميني و انتصاب عَلَم همزمان با رحلت آيت‌الله‌العظمي بروجردي، دولت پهلوي در سال 1341 تصميم به اجراي برخي طرح‌هايي گرفت كه در زمان حيات آن مرجع عاليقدر، جسارت تدوين آنها را نداشت. تصويب لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي، اولين نمود آن بود كه اعتراض مراجع و علماي قم موجب عقب‌نشيني دولت شد. ولي اندكي بعد، با رفراندوم انقلاب سفيد، شمشير از رو بسته شد. نهضت آزادي ايران طي بيانيه‌اي تحت عنوان «ايران در آستانه انقلاب بزرگ» به نقد آن پرداخته و مي‌نويسد: «عامل اين انقلاب‌ها نه دهاتي‌ها هستند، نه شهري‌ها، نه ملّت، نه مجلس و نه دولت. يك نفر است: شخص پادشاه مملكت. امروز هيئت حاكمه و دستگاهي انقلاب مي‌نمايد كه تا ديروز خود از طريق ارباب‌ها و مالك‌ها و مأمورين دولت يگانه حامي نظام ارباب رعيتي و فئوداليته و وكيل‌ساز و برخوردار از اقتصاد و اجحاف مالكيت و سرمايه‌داري بود و در مرحله نهايي عامل تمام فشارها و فسادها كه بر رعايا و بر ملّت مي‌‌آمد محسوب مي‌شد.» انتشار اين بيانيه موجب بازداشت رهبران نهضت، بازرگان، سحابي و طالقاني شد. نسل دوم نهضت آزادي همچون مهندس عزت‌الله سحابي و رحيم عطايي، فعاليت‌هاي اعتراضي در قالب انتشار بيانيه و نشريه را ادامه دادند ولي آنها نيز همزمان با سركوب قيام 15 خرداد در سال 1342 بازداشت و روانه زندان شدند.

در اين ميان، نسل سوم نهضت آزادي كه عمدتاً دانشجويان جوان دانشگاه تهران با روحيه راديكال و سوسياليستي بودند، به تدريج تصميم گرفتند رويه مسالمت‌جويانه مهندس بازرگان و ديگر بزرگان نهضت آزادي مبني بر فعاليت در چارچوب قانون اساسي مشروطه را كنار بگذارند و روي به فعاليت‌هاي راديكال‌تري بنمايند و از اساس با شالوده حاكميت پهلوي مبارزه كنند. محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن و عبدالرضا نيك‌بين(با اسم سازماني عبدي) سه تن از آنها بودند كه در سال 1344 سلسله مطالعاتي جهت آشنايي با علم مبارزه آغاز كردند. يكي از اولين و مهم‌ترين منابع مطالعاتي آنها، كتاب «راه طي‌شده» اثر مهندس بازرگان بود. لطف‌الله ميثمي در اين‌باره مي‌نويسد: «حنيف‌نژاد اين كتاب را مطالعه كرد و گفت: من به اين نتيجه رسيده‌ام كه كتاب راه طي‌شده را بايد گروهي مطالعه كرد.» مهندس سحابي تأييد مي‌كند كه: «راه طي‌شده از كتاب‌هاي آموزشي نهضت آزادي در آن دوران [دوره فعاليت نهضت آزادي در سال‌هاي 40 و 41] نيز بود.» بازرگان در اين اثر به دنبال تبيين اصول دين و به خصوص پديده وحي و نبوت بر مبناي پيشرفت‌هاي علمي است. نگرش پوزيتيويستي بازرگان مبتني بر اثبات رشد علمي بر اساس مشاهدات تجربي و استقراگرايي در استدلال‌هاي علمي، كه نشئت ‌گرفته از تحصيلات او در زمينه مكانيك بود، كاملاً مبرهن است. نگرش اصلي بازرگان در راه طي‌شده اين است كه با تبيين رشد و پيشرفت صنعتي و سياسي جوامع غربي، آن را نه نتيجه دوري از مذهب و راه انبيا، كه نتيجه پيروي آنان از اصول الهي و رسالت پيامبران قلمداد كند و ضمن توجيه اصول سه‌گانه توحيد، معاد و نبوّت براي اقشار تحصيلكرده و دانشگاهي، تصريح كند كه: «حقيقت اديان كه در زمان انبيا مهجور بود، با انسان امروزي بسيار مأنوس است. بشر از روز اوّل در راهي جز راه انبيا پيش نرفته است و اتّفاقاً ماديون علمي در جادّه‌اي افتاده‌اند كه سرمنزل آن خدا و آخرت و دين است. شايد اينها به درك حقيقت مبدأ و معاد نزديك‌تر باشند تا بسياري از مقدّسين خرافي‌مسلك. آري، بشر در سير تكاملي خود راهي جز راه انبيا نپيموده است و روز به روز به مقصد آنها نزديك‌تر مي‌شود. امّا خواهيد ديد فاصله به قدري زياد است و انبيا آنقدر جلوتر از مردم و بزرگ‌ترين نوابغ دنيا رفته‌اند كه بشريت سال‌هاي سال بايد رنج ببيند و پيش برود تا رشد كافي براي درك صحيح معاني و اجراي درست مقاصد آنها احراز نمايد.»

اعضاي اوليه سازمان مجاهدين خلق و به خصوص حنيف‌نژاد، بر مبناي اين اثر، جزوه‌اي تحت عنوان «راه انبيا، راه بشر» را تدوين كردند. رويكرد علم‌گرايانه(Scientism) مهندس بازرگان كه طي جلسات تدريس در دانشگاه تهران و جلسات مباحثه نهضت آزادي در ميان شاگردانش و پيروانش در انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان ترويج و تا حدي پذيرفته شده بود، به طور مشخص در متن جزوه تأليفي حنيف‌نژاد، نمود يافت... به همين جهت در اين جزوه نوشته شد: «بدون آگاهي از فرهنگ انقلابي عصر حاضر[استعاره از علم مبارزه]، اعجاز قرآن به خصوص آيات فوق را نمي‌توان به درستي درك كرد» و آن‌گاه در پاورقي اين جمله مي‌نويسد:‌«عظمت اين آيات را وقتي خوب مي‌فهميم كه كتاب از كهكشان تا انسان[اثر جان‌فِفِر، نويسنده ماترياليست انگليسي] را خوانده باشيم» و در جاي ديگري براي فهم بهتر آيات، مطالعه «كتابچه سرخ مائو» را تجويز مي‌كند. يكسان‌انگاري پيشرفت علمي بشر غربي با راه انبيا يادآور همان جمله معروف محمد عبده است كه «در غرب مسلمان نديدم ولي مسلماني ديدم».

هر چند كه نيت خيرخواهانه بازرگان در ترويج مباني ديني بر اساس علم را در نظر بگيريم؛ ولي پذيرش اين نكته بدانجا مي‌انجامد كه پيروي از رويكرد انسان غربي(فارغ از همه تفاوت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي) لزوماً و در نهايت به راه انبياي الهي منتهي خواهد شد. بنابراين در شرايط خاص دهه 40 خورشيدي كه جنبش‌هاي مسلحانه چپ‌گرايانه مدعي رهايي بشر از بند استبداد و استعمار بودند، طبيعي است كه ماركسيسم به عنوان علم مبارزه در نظر گرفته مي‌شود و نسل جوان مسلمان نهضت آزادي سعي مي‌كند با استناد به آياتي از قرآن يا رواياتي در نهج‌البلاغه، صحت اين نگرش را به اثبات برساند و اگر جايي به تناقض رسيد، نه ماركسيسم بلكه آن آموزه‌ها را كنار مي‌گذارد. به همين دليل، مطالعات ديني نسل اول سازمان، نه يك بررسي همه‌جانبه و فراگير بلكه يك چينش گزينشي از آيات يا رواياتي بود كه تفسير آنها مقصود مؤسسان سازمان از شكل‌گيري يك گروه راديكال برانداز را تبيين كند. به گفته ميثمي «حنيف‌نژاد مي‌گفت: سري آيه‌هاي جنگ و جهاد و آيه‌هاي آخر آل‌عمران را حفظ كنيد». آنها همچنين سوره‌هاي «توبه، انفاق و محمّد را كه درباره تكامل و انقلاب» بود، مطالعه مي‌كردند. انتخاب سوره‌ها و گزينش موضوعي آنها كه به امر جنگ و مبارزه مربوط مي‌شود، نتيجه تفسير را نيز منطبق با آراي نهايي گروه يعني پذيرش مبارزه مسلحانه قرار مي‌دهد. آن‌چنانكه حنيف‌نژاد در تفسير آيه 169 آل‌عمران كه مي‌فرمايد: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(و كساني را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار، بلكه اينان زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزي دارند) مي‌نويسد: «سرباز ويت‌كنگ كه در جنگ كشته مي‌شود، مُرده نيست، چگوآرا و يارانش براي هميشه زنده هستند». به گفته ميثمي، بازرگان پس از مطالعه جزوه راه انبيا، راه بشر به حنيف‌نژاد و دوستانش گفت: شما شاگرداني بوديد كه حالا استاد شديد! بازرگان درست گفته بود. رهبران سازمان، به خوبي اثبات‌گرايي تجربي استاد را فراگرفته و آن را در جزوات گوناگونشان به كار بستند.

پوسته ديني، هسته ماركسيستي

در شرايطي كه اعضاي اين گروه همچنان مطالعه و بررسي فكري را بر اقدام عملي مقدم مي‌دانستند، وقوع حادثه سياهكل از سوي چريك‌هاي سازمان فدايي خلق و بازداشت و اعدام برخي از آنان، باعث شد اعضاي سازمان نيز در فكر يك اقدام مسلحانه بيفتند. آنها نمي‌خواستند از فدائيان عقب‌تر باشند. بنابراين با وجود عدم آمادگي كامل، درصدد تهيه اسلحه برآمده و ساواك از همين طريق توانست آنان را شناسايي كند. پيش از اقدام، در اوّل شهريورماه 1350 ساواك به خانه‌اي كه سعيد محسن و محمود عسگري‌زاده در آنجا بودند، حمله كرده و آنان را دستگير كرد. با گسترش بازداشت‌ها تعداد زيادي از اعضاي گروه، ازجمله حنيف‌نژاد و جمع زيادي از اعضاي كادر مركزي سازمان دستگير شدند. علي باكري، محمّد بازرگاني، ناصر صادق و علي ميهن‌دوست در سي‌اُم فروردين 1351 اعدام شدند و در سحرگاه چهارم خرداد همان سال محمّد حنيف‌نژاد، سعيد محسن، علي‌اصغر بديع‌زادگان، محمود عسگري‌زاده و عبدالرسول مشكين‌فام تيرباران شدند. پس از اعدام سران اوليه مجاهدين خلق، رضا رضايي به مركزيت سازمان كه تا آن زمان تنها در احمد رضايي و بهرام آرام خلاصه مي‌شد، پيوست. با كشته شدن احمد رضايي، مركزيت دونفره شد، امّا در پي فرار تقي شهرام و ملحق شدن او به اين جمع دونفره، مركزيت مجدداً سه نفره شد. مدت كوتاهي پس از ضربه خوردن رضا رضايي، مجيد شريف‌واقفي وارد مركزيت مي‌شود و به اين ترتيب اعضاي مركزيت سازمان از تابستان 1352 به بعد، تقي شهرام، بهرام آرام و مجيد شريف‌واقفي بودند. سازمان مجاهدين پس از سال 1351 به ماركسيسم گرايش بيشتري پيدا كرد. در اواخر سال 1352 اعضاي سازمان به مطالعه گسترده‌اي درباره انقلاب‌هاي كوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول بودند. در اواسط سال 1353 سازمان اعضاي فعّال خود را به كارخانه‌ها مي‌فرستاد و در اواخر همان سال، برخي از سران آن از ضرورت تركيب ماركسيسم و اسلام سخن مي‌گفتند.

سرانجام در ارديبهشت 1354 بيشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند به پذيرش ماركسيسم و ماركسيست‌لنينيست شدن سازمان رأي دادند. كادر رهبري سازمان در جزوه‌اي با عنوان «بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك» اعلام كرد كه پس از 10 سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلّحانه و دو سال بازانديشي ايدئولوژيكي گسترده، به اين نتيجه رسيده كه نه اسلام، بلكه ماركسيسم، فلسفه انقلابي راستين است زيرا اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است، ولي ماركسيسم، ايدئولوژي طبقه كارگر. اين مسئله نه فقط يك تغيير فكري و نظري كه يك كودتاي عملي و تشكيلاتي نيز محسوب مي‌شد، زيرا اعضاي ماركسيست مركزيت يعني بهرام آرام و تقي شهرام تصميم به تصفيه و حذف عضو ديگر يعني شريف‌واقفي و همچنين مجاهد مسلمان ديگري كه همراه شريف، در برابر اين انحراف ايستاد؛ يعني مرتضي صمديه‌لباف مي‌گيرند و سرانجام در 16 ارديبهشت 1354 شريف‌واقفي ترور شد و صمديه‌لباف مجروح و اسير گرديد كه بعد از دستگيري و محاكمه در 10 دي 1354 اعدام شد.

با اين حال، تصفيه‌هاي دروني كه ناشي از مقاومت نيروهاي مسلمان و مؤمن و توطئه‌انديشي‌هاي اعضاي ماركسيست‌شده بود، نبايد منجر به اين تغافل شود كه اين نه يك تغيير فكري كه تنها يك كودتاي سازماني بود. همين تقليل‌گرايي باعث شد بسياري از فعالان سياسي وقت از درك ريشه‌هاي اين انحراف و تبعات التقاط(اعم از غربي يا شرقي) ناتوان شوند. رهبران ماركسيست سازمان در اعلاميه تغيير ايدئولوژيك با نقد آموزه‌هاي ديني جزوات قبلي همچون راه انبيا، راه بشر مي‌نويسند:«راه انبيا مي‌خواست ثابت نمايد كه راه بشر (يعني علم و حتّي فلسفه علمي!) نه‌تنها تضادي با راه انبيا و مضمون و محتواي رسالت و عقايد آنها ندارد و نه‌تنها راه پُرپيچ و خم شناخت و معرفت بشري از راه انبيا دور نمي‌شود، بلكه بشر در سرانجام كوشش‌هاي خود، بالاخره در نقطه بسيار والايي با راه انبيا تلاقي خواهد كرد و بر آن منطبق خواهد شد. به علاوه اينكه مطرح مي‌شد، حتي همين راه بشر، باز هم تحت تأثير تسريع‌كننده نهضت انبيا چنين شتابي پيدا كرده و از انحرافات باز نگه داشته شده... بدين‌ترتيب ما با تفسير و تحليل بسياري از آيات قرآن (و درواقع چشم‌پوشي از بسيار آيات متناقض ديگر) و استناد به شواهد تاريخي از مبارزاتي اجتماعي كه تحت پوشش مذهب صورت گرفته بود، درصدد برآمديم كه به هر نحو ممكن ثابت كنيم راه بشر (علم) نه‌تنها از راه انبيا دور نمي‌شود بلكه متناسب با پيشرفت‌هاي علمي و دستاوردهاي انقلابي توده‌ها، اين راه به راه انبيا نزديك مي‌شود.» در واقع، اين بيانيه با تخطئه تفكر بازرگان در راه طي‌شده كه منشأ نگارش راه انبيا شد، درصدد اثبات تناقض ذاتي آن است. ولي بازرگان كه حاضر به پذيرش اين پارادوكس و نتيجه محتوم انديشه‌هاي خود نبود با نوشتن اثر «علمي بودن ماركسيسم» درصدد نقد ماركسيسم و گرايش‌هاي چپگرايانه سازمان برآمد.

محمدمهدي جعفري مي‌گويد به دليل انتقادات علمي‌اي كه به دليل ناآشنايي بازرگان با آثار و متون اصلي ماركس در اين اثر رخ داد، اين كار يك كار علمي و دقيق در نقد ماركسيسم نبود و ما به خاطر حفظ حيثيت علمي بازرگان دوست نداشتيم كه اين كتاب منتشر شود. او از قول بازرگان نقل مي‌كند كه «من متخصص ماركسيسم نيستم». پيش از تغيير ايدئولوژي، مسعود احمدزاده از بنيانگذاران و رهبران سازمان چريك‌‌هاي فدايي خلق، پس از آنكه مواضع سازمان مجاهدين خلق را در زندان و از زبان خودشان شنيد، خطاب به مهدي ابريشمچي گفت: «شما يك پوسته ايده‌آليستي [تعبيري ماركسيستي براي مذهب] داريد و مثل جوجه كه رشد مي‌كند و پوسته تخم‌‌مرغ را مي‌شكند، اين پوسته ايده‌آليستي در حال شكستن است و به زودي هسته ماترياليستي آن بيرون مي‌زند و نمايان مي‌شود». هسته پوزيتيويستي، پوسته مذهبي را شكسته بود ولي تاوان اين رشد به اصطلاح علمي! بسيار سنگين بود. بدبيني شديد مبارزان به يكديگر و تصفيه خونين درون‌سازماني تنها بخشي از اين هزينه گزاف سياسي بود. چه بسيار جواناني ساده‌دل و آرمانگرا كه به خيال تلفيق اسلام و مبارزه حتي در سال‌هاي پس از اين انحراف به سازمان پيوستند ولي قدم در راه بي‌بازگشت تباهي نهادند و هم خود و هم ديگران را قرباني كردند.

منابع

1- غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران(جلد اول).تهران: خدمات فرهنگي رسا. (1371).

2- مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي. سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام(جلد اول).تهران: نشر مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي. (1384).

3- لطف‌الله ميثمي. از نهضت آزادي تا مجاهدين. چاپ دوم. تهران: نشر صمديه. (1380).

4- عزّت‌الله سحابي. نيم‌قرن خاطره و تجربه، خاطرات عزّت‌الله سحابي(جلد اول).چاپ سوم. تهران: فرهنگ صبا. (1389).

5- مهدي بازرگان. مجموعه آثار(جلد اول).تهران: انتشارات قلم. (1391).

6- سازمان مجاهدين خلق ايران. راه انبيا، راه بشر. بي‌جا: نهضت آزادي خارج از كشور. (1355).

7- قاسم ياحسيني. همگام با آزادي، خاطرات شفاهي دكتر سيدمحمّدمهدي جعفري(جلد دوم).قم: صحيفه خرد. (1389).

8- سازمان مجاهدين خلق ايران. بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك. بي‌جا: بي‌نا. (1355).

http://www.javanonline.ir/fa/news/818211

ش.د9504474

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات